خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

پیامبران دروغین یهودی و دسیسه‌های رازآمیز (۲)

ادیان نیوز: شابتای زوی پس از اعلام مسلمانی در آدریانوپول و سپس در قسطنطنیه (استانبول) ساکن شد و زندگی دوگانه‌ای در پیش گرفت. او در ظاهر مناسک اسلامی را انجام می‌داد ولی در خفا یهودی بود. شابتای اینک در رأس فرقه‌ای از یهودیان مخفی جای داشت که به تأسی از او به اسلام گرویده بودند. دایره المعارف یهود می‌نویسد: “همگی آنان یهودیان پنهانی بودند که بمثابه یک گروه جنگجویان مخفی علیه خلیفه عمل می‌کردند.” (۴۵) شابتای زوی در مراسم پنهانی فرقه، که دارای صبغه کاملاً یهودی بود، حضور می‌یافت و نمایندگان و سخنگویان اصلی او، و در رأس آنها ناتان غزه‌ای رسماً یهودی بودند. (۴۶)
شابتای زوی که اینک مورد علاقه و لطف سلطان بود، با فرقه‌های دراویش مسلمان عثمانی نیز رابطه برقرار کرد؛ با تلاش او و اعضای فرقه‌اش آداب و عقاید جدیدی در میان برخی از فرقه‌های دراویش شکل گرفت که آمیخته‌ای از تصوف سنتی اسلامی و عقاید و مناسک یهودی بود.
مناسک فرقه شابتای آمیخته با هرزگی جنسی بود. بعدها، این گرایش در فرقه یاکوب فرانک بارزتر شد. پس از مدتی راز تکاپوی فرقه شابتای آشکار شد و در اوت ۱۶۷۲ شابتای زوی و برخی از پیروانش به دلیل ترویج هرزگی جنسی در میان مسلمانان دستگیر شدند. در ژانویه ۱۶۷۳، احمد کوپرولو شابتای و سران فرقه‌اش را به منطقه دولسینو (۴۷) در آلبانی (۴۸) تبعید کرد. در دوران تبعید شابتای نیز پیروان او در کسوت مسلمانان به زیارتش می‌رفتند. در سال ۱۶۷۴ سارا، همسر شابتای، درگذشت و او برای چهارمین بار ازدواج کرد. همسر جدید شابتای، به ‏نام استر، دختر یوسف فیلسوف (۴۹) حاخام سرشناس سالونیک و از هواداران اصلی او، بود. در ۱۷ سپتامبر ۱۶۷۶، شابتای زوی در پنجاه سالگی در آلبانیا درگذشت. (۵۰)

هستی‌شناسی شابتایی که در مکتوبات و رساله‌های او، از جمله راز دی مهیمنوتا (۵۱) [راز ایمان واقعی]، بیان شده، بر دو خدا استوار است: خدای اصلی که به پیروی از فلسفه یونانی آن را “علت نخستین”، یا “خدای پنهان” یا “یگانه مقدس کهن” (اتیکه کدیشه)، (۵۲) می‌خواند و “خدای اسرائیل”، یا خدای واقعی، که صادر از “علت نخستین” است. شابتای “اتیکه کدیشه” (علت نخستین) را خدای بی‌اختیاری توصیف می‌کند که هیچ مداخله‌ای در سرنوشت مخلوقات خود ندارد. به عکس، “خدای اسرائیل”، که او را “ملکه کدیشه” (ملک قدیس) (۵۳) نیز می‌نامد، خدایی مقتدر و سرنوشت‌ساز است. (۵۴)
صرف‌نظر از شرک آشکار این نظریه، که با توحید سنتی یهودیان نیز مغایر است، نظام فکری فوق دارای پیامدهای سیاسی و روانی آشکاری است. طبق این هستی‌شناسی، مخلوقات به دو گروه متمایز تقسیم می‌شوند؛ گروهی وسیع که بندگان خدای پنهان یا علت نخستین هستند. خدای مسلوب‌الاختیار فوق در زندگی این بندگان کمترین مداخله‌ای ندارد و در این رابطه جدایی کامل مشیت الهی از زندگی مادی حکم‌فرماست. اینان بندگانی رهاشده‌اند که هیچ دست غیبی حامی‌شان نیست. گروه دوم و کوچک‌تری نیز وجود دارند که بندگان خدای اسرائیل هستند. آنان قوم برگزیده به ‏شمار می‌روند و در پرتو توجه دائم خدای خود قرار دارند؛ بندگانی‌اند که مقدراتشان بطور مدام زیر نظر است و مسیری هدایت‌شده و متکی بر پشتوانه حمایت غیبی را طی می‌کنند.
