رساله ای دو صفحه ای حوالی ۹۴۰ ـ ۹۴۹ کتابت شده و به نسیمی منسوب شده است. در این رساله، از ظهور مهدی و پیش از او آمدن سه سلطان یاد شده است. این مقاله، متن و تحلیل رساله است.
ردنا (ادیان نیوز) – مجموعه رسائلی که رساله های شیعی ـ صوفیانه آن، طی سالهای ۸۴۳ تا ۹۳۹ کتابت شده در کتابخانه مرعشی هست که دو صفحه پایانی آن در باره پیشگویی ظهور است. موضوع این نوشتار، همان رساله است.
در باره مجموعه: این مجموعه رسائل که در قرن نهم و اوائل قرن دهم هجری کتابت شده، به شماره ۶۷ در کتابخانه مرعشی فهرست شده، اما در معرفی آن در مجلد اول فهرست این کتابخانه، یادی از این دو صفحه نشده است. در اینجا، از آقای حافظیان که تصویر آن دو صفحه را در اختیار بنده گذاشتند، سپاسگزارم.
رسائل موجود در این مجموعه، یکی عقد الجواهر فی الاشباه و النظائر (برگ ۱ ـ ۲۷) از تقی الدین حسن بن علی بن داود حلی است، منظومه ای فقهی که برای سید بن طاوس سروده و نوشته شده، و تاریخ کتابت آن ۱۱ شعبان ۹۱۸ است.
رساله دوم، البیان از شهید اول (در ۲۸ صفر ۸۴۳ و انهاء قرائت در پایان آن از ۱۲ ذی قعده ۹۰۷).
سوم «مقصوره ابن درید» از ابن درید ازدی،
چهارم «الطرائف» از ابن طاوس،
پنجم رساله در تصوف از ابوعبدالله محمد بن خفیف.
ششم الفیه شهید اول،
و هفتم، نظم همان الالفیه، از حسن بن راشد حلی (از قرن نهم و دقیقا ساخته سال ۸۲۵) است.
هشتمین رساله، همان دو برگ در باره ظهور مهدی در سال ۹۴۹ است.
بنا به نوشته فهرست نویس ـ استاد اشکوری ـ قصیده مقصوره ابن درید، در رمضان ۹۳۹ کتابت شده است. الفیه شهید بدون تاریخ، اما در پایانش اجازه ای با ۲۲ تاریخ ذی قعده ۹۱۰ آمده است. برخی از این تاریخها، توسط آقای حافظیان که آن نسخه را مجدد بازبینی کردند، اصلاح شده و بنده از یادداشت های شخصی ایشان استفاده کردم.
نسخه جمعا ۲۶۳ برگ دارد (مرعشی: ۱/۷۷ ـ ۸۱) و رساله ظهور در پایان نسخه، در برگ ۲۶۱ پشت و رو، قرار دارد. از آنجایی که فهرست نویس این رساله را در مجلد اول فهرست مرعشی، ذیل مورد نیاورده، جناب آقای متقی گزارشی از آن در مقاله «نسخه های تازه یافته» (میراث شهاب، شماره ۴۷، ص ۱۶۶ ـ ۱۶۷ش ۶۲) نوشته و عنوان علائم آخر الزمان را به آن داده که البته برداشت ایشان از متن است.
بخاطر اهمیت تکرار می کنم، بر اساس آنچه در فهرست در معرفی این نسخه آمده، تاریخ های موجود در آن، بین ۸۴۳ و ۹۳۹ است، اما آقای حافظیان تاریخ ها را بین ۸۴۳ تا ۹۱۸ دانسته است. رساله ظهور ما، تاریخ ندارد، و این که آقای متقی ـ در مقاله پیشگفته ـ نوشته اند: «تاریخ کتابت قرن نهم»، دلیلی ندارد، زیرا برخی از رسائل این مجموعه، از قرن دهم است. مسلم است که رساله ما هم باید همان حوالی ۹۳۹ نوشته شده باشد که شرح آن خواهد آمد.
