خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

اصلاحات امام هادی در خشن‌ترین دوران ضدشیعی

به گزارش ادیان نیوز، امام هادى علیه السلام پس از شهادت پدر بزرگوار خود، در محیطى بسیار سخت ‏و
در وضع بسیار دشوار مى‏زیست  و هم عصر حکومت‏«متوکل‏» بود که به دشمنى‏ با
امام(علیه السلام) و تعقیب یاران وى و در هم شکستن پایگاههاى او زبانزد
بود و هر روز در این گونه اعمال  پیشتر مى‏رفت و در دستگاه حاکم نیز این بد
رفتاریها گسترش مى‏یافت تا آنجا که متوکل خطر بحران حکومت‏ خویش را احساس
‏کرد و بر آن شد تا با  دو روش توأمان در یک اقدام،از بحرانى ‏تر شدن وضع
‏جلوگیرى کند.

۱- حمله بردن به یاران امام(علیه السلام) و پایگاه
هاى او و آزردن آنان و از میان برداشتن آثار شیعیان، تا بیش از پیش آنان را
دچار وحشت کند و خوار گرداند. او به این اعمال دست زد و تا بدانجا پیش رفت
‏که قبر امام حسین(ع) را ویران ساخت و آثار آن را از میان برد.

۲-
امام(علیه السلام) را از پایگاه هاى او دور ساخت تا مقدمه آواره ساختن ‏و
پراکندن پایگاه هاى ایشان باشد، و سازماندهی آن را از بین ببرد و آنان را
از پیروزى نا امید گرداند. متوکل دریافت که اگر امام هادى(ع) از مراقبت او
دور باشد یعنى در مدینه بماند، برای دولت او خطر بسیاری خواهد داشت. پس
‏دستور داد آن بزرگوار را به سامره بیاورند تا  حرکات و سکنات ایشان را تحت
نظارت داشته باشند.

متوکل به امام(علیه السلام) نامه‏اى نوشت و او
را دعوت کرد که با هر کس از خانواده و دوستان خود که بخواهد به سامره
بیاید. متوکل به نحوى به این ‏اقدام دست زد که امت بر او نشورد. این روش
همان بود که خلیفگان پیش ‏از او نیز عمل کردند. مامون نیز با حضرت رضا(علیه
السلام) همچنین با حضرت‏ جواد(علیه السلام) به همین روش اقدام نمود و
کوشید آنان در محیط دستگاه ‏دولت به سر برند تا زیر نظر نگاهبانان قصر
باشند.

متوکل به وسیله یحیى بن هرثمه، یکى از فرماندهان ارتش خود،
نامه‏اى ‏به امام فرستاد و سپاهى با یحیى همراه کرد تا به مدینه روند و
فرمان ‏داد تا خانه امام را بازرسى کنند و در پى مدرکى باشند که امام را
محکوم به‏ توطئه و اقدام علیه دولت او کند، سپس او را به سامره آوردند.

وقتى
مردم مدینه از موضوع آگاه شدند، سر و صدا راه افتاد و عمل‏«پسرهرثمه‏» را
محکوم داشتند تا جائی که ابن هرثمه کوشید آنان را خاموش‏ سازد و نزد آنان
سوگند یاد کرد که دستورى که متضمن آسیب رسانیدن به ‏امام(علیه السلام) باشد
ندهد. این امر دلیل آگاهى مردم مدینه از سوء نیت ‏حکمرانان نسبت به امام
بود.

«ابن هرثمه‏» گوید:«سپس سراى او را بازرسى کردم و در آن جز تعدادی قرآن و دعا و کتب علمى چیزى نیافتم.»

امام
هادى (علیه السلام) همراه فرزند خود«عسکرى‏» نوجوان، با ابن هرثمه، مدینه
را به سوى سامره ترک کرد. یک روز پس از رسیدن به سامره، متوکل، امام(علیه
السلام) را دعوت کرد و یاران متوکل به استقبال امام رفتند و متوکل نیزشرایط
تعظیم و تکریم بجاى آورد و احترامات خود را به امام(علیه السلام) ظاهر
داشت؛ ‏سپس او را به منزلى فرستاد که پیشاپیش براى  وى آماده کرده بود.

