خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

مختصری درباره زندگی پائلو کوئیلو

ادیان نیوز:مردی از محله‎های دورافتاده پایتخت سابق برزیل که در ماه سپتامبر ۱۹۹۹ پس از سفرهاى طولانى به اقصى نقاط جهان از سرزمین‎های اشغالی نیز دیدن می‎کند؛ گویا کتاب‎هایش در این سرزمین هم فروش خوبی داشته و سران حکومت از مضامین به کار گرفته شده توسط او در تمامی نوشته‎هایش حمایت کردند. ناشر کتاب‎هاى او در اسرائیل اظهار امیدوارى کرد؛ روزى فرا رسد که مردم جهان براى خرید کتاب‎هاى نویسندگان اسرائیلى همچون آثار کوئیلو در اسرائیل صف بکشند.
در سال ۲۰۰۰ از ایران دیدار مى‎کند. اوکه توسط نهاد گفت وگوى تمدن‎ها به ایران دعوت شده بود خود را اولین نویسنده غیرمسلمانى مى‎نامد که پس از انقلاب اسلامى به طور رسمى از ایران دیدار کرده است. به رغم این که در ایران قانون کپى رایت وجود ندارد کوئیلو موفق مى شود حق التألیف آثار چاپ شده خود را در ایران دریافت کند و پس از آن به عنوان اولین نویسنده غیرمسلمان حق التألیف آثار چاپ شده اش را به طور مستمر دریافت کند. کوئیلو خود مى گوید که هدایاى گران بهاى بسیارى را در ایران دریافت کرده است.
او مدعى است: ایرانیان بهتر از مردم سایر کشورها توانسته‎اند با آثار من ارتباط برقرار کنند. او مدعى شد که در ایران احساس غربت نمى‎کرده و با مردمى آشنا شده که سالیان طولانى آن‎ها را مى‎شناخته است.
جالب این است که کوئیلو پیش از این در کنفرانس جهانى‎سازى داموس سخنرانى مى‎کند. لازم به ذکر است که این کنفرانس در طول سال یک بار تشکیل مى شود و تنها شخصیت‎هاى عالى رتبه کشورهاى قدرتمند سیاسى و اقتصادى در آن حضور مى‎یابند و حتى شخصیت‎هاى رده دوم اجازه ورود به این همایش را ندارد. کوئیلو در این نشست پیرامون آثار خود و نوع عرفانى که القا مى‎کند صحبت به میان مى‎رود. در آن نشست شیمون پرز از او قدردانى مى کند و مى گوید معنویتى که شما مبلغ آن هستید در خاورمیانه بسیار براى ما مفید است و ما بدین شیوه مى توانیم صلح و آرامش را در کشور خود حکمفرما کنیم.
تولد تا نوجوانی
۲۷ اوت ۱۹۴۷، ساعت دوازده و بیست و پنج دقیقه، در شهر «ریودی ژانیرو» پایتخت سابق برزیل نوزادی در خانواده‎ای متوسط متولد شد که نام پائولو را بر آن نهادند. مادرش «لیژیا» فارق‎التحصیل موزه‎شناسی بود و پدرش مهندس است[۱].
کودکی‎اش را در محله «بوتافوگو» که محله قدیمی شهر بود سپری کرد و مقطع ابتدایی را در دبستان مذهبى «سن اگناسیو»[۲] گذراند.[۳] به گفته خودش سخت‎گیری‎های بیش از حد این مدرسه به او نظم را آموخت، اما تعلیمات خشک و بی‎روح آن روحیه باورِ دینی را در نهاد او خشکاند. به خاطر تنبلی و بازیگوشی بیش از حد در مقطع دبیرستان موفق به قبولی نمی‎شود و به گفته خودش مدرک تحصیلی‎اش را با دادن رشوه به مسئولین مدرسه می‎گیرد.