این هستی‌شناسی بیان دیگری از همان اسطوره کهن برگزیدگی قوم یهود است. این نظریه، مکتبی رازآمیز را بنیان نهاد که در سده نوزدهم در قالب مکاتب متنوع فراماسونری از جمله در طریقت تئوسوفی به ایدئولوژی پنهان الیگارشی زرسالار جهان معاصر بدل شد. چنان‌که خواهیم دید، در تئوسوفیسم نیز برگزیدگان بطور مستقیم مورد حمایت غیبی استادانی‌اند که در لژهای سفید زندگی پنهانی و رازآمیزی دارند. مفهوم استاد غیبی در تئوسوفیسم تداوم خدای اسرائیل در طریقت شابتای زوی است.
اعلام مسلمانی شابتای زوی نه تنها ناتان را در غزه ساکت نکرد، بلکه او با همان حدّت و شدّت پیشین به اعلام مکاشفات و انجام رسالت پیامبری خود ادامه داد. ناتان غزه‌ای با اتکاء به پشتوانه‌ای غنی از متون عبری و نمونه‌های فراوان از تاریخ قوم یهود، اندیشه‌پرداز این موج جدید شد و راه آینده را به روشنی به پیروان شابتای نشان داد. به ‏نوشته دایره المعارف یهود، شابتای زوی اندیشه‌پرداز نبود و تفکری منسجم نداشت؛ این ناتان بود که به جعل یک مکتب از عقاید منتسب به شابتای دست زد؛ مکتبی که تداوم کابالیسم پیشین به شمار می‌رود. (۵۵)
ناتان در سال ۱۶۶۷ به دیدار شابتای رفت و ظاهراً به دستور او راهی رم شد تا در آنجا برخی عملیات جادویی انجام دهد. او در سال ۱۶۶۸ وارد ونیز شد و حضورش در این شهر با استقبال گرم یهودیان و مارانوها مواجه شد. این سفر درست در زمانی است که دولت عثمانی در تکاپوی اخراج ونیزی‏‌ها از جزیره کرت بود. ناتان سپس بهمراه یک تاجر ثروتمند یهودی، به ‏نام موسس کافسوتو (۵۶) به فلورانس و رم و سایر شهرهای ایتالیا رفت. دایره المعارف یهود می‌نویسد ناتان در رم “برخی عملیات رازآمیز را، که پیشتر سولومون مولخو انجام داده بود، تکرار کرد.” او سپس به بندر لگورن (۵۷) رفت، با حاخام‌های هوادار خود دیدار کرد و گزارش سفر خویش به رم را نوشت. این رساله به چاپ رسید و در مقیاسی وسیع منتشر شد. ناتان پس از پایان سفر ایتالیا به آدریانوپول رفت و با شابتای دیدار کرد. او سپس شش ماه در بندر سالونیک زیست و از آن پس تا پایان عمر در مقدونیه و بلغارستان مستقر بود. در این دوران، ناتان به شهرهای آدریانوپول، سالونیک، صوفیه، کاستوریا (۵۸) و سایر مراکز محل استقرار پیروان شابتای سفر می‌کرد و با سران فرقه تماس دائم داشت. پس از تبعید شابتای به آلبانیا، ناتان برای دیدار با او به این شهر نیز می‌رفت. در زمان مرگ شابتای، ناتان در صوفیه بود. او بار دیگر به راه افتاد و چنین تبلیغ کرد که شابتای نمرده، بلکه از نظرها پنهان شده و به هجرتی رازآمیز در انوار آسمانی رفته و زمانی‌که خدای اسرائیل مشیّت کند بار دیگر ظهور خواهد کرد. ناتان غزه‌ای در ۱۱ ژانویه ۱۶۸۰، سه سال پس از شابتای، در مقدونیه درگذشت. (۵۹)
نظریات ناتان غزه‌ای جامه‌ی ایدئولوژیکی است بر سیاست “نفوذ” به درون ساختار سیاسی و اقتصادی و فرهنگی سرزمین‌های مسلمان و “تسخیر آن از درون”.
