خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

عرفان سرخ‌پوستی؛ فرقه‌ای توهمی با درون‌مایه جادوگری

به گزارش ادیان نیوز، “کارلوس کاستاندا” نام فردی است که بنا به گفته خود در سال ۱۹۳۵ در “سائو پائولوی برزیل” متولد شده و به دلیل از دست دادن مادر در سن شش سالگی، سرپرستی او به عهده یکی از خاله‌هایش قرار گرفته است.
او نیز به مانند روسای فرقه‌ها،‌ در یک خانواده نابسامان تولد و بزرگ شده و دوران کودکی‌اش پر از خشم،‌کینه و نفرت از نزدیکان بوده و داشتن چنین روحیاتی “کاستاندا” را مستعد توسل به کارهای غیرعادی برای نمایش خود و شکستن عقده‌های حقارت قرار می‌داد.
“کاستاندا” گفته که هرگز مادرش را دوست نداشته و در مقابل پدرش نیز برداشتی همراه با شک و تردید داشته؛ چرا که او را شخصیتی ضعیف می‌پنداشته که بین ترحم و حقارت در نوسان است.
او حتی نسبت به پدر بزرگش نیز ابراز عصبانیت کرده و دلیل آن را اجبار او به اغفال یک دختر بانک‌دار برای اثبات مردانگی‌اش در سنین هفت یا هشت‌سالگی‌اش می‌داند.
قسمت بیشتر زندگی “کارلوس کاستاندا” رازآلود و مبهم است و نقل قول‌های متفاوتی درباره او گفته شده؛ از تاریخ تولد گرفته تا ازدواج و طلاق و مرگ و سوزانده شدن جسدش؛ همه اینها او را در هاله‌ای از ابهام و پرده‌پوشانی فرو برده است.
سفر “کاستاندا” از آمریکا به مکزیک برای به دست آوردن اطلاعاتی درباره گیاهان دارویی مورد استفاده سرخ‌پوستان، آشنایی او با شخصی به نام “دون‌خوان ماتیوس” را رقم می زند که با شاگردی سیزده ساله،‌ او را یک “ساحر” و “میراث‌دار سنت معنوی اقوام تولتک” معرفی می‌کند.
او در طول زندگی خود، دوازده کتاب و یک دوره ماهنامه در چهار شماره نوشته که همه آثار او به فارسی ترجمه شده و از سوی دیگر همگی مورد نقد جدی استادان و صاحب‌نظران قرار گرفته است.
دو کتاب اول “کاستاندا” پر از توصیفات جزء به جزء‌ و مشروح مراحل تهیه، آماده‌سازی و مصرف گیاهان روان‌گردان و توهمات ناشی از مصرف آنها است که خواننده با مطالعه کتاب‌های “آموزش‌های دون‌خوان(طریق معرفت و پاکی) و حقیقتی دیگر( باز هم گفت و شنودی با دون‌خوان)” با این مسائل به‌خوبی آشنا خواهد شد.
جالب است که توجیه او از مصرف این گیاهان مخدر بر پایه “درک معرفت ساحری استاد خود یعنی دون‌خوان” استوار بوده که گفتگوهای استاد و شاگرد با یکدیگر در این زمینه، در نوشته‌های ‌او آمده است.
“کارلوس کاستاندا” تحت تاثیر مصرف گیاهان روان‌گردان، به تجربه‌های عجیب و غریبی می‌رسد که هیچ‌کدام با رسیدن به معرفت ادعایی استاد، نسبتی ندارند و آن سال‌ها را در کتاب اول خود نقد جدی می‌کند.
وی یک سال بعد از نوشتن کتاب دوم و برای رفع اتهام از نظرات برگرفته از مصرف مواد مخدر خود،‌ دست به انتشار کتاب سوم خود با عنوان “سفر به دیگر سو(سفر به ایختلان)” زد و در آن، همه نوشته‌های پیشین را “حیله و ترفند استاد خود برای شکستن ذهنیت منطقی” او تعبیر کرد.
“دون‌خوان” گیاهان توهم‌زا را گردونه‌هایی معرفی می‌کرد که انسان را به نیروها یا قدرت‌های غیرشخصی ویژه‌ای هدایت می‌کنند و حالاتی که در انسان به‌وجود می‌آورد را دیدارهایی می‌نامید که هر “جادوگر” باید با آن، قدرت‌ها را داشته باشد.
