خبری تحلیلی ردنا (ادیان نیوز)
آخرین اخبار ادیان ایران و جهان، خبرهای دینی ارامنه زرتشتیان کلیمیان شیعه اقلیت‌های دینی و مذهبی و فرقه‌ها جریان‌‌های دینی

مرزبندی قرآن بر اساس تقواست نه ادیان/ مسیحی و یهودی باتقوا نزد خدا از شیعه بی‌تقوا محترم‌تر است

روش قرآن برای تربیت انسانهای باتقوا، مهربانی و محبت و رحمت است. در نگاه قرآن یک مسیحی باتقوا و یک یهودی باتقوا از یک شیعه بی‌تقوا در نزد خدا محترم تر است

ردنا (ادیان نیوز) – حجت الاسلام و المسلمین نقویان رسالت قرآن را تربیت انسانی دانست و گفت: روش قرآن برای تربیت انسانهای باتقوا، مهربانی و محبت و رحمت است.

این پژوهشگر دینی در سخنانی با موضوع «تربیت در قرآن» از بی استفاده ماندن قرآن در جامعه ایران انتقاد کرد و گفت: قرآن در کشور ما مهجور است. در همه جلسات و مراسمها از سران کشور گرفته تا جلسه شورای یک روستا، قرآن تلاوت می شود اما از عمل به دستورات قرآن خبری نیست.

وی «تقوا» و تربیت اخلاقی را اصلی ترین عنوان قرآن برای مرزبندی انسانها دانست و تصریح کرد: مرز قرآن، ادیان نیست. مرز ادیان را ما درست کرده ایم. قرآن مرز تقوا را درست کرده است همه جا می گوید ان للمتقین مفازا. این متقین هستند که برندگان این عالم هستند. پیروزی برای اهل تقواست.

نقویان افزود: در نگاه قرآن یک مسیحی با تقوا و یک یهودی با تقوا از یک شیعه بی تقوا در نزد خدا محترم تر است. هم عقل و هم نقل این را تایید می کند.

این مبلغ دین در قسمتی از سخنانش مشکل اصلی دنیای امروز را بی تربیتی و بی تقوایی دانست و گفت: اگر به جنگ می روی اسیر می گیری به اسیر کن مدارا. چرا شکنجه و شلاق؟ اولا که الصلح خیر. به قول آیت الله جوادی آملی این «خیر» افعل تفضیل نیست. صفت مشبهه است. اینطور نیست که جنگ خوب باشد و صلح بهتر باشد. نه؛ یعنی صلح خوب است و آن روی سکه بد است. حضرت علی(ع) خودش را کشت که با خوارج نجنگد. امام حسین(ع) تمام تلاشش را کرد که کار به جنگ نکشد.

متن کامل سخنان حجت الاسلام نقویان در مراسم سرای فرهنگ و قرآن آیت الله هاشمی رفسنجانی بدین شرح است:

با توجه به اینکه ماه قرآن ربیع القرآن است، ما با قرآن فاصله داریم. یعنی جامعه ای که باید قرآنی باشد دارد قربانی می شود. ما الان بیشتر با آهنگ قرآن آشنا هستیم تا فرهنگ قرآن. همه جا قرآن هست اما نیست. به تعبیر خود قرآن «یا رَبِّ إِنَّ قَومِی اتَّخَذوا هٰذَا القُرآنَ مَهجورًا» مهجور یعنی اسم آن هست اما مسمای آن نیست. در تمام جلسات کشور قرآن تلاوت می شود. مجلس شورای اسلامی و هیئت دولت و محضر رهبری همه با قرآن شروع می شود تا در یک جلسه شورای روستا حتماً قرآن می خوانند اما آیا واقعاً از خود قرآن و از مفاهیم قرآن و از فرهنگ و دستورات و توصیه های قرآنی خبری هست؟ خبری نیست.

