کلیسایی که با گذشته ازدواج کند، در دنیای جدید بیوه میماند!
وقتی یک دین ادّعا میکند میتواند در همهی زمانها نیازهای مختلفِ انسان را پاسخ دهد، نمیتواند نسبت به واقعیّتِ در حال تغییر جهان بیتفاوت باشد و میان خود و جهان پیرامون دیوار بکشد.
به نظرم میآید ما دیگر بخشی از این دنیا نیستیم، و به آن تعلق نداریم.”
این جمله، دیالوگ بسیار پرمعنایی از فیلم سینمایی “دو پاپ” است. در بخشی از فیلم، وقتی پاپ راتسینگر از برخی نظریههای فرانسیس انتقاد میکند، او در جواب میگوید: ” من دیگر نمیخواهم فروشنده باشم و چیزی را تبلیغ کنم که به آن اعتقاد ندارم.” فرانسیس از جاماندگیِ کلیسا و ناکارآمدی آن در جهان امروز گله میکند و کلیسا را مقصر دانسته و میگوید “ما داریم مردم را از دست میدهیم.”
اتسینگر اما سعی میکند از گذشتهی تاریخی کلیسا و سنّت مسیحی دفاع کند و آن را بیتقصیر نشان دهد. به همین دلیل همهچیز را به گردنِ نسبیگرایی و بیبندوباری غرب و تساهل آن میاندازد.
نگرانی فرانسیس، که اکنون ردای پاپی را پوشیده است، نگرانیِ نهاد هر دینی است که ادّعا میکند برای همهی نسلها و عصرها برنامهی زندگی است و علم هر چه هم پیشرفت کند نمیتواند جایگزین آن بشود و یا گزارهای از آن را باطل کند.
وقتی یک دین ادّعا میکند میتواند در همهی زمانها نیازهای مختلفِ انسان را پاسخ دهد، نمیتواند نسبت به واقعیّتِ در حال تغییر جهان بیتفاوت باشد و میان خود و جهان پیرامون دیوار بکشد. نمیتواند آرمان و الگوی خود را در گذشتههای دور دنبال کند و آن را برای هر مسئلهی نوپیدایی تابلوی راهنما کند.
وقتی یک دین در ماهیّت تاریخی خود باقی باقی بماند، در حقیقت با زمان گذشته ازدواج کرده است و در عصرهای بعدی بیوه خواهد ماند و نباید تقصیر را به گردن شبکههای ماهوارهای و کانالهای مجازی و شهوترانیهای جهان جدید بیاندازد.
مهراب صادقنیا
۹۹/۱/۸