متوکل
با این روش مزورانه، خواست برنامه سیاسى و دشمنى دیرینه‏ خود را با
امام(علیه السلام) زیر پوشش قرار دهد. متوکل با احضار امام(علیه السلام) وى
را به اقامت اجبارى ملزم ساخت و واداشت تا زیر مراقبت ‏شدید کاخ، زندگى‏
کند.

امام هادی(علیه السلام) تحت مراقبت

هدف
متوکل از احضار یا دعوت امام (علیه السلام) به سامره نزد خود و یارانش،
محو کردن او در حاشیه دربار خلافت ‏بود، تا چیزی از امور ایشان از وی مکتوم
نماند.

امام با خویشتندارى در برابر آنان تظاهر به این می کرد که
آنچه درباره ‏وى عمل مى‏کنند مورد قبول اوست و به هرحال با سیاست دولت
عباسیان ‏موافق است. دعوت به ضیافت را از طرف آنان مى‏پذیرفت و بر خوانشان –
سر سفره- ‏مى‏نشست و در مجالس و مراسم آنان شرکت مى‏جست. (۴)

این
موضع امام (علیه السلام) در برابر دولت، مسامحه یا چشم پوشى یا فروتنى
‏نبود. زیرا چنین چیزى با شخصیتى مانند شخصیت امام(علیه السلام) مطابقت
نداشت.

هر گونه فروتنى امام هادی (علیه السلام) در برابر دستگاه به
این معنى بود که بر ضد مصالح‏عالى اسلام رفتار کرده است. اگر دولت احساس می
کرد که ایشان از مواضع خود چشم پوشیده است، بالاترین مقام و موقعیت و جاه و
جلال را تقدیم ‏وى می کرد، بى آن که وى را وادار به اقامت اجبارى و
مراقبت‏ شدید کند.

امام(علیه السلام) توجه داشت که سیاست‏ ستمگرانه
حکومت نسبت به او روز به روز تندتر و بیشتر مى‏شود تا جایی که متوکل در
پایان حکومت‏ خود به علت ‏سعایت ها و خبرچینى‏ها بر ضد امام(ع)،او را
زندانى کرد. آن اخبار، متوکل را هوشیارمی کرد و شک را در او بیدار مى‏ساخت و
وادارش مى‏نمود تا خانه امام(ع) را در مراقبت ‏شدید قرار دهد تا از صحت و
سقم آن اخبار آگاه گردد.

افتراها و خبر چینى‏ها با شکست روبرو گردید

۱-
همه خبرها و افتراها همیشه با شکست روبرو می شد، بى آن که‏از نظر کشف
اطلاعات درباره حقیقت کار و فعالیت هاى امام (علیه السلام) به نتیجه برسد.

جاسوسان
خلیفه،همیشه وقتى باز می گشتند تاکید می کردند که در سراى آن
‏بزرگوار(علیه السلام)، چیزى که مایه شک باشد وجود نداشته است. این خبر به
‏متوکل آرامش می داد و نسبت به حضرت امام(علیه السلام)، قدردانى و احترام
خاصى ‏ابراز می داشت.

امام هادى(علیه السلام)، هر بار که خانه‏اش
مورد بازدید قرار می گرفت، موفق ‏مى‏شد آنچه را که مشکوک بود پنهان سازد
زیرا پولها و نوشته‏هایى به حضرتش‏ فرستاده مى‏شد که لازم بود از نظر دولت
پنهان ماند. هر گاه می خواست کارى ‏را که آشکار شدن آن از نظر دولت براى
او(علیه السلام)، محظورى داشت پنهان دارد، روش رمز به کار مى‏برد.

