گریههای امام سجاد(ع) برای حجاجی که وارد حریم قدسی نشدند
حدیث شبلی یکی از منابع بسیار مهم و ارزشمند برای هر مسلمانی است که میخواهد حج را درک کند؛ حدیثی که فلسفه و اسرار هر یک از مناسک و اعمال حج را به شکل دقیق، بیان و راهکار پیوند با حضرت دوست را تشریح کرده است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، حج جنبه ظاهری و باطنی دارد. ظاهر حج همان مناسکی است که باید به دقت انجام شود، اما در پس همین مناسک دقیق، اسراری عمیق نهفته است؛ اسرار و فلسفهای که ائمه(ع) و بزرگان دین برای تشریح آن بسیار تلاش کردهاند.
یکی از جامعترین احادیث در خصوص اسرار و فلسفه حج که به طور دقیق مفهوم اعمال نمادین حج از احرام گرفته تا جمع کردن سنگ و رمی و … را بیان میکند، حدیث شبلی است. در این حدیث امام سجاد(ع) از یکی از یاران خود به نام شبلی سؤال میکند که آیا به حج رفته است؟ شبلی پاسخ میدهد بله و در ادامه امام سجاد(ع) تکتک اعمال حج را برمیشمارند و از شبلی سؤال میکنند که وقتی هر عمل حج را انجام میداد، آیا نیت درستی داشت یا خیر؟
پاسخ شبلی به همه سؤالهای امام سجاد(ع) منفی بود و این پاسخهای منفی که نشان میدهد که یکی از شیعیان اهل بیت(ع) حج را آنگونه که باید فهم نکرد و انجام نداد، به حدی که امام سجاد(ع) محزون میشوند و به شدت میگریند.
در پایان این گفتوگوی بسیار خواندنی امام سجاد(ع) خطاب به شبلی میگویند که برگرد و دوباره حج به جای آر، زیرا تو به آن معنایی که از تو خواستهاند به این سفر نرفتهای و مطابق با اهداف عالی این برنامه بزرگ الهی قدم برنداشتهای و خود را مستعد و آماده ورود به حریم قدس یار ننمودهای!
حال سؤال مهمی که باید آن را مطرح کرد این است که هزاران زائر شیعه، که برای حاجی شدن در تلاش هستند، اگر مخاطب سؤالهای امام سجاد(ع) قرار بگیرند، چه پاسخی خواهند داد؟ آیا در نهایت باید به آنها نیز گفته شود که بازگردید و دوباره حج را به جای بیاورید، چراکه اصلاً حج را نفهمیدهاید؟
خواندن و تعمق در حدیث شبلی نه تنها برای زائران حج تمتع بلکه برای هر مسلمانی سودمند است، چراکه حج یکی از فروع دین اسلام محسوب میشود و برای درک عمیقتر اسلام نیاز است که با فلسفه و اسرار هر یک از فروع دین از جمله حج آشنا شد.
متن حدیث ارزشمند شبلی:
در این حدیث حضرت سجاد(ع) از شبلی سؤال میکند که آیا هیچ به حج خانه رفتهای؟
عرضه داشت: آری.
فرمود: در آن هنگام که به میقات رفتی و از لباسهای دوخته خود درآمدی و غسل کردی، در نیتت بود که خود را از اشتباهات و لغزشها در دو مرحله ظاهر و باطن برای همیشه پاک کنی؟
گفت: نه.
فرمود: آه، پس نه به میقات وارد شدی و نه از لباس دوخته بیرون آمدی و نه غسل حقیقی به جای آوردی!
فرمود: آیا خود را پاکیزه کردی و سپس احرام بستی و پیوند خود را مبدأ عالم به وسیله حج استوار نمودی؟
گفت: آری.
فرمود: در آن هنگام در نیت داشتی که خود را از تمام آلودگیها به نور توبه برهانی؟
گفت: نه.
