کریم پاکزاد گفت: اعتقاد طالبان به اینکه «شریعت» مبنای همه چیز باشد و نیاز چندانی به قانون اساسی و دیگر قوانین جزایی یا مدنی نیست، فاصله زیادی از جهانبینی داعش ندارد. دلیل اساسی تفاوت و حتی خصومت میان این دو، در این است که طالبان جنبشی ناسیونالیستی و تا حد زیادی قومی است، درحالیکه داعش جنبشی جهانگرا و بینالمللی است که با هدف اسلامی ساختن جهان از طریق احیای خلافت عمل میکند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، با گذشت تقریباً سه ماه از سقوط دولت افغانستان و به قدرت رسیدن طالبان در این کشور به نظر میرسد که وضعیت در افغانستان نه تنها از نظر سیاسی و بینالمللی نامعلوم است، بلکه با توجه به وضعیت اقتصادی این کشور بیم بروز فاجعهای انسانی در افغانستان دور از تصور نیست.
در همین راستا با دکتر کریم پاکزاد، ، استاد سابق حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل و پژوهشگر بنیاد مطالعات بینالمللی و استراتژیک فرانسه (L’IRIS) گفتوگویی ترتیب داده ایم که مشروح آن از نظر میگذرد:
سه ماه از خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان گذشته است و شاهد هستیم که حکومت طالبان هنوز نتوانسته در جامعه جهانی به رسمیت شناخته شود. دلیل این اتفاق چیست؟
این موضوع دلایل زیادی دارد. برای تعداد زیادی از کشورها به خصوص برخی کشورهای منطقه، گذشته طالبان، بهویژه روابط نزدیک و تنگاتنگ آنها با القاعده، یکی از دلایل بازدارنده (برای به رسمیت شناخته شدن) بهشمار میرود. امروز نیز با وجود این که اختلافات طالبان با داعش واقعی و جدی است، اما اساساً پایه ایدئولوژیک و یا عقیدتی ندارد.
اعتقاد طالبان به اینکه «شریعت» مبنای دولت، اقتصاد، روابط اجتماعی، مدنی و سیاست در تمام ابعاد آن است و نیاز چندانی به قانون اساسی و دیگر قوانین جزایی یا مدنی نیست؛ فاصله زیادی از جهانبینی داعش ندارد. دلیل اساسی تفاوت و حتی خصومت میان این دو گروه در این است که طالبان جنبشی ناسیونالیستی و تا حد زیادی قومی است، درحالیکه داعش یک جنبش جهانگرا و بینالمللی است که با هدف اسلامی ساختن جهان از طریق احیای خلافت عمل میکند.
برای داعش این هدف در حال حاضر از طریق بینظمی و اختلال امنیت در کشورهای اسلامی و استفاده از آن عملی میشود. داعش در افغانستان این دورنمای استراتژیک را با حملات انتحاری و کشتار اقلیت مذهبی شیعه (هزاره) میخواهد حاصل کند. اصلاً داعش براساس خصومت و جهاد بر ضد شیعههای عراق که به زعم آنها قدرت را در اختیار گرفتهاند، شکل گرفته است. گرچه امروز طالبان که در جستجوی به رسمیت شناخته شدن از سوی کشورهای منطقه است و میداند که بهرسمیت شناختن «امارت اسلامی» آنها توسط کشورهای غربی در دسترس نیست، در مقابل شیعههای افغانستان مانند دوره اول حکومتشان از خشونت و قتل عام استفاده نمیکنند، ولی از نظر جهانبینی، طالبان تفاوت زیادی با داعش در نگرش به شیعهها ندارند. تشکیل حکومت کنونیشان که به آن عنوان «همه شمول» دادهاند و در آن شیعههای هزاره جایگاهی ندارند، نشانه این ادعاست.
دلایل دیگری وجود دارد که کشورهایی را که طرفدار به رسمیت شناختن «امارت اسلامی طالبان» هستند مانند پاکستان، قطر، ترکیه و حتی چین را وامیدارد که از بهرسمیت شناختن طالبان در شرایط کنونی صرف نظر کنند. در موضعگیری آمریکا، اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد شرایط به رسمیت شناختن طالبان به روشنی تعریف شده که برخی از آنها توسط کشورهای منطقه مانند جمهوری اسلامی ایران نیز پذیرفته شده است.
کشورهای طرفدار به رسمیت شناختن سریع طالبان نیز نمیتوانند از آن عبور کنند مگر اینکه خطر واکنش منفی در سطح بینالمللی را بپذیرند. مهمترین این شرایط تشکیل یک حکومت فراگیر و همه شمول است که در آن تمام بخشهای قومی و اجتماعی افغانستان خود را سهیم بدانند.
