خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

آیا نسب پیامبر (ص) تا حضرت آدم، همگی موحد بودند؟

نسب پیامبر تا حضرت آدم به چه ترتیب است؟ چرا پیامبر از نام بردن اجداد خود بعد از عدنان، نهی کرده اند؟

به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، انساب حضرت محمد(ص) در منابع، به گونه های مختلف آمده است. ولی مشهور در بین سیره نویسان و مورخان، نسب حضرت(ص) به این ترتیب می باشد:

محُمَّدٌ رَسُولُ اللهِ(ص) ابْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ عَبْدِ المُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافِ بْنِ قُصَی بْنِ کلَابِ بْنِ مُرَّهَ بْنِ کعْبِ بْنِ لُؤَی بْنِ غَالِبِ بْنِ فِهْرِ بْنِ مَالِک بْنِ النَّضْرِ بْنِ کنَانَهَ بْنِ خُزَیمَهَ بْنِ مُدْرِکهَ بْنِ إِلْیاسَ بْنِ مُضَرَ بْنِ نِزَارَ بْنِ مَعَدَّ بْنِ عَدْنَان بن…إسماعیل بن إبراهیم(ع) بن تارخ بن تاخور بن ساروخ بن أرعواء بن فالغ بن هود(ع) بن شالخ بن أرفخشد بن سام بن نوح(ع) بن لمک بن متوشلخ بن إدریس(ع) بن یارد بن مهلائیل بن قینان بن أنوش بن شیث بن آدم(ع)》

اما ان چه که به نقل از ابن عباس از حضرت رسول اکرم(ص) روایت شده است که ایشان فرمودند:

《إِذَا بَلَغَ نَسَبِی إِلَی عَدْنَانَ فَأَمْسِکُوا》

هر گاه نسب من به عدنان رسید، توقف کنید.

علت این که ایشان از نام بردن اجداد خود بعد از عدنان نهی کرده اند، این بوده است که بین نسابین آن زمان هم در ترتیب اجداد پیامبر تا حضرت اسماعیل اختلاف بوده است و پیامبر برای دفع این اختلاف، ذکر نسبشان را از عدنان به بعد نهی کردند. و اما آنچه همه نسب دانان چه نسب دانان در عصر پیامبر و چه نسب دانان بعدی اتفاق دارند، آن است که نسب عدنان به حضرت اسماعیل(ع) می رسد.

در شرحی دیگر حال اجداد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را از جد بیستم، یعنى «عدنان» اینگونه است:

۱             عدنان

۲             معد بن عدنان

۳             نزار بن معد

۴             مضر بن نزار

۵             الیاس بن مضر

۶             مدرکه بن الیاس

۷             خزیمه بن مدرکه

۸             کنانه بن خزیمه

۹             نضر بن کنانه

۱۰           مالک بن نضر

۱۱           فهر بن مالک

۱۲           غالب بن فهر

۱۳           لؤى بن غالب

۱۴           کعب بن لؤى

۱۵           مره بن کعب

۱۶           کلاب بن مره

۱۷           قصى بن کلاب

۱۸           عبدمناف بن قصى

۱۹           هاشم بن عبدمناف

۲۰           عبدالمطلب بن هاشم

۲۱           اجداد پیامبر همگى موحد بودند[۳]

عدنان

پدر عرب عدنانى است که در تهامه، نجد و حجاز تا شارف الشام و عراق مسکن داشته اند و آنان را عرب معدى، عرب نزارى، عرب مضرى ، عرب اسماعیلى، عرب شمالى، عرب متعربه و مستعربه، بنى اسماعیل، بنى مشرق، بنى قیدار مى گویند و نسبشان به اسماعیل بن ابراهیم علیه السلام مى رسد. عدنان دو پسر داشت: «معد» و «عک» که «بنى غافق» از «عک» پدید آمده بودند.