وقتی می گوییم قرآن مهجور است، به‌معنی این است که مثلا وقتی جوانی کسی را در خیابان می بیند به فکر فرو می رود که خدایا این آدم چقدر آشناست. اما نمی‌دانم کیست، از بقیه نام و نشان او را می‌پرسد. به او گفته می‌شود این شخص مثلا وزیر دولت آقای «رجایی» بود. رابطه ما با قرآن اینگونه است. قرآن هست و در کنار ما است، آن‌را می‌خوانیم، دست بدون وضو هم به آن نمی‌زنیم و وقتی به مسافرت می‌رویم، از زیر قرآن رد می‌شویم و برای اثبات حرف‌های خود به قرآن قسم می‌خوریم، اما امروز این کتاب و دستورات آن در بازار و در خانه‌ها و در مجلس ما و در هیئت دولت ما و در سخنان مسئولین ارشد ما و در رسانه‌های ما چقدر حضور دارد؟ چه عرض کنم. اسم خواندی رو مسمی را بجو. مه به بالا دان نه اندر آب جو. گر ز نام و حرف خواهی بگذری. پاک کن خود را ز خود هین یکسری. / شب نگردد روشن از ذکر چراغ. نام فروردین نیارد گل به باغ. تا قیامت صوفی ار مِی مِی کند. تا ننوشد باده ، مستی کِی کند./ هست قرآن ، حال هایِ انبیا / ماهیانِ بحرِ پاکِ کبریا.

خدا کند که در ماه رمضان بتوانیم با قرآن انس بگیریم و بفهمیم و عمل کنیم و منتشر کنیم. بلاتشبیه کسی که به رستوران می‌رود و غذای دلچسبی می‌خورد، هر کجا می‌رود از آن رستوران به نیکی نام می‌برد، اما ما به اندازه انتشار اسم یک رستوران و غذای آن برای قرآن کار نکرده‌ایم.

خاطره ای از آیت الله هاشمی رفسنجانی

در همین آغاز خاطره ای از مرحوم هاشمی رفسنجانی نقل کنم. این برای آن نیست که کسی را بیش از اندازه بزرگ یا کوچک کنیم، همیشه آدمها به غیر از آن چهارده نور پاک در نوسانات رفتاری هستند. منتهی برخی از آدم‌ها کارهای بزرگ و برخی خطاهای بزرگی داشتند. آیت‌الله «هاشمی» وقتی که در زندان ساواک بودند، به فکر قرآن بودند. من از زبان خودشان شنیدم که گفتند: گفتیم حالا که اینجا بیکار هستیم، یک کار مفید داشته باشیم. و آنجا نشستند و زیربنای قرآن راهنما را فراهم کردند. فکر کنم این کتاب الان حدود ۲۰ جلد شده و از طرف ایشان به جامعه علمی ما هدیه شد.

در یکی از برنامه‌های سیما که به صورت ضبطی بود، «عهدنامه مالک» را توضیح می‌دادم که سفارشات حضرت برای کشورداری و توصیه های ایشان به جناب مالک آن سردار بزرگ امیرالمومنین(ع) می‌باشد. حضرت در یکی از فرازها می‌فرماید: «مالک اگر برای این مردم کار بزرگی انجام دادی، در جان خودت هم آن‌را بزرگ نشمار و گمان نکن که کار بزرگی کردی، و به زبان نیاور و منتی بر مردم نداشته باش، و در درون خودت هم آن‌را بزرگ نشمار».

بعد خواستم مثالی بزنم، گفتم اگر بخواهیم در مسائل سازندگی کشور یک مثال بزنیم، می‌توانیم احداث «مترو» در زمان آقای هاشمی را مثال بزنیم که واقعاً در شهر تهران کار بزرگی بود. و بعدها استارت آن در شهرهای دیگر هم خورد. این کارستانی بود. یادم هست در خطبه‌های نماز جمعه آن سال‌ها که کسی هنوز نام مترو را نشنیده بود، ایشان برای مردم تشریح می‌کرد که مترو چیست، راجع به سفر خود به «مسکو» و متروی آنجا می‌گفت. متاسفانه وقتی که برنامه پخش شد، این قسمت را حذف کرده بودند. گفتند مصلحت نبوده که این قسمت منتشر شود. به قول حافظ «مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز/ ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست.» چه کنیم که یک شخصیت اینچنینی را هم باید سانسور کرد و از او اسمی نیاورد. خدا ان شاء الله از سر تقصیرات ما بگذرد و ما را قدردان بزرگان ‌کند که تلاش‌های ستودنی داشتند و بتوانیم منصفانه و با عدالت به نقدها بپردازیم و نه تعریف‌های متملقانه داشته باشیم و نه کنایه‌های خصمانه.