گفتیم که پس از اعلام مسلمانی شابتای، ناتان غزه‌ای توجیه نظری این دگرگونی را آغاز کرد. او اعلام کرد که گروش شابتای به اسلام انجام یک مأموریت (رسالت) جدید است و هدف از آن “برافروختن اخگر مقدس در میان کفار [مسلمانان] است.” دایره المعارف یهود هسته اصلی نظریه‌پردازی ناتان را چنین بیان می‌دارد:
رسالت اصلی ملت یهود افروختن اخگرهای مقدسی است که در روح آنان وجود دارد. ولی اخگرهایی وجود دارد که افروختن آن تنها کار مسیح است. لذا، مسیح (شابتای زوی) برای انجام این رسالت به “قلمرو خلیفه” وارد شده؛ “ظاهراً در برابر او تسلیم شده ولی درواقع در حال انجام واپسین و دشوارترین بخش مأموریت خود است و آن تسخیر خلیفه از درون است. او برای انجام این مأموریت مانند یک جاسوس عمل می‌کند که به درون سپاه دشمن اعزام شده”؛ این “مبارزه‌ای در درون سرزمین شیطان است.”‌ بنابراین، “مسلمان” شدن شابتای به معنی “ارتداد” از دین یهود نیست بلکه بغرنج‌ترین چهره مأموریت مسیحایی اوست.
به‏ نوشته دایره المعارف یهود، بدین‌سان ناتان غزه‌ای “الهیات شابتایی” را توسعه بخشید و “بنیادهای ایدئولوژی” پیروان شابتای را برای یکصد سال آینده پی ریخت. ناتان، و رهبران پسین فرقه، متون دینی یهود، از عهد عتیق تا تلمود و میدرش‌ها، را کاویدند، به ادبیات مفصل کابالا رجوع کردند و “محصولی غنی” در تأیید حرکت خود به دست آوردند. (۶۰)
دقیقاً به این دلیل است که منابع یهودی مکتب جدیدالاسلامی شابتای را ارتداد رازگونه (۶۱) می‌خوانند؛ یعنی آن‌گونه ارتداد از دین یهود که راز و رمزی در آن نهفته است. باید توجه کنیم که این مکتب جدیدی نیست بلکه تنها شکل سامان‌یافته و مدونی است از یهودیت مخفی گذشته که هم در فضای اروپای مسیحی و هم در جهان اسلام پیشینه طولانی داشت.
آنچه در مکتب شابتای زوی و ناتان غزه‌ای حائز اهمیت است تأکید آن بر دوگونه “نور” است که تمایز و تعارض دو نیروی “غیرشیطانی” را بیان می‌دارد.
به ‏زعم ناتان، از آغاز دو گونه “نور” وجود داشت: نور اندیشمند و نور بی‌اندیشه. آفرینش کار نور اندیشمند است و نور بی‌اندیشه، به دلیل ذات خود که ناتوان از آفرینش است، هماره در کار ممانعت از تکاپوی نور اندیشمند است. نور بی‌اندیشه شر نیست ولی مخالف آفرینش و مخرب ساختارهایی است که نور اندیشمند می‌آفریند. (۶۲) نور اندیشمند می‌کوشد دنیای شیطانی خلیفه (اسلام) را از درون تسخیر کند و نور بی‌اندیشه به تخریب کار او می‌پردازد. در این میانه، نیروهای شیطانی (سیترا اهرا) مستقر در خلافت نیز منفعل و تسلیم نیستند بلکه فرآیند آفرینش خود را دارند. (۶۳)

به سادگی می‌توان دریافت که منظور ناتان از دو گونه نیرو در میان معارضین دنیای اسلام است؛ نیروی اندیشمند و خلاق با الیگارشی زرسالار مستعمراتی، اعم از یهودی و مسیحی، انطباق می‌یابد و نیروی بی‌اندیشه به تمامی کسانی اطلاق می‌شود که ضرورت و اهمیت این تکاپو را درنمی‌یابند و به دلایل گوناگون در کار نور آفرینش‌گر خرابکاری می‌کنند و دستاوردهای آن را به باد می‌دهند. در کتاب حاضر مصادیق روشن این دو گونه از “نور” را خواهیم یافت. مصادیق این نور بی‌اندیشه را در میان یهودیان نیز می‌توان یافت.