معد بن عدنان

«عدنان» با فرزندان خویش به سوى یمن رفت و همان جا بود تا وفات یافت او را چند پسر بود که معد بر همه آنان سرورى داشت مادر معد از قبیله «جرهم» بود و ده فرزند داشت و کنیه معد «ابوقضاعه» بود. به قول ابن اسحاق: معد بن عدنان چهار پسر به نام هاى، «نزار»، «قضاعه»، «قنص» و «ایاد» داشت.

نزار بن معد

سرور و بزرگ فرزندان پدرش بود و در مکه جاى داشت و او را چهار پسر به نام هاى: «مضر»، «ربیعه»، «انمار» و «ایاد» بود. دو قبیله «خشعم» و «بجیله» از انمار به وجود آمده اند و دو قبیله بزرگ ربیعه و مضر از نزار پدیدار گشته اند.

مضر بن نزار

دو پسر داشت: «الیاس» و «عیلان» و مادرشان از قبیله «جرهم» بود از رسول اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمود: «مضر و ربیعه را دشنام ندهید، چه آن دو مسلمان بوده اند. «مضر» سرور فرزندان پدرش و مردى بخشنده و دانا بود و فرزندانش را به صلاح و پرهیزگارى نصیحت مى کرد.

الیاس بن مضر

پس از پدر در میان قبایل بزرگى یافت و او را «سیدالعشیره» لقب دادند، سه پسر به نام هاى: «مدرکه»، «طابخه» و «قمعه» داشت (نامشان به ترتیب : عامر، عمرو و عمیر است) و مادرشان «خندف» و نام اصلى وى «لیلى» بود و قبایلى را که نسبشان به الیاس مى رسد، «بنى خندف» گویند.

قبیله هاى «بنى تمیم»، «بنى ضبه»، «مزینه»، «رباب»، «خزاعه»، «اسلم» از الیاس بن مضر منفصل مى شوند.

مدرکه بن الیاس

نامش «عامر» و کنیه اش «ابوالهذیل» و «ابوخزیمه» بود «مدرکه» چهار فرزند داشت: «خزیمه» و «هذیل»، «حارثه» و «غالب». نسب قبیله «هذیل» و «عبداللّه بن مسعود» صحابى معروف به «مدرکه بن الیاس» مى رسد.

خزیمه بن مدرکه

مادرش «سلمى» دختر «اسد بن ربیعه بن نزار» و به قول ابن اسحاق زنى از «بنى قضاعه» بود، بعد از پدر حکومت قبایل عرب را داشت و او را چهار پسر به نام هاى: «کنانه»، «اسد»، «اسده» و «هون» بود.

کنانه بن خزیمه

کنیه اش «ابومضر» و مادرش «عوانه» دختر «سعد بن قیس بن عیلان بن مضر» بود از «کنانه» فضایل بى شمارى آشکار گشت و عرب او را بزرگ مى داشت. فرزندانش عبارت بودند از: «نضر»، «مالک»، «عبدمناه»، «ملکان» و «حدال» قبایل «بنى لیث» و «بنى عامر» از کنانه بن خزیمه پدید آمده اند.

نضر بن کنانه

مادرش به قول یعقوبى «هاله» دختر «سوید بن غطریف» و به قول ابن اسحاق و طبرى و دیگران «بره» دختر «مربن ادبن طابخه» بود و فرزندان وى: «مالک»، «یخلد» و «صلت» و کنیه اش «ابوالصلت » بوده است. یعقوبى مى گوید: نضر بن کنانه، اول کسى است که «قریش» نامیده شد و به این ترتیب کسى که از فرزندان نضر بن کنانه نباشد «قرشى» نیست.

مالک بن نضر

مادر وى «عاتکه» دختر «عدوان بن عمرو بن قیس بن عیلان» و فرزند وى «فهر بن مالک» بود.