قرآن به ما می‌آموزد که حتی اگر با قومی دشمن و بد شدید، از دایره عدالت و تقوا پایتان را فراتر نگذارید که خداوند تقواپیشگان را دوست دارد: «و لا یجرمنّکم شنئان قوم علی الّا تعدلوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ وَاتَّقُوااللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»، اگر به همین یک آیه در قرآن عمل می‌کردیم، اوضاعی بسیاری بهتر داشتیم.

قرآن کتاب تربیت است

قرآن کتاب تربیت است. ما اگر بخواهیم در یک کلمه قرآن را معنا کنیم، باید بگوییم این کتاب کتاب تربیتی است و از همه مباحثی که در قرآن هست، از اوج آسمان‌ها گرفته تا اعماق زمین، از نحوه استقرار جنین در رحم مادر، تا عرفان به مقامات عارفانی عارفان در شناخت ذات خداوند، «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» همه در یک ساختار قابل تعریف است، و آن ساختار تربیتی است.

این کتاب برای تربیت آمده تا ما را به یک هدف خاص تربیت کند و جالب است که کلمه «رب» که در قرآن شاید بیشترین بسامد را دارد، از ریشه تربیت گرفته شده است. «رب کل شیء»، «الحمدلله رب العالمین» یعنی خدایی که همه هستی را تحت تربیت خود دارد، و چقدر در قرآن گفته می‌شود «ربکم»؛ یعنی کسی که می‌خواهد شما را تربیت کند.

البته به قول سعدی «تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است» و ما باید زمینه پذیرش تربیت قرآن را در دل خود آماده کنیم، و الا اگر خود خدا هم بخواهد و من و شما نخواهیم، نمی‌شود. مگر از طرق غیرعادی که خداوند در قرآن هم به آن اشاره هایی دارد «و لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ» پس خدا تو نمی خواهی ما تربیت شویم. می گوید نه، تو بخواه اول «إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» می‌گوید اگر اراده کردی و جاذبه‌های فریبنده اطراف را کنار گذاشتی، می‌توانی ببینی که در و دیوار برای تو در تجلی است، اما اگر خودت نخواهی، خدا هم بخواهد نمی‌شود پیامبر که هیچ. یار بی پرده از در و دیوار در تجلی است یا اولو الابصار.

به اندازه ای که در دنیا تربیت شویم از قیامت بهره می بریم

پس این کتاب، کتاب تربیت است و ما هم به اندازه‌ای که اینجا تربیت می‌شویم، در قیامت بهره‌مند هستیم. مانند جسم سالمی که به اندازه‌ای که سلامت دارد، می‌تواند از لذت‌های این دنیا بهره‌مند شود. کسی که دیابت گرفته است هرگز نمی‌تواند از شیرینی‌ها استفاده کند، چون بدن او کشش استفاده از شیرینی را ندارد. یا آدمی که نابینا است، چگونه می‌تواند از مناظر زیبا لذت بصری ببرد؟ کسی که ناشنوا است چگونه می تواند از نغمات گوش‌نواز استفاده کند؟

قرآن می‌فرماید برخی در روز قیامت با روح مریض و بیمار وارد قیامت می‌شوند. «یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ»؛ با چهره بیمار یعنی با روح بیمار می آیند. فرض کنید کسی روی تخت آی‌سی‌یو بستری است و سرمی به حلق او وصل شده است. حالا روی آن تخت، خانمی هم برای او برقصد و بره ای هم برای او کباب کنند، بهره‌ای از این شادی نمی‌تواند ببرد.