مولف:
در ابتدای رساله، و پس از بسم الله، آمده است: قال السید النسیمی رحمه الله. به ظن قوی، کسی که این را نوشته، مقصودش از این نام، عماد الدین نسیمی (کشته در حلب به سال ۸۳۷، شرح احوال او ذیل وقایع سال ۸۳۷ در احسن التواریخ: ۱/۳۴۵ ـ ۳۴۶ آمده است) حروفی و از پیروان فضل الله حروفی استرآبادی است که به داشتن افکار غالیانه شیعی در قرن نهم و البته در ادب و شعر، شهره است. [در باره او نگاه کنید به مقدمه دیوان نسیمی، به کوشش حسین محمدزاده صدیق، ۱۳۹۲). اثبات این که این متن حتما از آن اوست، متکی به همین عبارتی خواهد بود که در اینجا آمده است، اما باید توجه داشت که شخصیت نسیمی هم مثل شاه نعمت الله ولی است که این قبیل متن ها، به امثال آنها منسوب می شود. شاید در کاری مبسوط تر بتوان نسخه های مختلف برجای مانده از آثار وی را دید و به تطبیق آنها برای یافتن زبان مشترک میان آنچه در اینجا آمده و متون دیگر دست یافت. این که در اوائل صفوی از این قبیل متن ها و انتساب آن به کسی چون نسیمی قصد بهره برداری سیاسی هم بوده باشد، بعید نمی نماید. نسیمی در عمق ذهن افکار ایرانی ـ شیعی غالیانه جای ویژه ای داشته است.
آمدن متنی از نسیمی در مجموعه ای از قرن نهم که آثار امامی هم از قبیل آثار شهید اول و دیگران در آن هست، ترکیب افکار صوفیانه و فقیهانه و حتی غالیانه شیعه را با یکدیگر در قرن نهم نشان می دهد. وقتی این افکار، با اندیشه ظهور مهدی آن هم، در دوره صفوی ترکیب می شود، تفکر جالبی را بدست می دهد.هر سه وجه غلو، تصوف، و فقه، در دوره صفوی خود را آشکار کرد، و اما این غلو، با بحث مهدویت نیز ترکیب شد و عصر اول صفوی، کاملا آخر الزمانی و بر اساس این قبیل پیشگویی ها، ظاهر شد
اسماعیل و طهماسب سلاطین آخر الزمانی
و اما در درون این رساله، از سال ۹۰۰ به اشاره، به عنوان آغاز «آخر الزمان» مطرح می شود، دوره ای که اتفاقاتی مشتمل بر ظهور چند سلطان رخ می دهد. سه پادشاه می آیند تا آن که از سال ۹۴۹ به عنوان سال ظهور مهدی یاد می شود.
بر اساس این متن، پیش از تاریخ ظهور، سه پادشاه حکومت می کنند، و این پادشاه سوم است که مهدی در زمان او ظهور می کند و او پرچم مهدی را به دوش خواهد کشید.
در باره پادشاه اول که دو سال حکومت می کند، می گوید اول نام او «الف» و آخر نامش «حا» است، و بلافاصله خودش می گوید که نام او «ابوالفتح» است. او دو سال و پنج ماه حکومت کرده و پس از آن در حالی که اوضاع مملکتش بشدت بحرانی بوده و مردم هم ناراحت و مکسور القلب هستند، می میرد. نحوه مردنش هم به این ترتیب است که در جریان شکار، از کوهی بالا رفته، از آنجا سقوط کرده و از دنیا می رود. پادشاه بعدی «اسماعیل» نام است، جوانی با هوش و با تدبیر و مذهبش که ناسخ مذاهب قبل از اثناعشری است و امامانش به عدد تَرَک های کلاه اوست. او نیز در چهل سالگی می میرد و فرزندش می آید که دولتش از خراسان تا چین است و مهدی در عصر او ظهور خواهد کرد.
اصولا هم شاه اسماعیل و هم طهماسب، سلاطین آخر الزمانی هستند، و بویژه طهماسب، در این زمینه، شرایط بسیار تثبیت شده ای از نظر اطمینان به این که مهدی حتما در زمان او ظهور خواهد کرد دارد. هموست که خواهرش را شوهر نداد تا وی را به همسری امام زمان (ع) در آورد. ازو به عنوان پیشوای مهدی صاحب زمان یاد می شود. وی در اصفهان، عمارت عالی وقف حضرت صاحب الزمان موسوم به عمارت مهدی ساخت. (مهدیان دروغین، ص، ۱۵۲ ـ ۱۵۳) بسیاری از مردم در حوالی سالهای ۹۴۰ تا ۹۶۰ در انتظار قیام مهدی بودند و برخی حتی خود طهماسب را مهدی می دانستند که مورد خشم و غضب وی قرار گرفتند. پیش از طهماسب، و حتی اسماعیل، شخصی به نام محمد کره ابرقوهی در سال ۹۱۰ ادعای مهدویت کرد، اما از نظر دامنه، ادعای مهدویت در باره خود طهماسب در حوالی سال ۹۶۰ بود که به تصریح منابع صفوی، شاه از این انتساب به شدت خمشگین شده مدعیان را به قتل رساند. (مهدیان دروغین، ص ۱۹۹).