ما در این بررسی، مفهوم کابالایی کلیپت را، چه در مضمون و چه در ظاهر، با واژه خلافت یکسان یافته‌ایم و بدین‌سان فرایند تیکون را به تکاپو برای فروپاشیدن و امحاء جهان اسلام، بطور عام، تأویل کرده‌ایم. ممکن است کسانی این تأویل را نپذیرند و تشابه مفاهیم کلیپت و خلافت را تصادفی بدانند. ولی تشابه دیگری نیز وجود دارد. در جهان‌شناسی کابالایی، چند جهان وجود دارد که یکی آسیا (۶۴) نامیده می‌شود. در فرایند تکوین، جهان آسیا هبوط کرد و به قلمرو تابع خلافت بدل شد. به تعبیر دیگر، شیطان از طریق هبوط آسیا و قرار دادن آن در زیر سلطه خلافت بر آدم کدمن (انسان قدیم) غلبه یافت. هدف تیکون رهایی آسیا از سلطه خلافت و دستیابی به چنان تعادلی است که خلافت نتواند آن را بر هم زند. (۶۵)
آیا آسیا یک مفهوم رازآمیز و مجرد است یا مصداق مشخص دارد؟ آیا تشابه مفاهیم کلیپت (= خلافت) و آسیا با مفاهیم مشخص سیاسی و جغرافیایی آن تصادفی است؟ به گمان ما، این نمادگرایی مصادیق آشکار سیاسی دارد و هیچ نوع تاویل عرفانی را برنمی‌تابد. در نظریات ناتان غزه‌ای تصوف کابالا صریح‌ترین و عریان‌ترین شکل بیان خود را یافته است.
چرا در مکتب شابتای زوی و ناتان غزه‌ای نفوذ نور اندیشمند و تسخیر خلافت از درون چنین اهمیتی دارد؟ چه ضرورتی این تکاپوی سخت و طولانی را سبب می‌شود؟
به ‏زعم ناتان، علت آن است که زمزم یا روح مسیح که از اخگرهای نور اندیشمند بود، در آغاز آفرینش در سرزمین خلافت جای گرفت یا شاید خلافت آن را غصب کرد. این امر سبب عدم تعادل در نظام هستی (عین صوف) شد. این اخگر از آغاز در حال تلاشی سترگ و رنجبار برای رهایی خود و گشایش راه برای نفوذ نور اندیشمند در سرزمین خلافت است و تنها آنگاه که این امر تحقق پذیرد نظام هستی به تعادل دست می‌یابد.
و سرانجام، در فرایند طولانی و بغرنج رهایی زمزم (تیکون) دستیازی به هر اقدامی جایز است؛ زیرا زمزم در تکاپوی خود تابع هیچ یک از قوانین هستی نیست و عملکرد او را نباید با معیارهای ارزشی و اخلاقی حاکم بر لایه توسعه‌یابنده عین صوف، که مأوای “نور” است، سنجید. درباره کردار او تنها پس از آنکه از اسارت خلافت رهایی یافت باید به داوری نشست. (۶۶)
تعداد یهودیانی که در سال ۱۶۶۶م. به پیروی از شابتای زوی اعلام مسلمانی کردند دویست خانوار ذکر شده است که بطور عمده در ادرنه (آدریانوپول)، در پیرامون شابتای، مستقر شدند. (۶۷) در سال ۱۶۸۳ موج بزرگ دیگری از اعلام اسلام در میان یهودیان مقیم عثمانی رخ داد و تعداد آنها تنها در بندر سالونیک به ۳۰۰ خانوار رسید. (۶۸) این جدیدالاسلام‌ها از حمایت برخی حاخام‌های برجسته برخوردار بودند. رهبری این گروه با یوسف فیلسوف حاخام سالونیک و پدرزن شابتای زوی، و سلیمان فلورنتین (۶۹) بود. (۷۰)
