خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

مقایسۀ منسک روزه در اسلام و سایر ادیان/ نگرشی جهان‌شمول به کارکرد «روزه»

گفتگو با علیرضا فرهنگ، پژوهشگر مطالعات تطبیقی ادیان

یک پژوهشگر مطالعات تطبیقی ادیان با مقایسۀ منسک روزه در اسلام و سایر ادیان، توضیح داد که چرا پرهیزِ یک ماهه از خوردن و آشامیدن برای گروندگان به آخرین دین، این‌همه مهم است.

به گزارش ردنا (ادیان‌نیوز)؛ علیرضا فرهنگ، سخنش را با ابراز خرسندی از گرایش جامعه به شناخت ادیان و سنت‌های جهان آغاز می‌کند. از نظر او که سال‌ها در حوزۀ مطالعات تطبیقی ادیان تحقیق کرده و علم آموخته، ادیان مانند باغ‌های زیبایی هستند که هر یک ویژگی‌های منحصربه‌فرد خود را دارند. فرهنگ، معتقد است کسی که بدون تعصب در گسترۀ وسیع این باغ‌ها به تفرج بپردازد، نمی‌تواند بگوید کدامیک زیباتر است و از همۀ این باغ‌ها لذت و حظ وافر می‌برد؛ اگرچه مکان زندگی‌اش، تنها یکی از آن‌ها باشد. در این مجال، مشروح گفت‌وگوی ایسنا را با او از نظر می‌گذرانید.

تعریف شما از روزه چیست؟
گاه ادیان را سنت می‌خوانند و سنت، به معنای آداب و نحوۀ رفتار است. مثلاً پیامبر اکرم (ص) سنت اخلاقی، سنت بهداشتی، سنت عبادی و … داشته‌اند که به معنای آداب و رفتار ایشان در هر یک آن زمینه‌ها بوده است و این سنت‌ها بعداً مورد توجه و حتی تقلید مسلمانان قرار گرفته‌اند. یکی از آداب یا سنت‌ها در ادیان، سنت تغذیه است که با سنت بهداشتی و سنت عبادی اشتراکاتی دارد و روزه، یکی از اجزای این سنت‌ است.

سنت‌هایی مانند دست شستن قبل از غذا، می‌تواند جنبۀ عبادی نداشته باشد اما وقتی مثلا این سنت بهداشتی با اعمال عبادی ارتباط پیدا می‌کند، تبدیل به وضو شده در نتیجه رنگ عبادی می گیرد؛ بسیاری از آداب تغذیه نیز چنین‌اند. روزه عبارت است از روش خاص تغذیه یا بهتر بگویم ممنوعیت یا محرومیت‌های اختیاری غذایی ویژه‌ای برای دوره‌ای خاص که جزو سنت‌های عبادی محسوب می‌شود اگر چه در وهلۀ اول یک سنت غذایی است.

آیا همۀ ادیان سنت تغذیه‌ای خاصی داشته‌اند؟
سنت تغذیه در همۀ ادیان وجود دارد و در همۀ آن‌ها نیز بایدها و نبایدهایی مشاهده می‌شود اما حتی همه آن ممنوعیت‌ها که احتمالاً ما نام روزه را بر برخی از آنها می‌گذاریم، ممکن است دارای وجه عبادی نباشد. مثلاً هندوها از خوردن گوشت در همه عمر پرهیز می‌کنند اما همین کار را زردشتیان در روزهای خاصی از ماه انجام می‌دهند، بدون آن که جزو اعمال عبادی اصلی و واجب محسوب شود اما مسیحیان پرهیز از گوشت و لبنیات به‌عنوان عمل عبادی را فقط در روزهای خاصی از سال انجام می‌دهند.

یهودیان نیز که به لحاظ سنخ دینی به مسلمانان شبیه‌ترند، حدود هفت روز از سال را که تنها یک روزش الزام جدی دارد مانند مسلمانان روزه می‌گیرند؛ البته با کمی تفاوت در ساعات روزه و نیز با ممنوعیت‌های اضافه‌تری مانند منع استحمام و پوشیدن کفش چرمی.

پس آنچه در ادیان با عنوان روزه می‌خوانیم ممکن است جزو سنت تغذیه‌ای باشد یا جزو سنت عبادی اما در هیچ‌یک از ادیان جهان منسک روزه به جدیت و گستردگی و اهمیت عبادی در اسلام نیست، از این‌رو به شوخی می‌توان گفت آیۀ «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (روزه بر شما واجب شد همان‌طور که بر پیشینیان شما واجب شده بود. آیۀ ۱۸۳ سورۀ بقره) را باید یک دلداری از طرف خدا به مسلمانان به‌حساب آورد اگرنه واقعاً چنین شکلی از الزام به روزه‌داری، به خصوص از نظر طول مدت، ویژۀ اسلام است.