۲-
هر گاه سراى امام(علیه السلام) مورد بازرسى قرار می گرفت، با نهایت
‏آرامش، خود را به بى اعتنائى مى‏زد و به پاسبانانى که براى تجسس مى‏آمدند
کمک‏ می کرد تا ماموریت ‏خود را انجام دهند. براى آنان چراغ مى‏افروخت و
اطاق هاى خانه را به آنان نشان می داد تا براى ماموران ایجاد شبهه نشود که
او فعالیت ‏غیر عادى دارد.

اگر امام(علیه السلام) جز این، موضعى
اتخاذ مى‏فرمود، با رفتار خود شک ‏حکمرانان را در مورد فعالیت هاى خویش
برمى‏انگیخت. بارها خانه امام مورد بازرسى قرار می گرفت و آن در اثر سخن
چینی هاى‏« بطحانى‏» نزد متوکل بود که مى‏گفت امام داراى پول و اسلحه
مى‏باشد و متوکل بی درنگ به‏« سعید»حاجب، فرمان می داد به خانه امام(علیه
السلام) حمله برد و پول و اسلحه ها را بیابد و نزد او ببرد.

یک
بار«سعید» به وسیله نردبانى از خیابان وارد پشت بام خانه امام(علیه السلام)
شد  و در تاریکى از نردبان پائین آمد و نمى‏دانست چگونه وارد اتاق ها شود.
امام(علیه السلام) با کمال آرامش او را ندا در داد و فرمود:«اى سعید بر
جاى خود ‏باش تا شمعى برایت بیاورم.‏» سعید گفت: بر جاى ماندم تا شمع
آوردند، و در نور شمع پائین رفتم. او را دیدم، عبائى پشمین بر تن و کلاهى
از همان جنس ‏بر سر داشت و سجاده او که از حصیر بود در برابرش گسترده بود و
روى به قبله داشت.

پس به من گفت:«این اطاق ها.» و من  وارد آن
اطاق‏ها شدم ‏و بازرسى کردم و چیزى نیافتم.‏ سعید کوشید از امام پوزش طلبد و
عذر مامور بودن خود را بخواهد اما امام (علیه السلام) این آیه را تلاوت
کرد: و سیعلمون الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون.( زود است که ستمگران بدانند
به چه گرفتارى دچار خواهند گشت.)

در رویدادى دیگر به متوکل خبر رسید
که از شهر قم که یکى از مراکز طرفداران امام(علیه السلام) بود، اموالى به
حضرت  فرستاده‏اند. متوکل به وزیرخود « فتح بن خاقان‏» دستور داد که مراقب
اوضاع باشد و نتیجه را به او خبردهد.

نقش امام(علیه السلام) و موضع وى در حوادث

امام
در سامره زیر نظر جاسوسان متوکل شب و روز مورد مراقبت بود و می کوشید
کارهاى خود را در آن محیط سخت ‏انجام می دهد. فعالیت هاى ایشان در آن دایره
پر تشویش محدود می شد و حتى الامکان ‏می کوشید برخوردى روى ندهد.
امام(علیه السلام) با توجه به فشار و مراقبت ‏شدیدى که ‏متوجه خود و یارانش
بود، حرکت‏ خود را در دو زمینه آغاز نمود:

الف- آگاه ساختن امت و
نشان دادن مواضع علمى خود به صورت پاسخ ‏گفتن به شبهه‏ها و جواب به
پرسشهائى که خلیفه از او می کرد، تا آن امام را در تنگنا قرار دهد و نتواند
از عهده حل آن بر آید. مثلا متوکل از«ابن سکیت‏» خواست مساله‏اى پیچیده و
دشوار در حضور او مطرح کند و از امام(ع) جواب ‏آن را بخواهد. «ابن سکیت‏»،
برخى مسائل را که سخت دشوار می دانست ازامام پرسید و امام در آن مبارزه و
مباحثه پیروز گردید.

«یحیى بن اکثم‏»، متوکل را گفت:«دوست ندارم پس
از پرسش هاى من ‏از این مرد چیزى پرسیده شود زیرا وقتى آشکار گردد که او
دانشمند است رافضیان‏ تقویت می گردند.»