فهر بن مالک

مادر وى «جندله» دختر «حارث بن مضاض بن عمرو جرهمى» بود و فرزندان وى: «غالب»، «محارب»، «حارث»، «اسد» و دخترى به نام «جندله» مى باشند.

غالب بن فهر

مادر وى «لیلى» دختر «سعد بن هذیل» بود و فرزندان وى: «لؤى» و «تیم الادرم» و فرزندان تیم بن غالب، «بنوادرم بن غالب» معروف شده اند.

لؤى بن غالب

مادر وى «سلمى» دختر «کعب بن عمرو خزاعى» بود و فرزندانش عبارت بودند از: «کعب»، «عامر»، «سامه»، «عوف» و «خزیمه».

کعب بن لؤى

مادر وى «ماویه» دختر «کعب بن قیس بن جسر» بود و فرزندانش عبارت بودند از: «مره»، «عدى» و «هصیص» و کنیه اش «ابوهصیص» بود.

کعب بن لؤى از همه فرزندان پدرش بزرگوارتر و ارجمندتر بود، وى اولین کسى است که روز جمعه را «جمعه» نامید.

مره بن کعب

مادر وى: «وحشیه» دختر «شیبان بن محارب بن فهر بن مالک بن نضر» است و فرزندان وى: «کلاب»، «تیم»، «یقظه» و کنیه اش «ابویقظه» مى باشد.

کلاب بن مره

مادرش «هند» دختر «سریر بن ثعلبه بن حارث بن (فهربن) مالک (بن نضر) بن کنانه بن خزیمه» است و فرزندانش: «قصى بن کلاب» و «زهره بن کلاب» و یک دختر و کنیه اش «ابوزهره» و نامش «حکیم» است.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله درباره دو فرزند «کلاب بن مره» یعنى: «قصى» و «زهره» گفت: دو بطن خالص قریش دو پسر کلاب اند.

قصى بن کلاب

بیشتر شهرت قریش طایفه اى که پیغمبر از میان آن ها برخاسته بود، مربوط به مرد نامى آن ها «قصى بن کلاب» جد چهارم پیغمبر است که در حقیقت سر سلسله قریش بود. برادر او «زهره» نیز از سران قریش به شمار مى رفت.

مادرش : «فاطمه» دختر «سعد بن سیل» است و فرزندانش: «عبدمناف»، «عبدالدار»، «عبدالعزى» و «عبدقصى» و دو دختر و کنیه اش «ابوالمغیره» بود.

قصى بزرگ و بزرگوار شد در این موقع دربانى و کلیددارى خانه کعبه با قبیله «خزاعه» بود که پس از «جرهمیان» بر مکه غالب شده بودند و اجازه حج با قبیله «صوفه» بود.

«قصى» زیر بار «صوفه» نرفت و پس از جنگى سخت بر آنان پیروز گشت و دست آنان را از اجازه حج کوتاه ساخت، «خزاعه» نیز حساب کار خویش کردند و از قصى کناره گرفتند و سرانجام «قصى» امور کعبه و مکه را به داورى «یعمر بن عوف بن کعب کنانى» در دست گرفت و از آن روز «شداخ» نامیده شد.

«قصى» مناصب را در میان فرزندان خویش تقسیم کرد، آب دادن و سرورى را به «عبدمناف»، «دارالندوه» را به «عبدالدار»، پذیرایى حاجیان را به «عبدالعزى» و دوکنار وادى را به «عبدقصى» واگذاشت.

قریش از نظر بزرگوارى «قصى بن کلاب» مرگ وى را مبدا تاریخ خود قرار دادند.

عبدمناف بن قصى

مادرش: «حبى» دختر «حلیل خزاعى» است و فرزندانش: «هاشم»، «عبدشمس»، «مطلب»، «نوفل»، «ابوعمرو» و شش دختر کنیه اش «ابوعبدشمس» و نامش «مغیره» و او را «قمرالبطحا» مى گفتند.