[۴] مطالعه کتابهایی چون رأس‎السرطان اثر «هنری میلر»، روحیه سرکشی، ناسازگاری با پدر و مادر، دوستان و هم‎سن و سالان، و… پدر کوئیلو را به این باور می‎رساند که فرزندش از بیمارى روانى خاصى رنج مى برد، به همین دلیل در سن هفده سالگى او را در بیمارستان روانى بسترى می‎کند. دراین بیمارستان پزشکان براى معالجه کوئیلو، چندین بار از شوک الکتریکى استفاده می‎کنند. در دوران جوانی و در سنین هفده تا بیست و شش سالگی سه بار پی در پی روانه بیمارستان روانی می‎شود و به گمان این‎که دیوانه‎ای خطرناک است در طبقه نهم آسایشگاه روانی زندانی‎اش می‎کنند. پدرش اعتقاد داشت این روحیه سرکشی‎اش به خاطر بحران روانی دوران بلوغ و جوانی است. اما مادرش می‎گفت این حساسیت و زودرنجی به خاطر رشد نامتناسب قوای جنسی پائولو نسبت به سنش و بلوغ زودرس اوست. نظرات مادرش بسیار روی او تاثیر داشت تا آنجا که به گفته خودش در سن بیست و سه سالگی تصمیم می‎گیرد خودش را آزمایش کند تا برایش درستی یا نادرستی گفته‎های مادرش ثابت شود. در محیط کار پائولو بسیاری از افراد همجنس‎باز بودند. او سراغ ایشان می‎رود، اما بعد از مدتی پی به این اشتباه می‎برد[۵]. شاید بتوان علت بستری شدن‎های متعددش را اعتیاد او به مواد مخدر، هوس‎رانی‎های پی در پی – انتخاب معشوقه‎های گوناگون و روابط ناشایست جنسی – و … دانست. بار آخری که بستری بود درحالی‎که پیژامه به تن داشت، بی هیچ پول و وسیله‎ای از آسایشگاه می‎گریزد. خود را به خانه دوستی می‎رساند و او هم کمی پول و یک گیتار به او می‎دهد.[۶] زندگی جدید کوئیلو از این‎جا آغاز می‎شود.
جوانی
در این دوره به مطالعه باورهای مارکسیستی، اجرای کنسرت‎هایی با محتوای تغییر و مبارزه علیه سوسیالیسم می‎پردازد و به جنبش هیپی‎گری می‎پیوندد. به دنبال فراگیری سحر و جادوی سیاه و سفید می‎رود. جذب جریان‎های شیطانی می‎شود. به بی ایمانی مطلق، مواد مخدر ، مواد توهم زا و استفاده فراوان از مشروبات الکلی پناه می‎برد. آخر سر هم به عرفان مسیحی، سرخپوستی، کریشنا ، بودا ، یوگا و حتی الحاد و بی‎دینی روی می‎آورد. بعدها تصمیم گرفت تجربه‎های خود را به صورت رمان‎هایی بنویسد. شاید بتوان رمان «ورونیکا تصمیم دارد بمیرد» را که در سال ۱۹۹۸ منتشر شد، بیانگر تجارب شخصى او درباره این دوران از زندگی‎اش دانست. کوئیلو خود مى‎گوید پس از نشر این کتاب، نامه‎هاى بسیارى را دریافت کرده که بسیارى از آن‎ها داراى تجربه‎های مشابه با او بوده‎اند.
زندگی پرهیاهوی پائولو پس از فرار او از بیمارستان روانی شروع می‎شود. او مدتى تلاش کرد همان مسیرى را که والدینش برایش صلاح می‎دانستند طی کند، اما پس از مدتى از ادامه تحصیل سرباز می‎زند و باز به تئاتر روی می‎آورد. با آغاز جنبش‎های هیپی‎گری در دهه ۱۹۶۰ به شکل آن‎ها درمی‎آید، موهایش را بلند می‎کند، هیچ‎گاه کارت شناسایى‎اش را همراه خود نمى‎برَد. او مدتى براى معالجه خود از دارو استفاده کرد، اما بعد از مدتی کوتاه به استفاده از مواد مخدر روى آورد. در همین ایام با یکى از آهنگسازان به نام رائول سی‎شاس آشنا شد. رائول از او می‎خواهد تا برای آهنگ‎هایش شعر بسراید. نوار آهنگ‎هایى که او شعرش را سروده بود فروش خوبى کرد(۵۰۰۰۰۰ نسخه) و براى اولین بار پائولو به پول قابل توجهى می‎رسد. همین مساله بنای رابطه نسبتا پایدار شغلی میان او و رائول را می‎ریزد که این ارتباط تا مرگ رائول یعنی سال ۱۹۷۶ ادامه می‎یابد. او بیش از شصت شعر براى آهنگ‎هاى رائول سرود.[۷]