یهودیان فوق دونمه (۷۱) نام گرفتند که به معنای برگشته یا جدیدالاسلام است. از سده هیجدهم، پیروان شابتای زوی در یمن، ایران، عثمانی و شمال آفریقا پراکنده‌ شدند. (۷۲) بزرگترین مراکز زندگی دونمه‌ها شهرهای سالونیک، ازمیر و استانبول بود. در سده هیجدهم، گروه‏‌هایی از پیروان شابتای زوی از لهستان و سایر نقاط به سالونیک (۷۳) مهاجرت کردند. این بندر مهم تجاری تا سال ۱۹۲۴ میلادی کانون اصلی دونمه‌ها به شمار می‌رفت. (۷۴) دایره المعارف یهود محل استقرار امروزین پیروان شابتای زوی را ترکیه، ایتالیا، لهستان، مراکش و کردستان ذکر می‌کند. (۷۵)
دونمه‌های سالونیک در محله‌های مخصوص خود، جدا از سایر سکنه شهر، زندگی می‌کردند. دایره المعارف یهود می‌نویسد دونمه‌ها در ظاهر خود را مسلمان می‌خواندند و به شدت مقید به انجام ظواهر اسلامی بودند. سران آنها با سران فرقه‌های دراویش، بویژه با بکتاشی‌ها، رابطه دوستانه داشتند. نخستین گروه دونمه‌ها در حوالی سال ۱۶۹۰، به ریاست یعقوب قریدو (۷۶) برادر کوچک یوسف فیلسوف، به زیارت مکه رفتند. مع‌هذا، آنان یهودیان مخفی بودند و به شکل پنهان مناسک خود را، که آمیزه‌ای از مناسک سنتی یهودی و آداب جدید است، انجام می‌دادند. اصول عقاید دونمه‌ها به یاد ده سبط گمشده بنی‌اسرائیل ده اصل است. سران دونمه با تعدادی از حاخام‌های یهودی سالونیک رابطه پنهان داشتند. ازدواج دونمه‌ها تنها در درون ایشان بود و ازدواج با مسلمانان را “بطور جدی و موکد” منع می‌کردند. دونمه‌ها همگی با زبان عبری آشنایی داشتند و در میان خود به زبان‌‏های عبری و لادینو (یهودی اسپانیولی) تکلم می‌کردند. تنها از سال ۱۸۷۰ ترکی به زبان رایج در میان آنان بدل شد. در سال ۱۷۷۴، کارستن نیبور سیاح دانمارکی، شمار دونمه‌های سالونیک را ۶۰۰ خانوار گزارش کرده است که تنها در میان خود ازدواج می‌کنند. در زمان جنگ اول جهانی، تعداد آنها ۱۰ الی ۱۵ هزار نفر تخمین زده می‌شد. (۷۷)
رهبری فرقه دونمه با یک الیگارشی ثروتمند و مقتدر بود که به ترکی قاپانجیلر خوانده می‌شدند. اعضای طبقه متوسط دونمه یعقوبلر نام داشتند. گروه سومی نیز در میان دونمه‌ها بود که طبقه فرودست جامعه فوق را تشکیل می‌داد و کنیوسوس (۷۸) نام داشت. هر فرد دونمه با دو نام ترکی و عبری خوانده می‌شد که کاربرد خارجی و داخلی داشت. آنان نام‌های قدیمی اسپانیولی خود را نیز حفظ کرده و در مراسم مرگ از آن استفاده می‌کردند. دونمه‌ها نوشته‌های خود را بر روی کاغذهای بسیار کوچک می‌نگاشتند که به راحتی قابل مخفی کردن بود. دونمه‌ها چنان ماهرانه موفق به پنهان کردن مسایل درونی خود بودند که تنها منبع شناخت ایشان شایعاتی بود که در بیرون از آنان در پیرامون‌شان وجود داشت. (۷۹)
در زمان انقلاب فرانسه (۱۷۸۹) رهبری دونمه‌های سالونیک با فردی مقتدر و متنفذ به ‏نام درویش افندی بود که نام یهودی او یهودا لوی تووا (۸۰) است. (۸۱) در اوایل سده هیجدهم، رهبری دونمه‌ها با باروخیا روسو (۸۲) (متوفی ۱۷۲۱) بود که با نام اسلامی عثمان بابا شناخته می‌شد. (۸۳)