مشکل از فاعلیت فاعل نیست، از قابلیت قابل است. گیرنده مشکل دارد. فرستنده امواج را می‌فرستد. به همین دلیل خدا ـ به تعبیر بی‌ادبانه من ـ زور می‌زند و تلاش می‌کند و پیامبر پشت پیامبر می‌فرستد، اما مردم پیامبر او را می‌کشند، دوباره پیامبر بعدی را می‌فرستد به امید آن‌که مردم بیدار شوند. پشت سر هم برای ما راهنما می‌فرستد و می‌گوید یک روزی خواهید فهمید و روزی از این خواب بیدار خواهید شد.

بالاترین ارزش تربیت شدن است

بالاترین ارزش در این عالم تربیت‌شدن و اخلاق خوب است. انسان به اندازه‌ای که این‌جا تربیت شود، در آن دنیا بهره‌مند می‌شود. حافظ بیتی دارد که برخی آن را درست معنا نمی‌کنند. اگر چه می شود به عشق‌های زمینی هم معنا کرد. می‌فرماید: «ز میوه‌های بهشتی چه ذوق دریابد، هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید.» کسی که اینجا عاشقی را تمرین نکرده باشد و سیب زنخدان شاهدی را نچشیده باشد، نمی‌تواند عشقی که در قرآن مطرح شده «رضوان الله اکبر» را درک کند. این رضایت معشوق را به دست آوردن است. نهایتاً این مانند کودکی خواهد بود که به همراه مجنون به دنبال لیلی به خانه لیلی رفته و فقط نگاهش به میوه‌ها خواهد بود. ولی این مجنون است که دائم چشمش به در است. به قول آن شاعر که چقدر لطیف گفته است.

دارد که وقتی بلال اذان می گفت گاهی زبانش می گرفت. پیامبر مانند عاشقی که چشم انتظار زیارت یار است در سجاده نشسته و او طولش می دهد. برای یک عاشق این ثانیه ها به اندازه یک قرن می گذرد. گفت « اول از روزنه ی خانه برون آر سری. آنقدر تاب ندارم که دری باز کنی». پیامبر(ص) می فرمود: ارحنی یا بلال. راحتمان کن. چقدر طولش می دهی که در را باز کنی و ما بتوانیم به بارگاه معشوق راه یابیم.

این کتاب، کتاب تربیت است و از اصول تربیتی و قوانین تربیتی و ریزه‌کاری‌های تربیتی هیچ چیز را فروگذار نکرده است.

نقدی بر آقای سروش

ما به آقای سروش احترام می‌گذاریم ولی گاهی پا را از مرز انصاف فراتر می‌گذارد. که البته از ایشان توقع نیست. فکر می‌کنم نگاه «تجربت‌اندیش» او بر نگاه «معرفت‌اندیش» او غلبه کرده است و تجربه های نامهربانی در درون، سبب کم لطفی در برون شده است. می‌فرماید قرآن کتاب «خشیت‌نامه» است و کتب عرفاء کتاب «عشق‌نامه» است.

عرفا می‌گویند: «هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم»، گاهی قرآن به صورت مواد خام می دهد. مانند شمش طلا. می‌گوید زرگری بلدی، برو این را گردنبند و انگشتر زیبا بساز، من که نباید همه‌چیز را تراشیده به شما بدهم. قرآن به ما گردنبند نمی‌دهد، سنگ طلا می‌دهد. آن را باید تبدیل به شمش کرد، و به کارگاه زرگری برد.

قرآن ما را به چه هدفی تربیت می کند؟

قرآن می‌خواهد ما «تربیت عرفانی» شویم و نهایت یک عارف شویم؛ مانند آقای «بهجت» یا آقای قاضی یا شیخ اکبر. همان عرفان که در کتب عرفانی با اصطلاحات خاص و قوانین خاص مثل «فتوحات مکیه» یا بقیه کتب وجود دارد.

آیا قرآن ما را به یک مطالعه حکمی و فلسفی دعوت می‌کند که ما یک فیلسوف بشویم و خدا را با استدلال فلسفی درک کنیم؟

استدلال و عقل و حکمت دربرابر کسی که منکر خدا است لازم است و ما باید بتوانیم با ادله آن‌ها را قانع کنیم تا دیگران نیایند برهان نظم و بقیه برهان‌ها را زیر سوال ببرند.

