تیاتر «فردوسی» نوشته ساتم الغزاده و کارگردانی سلطان عثماناف در یکی از روزهای چهلمین جشنواره بینالمللی تیاتر فجر در سالن سنگلج اجرا شد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، شاهنامه برای ایرانیان سترگترین متنی است که از فردوسی به یادگار مانده است. شاهنامه کتاب دانایی است؛ کتاب اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک است که در برههای از تاریخ به دانایان پیشکش شده است و سراینده آن فردوسی، دانای بزرگ و فراتر از زمان و مکان است.
گویی ایراندوستان همگی زبانشان را در دهان او نهاده و نفرتشان را از بیگانهزدگی پس از چند سده تحمل ناامیدی به صورت کورهای در اندرون او جای دادهاند. این احساس بیدارشده و آتشین پس از چهلسال روزمرگی و انباشتگی از خانه دل فردوسی به صورت فورانی سی ساله بیرون جهید و با نور و گرمای خود در قالب شاهنامه، جبههای روشن و جاودانه پیش روی ایرانیان گشود و به ما آموخت که در برابر مهاجمان چگونه بیندیشیم و چه رفتاری داشته باشیم.
نمایش زیبا و هنرمندانه فردوسی، از طرف همزبانان و همفرهنگان تاجیک ادای احترامی به محضر فردوسی بزرگ بود و ارج گذاری این نمایش به فردوسی و اثر سترگ او شاهنامه، رشتههای ناگسستنی و برادری دو ملت ایران و تاجیکستان را بار دیگر اثبات کرد.
دلبستگی تاجیکستان به فردوسی
باید بدانیم هم زبانان ما در تاجیکستان بسیار به فردوسی دلبستگی و نامهای فرزندانشان را از نامهای شاهنامه انتخاب میکنند. نصب چندین پیکره بزرگ از فردوسی در دوشنبه و خجند و نکته جالبتر تقسیم شهر دوشنبه به نام چند شاعر از جمله فردوسی و و اینکه از سراینده شاهنامه به عنوان «بابا فردوسی» یاد میکنند، خود گواه این علاقه و دلبستگی است.
عثماناف، کارگردان نمایش بر این باور است که فردوسی تاریخ نیاکان ما را بخوبی به تصویر کشید و باعث استحکام و اتحاد اقوام و ساکنان تمدن پر عظمت و مشترک ما شد. تمدنی که ایرانیان و تاجیکان بدان فخر و مباهات میکنند.
در این نوشته نگاهی به یادداشتی میکنیم که به قلم روزنامهنگاری نوشته شده که اجرای تیاتر فردوسی را دید و دلنوشته خود را تقدیم بازیگران و کارگردان سختکوش تاجیکی کرد.
فردوسی از دریچه بازیگران تاجیکستانی
ماهرخ پورمهر می نویسد: بچه بودم پدرم در خلوت خودش شاهنامه میخواند و من در کنجی به دور از چشمش گوش میدادم و اعتراف میکنم بعد از شنیدن اشعاری که پدرم زمزمه میکرد، خوف میکردم، اما دم نمیزدم. بزرگتر که شدم این ترس در من ماند، هرچند گاهی سعی میکردم به تماشا و شنیدن نقالی شاهنامه بروم تا شاید ترسم برطرف شود، اما سودی نداشت. سالها گذشت در سفری که به مشهد داشتم دوستی ابیاتی از شاهنامه را با صدای خوشش برایم خواند و من برای نخستینبار گوش دادم و لذت بردم. امروز فکر میکنم چرا به صورت جدی درصدد برنیامدم تا ترسم را از بین ببرم یا علتش را کشف کنم؟!
بعد از آن همه غفلت هرچه درباره شاهنامه به دستم میرسید، ورق میزدم، میخواندم و میآموختم و گاه با خالق اثر به گفتوگو مینشستم. هفته پیش، آناهید خزیر، دبیر رویه ادب و هنر هفتهنامه اَمُرداد مرا به تماشای نمایش فردوسی به سالن سنگلج برد و با تنی چند از دوستان به تماشای این نمایش نشستیم؛ نمایشی که نقاط قوت و ضعف داشت اما تماشایش در این روزگار خاص ما خالی از لطف و لذت نبود.