یک چنین حکومتی میتواند واقعاً به جنگ ۴۰ ساله در افغانستان پایان بخشد و صلح و ثبات سیاسی را در این کشور بازگرداند و در نتیجه این وضعیت کنونی افغانستان از کشوری که صلح و امنیت کشورهای منطقه و حتی دورتر را تهدید میکند، پایان یابد. شرط دوم که بیشتر کشورهای غربی آن را مهم میدانند ولی هیچ کشور دیگری هم علناً با آن مخالفت نکرده شامل احترام به حقوق بشر بهویژه حقوق شهروندان، حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی و حقوق زنان بوده که حق آموزش، تحصیل و حق کار را نیز دربر میگیرد که این نه تنها خواست جهانی است بلکه اکثریت مردم افغانستان نیز به آن عقیده دارند.
ناگفته نماند که تصمیم اخیر سازمان ملل در مورد درخواست طالبان برای گرفتن کرسی افغانستان در این سازمان که برای مدت نامعلومی به عقب افتاده است، برای آنهایی که میخواهند طالبان را بهرسمیت بشناسد، تشویقی نیست.
برخی عقیده دارند که خروج آمریکا از افغانستان غیرمسئولانه بود و باعث از بین رفتن دستاوردهای اجتماعی و آغاز نقض مجدد حقوق اقشار مردم به خصوص زنان شده است. نظر شما در این باره چیست؟
بله، در این شکی نیست که خروج آمریکا مسئولانه نبود. این پر واضح بود که آمریکا تلاش داشت تا هرچه زودتر نیروهای خود را از افغانستان بیرون کند و به طولانیترین و پر هزینهترین جنگ تاریخ خود که بعد از بیست سال سرانجام به شکست نظامی منجر شد، پایان بخشد. ولی اعتقاد دارم که آمریکا از چندین سال به این طرف میدانست که جنگ را در افغانستان باخته است و در تلاش بود که طوری عمل کند که با تغییر سیاست خود در مورد طالبان، تشویق حکومت کابل و طالبان با مذاکره با هم برای تشکیل یک حکومت ائتلافی، نفوذ خود را در افغانستان حفظ کند.
هدف از امضای توافقنامه صلح دوحه در فوریه ۲۰۲۰ همین بود. افغانستان از نگاه ژئوپلیتیک به دلیل همسایه بودن با چین، ایران، روسیه(از طریق آسیای میانه) کشوری بسیار پر اهمیت است؛ سه کشوری که برای آمریکا به عنوان کشورهای دوست شناخته نمیشوند و بهویژه در شرایطی که آمریکا به چین به عنوان رقیب عمده خود نگاه میکند، از اهمیت زیاد برخوردار است.
کسی باور نمیکند که آمریکا تنها برای دفاع از حقوق زنان افغان بیست سال جنگیده، ۲۰۰۰ میلیارد دلار صرف کرده و ۲۴۰۰ سرباز کشته داده باشد. تغییرات در آمریکا و انتخاب جو بایدن که نسبت به دونالد ترامپ از افغانستان و ویژگیهای قومی و فرهنگی آن آشناتر بود و اعتقاد داشت که «افغانستان هیچوقت به یک ملت واحد مبدل نمیشود … و حکومت مرکزی قدرتمند ممکن نیست» تأثیر خود را گذاشت و در نهایت بایدن تصمیم گرفت که ورای بازیهای سیاسی و حسابگریهای ژئوپلیتیک نیروهای خود را از افغانستان بیرون بکشد.
ولی او همان اشتباهی را مرتکب شد که جورج بوش با حمله به افغانستان مرتکب شد. جورج بوش تصور میکرد که قدرت مالی و نظامی آمریکا به او توان نابودی سریع طالبان را میدهد. بدون نقشه راه، بدون امکانات نظامی و تدارک آنها با استخدام نیروهای جبهه شمال، مجاهدین سابق ضد شوروی و بمباران هوایی روی مواضع طالبان به جنگی دامن زد که از همان ابتدا شکست آن پیشبینی میشد. جو بایدن هم بدون آمادگی کامل و فراهم کردن شرایط خروج مدیریت شده و مذاکره با طرف طالبان و حکومت کابل تصمیم به خروج سریع گرفت و حتی تاریخ آن را بدون مشورت با نظامیان آمریکا در افغانستان و حکومت کابل اعلام کرد؛ اوضاعی که بعد از این خروج شرمآور بهوجود آمد محصول همین عدم مسئولیت در برابر حکومت و مردم افغانستان است.