یا اینکه قرآن می خواهد ما را فقیه تربیت کند. اگر فیلسوف و عارف نشدی مقلد باش. عَبْدًا مَمْلُوکًا لَا یَقْدِرُ عَلَىٰ شَیْءٍ. هرچه خسرو به بنده بگوید برایش شیرین است. همین که فی الجمله جمله فهمیدی بهشت قیامتی هست کفایت می کند.

تو بدان که با هر گردنده، گرداننده هست و هرچه به تو گفتن اجرا کن و دلیل هم نخواه. آیا این هدف قرآن و هدف تربیت است. شما یک بار یک بچه را تربیت می کنید تا شیمیدان یا پزشک یا ریاضیدان بشود؛ ولی من فکر می کنم هیچ کدام از این ها نیست.

ناصر نقویان: مرزبندی قرآن بر اساس تقواست نه ادیان/ مسیحی و یهودی باتقوا نزد خدا از شیعه بی‌تقوا محترم‌تر است

قرآن به دنبال تربیت اخلاقی است

قران به دنبال تربیت اخلاقی است اگر فیلسوف یا عارف نشدیم، نشدیم. مگر قرار است خداوند در قبر و قیامت از ما از اصطلاحات فلسفی بپرسد. می پرسد که تو چه کاره بودی؟ می گوید کاسه جزء بودم. بالاخره چرخ هستی وقتی می‌خواهد بچرخد به کاسب هم نیاز دارد. برخی از شغل ها در ذات خود مکروه است و گاهی همین مکروه واجب می شود.

مثلاً قصابی یک شغلی است که دائم انسان با خون و چاقو سر و کار دارد و این در روح او تاثیر می گذارد. اما همین قصابی که مکروه است وقتی در جامعه قصابی نباشد برای برآورده کردن نیاز مردم و مسلمانانٕ محل واجب کفایی می شود.

در حکومت ظلمه هرگونه کمک کردن حرام است. اما کسی خدمت امام معصوم می رسد امام به او می‌گوید تو در دستگاه ظالم باش. اما گره از کار مردم باز کن لذا اصلاً خدا کاری با این ندارد که انسان حتماً فیلسوف شود یا عارف شود. مگر قرار است همه به حوزه علمیه بروند و ابوعلی سینا شوند یا ابن عربی شوند؟ این کشور و هر نظامی به مشاغل متعدد و متکثر نیاز دارد. معلم و بقال و نقاش و راننده و فیلسوف و عارف و پزشک هم میخواهد. اما خداوند چیزی که از همه میخواهند تقواست است. قرآن می فرماید «ذلک الکتاب، لاریب فیه، هدا للمتقین» نمی گوید هدایت برای فقها یا هدایت برای عرفا است بلکه می گوید هدایت برای متقین است. فقیه هم که هست باید با تقوا باشد. چون ما فقیه بی تقوا هم داریم.

اینگونه نیست که بگوییم فقط فقه نوری است که خدا در قلب هرکسی که خواست می گذارد. نه، فیزیک هم اینگونه است. امروز که کرونا آمده فقیه هم باید به پزشک مراجعه کند. العلم نور، هر علمی که خدا در این علم هستی گذاشته است می تواند مصداق این باشد. اما اگر علم ما را به سمت تقوا برد، به سمت نور می رویم. اما اگر غرور آورد بی تقوایی است. امام می گوید برخی علم توحید می‌خورند اما بی تقوا هستند.