امام(علیه السلام) پاسخ سوالات را می داد و شبهه‏هاى کفرآمیز را که در اجتماع او رایج بود رد می کرد.

ب- پشتیبانى از پایگاه هاى خود و توجه داشتن به آنها، تا در حد امکان، نیازشان را برطرف سازد و کوشش در آموزش آنان و تقویت ایمانشان.

امام
با کوشش خستگى ناپذیر و فراوان، وقت خود را براى تجدید فعالیت ‏پیروان خود
مصروف می داشت. هر وقت فرصت این کارها دست می داد و امکان‏ فعالیت پیش
مى‏آمد، پایگاه هاى خود را با هر روشى که امکان داشت تقویت‏ می کرد تا در
برابر مشکلات، نیروهاى پایدار و مجهز آماده داشته ‏باشد.« براى امام
هادى(علیه السلام) از راه هاى پنهانى و آشکار، و در هر صورت ‏ممکن، پولهاى
سرشار از قبیل خمس و زکات و خراج مى‏رسید و آنها را درمصالح عمومى اسلام به
مصرف مى‏رسانید تا جنبش فرو ننشیند. این فعالیت ها البته دور از چشم
حکمرانان و مرکز حکومت عباسیان بود.

موضع عباسیان در برنامه ریزى امام(علیه السلام)

 حکمرانان عباسى براى به دست گرفتن کارهاى امام(علیه السلام) و عارى‏ نمودن برنامه امام از هر گونه تاثیر به روشهاى زیرعمل می کردند:

۱- صف آرایى در برابر امام(علیه السلام) و به مبارزه طلبیدن ایشان(علیه السلام) از نظرعلمى.

در این مورد، نقشه‏هاى آنها با شکست روبرو گردید زیرا چنانکه گفتیم، امام(علیه السلام) پاسخ پرسش ها و استفتائات آنان را می داد.

۲-
کوشش در جلب امام و کشانیدن ایشان به طرف خود و نزدیک ساختن امام به
دربار، تا افکار وى بى ثمر و بى تاثیر گردد و از پایگاههاى توده‏اى خود دور
افتد. مى‏توان موضع امام(علیه السلام) را در پذیرفتن و اظهار موافقت براى
حضور یافتن در سامره و همراهى با آنان چنین تفسیر کرد:

الف: حمله و
فشار و اجبار تا مرز مرگ پیش رفت و مخالفت و امتناع آشکار امام از حضور در
مجلس متوکل به این نتیجه منجر می شد که ‏حکومت را بر ضد خود تحریک کند. ولی
سیاست امام  باعث شد که دولت به اهداف خود نرسد.

  ب: امام(علیه
السلام) می خواست از طرف سخن چین ها و افتراهاى بعضى از جاسوسان ‏که
خواستار گرفتارى و آزردن ایشان بودند، در امان باشد. امام(علیه السلام)
مى‏خواست در برابر حکام طورى حرکت کند که شک و بیمى در دلها ایجاد نکند تا
شاید بتواند فرصتى به دست آورد و در زمینه‏هاى لازم به فعالیت پردازد و
تحرک و کوشش را دوباره آغاز کند.

  ج: امام(علیه السلام) شاید با
زیستن در محیط طبقات حاکم و با نفوذ دولت‏ مى‏خواست به این امر توفیق یابد
که در میان آنان سخن حق را رایج گرداند واز موضع عادلانه خود دفاع کند و
محبت، احترام و توجه آنان را به خود جلب نماید.

د- امام در آن هنگام
این مساله را می دانست که اساساً‏ حکومت عباسى، بر حسب و نسب مبتنى است و
نسبت ها و پیوندهاى خانوادگى و مصالح شخصى و واسطه ها، پایه آن است. امام
اندیشید که مى‏توان از این ‏واقعیت به سود اسلام بهره جست و کوشید تا از
فشار و ستم نسبت به مردم خود کاسته و خطرهایى را که متوجه پایگاه های مردمی
امام می شد را از آنها دور کند.