در حال حاضر برخی اخبار از وجود اختلاف بین اعضای گروه طالبان و احتمال بروز جنگ داخلی در افغانستان حکایت دارد. این مسائل تا چه حد ممکن است واقعیت داشته باشد؟
در مورد وجود اختلاف میان گروههای طالبان اخبار دقیقی وجود دارد. بهطور عمده طالبان از دو گروه مهم تشکیل میشود. گروه اول که میتوان آن را «طالبان تاریخی» نام نهاد همانهایی هستند که در اواخر سال ۱۹۹۴ در قندهار ظهور کردند. آنها از میان طلاب مدرسههای دینی پاکستان بودند که افکار اسلامی دیوبندی داشتند (دیوبند محلی است در نیم قاره هند که در آن تعبیر اسلام ضد مدرنیته و ضد غرب زمان حاکمیت انگلیسیها بهوجود آمد. سپس این مدرسههای پاکستانی نزدیک به سرحد افغانستان به افکار سلفی هم روی آوردند، زیرا در جریان جهاد علیه شوروی، عربستان سعودی کمکهای فراوان مالی به این مدارس میکرد و موجب رشد وهابیت در میان برخی از آنها شد. این افراد وهابیت را تبلیغ میکردند و برخی رهبران مجاهدین ـ ملا عمر بنیادگذار جنبش طالبان، ملا برادر، معاون رئیس الوزرای کنونی طالبان، جلالالدین حقانی …ـ از این جنبش برآمدند و دو سال بعد کابل را فتح کردند).
گروه دوم بعد از مداخله نظامی آمریکا رشد کرد و با سازمان امنیت ارتش پاکستان روابط تنگاتنگ داشت. رهبر این گروه مولوی جلالالدین حقانی و بنیانگذار شبکه مخوف «گروه حقانی» است. حقانی در ابتدا یکی از وزیران امارت اسلامی اولی (در دهه نود میلادی) بود ولی بهتدریج بدون اینکه از طالبان جدا شود، روش و عمل مستقلانه خود را پیش میبُرد، با القاعده روابط نزدیک داشت و اغلب حملات انتحاری ضد شیعهها در کابل و یا بر ضد شیعههای پاکستان توسط سازمانهای تروریستی نزدیک به حقانی یا توسط آنها انجام میگرفت.
البته اختلافات قبیلهای میان قوم پشتون در ایجاد این دو طیف طالبان بیاثر نیست. طالبان تاریخی یا اصلی، اهالی قندهار از قبیله درانیها هستند در حالیکه طالبان شرق و جنوب شرق (حقانیها) از قبیله غلزاییها میآیند. این دو شاخه پشتونها در تاریخ افغانستان زیاد با هم اختلاف و منازعه داشتند.
طالبان اصلی که در ۱۵ آگوست و بعد از فرار اشرف غنی، رئیس جمهور افغانستان وارد کابل شدند، به حکومت کابل اطمینان داده بودند که تا بهسر رسیدن مذاکرات برای انتقال قدرت نیروهایشان وارد کابل نمیشوند. واقعاً هم این نیروهای گروه حقانی که بیشتر جوانان ۱۸ تا ۲۰ ساله ولایات شرقی و جنوب شرقی به سرکردگی سراجالدین حقانی پسر جلالالدین حقانی و انس حقانی برادرزاده وی بودند که کابل را در اختیار گرفتند.
ملا امیر خان متقی بارها گفته که آنها مسئولیتی در مورد اوضاع کنونی ندارند و نمیخواستند وارد کابل شوند. سه هفته بعد اختلاف میان این دو گروه عمده طالبان با تشکیل حکومت موقت نمایان شد. در حالیکه تمام منابع و کارشناسان و دیپلماتها منتظر بودند که ملا برادر، کسی که مذاکرات صلح با آمریکا را رهبری و توافقنامه را امضا کرده بود و به تعادل و میانهروی شهرت داشت ـ که چند سال قبل میخواست با کابل مذاکره کند توسط پاکستان دستگیر و چند سالی در زندان بود، زیرا پاکستان میل نداشت که مسئله افغانستان از انحصارش بیرون شود، سرانجام در سال ۲۰۱۹ تحت فشار آمریکا ملا برادر از زندان آزاد شد و به دوحه آمد تا به لحاظ نفر دوم بودن در رهبری طالبان رهبری مذاکرات را بهدست بگیرد ـ تحت فشار سراجالدین حقانی مرد قدرتمند گروه حقانی و وزیر کشور کنونی طالبان از این پست کنار رفت.
ناگفته نماند که سراجالدین حقانی کسی است که مورد تعقیب اینترپل است و آمریکا ۱۰ میلیون دلار برای دستگیری او جایزه تعیین کرده است. گرچه در شرایط کنونی که طالبان کاملاً تحت فشار جامعه جهانی قرار دارد، نفع آنها در این است که وحدت خود را حفظ کنند، ولی در درازمدت رشد اختلاف میان این دو گروه اجتنابناپذیر خواهد بود.