انسان کرامت ذاتی دارد

پس تقوا هدف تربیت قرآن است. حتی قرآن می فرماید با دشمن خود با تقوا باشید و دشمن را از آنگونه که هست بدتر نکنید و با رفتار او عدالت را رعایت کنید. رد پای تقوا را حتی در برخورد با مسیحیان و زرتشتیان می‌بینید. اخیراً پیام تشکری برای ظریف بعد از مصاحبه نوشتم که این کشور اهورایی را خداوند حفظ کند. برخی نوشتن شما طلبه هستید و سر سفره امام صادق نان خورده‌اید. خجالت نمی کشید که از اصطلاحات زرتشتی استفاده می کنید؟ گفتم زرتشت یک پیامبر بوده و ما آنها را اهل کتاب می دانیم و بسیاری از فقها قائل به طهارت اهل کتاب هستند.و آنها هم که قائل به نجاست هستند دو دسته شده اند. یک دسته می گویند نجاست اینها ذاتی نیست بلکه عرضی است. اندکی می گویند نجاست ذاتی است. و این نظر قطعا درست نیست. چون انسان کرامت ذاتی دارد. لقد کرمنا بنی آدم، نگفته است و لقد کرمنا المومنین. و آن را هم وقتی ضیق کنیم فقط شیعیان می شوند و لابد از بین شیعیان هم فقط حزب اللهی های خودمان مراد خواهند بود. بعد هم می شود یک فتوا درآورد که مقلدان فلان آقا هم نجس هستند.

در نگاه قرآن یک مسیحی با تقوا و یک یهودی با تقوا از یک شیعه بی تقوا در نزد خدا محترم تر است. هم عقل و هم نقل این را تایید می کند.

حضرت علی(ع) در وصیت نامه خود می فرماید الله الله فی القرآن. مواظب باشید مواظب باشید شما را به خدا و شما را به خدا این قرآن را از دست ندهید.

قرآن در حوزه های علمیه مهجور است

امشب سخنرانی یکی از شخصیتهای علمی را گوش می دادم. خدا او را رحمت کند. فقط به روایتهای ضعیف چسبیده بود. یک کلمه این فقیه از قرآن نیاورد. بسیار هم انسان مقدسی بود. استاد گرامی, این قرآن که راه را بهتر نشان میدهد. خود ائمه(ع) گفتند اگر روایتی آمد و خواستید ببینید درست است یا نه، به قرآن عرضه کنید. باید اول قرآن را بفهمیم که بشود به آن عرضه کرد. باید یک سنگ محکی داشته باشیم. ترازو را باید قرآن قرار داد. یک عده بالکل قرآن را کنار گذاشته و به برخی روایاتی چسبیده اند که هیچ سند و محتوا و مدلول درستی ندارد. سند هم که داشته باشد، باید محتوای درستی داشته باشد. کسی که می خواهد جعل کند، بلد است چگونه جعل کند که باور پذیر باشد. او بلد است چگونه جعل کند. کسانی که دساسهای حرفه ای هستند، بلد هستند چه کنند.

حتی در حوزه‌های علمیه ما قرآن هم علماً و هم عملاً مهجور است. در همین حوزه علمیه قم برای خانواده‌ها در یک مدرسه ای سخن می گفتم. گفتم قرآن می گوید اگر زن ناشزه شد مرد چگونه رفتار کند و اگر مرد ناشزه شد، زن چگونه رفتار کند. از جلسه بیرون آمدیم یک طلبه که از من مسن تر بود دنبالم راه افتاد و با تشر و ناراحتی گفت آشیخ چطور نمی فهمی که ناشزه برای زن است و مرد ناشزه نمی شود. گفتم متاسفم که یکبار حداقل سرسری قرآن را نخوانده اید که وَإِنِ امْرَأَهٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَنْ یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحًا. گفت عجب در قرآن است؟ گفتم چه عرض کنم؟

مرز قرآن، تقواست، مرز ادیان را ما درست کرده‌ایم

ما باید ببینیم مرزی که قرآن برای ما تعیین کرده چیست تقوا است، مرز ادیان نیست. مرز ادیان را ما درست کرده ایم قرآن مرز تقوا را درست کرده است همه جا می گوید «إن للمتقین مفازاً»؛ این متقین هستند که برندگان این عالم هستند. پیروزی برای اهل تقواست.