هاشم بن عبدمناف

هاشم فرزند عبدمناف و نیاى دوم پیغمبر که نامش «عمرو» بود با برادرش عبدشمس به هنگام ولادت به هم چسبیده بودند. وقتى آن ها را از هم جدا کردند، خون زیادى از آن ها به زمین ریخت، و عرب آن را به فال بد گرفت. اتفاقا این تطیّر هم بی جا نبود و میان فرزندان هاشم و عبدشمس «بنى امیه» نزاع و کشمکش و خون ریزى همیشه جریان داشت.

این مخالفت ها در زمان پیغمبر میان آن حضرت و ابوسفیان نوه امیه و بعد میان امام على علیه السلام و معاویه پسر ابوسفیان و یزید بن معاویه و حسین بن على علیه السلام ادامه داشت. حتى در احادیث پیش از ظهور امام زمان علیه السلام آمده است که هنگام ظهور آن حضرت شخصى که از نسل ابوسفیان است سفیانى با مهدى موعود به مخالفت برخاسته که در نبرد با آن حضرت نابود مى شود.

عبدشمس پدر امیه و امیه پدر حرب و او پدر ابوسفیان معروف است که نامش «صخر» بوده و او پدر معاویه سردودمان بنى امیه است.

عبدمناف گذشته از این دو پسر دوقلو و توامان یعنى هاشم و عبد شمس، دو پسر دیگر نیز داشت به نام هاى مطلب و نوفل.

از عجایب اتفاقات این است که این چهار برادر سرانجام هر کدام دور از هم در نقطه اى جان سپردند. هاشم در غزه، عبدشمس در مکه، نوفل در عراق، و مطلب در یمن زندگانى را بدرود گفتند، و همان جاها دفن شدند.

هاشم چهر و درخشان قریش بود. عقل و ادراک و هوش و استعداد زایدالوصفى داشت. در مردم دارى و مهمان نوازى و دستگیرى از مستمندان نظیر نداشت. به همین جهت مردم عرب و قریش به او لقب سید دادند. یعنى آقاى عرب. لقب «سید» در اولاد او باقى ماند، و این سیادت از او به فرزندانش عبدالمطلب و اولاد او و بعدها به پیغمبر و على علیهماالسلام و دودمان آن ها رسید.

از کارهاى برجسته هاشم این است که قریش را به کار تجارت واداشت، و جهت بازاریابى شخصا در اردن با امیر غسانى که عرب و مسیحى بود، پیمان بازرگانى بست تا تجار عرب در قلمرو او آزادانه آمد و رفت کنند، و مال التجاره آن ها از خطر مصون بماند. کار عاقلانه هاشم در انعقاد این قرارداد بازرگانى موجب شد که برادران دیگر او هم به وى تاسى جویند و عبدشمس با پادشاه حبشه و نوفل با پادشاه ایران، و مطلب با حکمران یمن نیز چنین پیمانى منعقد سازند.

از آن زمان مردم قریش در سوریه و یمن و عراق و حبشه به کار تجارت پرداختند. ولى بیشتر تجارت آن ها در ناحیه شمال یعنى اردن و سوریه و فلسطین و در جنوب با یمن بود. خداوند از این سفرهاى تابستانى و زمستانى تجار قریش که موجب تالیف و تجمع و تمدن آن ها گردید، و از گرسنگى و سرگردانى نجات یافتند در سوره قریش یاد مى کند، چنان که گذشت.

یعقوبى مورخ مشهور مى نویسد:

چون هاشم در غزه وفات یافت، قریش پریشان شدند که مبادا سایر قبائل بر آن ها چیره شوند. به همین جهت عبدشمس به حبشه رفت و پیمانى را که با نجاشى بسته بود تجدید کرد و به مکه بازگشت. نوفل برادر دیگر هم به عراق رفت و با پادشاه ایران پیمان بست و در راه بازگشت درگذشت، و به جاى آن ها مطلب بن عبدمناف برادر چهارم ریاست مکه را به عهده گرفت.(تاریخ یعقوبى ج ۱ ص ۲۸۱)

عبدالمطلب بن هاشم

عبدالمطلب پسر هاشم که نامش «شیبه» بود، و «سرور بطحا» خوانده مى شد، جد نخست پیغمبر اسلام است.