کتاب چهارم “کارلوس کاستاندا، شرح آخرین تجربه‌های دیدار او با “دون‌خوان ماتیوس” است و علیرغم اینکه مصرف گیاهان مخدر را خطا توصیف کرده بود، اما در این کتاب به نوعی دیگر آن را مورد تائید دوباره خود قرار می‌دهد.
او در کتاب “افسانه‌های قدرت” به گفت و گویی دیگر اشاره می‌کند که “دون‌خوان” در پاسخ به سوالش مبنی بر کمک گیاهان توهم‌زا در معرفت چنین می‌گوید:”آنها با متوقف کردن دیدگاه تو از جهان، ‌ذهن تو را باز کردند. در این جهت گیاهان اقتدار بر تونال تاثیری شبیه شیوه درست راه رفتن دارند. هر دوی اینها تونال را از اطلاعات لبریز کرده و مناظره درونی را وادار به توقف می‌کنند. گیاهان برای این کار بی‌نظیرند ولی در ازایش قیمتی گزاف باید پرداخت؛ چرا که صدمات شدیدی بر جسم وارد می‌کنند. اشکال آنها به‌ویژه علف شیطانی، در همین است.”[۱]
باید توجه داشت توصیه به مصرف گیاهانی که اثری تخدیری و توهمی بر فرد دارد، از طرف یک استاد که خود را راهنمای رسیدن به معرفت می‌داند، کاری بسیار فریبنده و مزورانه بوده که با هر دیدی به آن نگاه شود، قابل توجیه نیست.
اگر به گفته “کاستاندا”، آن را “فریب” تلقی کنیم، که فریفتن شاگرد در یک مدت ده‌ساله از هیچ فردی و در هیچ جایگاهی پذیرفته نمی‌شود؛ خصوصا آنکه در نهایت با عبارت “جفنگیات سرخ‌پوستی” رنگ و لعاب خود را به‌طور کلی از دست بدهد.
علاوه بر القای تاثیر مصرف مواد توهم‌زا در رسیدن به معرفت، ساحری بودن فرقه سرخ‌پوستی نیز قابل توجه است. با وجود آنکه “دون‌خوان” اصطلاح “معرفت را جایگزین عنوان ساحری” برای معرفت ادعایی خود می‌کند، اما کاستاندا به جادوگری استاد خود اقرار کرده است.
رئیس فرقه سرخ‌پوستی در یکی از کتاب‌های خود چنین آورده:”اگر روش او را]دون‌خوان[ جادوگری و خود او را جادوگر می‌نامم، ‌برای این است که او خود این کلمات را به‌کار می‌گرفته است. او معتقد بود که برای یک جادوگر دنیای زندگی روزمره، آن‌طور که ما گمان می‌کنیم، واقعی یا حاضر نیست. برای یک جادوگر،‌ واقعیت یعنی تصوری که ما از دنیا داریم. تنها یک نوع توصیف، ‌در میان توصیف‌های متعدد از دنیا می‌تواند باشد.[۲]
“کارلوس کاستاندا” در سال ۱۹۹۸ از دنیا رفت و روزنامه دوم خردادی “جامعه” با عنوان “مرگ مرموز شاگرد دون‌خوان” آن را انتشار داد. همین رسانه چندی بعد مقاله‌ای درباره او به چاپ رساند.
گفتنی است، کاستاندا خود را یک معلم روحی و حرکات تنسگریتی را حرکات شفابخش و انرژی‌دهنده به دیگران معرفی می‌کرد و این ادعاها در حالی صورت گرفت که خودش سال‌ها با بیماری‌هایی نظیر: درد مفاصل،‌ دیابت و در انتها سرطان کبد درگیر بود و بر اثر سرطان دار فانی را وداع گفت و هیچ‌گونه شفایی برای خود نتوانسته بود به‌دست آورد.
تناقض‌هایی از این دست که تعداد آنها به بیش از دویست مورد می‌رسد، در فیلمی به‌نام “حکایت‌هایی از جنگل” توسط بی‌بی‌سی گردآوری و محققی به‌نام “ریچارد دمیل” در کتابی با عنوان “سفر کاستاندا” آنها را نگاشته است.
[۱]  کاستاندا،‌کارلوس، افسانه‌های قدرت، ‌ترجمه مهران کندری و مسعود کاظمی،‌فردوس،‌تهران، ۱۳۶۵، ص ۲۵۹
[۲]  همان، سفر به دیگر سو، سفر به ایختلان، ‌ترجمه دل‌آرا قهرمان، میترا، تهران، ۱۳۶۹، ص۲
منبع: انجمن رهپویان هدایت
گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.