بازیگر نقش فردوسی تا اندازهای توانست تماشاگر را با خود همراه کند و از رنجی بگوید که در تدوین و تالیف شاهنامه کشیده بود و فراز و فرود شخصیت فردوسی را به ما نشان دهد که دربار سلطان سلیم به قرمطیگری و رافضیگری متهم شد و او برای رد این اتهام و انگیزهاش از نوشتن شاهنامه به ادای دین به فرهنگ نیاکانش در عین مسلمان بودنش اشاره کرد، چنانکه گفت: «نوشتن شاهنامه برای ماندگاری هویت ایرانی و زبان فارسی است.» من اگر هزار مطلب درباره شاهنامه و شخص فردوسی میخواندم به اندازه این نمایش نمیتوانست مرا دلبسته فردوسی و شاهنامه کند.
وقتی یکی از دستاندرکاران تاجیکی نمایش پرسید نظرتان درباره نمایش چیست؟ گفتم حس خوبی دارد که فارسی زبانها فارغ از مرزها از هویت و فرهنگشان بگویند و جهان خودشان را توسعه بدهند با اشتراکات فرهنگی و در این نمایش اشتراکات ما زبان فارسی است که حلقه وصل میان ما و شماست و چه خوب بود اگر بیشتر قدر این حلقه قوی را میدانستیم.
از سالن سنگلج که بیرون آمدم به ابیاتی فکر کردم که این روزها بحث بر سرش بسیار است از جمله (بسی رنج بردم در این سال سی/ عجم زنده کردم بدین پارسی) و لفظ عجم که چند بار از سوی شخصیت فردوسی تکرار شد و شاهنامهشناسان ما بحث بر سر این دارند که کلمه عجم منسوب به فردوسی درست نیست.
از این هم بگذریم به ریتم موسیقی و ناهماهنگی آن فکر کردم که گاهی مانع درست شنیدن دیالوگها بود و لباسهای همسر فردوسی و عروسش که جای حرف داشت و قدری متفاوت از زمانه فردوسی نبود. با همه این تفاسیر و تعابیر، تماشای نمایش فردوسی از کشور دوست تاجیکستان دلچسب و لذتبخش بود.
در پایان شاید خالی از لطف نباشد سروده «لایق شیرعلی» شاعر تاجیکی را دربارهی پیوندهای ایرانیان و تاجیکان بخوانیم:
چو از ﻧﺴﻞ ﻓﺮﯾﺪﻭﻧﯿﻢ / ﺍﺯ ﯾﮏ ﺭﯾﺸﻪ ﯾﮏ ﺧﻮﻧﯿﻢ
چو ﺍﺯ ﺧﻮن ﺳﯿﺎﻭﻭﺷﯿﻢ / ﺟﺎﻭﺩﺍﻥ ﻫﻤﺎﻏﻮﺷﯿﻢ
ﺩﺭﻓﺶ ﮐﺎﻭﯾﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ / ﻓﺮ آﺭیاﻥ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ
عطاﯼ ﻓﻀﻞ ﯾﺰﺩﺍﻧﯽ / ﮐﻪ ﺑﺎ ﺟﻤﻊ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﯽ
ﺗﭙﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ، ﺗﻨﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ / ﺩﻝ ﺗﺎﺟﯿﮏ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ
ﺑﻪ ﺗﺎﺟﯿﮏ ﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍنی / ﻣﺤﺒﺖ ﺑﺎﺩ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ
ﺻﺪﺍﻗﺖ ﺑﺎﺩ، ﻧﺠﺎﺑﺖ ﺑﺎﺩ / ﺷﻬﺎﻣﺖ ﺑﺎﺩ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ
ﭼﻮ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺟﺎﻡ ﺟﻢ ﻫﺴﺘﯿﻢ / ﺍﺯ ﯾﮏ ﺟﺎﻡ ﻫﻢ ﻣﺴﺘﯿﻢ
ﺍﮔﺮ ﺭﺳﺘﻢ ﺳﺮ ﺍﻓﺮﺍﺯﺩ / ﺯ ﻧﻮ ﭘﺮﭼﻢ ﺑﺮﻓﺮﺍﺯﺩ
ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﺎ / ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺳﺘﺮﮒ ﻣﺎ
عطﺎﯼ ﻓﻀﻞ ﯾﺰﺩﺍﻧﯽ / ﮐﻪ ﺑﺎ ﺟﻤﻊ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﯽ
ﺗﭙﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ، ﺗﻨﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ / ﺩﻝ ﺗﺎﺟﯿﮏ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ
ﺑﻪ ﺗﺎﺟﯿﮏ ﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ / ﻣﺤﺒﺖ ﺑﺎﺩ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ
ﺻﺪﺍﻗﺖ ﺑﺎﺩ، ﻧﺠﺎﺑﺖ ﺑﺎﺩ / ﺷﻬﺎﻣﺖ ﺑﺎﺩ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