آیا سیر تغییر این سنت غذایی یا روزه در ادیان مختلف سیر مشخصی است؟
به‌طورکلی هر چه ادیان قدیمی‌تر باشند زندگی‌ها طبیعی‌تر می‌شوند و آداب تغذیه با نوع زندگی، کار، ساختار فیزیکی بدن و تأثیر بدن بر نفس و روح سازگاری بیشتری می‌یابد؛ اما هر چه به سمت دوران خودمان میل کنیم با آداب غذایی‌ای که با ممنوعیت عبادی و الزام‌آور مواجه‌اند بیشتر برخورد می‌کنیم. در واقع اسلام نمونه‌ای استثنایی است که یک ماه تمام از سال را به چنین منسکی اختصاص داده است.

چرا چنین سنت تغذیه‌ای در برخی ادیان قدیمی مانند آیین زردشتی ممنوع و حرام ولی در دین آخر واجب است؟
ادیان قدیمی گرسنگی اجباری را جزو طبیعت بدن نمی‌شمردند و لذا آن را جزو عبادات الزامی قرار نمی‌دادند مگر در موارد خاصی مانند کفاره گناهان. برای بیان چرایی الزامی شدن تدریجی روزه در ادیان آخر و به ویژه اسلام، نیازمند مقدمات زیادی از علوم ادیان هستیم ولی تلاش می‌کنم به‌طور خلاصه آن را بیان کنم.

مهم‌ترین اصلی که باید بدانیم این است که بر اساس باور اصیل همۀ ادیان بزرگ، عالم بشریت رو به‌سوی انحطاط و سقوط معنوی و نزول فضایل دارد؛ برعکس این باور رایج، که سیر بشریت را به سمت پیشرفت، تعالی و تکامل می‌داند. باید اشاره کنم که حتی نظریه داروین با اکتشافات جدید علمی کاملا ناسازگار است و ردیه‌های متعددی در علوم زمین شناسی، زیست شناسی، فیزیک، ژنتیک، بیوشیمی و … بر آن وارد شده و زود است که غلط بودن آن رسما اعلام شود؛ جالب است بدانید که سال‌هاست درخواست حذف دروس تکامل زیستی از کتب درسی در دادگاه آمریکا مطرح و در حال پیگیری است.

آیات متعددی از قرآن شاهد بر انحطاط معنوی بشر است مثلاً آیات ۱۰ تا ۱۴ سورۀ واقعه « وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ…. ثُلَّهٌ مِنَ‌ الْأَوَّلِینَ‌ وَ قَلِیلٌ‌ مِنَ‌ الْآخِرِینَ‌» (پیشینیان که پیشی گیرندگان و مقرب خداوند بودند … تعداد زیادی از پیشینیان بودند و تعداد کمی از آیندگان) یا آیۀ ۲۸۶ سورۀ بقره « رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا. رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَهَ لَنَا بِه» که برآیند آن یعنی بار و تکلیف قبلی‌ها بیشتر از ما بود؛ یعنی ما تحمل آن بار را نداریم و ضعیف‌تر شده‌ایم.

توجه داشته باشید که ایده آل‌های معنوی در گذشته‌اند و نه آینده؛ مثلا الگوی ایده آل دین اسلام حضرت ابراهیم است که حدود ۲۴۰۰ سال قبل از اسلام می‌زیسته. پس بشریت در سیر تاریخ با دور شدن از حقیقت، سرکش‌تر می‌شود و طبعاً نیازمند مهارهای بیشتری است. به همین دلیل مثلاً شراب که در ادیان پیشین کاربردی منسکی داشته و مقدس محسوب می‌شده، در اسلام تدریجاً به خاطر پیشگیری از می‌گساری افسارگسیختۀ بشرِ کم‌ظرفیت شده، در یک فرآیند تدریجی و چند مرحله‌ای ممنوع و حرام اعلام می‌شود.

بشر با دور شدن از حقیقت الهی به چه سمتی میل پیدا می‌کند؟
روح بشر در یک کالبد حیوانی قرار گرفته است ازاین‌رو محتمل‌ترین انحراف آن این است که این روح، اسیر کالبد حیوانی و خادم آن شود و اصل الهی خویش را فراموش کند. اگر دقت کرده باشید ممنوعیت‌های ذکرشدۀ پیشین در اکثر ادیان، مرتبط با غذاهای حیوانی مانند گوشت و لبنیات و نیز پوشش حیوانی مثلاً کفش چرمی بود که دقیقا مرتبط با همین لغزشگاه حیوانی شدن هستند.