گزارش تفصیلی از متن
اکنون سعی می کنم، گزارش تفصیلی تر از متن بدهم. ابتدا حمد و سپاس خداوند، و ستایش او در خلق انسان، از نطفه به علقه و مضغه، آنگاه صلوات بر رسول و آل منتجب اوست. سپس می گوید، قصد دارد در این متن، سرّی را که در آخر الزمان از سال ۹۰۰ ظاهر خواهد شد، و خبر آن شایع خواهد گردید، بیان کند.
اینجا خطابش «یا بنی» است، که بیشتر صوفیانه به نظر می آید تا این که به پسرش باشد. بلافاصله خبر از ظهور قریب الوقوع می دهد، اگر درست خوانده باشم، «یظهر مسرعا»، و می گوید ارزش این مطلب را جوهری می داند [قدر زر زرگر بداند، قدر جوهر، جوهری)، یعنی این سخن جواهر است.
سپس ادامه می دهد در ۹۰۰ سلطانی ظاهر خواهد شد که اول نام او الف و آخرش حا است، ابوالفتح که دو سال کامل و پنج ماه حکومت می کند، در دولتش قحطی و آفت و طاعون است ومردمانی که در مملکت او هستند، حزن آنها را می گیرد، و دلشکسته هستند، و حیران. سپس سلطنت او تمام می شود، و دولتش انقراض می یابد، او به صید [شکار]، می رود، بالای کوه رفته و از آنجا، از سر سقوط می کند و می میرد.
بعد از آن، کودکی کم سال [نوجوان یا حدث السن] که شأن عظیمی دارد و صاحب عقل و فضل و تدبیر است ظاهر می شود. او از نسل هاشم است، و نسل او به امام موسی کاظم منتهی می شود. اول اسم او الف و آخرش ل است، اسم او اسماعیل است. رنگ کسوه او[کلاه قزلباشی] او قرمز است مثل ورده لطیفه [گل سرخ]، مذهبش ناسخ مذهب قبلی است، و او [یا: آن «مذهب»] اثنا عشری است. عدد ائمه او به عدد ترک های لباس [کلاه] اوست.
[این اشاره به دوازده ترک کلاهی است، که او دستور ساختنش را داد، چنان که در جواهر الاخبار آمده: و امر شد که تاج وهّاج را از سقرلاط قرمزی به دوازده ترک ترتیب دادند و علامت به دوازده امام گفتند. و استاد پیری تاجدوز، اول بار دوخت و این کسوت در میان قزلباش قرار یافت، و بر سر منابر خطبه به نام نامی ائمّه اثنی عشر خواندند و مذهب شیعه شایع شد]
او از صادقین است و تمام تلاشش در ایام عمرش در حب آل محمد است. چهل سالش که تمام شد به جوار خداوند می رود.
[می دانیم که تولد شاه اسماعیل در ۸۹۲ و فوت او ۹۳۰ و بدین ترتیب سی و هشت سال داشت.]
متن چنین ادامه می یابد: بعد از او، فرزندش که چون شیر «لیث» هصور [درنده] و پلنگ جسور است، ظاهرمی شود. رنگ او مثل عقیق است، و هر کسی او را ببیند، تبارک الله احسن الخالقین می گوید. او به سلطنت می رسد، و دولت او از خراسان تا اقلیم چین خواهد بود.
اکنون مهم اینجاست:
مهدی در زمان او ظهور خواهد کرد و او پرچم مهدی را در دست خواهد گرفت. و این بعد از گذشت سال ۹۴۹ از هجرت نبوی خواهد بود. چهل سال نیز با مهدی علیه السلام خواهد بود. تمام آنچه را گفتم، بعد از امری است سرّ آن آشکار شده و خبر آن مشهور خواهد گشت. و الله اعلم.
سلطنت طهماسب، در سال ۹۳۰ که پدرش فوت می کند آغاز می شود. این نقل گواه است که کسی که متن را ـ احتمالا حوالی ۹۳۰ تا ۹۴۵ یا کمی قبل و بعد ـ تهیه کرده، قصد نداشته تا اسماعیل یا طهماسب را مهدی بداند، او چنان که روال وقت بوده، آنها را پادشاهی می دانسته است که زمینه ظهور را فراهم کرده اند.
اندیشه اتصال دولت صفوی به ظهور، دقیقا در همین دوره شکل گرفته و آنچنان این مسأله مسلم بوده که طهماسب به عنوان فرمانده سپاه مهدی شناخته می شده است. در واقع، باور خود او نیز این بوده است. این که تا کی این باور را داشته، نمی دانیم، اما پیداست که پس از سال ۹۶۰، این امید به تدریج از میان رفته و او نیز تقریبا خانه نشین شده و از تحرّک افتاده است. صلح او با دولت عثمانی معروف به صلح آماسیه (در سال ۹۶۲)، و حتی عهد و پیمان او برای این که دیگر با دولت های مسلمان نبرد نکند، به نظر می رسد، نشانگر نوعی تغییر در افکار اوست، گرچه در ترویج تشیع و فرهنگ آن، همچنان و تا پایان عمر تلاش کرد.