فرمود: به وقت احرام هر برنامهای را که دوست نمیپسندد و به خاطر مصلحت بر بندگانش ممنوع نموده بر خود حرام دانستی؟
گفت: نه.
فرمود: به وقت بستن پیوند حج و هنگامی که آن را با عمره محکم میکردی در نیت داشتی که هر عقد و پیمان و هرگونه قرارداد غیرخدایی را از برنامههایت باز کرده و جز با حضرت دوست پیوند و قرارداد نداشته باشی؟
گفت: نه.
فرمود: پس در حقیقت خود را پاکیزه نکرده و احرام نبسته و پیمان حج را محکم و استوار نکردی!
فرمود: به میقات وارد شدی و دو رکعت نماز احرام به جای آوردی و تلبیه گفتی؟
عرض کرد: آری.
فرمود: به هنگام ورود به میقات در نیت تو بود که به زیارت حق آمدهای و این نماز و احرام و تلبیه، مقدمات لقای اوست؟
گفت: نه.
فرمود: وقتی دو رکعت نماز خواندی در اراده داشتی که به ارزندهترین برنامها و بزرگترین حسنات و بهترین اعمال وسایل قرب به آن حضرت را آماده کنی؟
گفت: نه.
فرمود: وقتی تلبیه گفتی در نیت داشتی که به هر برنامه صحیحی در پیشگاه حق به اقرار آمدهای در حال پیمان بستن با اویی که در تمام جوانب حیات از فرمانش پیروی کنی و از هر معصیت و خطایی روی بگردانی؟
گفت: نه.
فرمود: پس در حقیقت وارد میقات نگشته و نماز احرام بجای نیاورده و تلبیه نگفتی!!
سپس فرمود: آیا وارد مسجدالحرام شدی و پای در حرم مبارک حق گذاشتی و کعبه را با دیده خود دیدی و در برابر آن نماز گزاردی؟
گفت: آری.
عیب گفتن اهل قبله را ترک کردی؟
فرمود: به هنگام ورود در حرم آیا در ضمیرت بود که از هر گونه بدگویی پشت سر برادران مسلمان دوری جویی و عیب گفتن اهل قبله را ترک نمایی؟ گفت: نه.
فرمود: زمانی که وارد مسجد خیف شدی و نماز خواندی آیا اراده کردی که از هیچ برنامهای جز مخالفت با امر خداوند نترسی و به چیزی جز رحمت الهی امید نداشته باشی؟ گفت: نه.
فرمود: وقتی گوسفند قربانی را سر بریدی آیا نیت کردی که حلقوم طمع را جدا کنی و آیا به هنگام قربانی توجه داشتی که راه ابراهیم را میروی آن بزرگ انسانی که یگانه فرزند عزیز خود را به قربانگاه آورد تا برای محبوب خود فدا کند؟
گفت: نه.
فرمود: هنگام بازگشت به مکه و طواف بیت در قصد و نیت داشتی که از دریای عنایت حق بهره برده و به مسیر بندگی و عبودیت روی آورده و به رشته محبت و ولایت او دست آویخته و واجبات حضرتش را ادا کرده به مقام قدس و رحمت او تقرب جویی؟
گفت: نه.
گریه بلند امام سجاد(ع) به حال حجاجی که حج را نفهمیدند
در این حال بود که صدای گریه امام بلند شد و شدت تأثر و ناراحتی او به اندازهای بود که گویا مفارقت روح از بدنش نزدیک شده، میگریست و پی در پی می گفت: آه آه!
آن گاه فرمود: ای شبلی، آن کس که دست به حجرالأسود بگذارد به مانند آن است که با خدای خود دست داده.
نِکو بنگر ای بنده ناچیز شکسته! و ای موجود ضعیف افتاده! که کجایی و چه میکنی، پاداشی را که خدای بزرگ بر این برنامه عالی قرار داده ضایع مکن و عهدی که با دوست بستهای مشکن، آگاهی و میدانی که روی گردانی از امر او گناه و معصیت است و مخالفت با فرمانش بزرگترین عامل شکستن پیمان تو با اوست.