علت اهمیت روزه در اسلام چیست؟
روزه ناظر به مهار امیال مختلف جسم حیوانی و در جهت ضعیف کردن آن به قصد مهار کردن و لگام زدن به زیاده‌خواهی‌ها، انحصارطلبی، سرکشی و تجاوز جسم به حوزۀ روح و در نهایت ترسیم یک خط قرمز بین دو حوزۀ جسم حیوانی و روح الهی است که این خط قرمز را اراده ترسیم می‌کند.

در دسته‌بندی عبادات بهترین جایگاه برای روزه در بین قربانی‌هاست؛ یعنی ما جسم خود را پیشکش خدا و روح خدایی می‌کنیم. روزه در اسلام و یهودیت یکی از کفاره‌های مهم در جبران گناهان محسوب می‌شود همانطور که قربانی هم همین کارکرد را دارد.

اما برای تفهیم موضوع، بهتر است مثالی بزنم. همگی ما با تبدیل ماده و انرژی به یکدیگر که یک قانون فیزیکی شیمیایی است آشنا هستیم اما تبدیل ماده-انرژی و معنا به یکدیگر را نشنیده‌ایم.

این یک قانون اساسی در ادیان است که بین امور زمینی و امور معنوی داد و ستد وجود دارد. من اگر غذا بخورم و سپس نیکی کنم و عبادت بورزم در واقع ماده را به معنا تبدیل کرده‌ام اما اگر تواضع، محبت و سایر صفات نیک را با هدف کسب دنیوی خرج کنم مانند فروشندگانی که تا کمر جلوی مشتری خم می‌شوند که پول را از جیب مشتری خارج کنند، معنا را به پول و نهایتاً به ماده و انرژی تبدیل کرده‌ام. بگذریم که برخی مایه را هم برای کسب دنیوی می‌فروشند یعنی به‌دروغ و ستم نیز خویشتن را آلوده می‌کنند.

خداوند در قران بارها کلمات «اشتری» و «بیع» را که به معنای تبادل این دو وجه هستند به‌کاربرده است «اشتروا الضلاله بالهدی» (گمراهی را به قیمت هدایت خریدند).

در آیه ۳۷ سورۀ حج نیز قرآن صراحتاً دربارۀ قربانی می‌گوید: « لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنْکُمْ، یعنی این گوشت و خونِ قربانی نیست که به خدا می‌رسد بلکه این تقوای شماست که به خدا می‌رسد» و این یعنی تبدیل‌شدن گوشت و خون یا ماده به تقوا و معنا. حال وقتی انسان از جسم و توان خویش برای خدا می‌کاهد یعنی دارد جسم را فدیه و قربانی می‌کند.

پس روزه یعنی کاستن از جسم و افزودن به روح. این تبدیل را کسانی که روزه‌داری می‌کنند در خودشان کاملاً حس می‌کنند. حتی آمار جرم و بزه نیز در ماه رمضان در جامعه کمتر می‌شود. در واقع روزه‌داری آشکارا موجب افزایش توجه و حالات معنوی و ارتقای روحی می‌شود. مولانا با مثالی بسیار زیبا، روح را به شیر و جسم را به گاو تشبیه می‌کند: «روستایی گاو در آخور ببست/ شیر گاوش خورد و برجایش نشست»

در این تبدّل، گاوِ تن، غذای شیرِ روح و حیوانیت بدل به الهیت و معنویت می‌شود. پس به گفتۀ مولانا: «روزه چو قربان ماست، زندگی جان ماست/ تن همه قربان کنیم، جان چو به مهمان رسید»

بنابراین آیا نخوردن و نیاشامیدن خودبه‌خود منجر به افزایش حالات معنوی در انسان می‌شود؟
شاید ناآگاهانه این اتفاق رخ بدهد و با نخوردن و نیاشامیدن و ترک هواهای دنیوی، به‌صورت خودبه‌خودی حالات معنوی بر خواهش‌های دنیوی و حیوانی غلبه پیدا کند اما روزه می‌تواند و در شکل عالمانه‌اش، باید توشۀ معرفتی نیز داشته باشد.