تعداد و تنوع آهنگ‎های رائول به کمک شعرهای پائولو چنان تاثیری بر فضای موسیقی برزیل می‎گذارد که می‎توان گفت آن‎ها با هم موسیقى راک برزیلى آن دوران را دچار تحول کردند. در سال‎های آخر همکاریشان(۱۹۷۳) اقدام به چاپ مجموعه داستان‎هاى مصورِ کمدى – سکسى به نام کرینگ‎ها (Kring-ha) کردند. در همین ایام به اعتراف خودش برای اعتراض به آموزه‎های خشک و تحمیلی ژزوئیت که به صورت عقده‎ای در زمیر ناآگاهش درآمده بود به مارکسیسم می‎پیوندد[۸] و خلق این آثار را شیوه‎اى براى رسیدن انسان‎ها به آزادى قلمداد می‎کند. حکومت وقت کتاب‎هاى فوق را مضر تشخیص می‎دهد و به همین علت رائول و کوئیلو را به زندان می‎اندازد. رائول خیلى زود آزاد شد اما کوئیلو را به عنوان مغز متفکر و خالق داستان‎هاى کمدى سکسى شناختند و به همین علت براى مدت طولانى‎تری در زندان ماند. دو روز پس از آزادى، کوئیلو و همسرش ربوده شده، به یک بازداشتگاه نظامى منتقل می‎شوند و در آن‎جا مورد شکنجه قرار می‎گیرد. او با اعتراف به دیوانه‎گی و بیان این نکته که سه بار در بیمارستان روانى بسترى شده توانست از دست این شبه نظامیان خلاصى یابد. او حتی براى متقاعد کردن زندانبان‎ها اقدام به خودزنی کرده و به خود صدمات جسمانى شدیدى وارد می‎سازد[۹].
در ۲۶ سالگى تصمیم می‎گیرد زندگى عادى و معمولى‎ای برای خودش دست و پا کند. به همین منظور در یک شرکت ضبط موسیقى به نام پلی‎گرام به کار نسخه‎بردارى مشغول می‎شود. در همان شرکت با زنى آشنا می‎شود که بعدها این آشنایی به ازدواج می‎انجامد. در سال ۱۹۷۷ آن‎ها به کشور انگلستان و شهر لندن سفر می‎کنند و کوئیلو با خرید یک دستگاه تایپ به کار نوشتن مشغول می‎شود. او در این کار موفق نبود بعد از آن مدیریت اجرایی شرکت تولیدی موسیقی با نام سی‎بی‎سی را برعهده می‎گیرد که آن‎هم بیش از سه ماه طول نمی‎کشد. پس از این ماجرا به برزیل بازگشت و بعد از آن‎هم از همسرش جدا شد. بعد از این‎همه ناکامی اقدام به خودکشى کرد. اما از ماجرا جان سالم به در برد. او پس از مدتى به صورت اتفاقی با زنى به نام کریستیانا اویتیسیکا که از دوستان قدیمى‎اش بود ملاقات کرد. آن‎ها با هم ازدواج می‎کنند که هنوز هم همین خانم همسر رسمی کوئیلو است. سفرهاى طولانى‎ای را با هم به اروپا آغاز می‎کنند. در کشور آلمان کوئیلو به ادعای خودش با مرد فراواقعى آشنا می‎شود. این مرد چندین‎بار در مکان‎هاى مختلف بر او ظاهر می‎شود و از او می‎خواهد مجدداً به آیین کاتولیک ایمان بیاورد و او به فراگیرى زبان نمادین کاتولیکى مشغول می‎شود. آن مرد عجیب این‎بار از کوئیلو می‎خواهد تا جاده‎اى که به سانتیاگو ختم مى‎شود را بپیماید. این جاده قرون وسطایی که میان اسپانیا و فرانسه کشیده شده یک جاده خاص مذهبى است و زائران مذهبى بسیارى این مسافت را برای زیارت سن ژاک یا زیارتگاه سنتی کوم‎پوستلا طى مى‎کنند. در سال ۱۹۸۷ یک سال پس از انجام این فریضه دینى، کوئیلو بطور رسمی شغل نویسندگی را آغاز کرده و اولین اثر خود را خلق کرد[۱۰]. این کتاب به نوعی داستان ماجرای زیارت این جاده است.