حضرت امیر(ع) در آن قسمت از وصیت نامه خود می فرمایند: اللَّهَ اللَّهَ فِی الْقُرْآنِ لَا یَسْبِقُکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُکُمْ، مبادا دیگران در عمل به قرآن بر شما پیشی بگیرند. خب بگیرند. چه اشکال دارد؟ یک یهودی با تقوا باشد شما ناراحت هستید؟ نگرانی علی علیه السلام از چیست؟ می گوید شما ادعا دارید که این قرآن برای شما است و برای شما نازل شده است. اگر دیگری جلو افتاد مایه ننگ شما است. نه اینکه ناراحت شویم که چرا دیگری با تقوا شد. فرض کنید معاویه یا عمرعاص باتقوا شدند. حضرت که ناراحت نیست. در کتب روایی ما هست که حضرت هر روز دعا می کردند که «اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَیْنِنَا وَ بَیْنِهِمْ وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِمْ حَتَّى یَعْرِفَ الْحَقَّ» خدایا بین ما و آنها آشتی برقرار کن. اینها باید باتقوا شوند که راه صلح را برگزینند. حضرت از عمل دیگران به قرآن ناراحت نبود. از این ناراحت بود که ما که ادعا داریم و ما که این قرآن را سالی سه بار بر سر می گذاریم بتوانیم آن را در سر بگذاریم. آقای رنجبر می گفت مانند آدم گرسنه ای هستیم که ظرف ساندویچی روی سر دارد و از ضعف دارد می لرزد. خب یکی از این ساندویچها را بردار و بخور تا در سرت برود. بر سر گذاشتن قرآن، نماد این است که ما باید آیات آن را استفاده کنیم.

شما نسخه یک پزشک را به خطاط‌ها بدهید بنویسند و روی دیوار منزلتان نصب کنید و روزی سه بار از روی آن بخوانید. آیا شفا پیدا می کنید؟ باید بخوری. تو فقط می خوانی. ما باید این نسخه شفابخش را مصرف کنیم. «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ».

پس تربیت قرآنی به هدف تقوا است. قرآن نمی گوید زور بزنید و همه مسیحیان را مسلمان کنید. یا به قول آن آقا کاخ سفید را حسینیه کنید. اینها خیالات آقایان است. قرآن می گوید باتقوا باشید. مسیحی هستی باش، مسیحی نامرد و دروغگو نباش. داد ما این است که اقای ترامپ به تعهدات خود عمل نکرد. اگر او برجام را عمل می کرد مشکلی نبود. صحبت این نبود که ترامپ مسیحی است. سخن از نقض قرارداد و نقض عهد است.

امام حسین(ع) تلاش کرد جنگ نشود

مشکل اساسی دنیا، بی تقوایی و بی تربیتی است. به جنگ می روی اسیر می گیری به اسیر کن مدارا. چرا شکنجه و شلاق؟ اولا که الصلح خیر. به قول حضرت آیت الله جوادی آملی این «خیر» افعل تفضیل نیست، صفت مشبهه است. اینطور نیست که جنگ خوب باشد و صلح بهتر باشد. نه؛ خوب است در اینجا یعنی این خوب است و آن روی سکه بد است. حضرت خودش را کشت که با خوارج نجنگد. امام حسین(ع) تمام تلاشش را کرد که کار به جنگ نکشد. چند مذاکره و گفتگو کرد و در نهایت التماس کرد. آنجایی که خواستند او را به ذلت بکشانند فرمود «هیهات من الذله»؛ حضرت برای جان خودش التماس نکرد. حضرت خواست کار مسلمانان به خونریزی نینجامد. چرا این را یک عده نمی فهمند!

