خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

طالبان آلیاژ خطرناکی از تفکر سلفی اعتقادی و سیاسی است

ویژگی سلفیان متأخر مثل طالبان بر دیگر سلفی های متقدم این است که بسیاری از گروه های سلفی امروزی حامل هر دو گرایش سلفی توحید سیاسی و توحید اعتقادی هستند.

به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، دولت افغانستان با ملاحظه ی پیشروی های طالبان در ماه های اخیر، تصمیم جدی و قاطع گرفت تا علیه طالبان وارد یک نبرد سخت و سنگین نظامی شود. انتصاب بسم الله محمدی به عنوان سرپرست وزارت دفاع، هماهنگی با سران مجاهدین و حمایت از خیزش های مردمی از جمله اقدامات بسیار مهم و تعیین کننده دولت در راستای مقابله و پاکسازی طالبان است. تصمیم مشترک و قاطع دولت و مردم در مقابله با طالبان، اکنون این گروه را زمینگیر کرده و روز به روز مواضعی را که قبلا اشغال کرده بودند، یکی پس از دیگری از دست می دهند.

طالبان ابزار است، نه هدف
طالبان هیچ وقت موفق نخواهد شد تا امارت اسلامی مورد نظر خود را دوباره در افغانستان تحمیل و مستقر کند؛ زیرا حامیان طالبان، این گروه را فقط به عنوان ابزار فشار می شناسند نه به عنوان هدف. حامیان همسایه و حامیان منطقه ای و فرامنطقه ای طالبان به خوبی می دانند که گروه های تروریستی سلفی اعم از داعش و طالبان و القاعده و امثال آنها هرگز قابل اعتماد نیستند؛ زیرا مبنای فکری و ایدئولوژیکی آنها نفی و تکفیر و پاکسازی جهان از لوث وجود آنچه که کفر، ضلالت و بدعت می خوانند، است و در نتیجه، این پاکسازی شامل هر دو گروه غیرمسلمانان و مسلمانان غیرسلفی می شوند. ازین رو، حامیان گروههای تروریستی مثل طالبان از این گروه ها در مواقع ضروری به عنوان ابزاری برای تحقق خواسته ها و منافع ملی یا ضربه زدن به دشمنان خود استفاده می کنند. بنا بر این، اگر آمریکا از طالبان حمایت می کند به طمع استفاده از این گروه علیه ایران و روسیه است و متقابلا این دو کشور می خواهند که از این گروه علیه آمریکا در افغانستان بهره کشی کنند. پاکستان نیز به دلیل دعوای سرزمینی که با افغانستان دارد از طالبان حمایت می کند تا صلح و ثبات و نهایتا یک دولت مقتدر در افغانستان به وجوددولت  نیاید تا مبادا مدعی الحاق بخش های شمالی پاکستان به خاک افغانستان شود.

علاوه بر عدم پایبندی طالبان به توافقات و تعهدات بین المللی، اگر این گروه در افغانستان به قدرت و حاکمیت دوباره دست پیدا کند، بدون شک باعث تقویت روحیه و انگیزه اسلام گرایان سلفی از غرب چین تا سراسر کشورهای آسیای میانه خواهد شد و به دنبال آن آتش جنگ و درگیری در طول و عرض این جغرافیا برافروخته می شود. چشم انداز پس از حاکمیت دوباره طالبان در افغانستان برای کشورهایی چون روسیه و چین و کشورهای آسیای میانه کاملا روشن است. ازین رو، این کشورها به هیچ وجه اجازه استقرار دوباره امارت طالبان را نخواهند داد.

پشتون ها نیز طالبان را قبول ندارند
در برخی از تحلیل ها گفته می شود که پشتون ها موافق قدرت گیری و حاکمیت دوباره طالبان در افغانستان است. این گمانه که مبتنی بر ادعای وحدت نظر پشتون ها در حفظ قدرت است، از بنیاد محکمی برخوردار نیست؛ ممکن است پشتون ها در خصوص انحصار قدرت برای این قوم، وحدت نظر داشته باشند، ولی هرگز موافق روی کار آمدن طالبان نیستند. پشتون ها مخصوصا نخبگان و نظریه پردازان پشتون می دانند که حاکمیت طالبان باعث تضعیف و عقب افتادن خود پشتون ها هم می شود. با روی کار آمدن طالبان، زنان و دختران پشتون از آموزش و حضور اجتماعی و سیاسی به کلی حذف می شوند و از سوی دیگر، طالبان مدارس دینی را جایگزین مکاتب عصری و مراکز دانشگاهی می کنند که در آن صورت، مردان پشتون نیز افراد بی سواد و فاقد تخصص خواهند بود. همین محاسبه ی ساده کافیست که نخبگان پشتون را از طالبان دلزده کند. اگر پشتون ها در پی انحصار قدرت باشند، مسلما از طریق حاکمیت طالبان نمی خواهند. در طی این سالها پشتون های زیادی توسط طالبان کشته شده اند و اکنون خیزش های مردمی ضد طالبان در مناطق پشتون ها نیز شکل گرفته است.