سپس فرمود: ای شبلی، آن زمان که در مقام ابراهیم ایستادی، اراده داشتی که از آن هنگام به بعد کنار هر فرمانی از فرامین الهی ایستادی مقاومت کنی و تا فرمانش را نبری از پای ننشینی و از هر گناهی دوری جسته و خویشتن دار باشی؟
گفت: نه.
فرمود: به هنگام نماز در آن مقام بزرگ عزم داشتی که از خطوط بندگی ابراهیم پیروی کنی و دماغ شیطان را به خاک بمالی؟
گفت: نه.
فرمود: پس در حقیقت در مقام ابراهیم نایستاده و در آن جای مقدس نماز به جا نیاوردهای.
فرمود: کنار آب زمزم رفتی و از آن چشمه آب نوشیدی؟
گفت: آری.
فرمود: نیت داشتی که هم اکنون کنار مرز عبادت رسیده و باید از آن پس چشم از گناه پوشید؟ گفت: نه.
فرمود: در واقع بر سر آن چاه نرفته و از آبش نیاشامیدهای.
آن گاه فرمود: بین صفا و مروه سعی کردی؟
گفت: آری.
فرمود: در آن وقت نیت داشتی که در حال بیم و امید در پیشگاه الهی قدم میزنی، در اندیشه این که آیا مرا میپذیرند یا نه رفت و آمد میکردی؟
گفت: نه.
فرمود: در حقیقت سعی صفا و مروه نکرده و در آن جایگاه باعظمت قدم نزدهای.
سپس فرمود: ای شبلی! آیا به سرزمین منا رفتی؟
گفت: آری.
فرمود: در آنجا توجه داشتی که مردم مسلمان را از خطر دست و زبانت ایمن بداری؟
گفت: نه.
فرمود: پس به منا نرفتی.
حضرت دوست را در نزد علائم و نشانهها خواندی؟
آن گاه فرمود: به زمین عرفات وقوف کردی و خود را آماده پذیرفتن رحمت الهی نمودی و وادی نمره را شناختی و حضرت دوست را در نزد علائم و نشانهها خواندی؟
گفت: آری، این برنامهها را انجام دادم.
فرمود: آیا موقف عرفات که مقام عرفان و شناسایی است دانستی که خدای عزیز چه برنامههای فوقالعادهای از علوم و معارف را برای رشد و تکامل انسان قرار داده و بیدار بودی که یار بر تمام اسرار تو آگاه است و فرداست که نامه اعمال و پرونده کردارت را به دستت خواهد داد؟
گفت: نه.
فرمود: چون کنار جبل رحمت رفتی، به نظر آوردی که خدای مهربان هر مرد و زن با ایمان را مورد لطف قرار میدهد و مشمول عنایت خود میکند و همه مردم مؤمن را دوست دارد؟
گفت: نه.
فرمود: وقتی وارد وادی نمره شدی به این مسئله توجه داشتی تا خود بنده حق نباشی دیگری را به بندگی او مخوان و تا خود از گناه باز نایستی دیگری را نهی مکن؟
گفت: نه.
پرسید: به هنگامی که نزد نشانهها و علائم، توقف کردی، هیچ در نظر آوردی که خالق عالم و نگهبان آفرینش، آسمان و زمین و ملائکه مأمور برنامههای هستی را مراقب برنامههای تو قرار داده؟
گفت: نه.
فرمود: در حقیقت به عرفات وقوف نکرده و به جبل رحمت برنیامده و وادی نمره را نشناخته و خدای مهربان را نخواندهای!
سپس فرمود: آیا در وادی مزدلفه وارد شدی و سنگریزههای جمره را از آنجا برداشتی و به سرزمین مشعر درآمدی؟
گفت: آری.