عبدالمطلب ده پسر و شش دختر داشت. ابوطالب و عبدالله پدر پیامبر و پنج دخترش از فاطمه دختر عمرو بن عائذ مخزومى بود، و بقیه پسران و صفیه مادر زبیر بن عوام از زنان دیگر بودند.

عبدالمطلب چاه زمزم را که مدت ها مسدود بود، حفر کرد و شمشیرى و دو گوساله طلائى را از درون آن بیرون آورد که وقف کعبه شد، و آب زمزم بار دیگر در اختیار مردم قرار گرفت و این معنا بر اعتبار عبدالمطلب افزود.

یعقوبى مورخ نامى مى نویسد: قریش عبدالمطلب را ابراهیم دوم مى نامیدند. عبدالمطلب یکصد و بیست سال در جهان زیست. در زمان زیست عبدالمطلب بر قریش که نامى ترین و عاقل ترین فرد عرب حجاز به شمار مى رفت، ابرهه فرمانرواى حبشى یمن با هفتاد هزار سپاهى آهنگ تخریب کعبه نمود. ابرهه مى خواست کعبه را ویران کند و قبائل عرب را وادارد تا به جاى زیارت آن، کلیسائى را که او در شهر صنعا پایتخت یمن ساخته بود، زیارت کنند. بدین گونه مرکز تجارت و محل اعتبار و زیارت ملت عرب را به یمن و صنعا منتقل سازد.

ولی به طورى که خداوند در قرآن مجید (سوره الفیل) یادآور مى شود، ابرهه و کلیه افراد سپاهش با پرتاب کلوخ هائى که پرندگانى همچون پرستوها از جانب خداوند بر آنها فرو ریختند به کلى نابود شدند.

هنگامى که عبدالمطلب در بیرون مکه براى استرداد شترانش که سربازان ابرهه تصاحب کرده بودند، به ملاقات او آمد. ابرهه گفت: من تصور مى کردم شخصى مانند شما براى شفاعت از مردم شهر و جلوگیرى از تخریب خانه کعبه به دیدار ما آمده آست؟ و عبدالمطلب گفت: من صاحب شتران خود هستم و خانه را نیز صاحبى است که اگر بخواهد آن را حفظ مى کند. (انا رب الابل وللبیت رب ان شاء یحفظه) همین جمله کوتاه ابرهه را سخت تحت تاثیر قرار داد و پریشان ساخت و آن را دلیل بر عقل و بزرگوارى عبدالمطلب دانست.

عبدالمطلب علاقه سرشارى به «محمد» نوه عظیم الشان خود داشت و بارها سفارش او را به فرزندانش مى نمود و مى گفت: او آینده اى درخشان دارد. (و ان له لشانا عظیما)

اجداد پیامبر همگى موحد بودند[۳]

علماء شیعه گفته‌‌اند که ‌«آزر» جد مادرى حضرت ابراهیم علیه السلام و یا عموى آن حضرت بوده چون این ‌مطلب نزد آن‌ها ثابت‌ شده که پدران رسول خدا صلى الله‌ علیه و آله تا آدم همه‌شان موحد بوده‌اند، و طائفه شیعه بر این مطلب‌ اجماع دارند…