در افغانستان گفتمان قومیت حاکم است، نه مذهب
در افغانستان هیچگاه گفتمان مذهب گفتمان غالب و مسلط نبوده است؛ بلکه این گفتمان قومیت است که تعیین کننده و معیار جنگ و صلح و داد و ستدهای سیاسی است. تاجیک ها برای اعاده حقوق خود تلاش می کنند و هزاره ها و ازبک ها نیز هر کدام به دنبال حقوق خودشان هستند. اگر گفتمان مذهبی حاکم بود، هیچ گاه قیامهای عدالتخواهی در افغانستان علیه انحصار قدرت پشتون ها صورت نمی گرفت، در حالی که علت اصلی جنگ های داخلی عصر مجاهدین بر سر همین مسـئله ی حقوق اقوام بود.

در زمان حاکمیت طالبان در افغانستان، همه ی اقوام شیعه و سنی در کنار هم علیه طالبان متحدانه ایستاده بودند. اگر گفتمان مذهبی مطرح بود، نباید حنفیان با طالبان می جنگیدند، در حالی که طالبان مدعی گفتمان مذهبی بودند. اگر کسانی احیانا تحلیل انحرافی می کنند و می گویند که هزاره ها به خاطر پیشگیری از جنگ مذهبی نباید در برابر طالبان مقاومت کنند، تنها برای تضعیف جبهه ضد طالبان است. اگر طالبان مسلط شوند نه فقط هزاره ها بلکه تاجیک ها و ازبک ها هیچ حقی در امارت طالبان نخواهند داشت؛ زیرا طالبان به موازات تفکر سلفی از تعصب قومی بسیار بالایی نیز برخوردار است. حرکت طالبان از همان اول هویت و ماهیت قومی داشت و تا کنون نیز چنین است؛ آنها از سپین بولدک ظهور کردند که بیانگر دو نکته است: اول اینکه این گروه وابسته به پاکستان است که از مرز پاکستان وارد افغانستان شدند. نکته دوم: این گروه ماهیت و هویت قومی دارد؛ در صورتی که اگر حرکت طالبان ملی و فراقومی بود، باید از جایی مثل کابل پایتخت ظهور می کرد نه از اسپین بولدک. به دلیل همین تعصب قومیتی، کسی از اقوام غیرپشتون در سطوح میانی و بالای تشکیلات طالبان حضور ندارد. علاوه بر این، طالبان عمیقا و شدیدا مخالف زبان فارسی دری هستند. طالبان به جز پشتون ها، دیگر اقوام را مهاجر و بیگانه می دانند و گفته بودند که تاجیک به تاجیکستان، ازبک به ازبکستان و هزاره به گورستان باید بروند!

طالبان تغییر نکرده اند، زیرک شده اند
هیچ تغییری در مفکوره طالبان اتفاق نیفتاده است؛ آنها به زنان هیچ حقی قائل نیستند، شیعیان را به رسمیت نمی شناسند؛ چنانکه در دوحه این حرف را گفته بودند. طالبان همچنین مخالف دموکراسی و گرایش های ضد سلفی است. اما طالبان در طی سه دهه گذشته تا کنون به تجاربی دست یافته که آنها را بیش از پیش زیرک و با تجربه ساخته است. طالبان می دانند اگر در رسانه شعارهای جذاب سر ندهند، نمی توانند بر کسی مسلط شوند. آنها فهمیده اند که برای دستیابی به هدف باید گام به گام پیش رفت. پس از استقرار امارت آنها می دانند که با زنان و مردم مسلمان غیرسلفی به خصوص هزاره ها چگونه باید برخورد کنند. فعال شدن طالبان در عرصه ی دیپلماسی نیز حاکی از همین زیرکی است که در طی چند دهه تجربه آن را به دست آورده اند. تفکر طالبان همان است که در گذشته گفته بود، اگر سازمان ملل ما را به رسمیت نمی شناسد، ما هم آن را به رسمیت نمی شناسیم!
البته، در عین حال که طالبان و حامیانشان که بوق و‌ کرنا می کنند که طالبان عوض شده و می گویند طالبان به مردم مخصوصا هزاره ها کاری ندارند، یک تبلیغات محض و دروغ آشکار است؛ زیرا همین اکنون که طالبان به هر جا می رسند، مردم عادی را قتل عام می کنند و آبادی ها را ویران می کنند و آتش می زنند. مکاتب را تعطیل و حداکثر خشونت را علیه زنان به کار می گیرند.

تفکر متحجرانه و خشونت گرای طالبان همان است که هیچ قواعد و قوانین اسلامی، ملی و بین المللی را بر نمی تابد. آنها نجیب الله را از دفتر سازمان ملل بیرون کشیدند و در انظار عمومی به دار آویختند. شهید وحدت ملی عبدالعلی مزاری و یارانش را پس از اسارت به شهادت رساندند، دیپلماتهای ایرانی را در مزار شریف برخلاف قانون بین المللی مصونیت دیپلماتیک به قتل رساندند. در مزار شریف طی سه روز فتوا دادند که هزاره ها و شیعیان را بکشید که در آن فاجعه نسل کشی بیش از ده هزار هزاره قتل عام شدند. اینها فقط بعضی از دانه درشت های جنایات طالبان است، ورنه این گروه هر روز جنایت می کنند و فاجعه می آفرینند. زبان از بیان جنایات اینها قاصر و عاجز است.