توشۀ معرفتی روزه چیست؟
روزه یک تمرین عالی برای شناختِ عملیِ دوگانگی وجودی انسان است. می‌دانیم که در رأس وجود انسانیِ ما یک آگاهی هوشمندانه قرار دارد که در بین همه موجودات زمینی بی‌همتاست، اما بدبختانه این معجزه فوق طبیعی از ابتدای حضورش در این جهان خویشتن را در قالب یک کالبد حیوانی شناخته است و ازآنجاکه هیچ‌گاه نیز در حالت معمول، تجربه مفارقت از این کالبد را نداشته، پس خود را با کالبد یکی می‌انگارد و می‌گوید:«من جسمم هستم» شناسنامه و رزومه ما نیز همین را تایید می‌کنند! اما دین می‌گوید: «تو جسمت نیستی؛ تو فراتر از جسم هستی و در پایان این زندگی زمینی از آن جدا و جاودانه می‌شوی درحالی‌که جسمت می‌ماند، می‌پوسد و خاک می‌شود.»

روزه همچون چراغی با نور خود این دوگانگی را برای ما آشکار می‌کند

در زندگی عادی خواهش‌های تن، بدون هیچ کنترل و مانعی به این آگاهی هوشمند می‌رسند و از آنجا فرمان‌های عملیاتی برای تأمین آن‌ها در زندگی صادر و جاری می‌شود؛ اما در هنگام روزه، جلوی این فرمان‌ها یک مرز و یک مرزبان قرار می‌گیرد. این مرزِ درونی، وجودمان را به دو بخش غیرهمجنس تقسیم می‌کند و هم، خویشتن آگاه و هم جسم، از این جدایی و ناخویشی و غیر هم‌جنس بودن خبردار می‌شوند.

جسم همچون کودک نازپروردۀ مادر که مادر را خادم بی‌چون‌وچرای خود می‌پنداشته، ناله می‌کند که «گرسنه‌ام، تشنه‌ام، ناتوان شده‌ام» ولی مادر دیگر مثل قبل به این ناله‌ها وقعی نمی‌نهد، پاسخش را نمی‌دهد و نشان می‌دهد که «تو و من دو کسیم که زمانی باید از هم جدا شویم.» جسم، ناله و شکایت می‌کند که «تو مال منی و از من جدا نیستی، باید مرا مثل قبل شاد کنی.» و خویشتن آگاه می‌گوید: «این نوع زندگی، شادی توست و مرگ من؛ از این پس تو خادم من خواهی بود نه من خادم تو! ما دو همسفریم، من راهبر و تو راهرو! تو مرا بر دوش می‌کشی نه چون گذشته من تو را.»

روزه این ناهم‌جنس بودن و ضرورت تفکیک را به‌صورت عملی و به زیبایی تمام به ما نشان می‌دهد.

حال می‌فهمیم که در دوران ما که دوره غلبۀ اومانیسم، فردگرایی و اوج خودبینی و خودپرستی انسان است، چرا دینِ آخر، روزه را به‌عنوان یک منسک نجات‌بخش و بیدارکننده بر پیروانش واجب می‌کند. این انسانِ غافل و گم‌گشتۀ تن گشته، باید خویشتن مستقل و آگاه خود را از جسم حیوانی و ناچیز خود مجزا و مبرا کند و دست از همسان انگاری خود با تن بردارد. فهم این دوگانگی در عرفان ما، کلید نجات تلقی شده است.

عرفا برای بیان این دوگانگی چه گفته‌اند؟
مولانا داستانی بی‌نظیر دربارۀ این دوگانگی دارد که بیان آن باعث می‌شود این گوهر معنوی به‌عنوان حاصل این مصاحبه در ذهن خوانندگان عزیز نقش بندد. روزی مجنون قصد کوی لیلی کرد و بر شتر ماده‌ یا ناقه‌اش که کره‌ای در خانه داشت سوار شد. در میان راه که مجنون در خیال لیلی از خود بیخود شده و افسار شتر را سست گرفته بود، شتر از این فرصت استفاده کرد و فوراً به خانه نزد کره‌اش برگشت. مجنون به خود آمد و دوباره سوار بر شتر به راه افتاد و این ماجرای رفت‌ و برگشت بارها و بارها تکرار شد. «در سه‌روزه ره بدین احوال‌ها/ ماند مجنون در تردد سال‌ها»

مجنونِ روح که دید شترِ جسم با او همراهی نمی‌کند، چنین گفت و با پای پیاده افتان‌وخیزان به‌سوی لیلی روان شد:

«گفت ای ناقه چو هر دو عاشقیم/ ما دو ضد، پس همره نالایقیم

این دو همره یکدگر را راهزن/ گمره آن جان کو فرو ناید ز تن

جان ز هجر عرش اندر فاقه‌ای/ تن ز عشق خاربن چون ناقه‌ای

جان گشاید سوی بالا بال‌ها/ در زده تن در زمین چنگال‌ها»

گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.