در حال حاضر کشورهای همسایه افغانستان چه نقشی میتوانند در این کشور ایفا کنند؟
کشورهای همسایه به نظر من میتوانند برای جستجوی راه حل معضل افغانستان نقش مثبت و سازنده را بازی کنند، به شرط اینکه مواضع مشترک داشته و تنها به دنبال منافع ملی خود نباشند. در حال حاضر در اثر مواضع مستحکم جامعه بینالمللی که سازمان ملل آن را به موضع خود مبدل ساخته است، کشورهای همسایه از شرایط جامعه جهانی برای بهرسمیت شناخته شدن جامعه بینالمللی عدول نکردهاند. با این همه تجربه سالهای اخیر و همچنین برخی مواضع این کشورها نشان میدهد که همه یک موضع واحد ندارند.
روز یکشنبه ۱۹ دسامبر عمران خان، نخستوزیر پاکستان، در اجلاس وزرای خارجه کشورهای سازمان همکاری اسلامی گفت که «پیششرطهای دولت فراگیر و حقوق بشر و زنان و تروریسم مانع از رسیدن کمکهای خارجی و کار بانکها شده است». دیدگاههای هر جامعهای در مورد حقوق بشر متفاوت است. همسایه بزرگ دیگر افغانستان، ایران است. وزیر خارجه ایران، امیر عبداللهیان، راهکارهای خوبی را برای راه حل به کنفرانس عرضه کرد که تأکید ویژه روی ضرورت ایجاد یک حکومت فراگیر داشت، ولی او هم حرفی در مورد حقوق بشر و حقوق زنان برای آموزش و کار در امارت اسلامی بیان نکرد. برعکس ترکیه که از مدافعان بهرسمیت شناخته شدن نظام طالبان است با تأکید بر اینکه «در این راستا کار با طالبان برای ثبات افغانستان ضروری است» به عنوان «برادران» به آنها گفت که «دولت فراگیر و حقوق زنان و دختران در کار و آموزش را برای پایان دادن به این وضع و مشروعیت داخلی و بینالمللی درنظر بگیرند».
آینده افغانستان را با توجه به مسائل پیش آمده چگونه میبینید و آیا احتمال بهبود وضعیت در این کشور وجود دارد؟
متأسفانه در وضعیت کنونی امکان بهبود اوضاع وجود ندارد. طالبان با اینکه تغییراتی در روش و عملکردهای خود بهوجود آوردهاند، اما من عقیده دارم که بیست سال «جهاد» علیه حضور آمریکا، ناتو و متحدینشان در افغانستان در کنار مواضع دینی و قومی افراطی و عقبمانده، نسلی از طالبان را پرورش داده که از همین حالا دیده میشود که رهبران «معتدل و پراگماتیک» زیاد روی آنها تسلط و حکمرانی ندارد.
برخلاف اطمینان دادن طالبان با عفو عمومی، دستگیری و کشتن افسران و نیروهای امنیتی سابق دیده میشود. زنان و دختران به استثنای موارد کوچک، از آموزش و کار محروماند. این نوع حکومتداری برای افغانستانی که طی بیست سال اخیر در زمینه فرهنگی و اجتماعی و بهویژه جایگاه زنان پیشرفتهایی کرده بود و بیش از ۶۰ درصد جمعیت کشور را جوانان کمتر از ۲۵ سال تشکیل میدهد، سیاست خشن و افراطی طالبان و تبعیض قومی و زبانی (در عمل بهکار بردن زبان فارسی تقریباً ممنوع شده است) در درازمدت قابل قبول نخواهد بود.
هستههایی از مقاومت مسلحانه به رهبری احمد مسعود، پسر فرمانده احمد شاه مسعود، وجود دارد. به همین گونه، امکان اینکه طالبان مشروعیت بینالمللی پیدا کند وجود ندارد، ولی تشکیل یک حکومت واقعاً فراگیر هم با جهانبینی قومگرایانه آنها ممکن نیست. جامعه بینالمللی هم اگر چه امروز کمکهای بشردوستانه را به بیش از ۱۴ میلیون افغانستانی که آنها را گرسنگی تهدید میکند؛ میرساند، ولی اگر اوضاع ادامه یابد سقوط کامل اقتصاد افغانستان احتراز ناپذیر خواهد بود که نتیجه آن جنگ داخلی، هرج و مرج و ناامنی داخلی خواهد بود. کشورهای همسایه هم در کوتاهمدت و حداقل با موجهای دیگری از مهاجرین تهدید میشوند.
به همین دلیل است که همکاری کشورهای منطقه با قدرتهای بزرگ مانند آمریکا، اروپا، چین و روسیه برای یافتن راهکارهای که در آن مردم افغانستان محور باشد نه اینکه منافع ملی و موقتی هر کشور به طور جداگانه در اولویت قرار بگیرد، ممکن است روی بهتر شدن اوضاع اثر بگذارد.