طالبان آلیاژ خطرناکی از تفکر سلفی اعتقادی و سیاسی است
سلفی گرایی در جهان اسلام در دو حوزه سیاسی و اعتقادی ظهور کرد. در حوزه اعتقادی ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب مفهوم توحید و شرک را خیلی گسترده تعریف کردند. در تعریف آنها از توحید، عمده اعتقادات و رفتارهای مسلمانان مثل توسل، شفاعت و زیارت در طول تاریخ عین شرک بوده است و باید تغییر کند. سید قطب مفهوم توحید را با شدت تمام وارد حوزه سیاست کرد و گفت: حکومت جزئی از مفهوم توحید است. بر پایه تعریف سید قطب، بسیاری از حکومت های مشورهای اسلامی عین شرک و ضلالت است و در هر صورت باید ساقط شود. از دل همین تفکر سید قطب بعدها گروههای افراطی تکفیری و تروریستی ظهور کردند که تا کنون ادامه دارد.
ویژگی سلفیان متأخر مثل طالبان بر دیگر سلفی های متقدم این است که بسیاری از گروههای سلفی امروزی حامل هر دو گرایش سلفی توحید سیاسی و توحید اعتقادی هستند؛ یعنی هم عقاید باطل مسلمانان تصحیح شود و هم حکومت های آنها تبدیل به امارت/خلافت شود. این تفکر خیلی خطرناک است.

خلافت یکپارچه اسلامی وجه مشترک و آرزوی همگانی سلفیان است. طالبان که حکومت خود را امارت می خوانند منظورشان مقدمه سازی برای استقرار خلافت یکدست در سطح جهان اسلام است. لذا، خلافت اسلامی مورد نظر آنها از چند بخش یا امارت تشکیل می شود.

طالبان در حمایت از تروریستان تا هنوز چیزی کم نگذاشته است. اکنون چندین گروه تروریستی در افغانستان زیر نظر طالبان فعالیت می کنند. طالبان هرگز از حمایت تروریستان که به گمان آنها مجاهدان فی سبیل الله هستند، دست نخواهد کشید، چنانکه حاضر به رها کردن امارت شد، اما بن لادن را تحویل آمریکا ندادند.

بازیگران سیاسی همزمان با چند مهره بازی می کنند
گفته شد که طالبان برای حامیان آنها فقط ابزار فشارند، نه هدف. به همین خاطر، حامیان طالبان از این گروه تا آنجا حمایت می کند که از کنترل خارج نشود. هرگاه تشخیص داده شود که طالبان به تدریج از کنترل خارج می شود، قطعا سرکوب خواهند کرد. چنانکه به نظر می رسد اکنون فصل سرکوب طالبان است تا دوباره محدود به ۱-۲ ولسوالی دور افتاده در قندهار شوند. اینکه دولت در سرکوب طالبان تصمیم جدی گرفته و از سوی دیگر از مجاهدین و خیزشهای مردمی نیز کمک گرفته حاکی از این است که دولت افغانستان از حامیان منطقه ای و بین المللی خود چراغ سبز دریافت کرده است، ورنه نه دولت، نه مجاهدین و نه خیزش های مردمی چنین روحیه و اراده ای پیدا نمی کردند. سران مجاهدین که هر کدام اکنون وابسته ی دولت هستند، بدون هدایت دولت حتی یک قدم هم از دفترشان دور نمی شدند تا چه رسد که از مرکز به شمال به نبرد طالبان بروند.

اما اینکه دیده می شود، برخی از کشورها هم با دولت و ملت افغانستان هستند و هم با طالب مذاکره و مراوده دارند، بیانگر این است که اینها همزمان می خواهند از چند مهره در بازی های سیاسی استفاده کنند. البته، استفاده از مهره طالبان در حد همان ابزار فشار بر دولت افغانستان و تضعیف و تهدید دشمنان خود استفاده می کنند.

کشورهای حامی طالبان می دانند که گروه های سلفی تکفیری و تروریستی مانند آن زنگی مست شمشیر به دست است که اگر از کنترل خارج شود، دیگر دوست و دشمن و متحد و غیرمتحد نمی شناسد.

سرکوب و خلع سلاح طالبان بهترین راهکار است
جالب است که مولوی وضعیت چنین گروههایی را به روشنی به تصویر کشیده و راه حل را در خلع سلاح آنها دانسته است.

علم و مال و منصب و جاه و قران
فتنه آمد در کف بدگوهران
پس غزا زین فرض شد بر مؤمنان
تا ستانند از کف مجنون سنان
جان او مجنون تنش شمشیر او
واستان شمشیر را زان زشت خو
مثنوی معنوی، دفتر چهارم

منبع شیعه نیوز
گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.