این رساله که به نام نسیمی آمده، با اشارات تاریخی که دارد می تواند مربوط به اندکی پیش از سال ۹۴۹ باشد، سالی که نویسنده آن را سال ظهور مهدی دانسته و این در عهد سلطنت پدرس اسماعیل می باید رخ دهد. او نامی از طهماسب نمی آورد، بلکه از «سام» یاد می کند. سام میرزا، پسر دیگر شاه اسماعیل است. شاید این نکته نشان دهد که تاریخ آن درست بعد از ۹۳۰ و هنوز وقتی است که کاتب دقیقا نمی داند طهماسب سر کار می آید. به هر روی، داستان انتظار مهدی، اتصال دولت صفوی به آن، و مشخصا، این که حتما حضرت در دوره طهماسب ظهور می کند، در این متن هویداست. اینک متن را تقدیم می کنیم. متن به عربی نوشته شده اما اغلاطی دارد. نویسنده می گوید، مطلب مفصل بوده و این خلاصه آن است.
بنده متن را می آورم و در عین حال تصاویر نسخه را هم می گذارم تا اگر خبط و خطایی شده است، دوستان آشناتر با این متن ها، آن را اصلاح کنند.
متن رساله در باره ظهور مهدی در سال ۹۴۹ از «سید نسیمی»
بسم الله الرحمن الرحیم
قال السید النسیمی رحمه الله:
کلام طویل لکن ملخصه هذا:
الحمد لله الملک العلاّم، المنعم المتطوّل بالکرم و الجود و الاحسان، القادر علی کلّ مقدور، العالم بما یأتی من الامور، الذی خلق الانسان من ماء معین، ثمّ جَعله نُطفه، ثمّ عَلقه، ثم مُضغه، فتبارک الله رب العالمین. ثم الصّلاه علی خاتم النّبیین محمّد و آله الکرام المنتجبین صلاه دایمه باقیه الی یوم الدین.
و بعد فنقول: فی هذا الکلام سرّاً یأتی فی آخر الزمان من التسعمائه یظهر لهذا القول أثر و یشهر له خبرا.
اوصیک أی بُنیّ: یظهر مسرعا، فانّ [هذا] ما یعلم قیمته أحسن الجوهری علیم، خذ من اشاره:
فی التسعمائه یظهر سلطان اوّل اسمه الف و آخرها حاء، فهو ابواالفتح، یحکم حولین کاملین و خمسه أشهر، فیکون أیّام دولته قحطٌ و آفهٌ و طاعون، حتی الخلق الذی فی مملکته یعلوهم (؟) الحزن، و یعودون مکسورین القلب حیاری، ثمّ تتمّ سلطنته، و تنقرض / تقرض؟ ایّام دولته، فیخرج الی الصید، فیصعد الی أعلی جبل فیسقط علی امر رأسه، فیموت.
ثمّ بعد ذلک: یظهر صبیّ حدَث السّن، له شأنٌ عظیم، صاحب عقل و فضل و تدبیر، و هو من نسل هاشم، و ینتمی الی الامام موسی الکاظم، اوّل اسمه الف و آخره ل، من جمله اسمه اسماعیل، کِسوته حُمُرا کلون الو[ر]ده اللطیفه، مذهبه ناسخ لما قبله، هو اثنی عشر و عدد ائمته عدد تُرُوک کسوته، و هو من الصادقین ببذل مُهجته ایّام عمره فی حُبّ آل محمد علیهم السلام.
من بعد ذلک تتمّ له الاربعین، و ینتقل الی جوار ربّ العالمین.
ثم یظهر من بعده ولده من صُلبه، کأنه اللیث الهصورو النمر الجسور، عیونه شهل، و لونه کَلَون العقیق، حتی یراه الناظر یقول: تبارک الله احسن الخالقین، اسمه سام، یملک من خراسان الی اقلیم الصین.
و یظهر المهدی ـ علیه السلام ـ فی ایّام دولته، و یکون عَلَم المهدی فی یَده، و هو حامل رایته، و یکون ذلک بعد مُضیّ تسعمائه و اربعین من الهجره النبویه، و یُقیم مع المهدی علیه السلام مدّه أربعین عام.
و جمیع ما قلته بعد الامر الذی یظهر سرّه و یشهر خبره؛ و الله اعلم.
پدیدآورندگان این مقاله: عماد الدین نسیمی و رسول جعفریان