شهرت
در سال ۱۹۸۸ کوئیلو رمان کیمیاگر را به رشته تحریر در آورد. همین رمان نام او را بر سر زبان‎ها انداخت و ترجمه آن به زبان‎های مختلف هنوز ادامه دارد. او از سن یازده سالگى به کیمیاگرى علاقه‎مند بود و مدت نسبتا طولانى در پیِ فراگیرى این علم بود. پائولو کوئیلو با فروش بالاى کتاب کیمیاگر و با آن‎همه شهرتی که از چاپ‎های متعدد این کتاب به زبان‎های گوناگون به دست آورد[۱۱] هیچ‎گاه حاضر نشد اعلام کند این داستان تقلیدى است محض از مثنوى مولوى دفتر ششم. معمول بر این است که وقتى نویسنده‎ای داستان خود را از افسانه‎ها یا داستان‎هاى قدما الهام مى‎گیرد، بر غنای داستان می‎افزاید، کش و قوس‎هایی در متن داستان و گره‎هایی متناسب با مخاطب روز در آن ایجاد می‎کند و در آخر داستانى متفاوت با داستان اول ارائه مى‎دهد و چیزى فراتر از آن‎چه در داستان‎های اولیه هست بازگو مى‎کند. شبیه کاری که ژان آنوى در نمایشنامه سوفوکلس هنگام بازآفرینى آنتیگونه مى‎کند. برای آن‎که معلوم شود پائولو کمترین تغییرات ممکن را در متن اصلی داستان ایجاد کرده به شرح مختصر داستان مولوی می‎پردازیم: داستان مثنوى حسب حال مردى است که در خواب مى‎بیند گنجى در کشور مصر نهفته است. بی‎درنگ براى کشف گنج به راه مى افتد. پس از طى مسافتی بسیار از طریق نگهبانى در شهر می‎فهمد گنج در شهر و محل زندگى خود اوست و او این مسیر را بى‎خود طى کرده است . در داستان کیمیاگر هم روالِ داستان همین است، با این تفاوت که شخصیت اصلى داستان از کشور اسپانیا راهى مصر مى‎شود (در داستان مثنوى شخصیت داستان از بغداد راهى مصر مى‎شود.) انتخاب کشور اسپانیا توسط کوئیلو در اثر کیمیاگر به صورت عمدی بوده تا دنیاى مسیحیت را غیرمستقیم رودرروى دنیاى اسلام قرار دهد و این‎گونه القا کند گنج اصلى در همان کشورهای مسیحی است و پویندگان گنج‎های معنوی و گنجینه‎های معنویت بى دلیل دل به گنجى مبهم در کشورهاى اسلامى بسته اند.[۱۲]
[۱] مادرش درگذشته اما پدرش در قید حیات است.
[۲] این مدرسه دینیِ «یسوعیان» (ژزوئیت‎های سائوایگناسیو) بود.
[۳] نگرشی بر آراء و اندیشه‎های پائولو کوئلیو ص ۲۴ و ۲۵
[۴] زندگی من ص ۱۰۳
[۵] همان ص ۳۱
[۶] همان ص ۱۱۳
[۷] نگرشی بر آراء و اندیشه‎های پائولو کوئلیو ص ۳۸
[۸] همان
[۹] اصل دستگیری وی و خلاصی‎اش و داستان‎هایی که در این زمینه بیان شده و جز خود کوئیلو شاهد دیگری ندارد از اساس زیر سوال است و به نظر می‎رسد نوعی جلب توجه و معرفی خویش به عنوان مبارز باشد
[۱۰] این اثر به چند شکل ترجمه و با نام «زائر کوم‎پوستلا» با مترجمی حسین نعیمی توسط نشر ثالث و «خاطرات یک مغ» با مترجمی آرش حجازی توسط انتشارات کاروان چاپ شده است.
[۱۱] آثار کوئیلو در بیش از ۱۴۰ کشور منتشر و به ۵۶ زبان ترجمه شده است و بنا به گزارش نشریه فرانسوی «لیر» پائولو دومین نویسنده پرفروش جهان در سال ۱۹۹۸ بوده است.
[۱۲] باید به این نکته توجه داشت که غربیان همواره به تجربیات و اندوخته‎هاى عرفانی مشرق زمین چشم طمع دوخته‎اند، در خفا به چپاول این گنجینه‎ها مبادرت مى‎ورزند اما در مقابل به گونه‎اى رفتار مى‎کنند که گویی فرهنگ و تمدن شرق فاقد هرگونه ارزش و اعتباری است. مثالی که برای این نکته می‎توان آورد نویسندگانی چون تولستوى، بورخس، مارکز و بسیارى دیگر که در تدوین رمان‎هایشان از داستان‎ها و حکایات ایرانى چون داستان هزار و یک شب بهره‎ها برده‎اند و طرح اصلى داستان‎هایشان را از داستان‎هاى ایرانى الهام گرفته‎اند و به صراحت نیز به این مسأله اعتراف کرده‎اند.
منبع: مفام
گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.