فرمود: در آنجا نماز خواندی و متوجه بودی که آن شب، لیله عید است و نماز مخصوص به آن شب کلید حل هر مشکلی است؟
گفت: نه.
فرمود: زمانی که بین دو شانه راه میرفتی و از منحرف شدنت به جانب راست و چپ نگران بودی و سعی داشتی مستقیم حرکت کنی، در نظر داشتی که از راه حق انحراف حاصل نکرده و از دل و دست و زبانت خطایی سر نزند؟
گفت: نه.
فرمود: وقتی در وادی مزدلفه قدم میزدی و سنگ ریزههای جمره را جمع میکردی توجه داشتی که خود را از هر گناه و پلیدی برکنار داشته و در تمام برنامههای حق ثابت و استوار بمانی؟
گفت: نه.
آیا درونت را به شعار اهل تقوا بیدار کردی؟
فرمود: وقتی وارد مشعر شدی آیا درونت را به شعار اهل تقوا بیدار کردی؟
گفت: نه.
فرمود: پس در واقع به نشانههای حرم مرور نکرده و در آن بقاع متبرکه نماز بجای نیاورده و از آن سرزمین مقدس سنگ ریزه برنچیده و به مشعر گذر نکردهای.
سپس فرمود: به زمین منا رفتی و رمی جمرات کردی و سر خود را تراشیدی و قربانی نمودی و در مسجد خیف نماز خواندی و برای بقیه اعمال به مکه بازگشتی؟
گفت: آری.
فرمود: چون به منا رسیدی و رمی جمرات کردی، به نظر آوردی که به هدف خود رسیده و هر خواسته صحیحی داشتی خدایت اجابت فرمود؟
گفت: نه.
فرمود: وقتی رمی جمره میکردی، در نیت داشتی که دشمن دیرین خود ابلیس و سپاهش را از خود میرانی؟
گفت: نه.
فرمود: وقتی موی سر را زدی توجه داشتی که خود را از هرگونه پلیدی و ناپاکی تمیز کرده و از گناهان بیرون آیی، آن چنان که فرزند از مادر متولد میشود؟
گفت: نه.
فرمود: در حقیقت به منا نرفتی و رمی جمرات نکرده و حلق رأس ننمودهای و قربانی سر نبریده و در مسجد خیف نماز نخواندهای و به سوی حضرت حق حرکت ننمودهای!
فرمود: پس از بازگشت به مکه آیا در دل این چنین قصد داشتی که به سوی او در حرکتی و به خاطر تقرب به مقام او از خانه خود بیرون آمدهای؟
گفت: نه.
فرمود: پس در حقیقت وارد حرم نشده و خانه کعبه را ندیده و در آنجا نماز به جای نیاوردی؟
فرمود: پس از ورود به مکه طواف خانه نمودی و دست بر ارکان گذاشتی و آخرین سعی صفا و مروه نمودی؟
گفت: آری.
فرمود: وقت سعی در نظر داشتی که از همه روی تافته و به سوی او گریخته و به بارگاه قدس او آمد و شد میکنی؟
گفت: نه.
فرمود: در حقیقت طواف خانه نکرده و استلام ارکان ننموده و سعی صفا و مروه به جای نیاوردهای، برگرد دوباره حج به جای آر؛ زیرا تو این سفر را به آن معنایی که از تو خواستهاند نرفتهای و مطابق با اهداف عالیه این برنامه بزرگ الهی قدم برنداشتهای و خود را مستعد و آماده ورود به حریم قدس یار ننمودهای!
شبلی سخت گریست و از آن ساعت به کوشش برخاست تا خدایش برای سال بعد موفق به آن سفر روحانی و سیر الهی و مشی ملکوتی کرد و به آنچه به وسیله حضرت زینالعابدین علیهالسلام آگاه شده بود در آن سفر عمل کرد[۱].
پی نوشت
[۱] مستدرک الوسائل: ۱۰/ ۱۶۶، باب ۱۷، حدیث ۱۱۷۷۰.