دونمه‌ها تجربه موفق مارانوهای “مسیحی” را در دنیای اسلام به کار بستند و در سده نوزدهم بسیاری از مناصب مهم دیوان‌سالاری عثمانی را به دست گرفتند. دونمه‌ها در پیدایش و گسترش فراماسونری عثمانی، در اصلاحات غربگرایانه این کشور، و در استقرار مشروطه عثمانی نقش مهمی ایفا نمودند. “کمیته اتحاد و ترقی” و “جنبش ترکان جوان” از درون همین فرقه بسته و منسجم پدید شد. اجمالاً این‌که در نخستین دولت مشروطه عثمانی (۱۹۰۹م.) چند وزیر دونمه حضور داشتند که یکی از آنان جاوید بیگ، وزیر مالیه، است. جاوید بیگ از تبار باروخیا روسو است و ریاست فرقه دونمه را به دست داشت. درباره تکاپوی جاوید بیگ و پیوند او با سِر ارنست کاسل زرسالار نامدار یهودی، نیز در آینده سخن خواهیم گفت. جنبش ترکان جوان از شهر سالونیک و با رهبری دونمه‌ها آغاز شد. دایره المعارف یهود‌ بگونه‌ای دو پهلو و زیرکانه تعلق مصطفی کمال پاشا (آتاتورک) به فرقه دونمه را بیان داشته است. می‌نویسد: “به گفته بسیاری از یهودیان سالونیک، که مورد تکذیب دولت ترکیه است، مصطفی کمال پاشا از تبار دونمه‌ها بود.” (۸۴)

در پی استقرار حکومت مصطفی کمال پاشا در سال ۱۹۲۴ بسیاری از دونمه‌ها بندر سالونیک را ترک کردند و بطور عمده در استانبول و تعداد کمی در ازمیر و آنکارا مستقر شدند. در دهه‌های بعد، دونمه‌ها به اسرائیل مهاجرت نکردند و در ترکیه ماندگار شدند. به ‏نوشته دایره المعارف یهود، حتی در سال ۱۹۶۰ نیز چارچوب سازمانی دونمه‌ها موجود بود. در ادبیات درونی آنها هیچ اشاره‌ای به تعلق‌شان به اسلام یافت نمی‌شود؛ به عکس خود را یهودیان واقعی می‌خوانند و هنوز نیز به شابتای زوی اعتقاد دارند. (۸۵)
دایره المعارف یهود می‌افزاید: از اوایل سده هیجدهم، دونمه‌ها متهم به هرزگی جنسی بودند. مع‌هذا، “تردیدی نیست که طی چند نسل آمیختگی [هرج ‌و ‌مرج] جنسی (۸۶) در میان آنان رواج داشته است.” در اشعار یهودا لوی تووا (درویش افندی)، که در سال ۱۹۶۰ منتشر شد، دفاعیات جسورانه‌ای به سود الغاء محدودیت‌های جنسی مندرج است.” آنان جشن ویژه‌ای موسوم به جشن بره (۸۷) دارند که طی آن به اجرای برخی مناسک جنسی (۸۸) می‌پردازند. (۸۹)
در سده هفدهم، از طریق افرادی چون حییم بن عطار مراکشی (۹۰) و شالوم (سلیم) بن یوسف شبازی (۹۱) شاعر نامدار یهودی ساکن یمن، فرقه کابالا در شمال آفریقا و یمن گسترش یافت. در این دوران در تونس و الجزایر نیز برخی چهره‌های سرشناس یهودی رهبری حلقه‌های کابالا را به دست داشتند. مردخای بن موسی ساسون بغدادی (۹۲) در بغداد حلقه متنفذی از فرقه کابالا پدید ساخت که تا سده بیستم در منطقه حضور داشت. اسحاق بن موسی نیز در روستای حریر (اربیل کردستان) مستقر شد و خاندان حریری (۹۳) را بنیان نهاد. یکی از پسران اسحاق، به ‏نام پیناس (۹۴) در ماجرای شابتای زوی شرکت فعال داشت. دو پسر دیگر او، به ‏نام‏‌های حییم و اسحاق، حاخام‌های شهر رواندوز اربیل بودند. اعضای خاندان حریری در تمامی سده‌های هیجدهم و نوزدهم در کردستان فعال بودند و از رهبران فرقه کابالا در بین‌النهرین به شمار می‌رفتند. (۹۵)