قیام هاى علویان و دعوت براى رضا از آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)

یکی 
دیگر از نگرانی ها و وحشت فرمانروایان، شورش علویان برعلیه آنان بود. از
این رو عباسیان در برابر آن، موضعى قاطعانه می گرفتند تا پیش از آن که رشد
یابد و گسترش پیدا کند، آن را در نطفه خفه کنند و بقایاى آن را تعقیب
نمایند تا از دست آن آشوبها رهائى یابند. بدیهى است که این چاره جویى و
جلوگیرى، با همه وسایل قهرآمیز و سرکوبى وحشیانه صورت می گرفت.

در
این نظرگاه کینه آمیز نسبت به علویان، ( یعنى حرکت ضد علوى)، بین ‏خلیفه و
فرمانده و وزیر و ترکان که در آن اوقات در سامره ‏پایتخت عباسیان حضور
پررنگی داشتند، تفاوتى وجود نداشت. چنانکه طبقه ذی نفع و برخوردار از همه
امتیازهاى طبقاتى و همه فرماندهان و متنفذان که اعلام ‏صلح و جنگ در دست
آنان بود نیز در آن حرکت ضد علوى مانند دیگران‏ بودند.

در آن هنگام،
دولت عباسیان به علت ‏سیاست ظالمانه خود دچار ناتوانى ‏و پاشیدگى و
گسیختگى شده بود و از اندک جنبش علویان به وحشت مى ‏افتاد و از سایه آنان
نیز به هراس گرفتار مى‏ آمد. از این روى، در مقابل آنان روشى‏ خشن پیش
‏گرفته و شورشیان بر علیه خود را به بدترین عقوبت مى‏آزردند.

انقلابیون
علوى اگر در خود احساس قدرتى می کردند و پیروانى فراهم ‏مى‏ آوردند، در مى
‏یافتند که باید برنامه ‏اى تهیه کنند و نقشه ‏اى طرح نمایند تا بر
ضدحکمرانان فاسد و منحرف خروج کنند. در بیشتر قیام‌ها با شعار-« رضا از آل
محمد»- مردم را فرا می‌خواندند و منظورشان از آن شعار، بهترین شخص‏ از آل
محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و به اعتقاد آنان کسى بهتر از حضرت
امام هادى(علیه السلام) وجود نداشت.

انقلابیون با آن شعار همه گیر و
گسترده، روش جنگى جالبى به کارمى‏بردند تا بتوانند نام امام را پنهان
دارند تا اگر انقلابیون شکست‏ خوردند،امام در برابر دستگاه حاکم، در موضع
اتهام و گرفتارى قرار نگیرد. و خوب ‏می دانستند که امام(علیه السلام) زیر
نظر جاسوسان و خبرچینان دولتى قرار دارد و اگر بر ضد حکومت، به ایجاد عصیان
و تمرد، متهم گردد ممکن است به قتل برسد.

شایان ذکر است که امامان
علیهم السلام، مبارزه مسلحانه و رویارویى مستقیم  با حکام جور را به
انقلابیون علوى ‏محول می کردند تا وجدان و اراده امت را برانگیزند و آنان
را بر ضد انحراف ‏دولت به مقاومت آموخته کنند. آنان با فداکارى مستمر
مى‏کوشیدند تا وجدان و اراده اسلامى را از سقوط نگاه دارند. و این یکی از
راههای مبارزه با ظلم و جور سمتگران عصر آنان بود. امام هادی علیه السلام
نیز از این قاعده مستثنی نبودند.

ایشان نیز ضمن این که تحت مراقبت
شدید عباسیان بود ولی از مبارزه با دستگاه ظلم و جور غافل نشده و از
انقلابیون و بیداران امت در این امر مهم استفاده می کردند. اما چون حکومت
قدرت و سلطنت خود را در خطر دید؛ امام را به شهادت رساندند و بدین وسیله
برای مدتی بیشتر، سلطنت خود را حفظ نمودند.
منبع : تابناک

گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.