ملا محمدباقر مجلسى در بحارالانوار فرموده: «اتفقت الامامیه رضوان الله علیهم على ان والدى الرسول و کل‌ اجداده الى آدم علیه السلام کانوا مسلمین بل کانوا من الصدیقین، اما انبیاء مرسلین او اوصیاء معصومین، ولعل بعضهم لم یظهر الاسلام‌ لتقیه او لمصلحه دینیه[۴]؛ شیعه امامیه متفقا گفته‌‌اند که پدر و مادر رسول خدا و همه ‌اجداد آن بزرگوار تا به آدم ابوالبشر همگى مسلمان (و معتقد به خداى یکتا) بوده و بلکه از «صدیقین‌» بوده‌‌اند که یا پیامبر مرسل و یا از اوصیاء معصومین بوده‌‌اند و شاید برخى از ایشان‌ به خاطر تقیه یا مصالح دینى دیگرى اسلام خود را اظهار نکرده‌‌اند».

و شیخ طبرسى در مجمع البیان در مورد «آزر» که در قرآن به عنوان پدر ابراهیم نامش ذکر گردیده گوید: «ان آزر کان جد ابراهیم علیه السلام لامه، او کان عمه من حیث صح عندهم ان آباء النبی صلى الله علیه و آله الى آدم کلهم کانوا موحدین، و اجمعت الطائفه على ذلک…[۵]؛ اصحاب ما – علماء شیعه – گفته‌‌اند که ‌«آزر» جد مادرى ابراهیم علیه السلام و یا عموى آن حضرت بوده چون این ‌مطلب نزد آن‌ها ثابت‌ شده که پدران رسول خدا صلى الله ‌علیه و آله تا آدم همه‌شان موحد بوده‌‌اند و طائفه شیعه بر این مطلب ‌اجماع دارند…».

و چنان چه مشاهده مى ‌کنید در گفتار این دو عالم بزرگوار شیعه ‌ادعاى اجماع و اتفاق بر این مطلب شده و بلکه این مطلب نزد دانشمندان اهل سنت نیز معروف بوده که فخر رازى در تفسیر خود گوید: «… و قالت الشیعه: ان احدا من آباء الرسول صلى الله علیه و آله ‌و اجداده ما کان کافرا…[۶]؛ شیعه گفته‌‌اند که احدى از پدران رسول خدا و اجداد آن حضرت کافر نبوده‌‌اند…».

و از این که به طور عموم این مطلب را به شیعه نسبت می‌دهد چنین ‌استفاده می‌شود، که این مطلب از مسائل مورد اتفاق و اجماع شیعه‌ بوده همان گونه که از مرحوم مجلسى و شیخ طبرسى نقل کردیم.

ولى در میان علماء اهل سنت در این باره اختلاف زیادى ‌است، و جمعى از آن ها مانند سیوطى و برخى دیگر همانند شیعه ‌عقیده دارند که پدر و مادر رسول خدا و اجداد آن حضرت همگى‌ موحد بوده‌‌اند، و به خصوص سیوطى در این باره به طور تفصیل سخن ‌گفته و این مطلب را از نظر عقل و نقل به اثبات رسانده [۷] و جمعى ‌نیز آن‌ها را و حتى عبدالله پدر آن حضرت را کافر و مشرک ‌دانسته‌‌اند.[۸]

۱-علی دوانی، تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت.
۲-تاریخ یعقوبى، ج۱، ص۲۵۳.
۳-سید هاشم رسولی محلاتی، درس‌هایى از تاریخ تحلیلى اسلام.
۴-بحارالانوار، ج ۱۵، ص ۱۱۷.
۵-مجمع البیان، ج ۴، ص ۳۲۲.
۶-مفاتیح الغیب، ج ۴، ص ۱۰۳.
۷-به کتاب مسالک الحنفاء، ص ۱۷، سیوطى به بعد مراجعه شود.
۸-به تفسیر فخر رازى مراجعه شود.
منابع
ابراهیم آیتی؛ تاریخ پیامبر اسلام؛ انتشارات دانشگاه تهران.
علی دوانی، تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت.
سید هاشم رسولی محلاتی، درس‌هایى از تاریخ تحلیلى اسلام

منبع شفقنا
گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.