در نیمه دوم سده هیجدهم، حاخام شلوم شرابی (۹۶) (۱۷۲۰-۱۷۷۷)، از یک خانواده یهودی مستقر در یمن، در بیت‌المقدس مستقر شد و به رهبر معنوی فرقه کابالا در شمال آفریقا و به تعبیر دایره المعارف یهود “در سراسر مشرق زمین” بدل گردید. او در فلسطین به عنوان “قدیس” و “جادوگر” شهرت یافت. طریقت شرابی به مشرب صوفیان مسلمان شباهت آشکار داشت. در پیرامون او گروهی از شاگردان زبده حضور داشتند که سران فرقه او به شمار می‌رفتند. بدین‌سان، بیت‌المقدس به یکی از کانون‏‌های مهم تولید “صوفیان” یهودی و تکاپوی آنان در شمال آفریقا و سراسر مشرق زمین بدل شد. با توجه به پیشینه تاریخی و فضای فکری و سیاسی مکتب کابالا، روشن است که این کانون می‌توانست تأثیرات جدی بر فرقه‌های اهل تصوف داشته باشد و به منبع الهام انواع مدعیان مهدویت در میان مسلمانان بدل گردد. دایره المعارف یهود می‌نویسد: “اقتدار تفوق‌آمیز این حلقه به سرعت در تمامی کشورهای اسلامی تثبیت شد و مواضعی بسیار نیرومند کسب کرد.“ طریقت شرابی تا سده بیستم در بیت‌المقدس مستقر بود. (۹۷)
ادامه دارد…

……………………………………….
پی‌نوشت‌ها:
۴۵٫ ibid, p. 1239. / 46. ibid, p. 1240. / 47. Dulcigno / 48. Albania / 49. Joseph Filosof / 50. ibid, pp. 1240-1241. / 51. Raze di-Maheimanuta / 52. Attika Kaddisha / 53. Malka Kaddisha / 54. ibid, p. 1240. / 55. ibid, p. 1241. / 56. Moses Cafsuto / 57. Leghorn / 58. Kastoria / 59. ibid, vol. 12, pp. 863-866; vol. 14, pp. 1239, 1241. / 60. ibid, vol. 14, p. 1238. / 61. Mystical Apostasy / 62. ibid, p. 1241. / 63. ibid, p. 1242. / 64. Asiyyah / 65. ibid, vol. 10, pp. 600, 615. / 66. ibid, vol. 14, p. 1242. / 67. ibid, p. 1239. / 68. ibid, p. 1245. / 69. Solomon Florentin / 70. ibid, p. 1244. / 71. Doenmeh / 72. ibid, p. 1221.
۷۳٫ بندر سالونیک (Salonika)، واقع در کناره دریای اژه، هم اکنون دومین شهر بزرگ یونان است.
۷۴٫ ibid, vol. 6, p. 148; vol. 14, p. 1243. / 75. ibid, vol. 14, p.1243. / 76. Jacob Qerido / 77. ibid, vol. 6, pp. 148-150; vol. 14, p. 1245. / 78. Konyosos / 79. ibid, vol. 6, p. 150. / 80. Judah Levi Tovah / 81. ibid, p. 149. / 82. Baruchiah Russo / 83. ibid, vol. 14, p. 1245. / 84. ibid, vol. 6, p. 151. / 85. ibid. / 86. Sexual Promiscuity / 87. Hag ha-Keves (Festival of the Lamb) / 88. Orgiastic Ceremonies / 89. ibid. / 90. Hayyim ben Attar / 91. Shalom ben Joseph Shabbazi / 92. Mordechai ben Moses Sasson / 93. Hariri / 94. Phinehas / 95. ibid, vol. 7, p. 1339; vol. 10, pp. 552-554. / 96. Shalom Mizrahi Sharabi / 97. ibid, vol. 10, pp. 553-554; vol. 14, pp. 1307-1308.

منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج ۲، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، چاپ دوم (پائیز ۱۳۹۰)

گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.