در نگاه اسلام، اگر شده باید بروی و تا آنجا که می شود تلاش کنی که کار به جنگ نکشد. امام حسین(ع) با عمر سعد دو ملاقات داشت. دومین ملاقات به درخواست حضرت بود و نتیجه آن همان نامه ای بود که عمر سعد به ابن زیاد فرستاد و گفت حسین آمده و می گوید نجنگیم. شما مرا رها کنید. آن جنایتکار نپذیرفت. پس او هم آمده تا بتواند با تقوا و انسانیت و صلح کار را درست کند. خب شما مگر نمی گویید حکومت من دموکراسی است؟ خب بیش از نود درصد به شما رای دادند و رای کافی هم دارید. حالا هم به هر وسیله ای شده، با تهدید، با زور، با زر رای را آورده اید. بگذار این چهار نفر به تو رای ندهند. معلوم بود حکومت یزید حکومت دموکراتیک نیست. می گوید تو یک نفر رأیت به اندازه همه هستی می چربد. تو وقتی رای دادی خیال من راحت است و هرکسی خواست علیه جنایتهای من اقدام کند می گویم پس پیامبر مرا تایید کرده است. یزید اینقدر شعور داشت، هرچند که برخی از ماها اینقدر هم نمی فهمیم.

محبت، روش تربیت قرآن است

پس اگر ما خواستیم قرآنی عمل کنیم ملاک قرآن تقوی است. اما چگونه ما آدمها را به سمت تقوی ببریم. روش قرآن در اینجا روش محبت و مهر و رحمت است. اینجاست که ما می گوییم قرآن مهرنامه است. قرآن مهربان نامه است. آنجا که می خواهد بگوید انسان در خلوت خود هم خطا نکن، نمی گوید من قهار دارم می بینم. می گوید من رحمان اینجا نشسته ام. می گوید: «من خشی الرحمن بالغیب». قرآن می گوید اگر می خواهید مسیر را بروید با محبت. جا داشت بگوید من خشی العلام، علام هم صفت خدا است. مانند جایی که می نویسند این مکان مجهز به دوربین است. یعنی مواظب باشید دست از پا خطا کردید پدرتان را در می آوریم. اما قرآن می گوید در خلوت خود هم از آن مهربان حیا کن. وقتی مهربان شد یعنی مرا می بیند و می گوید تلاش می کنم نبینم تا خجالت نکشی. اما اگر دیدی چه می کنی؟ آبروی مرا می بری؟ وقتی رحمان باشد که آبروی شما را نمی برد. اما خدا نمی خواهد از ترس او خطا نکنیم. از ترس خطا نکردن که هنر نیست. مانند اینکه ما از ترس پلیس از چراغ قرمز رد نشویم. بچه از ترس پدرش سیگار نکشد. قرآن می خواهد ما به مرتبه ای از تربیت برسیم که اگر جایی نفس انسان خواست چموشی کند تو شرم کنی. شرم کنی و این کار را نکنی. نه اینکه بترسی. انسان یک وقت از پدر بزرگ پیر خود نمی ترسد اما حیا می کند. گاهی به خاطر همین شرم و حیا از حق خود می گذریم و این نمی شود جز با محبت.

بزرگترین پاداش قرآن

بزرگترین هدیه و بدترین کیفر قرآن چیست؟ بالاترین پاداش قرآن محبت الهی است. آنجا که قرآن می فرماید «إن الله یحب المتقین». من آدمهای باتقوا را دارم. بالاترین پاداش قرآن بهشت نیست. ما بر روی منبرها فقط از بهشت می گوییم. قرآن می گوید من دوستت دارم. «إن الله یحب المحسنین».

بالاترین کیفر چیست؟ «لایحب الظالمین»، تو انسان باتقوا و پاکی شدی؟ خدا دوستت دارد. «إن الله یحب المتطهرین». افتخار برخی این است که با بزرگی عکس دارد. چهل شب جمعه به مسجد سهله می روند تا به خدمت امام زمان(عج) برسند. برای چه می روند؟ یکی دیدار او صد جان بی ارزد.

این در کنار خدا بودن و مورد محبت او بودن بزرگترین لذت است. مولانا می گفت عشق می‌گوید به گوشم پست پست. صید بودن خوش‌تر از صیادیست. او هرکسی را صید نمی کند. در عالم می گردد و نازنین‌هایی را پیدا می کند.

کسی که مردم را دوست دارد، در مقابل ظلم به آنها سکوت نمی کند

غضب روی دیگر محبت است. شما به اندازه ای که یک یتیم را دوست دارید به همان اندازه به کسی که به یک یتیم ظلم می کند خشم دارید. وقتی کسی مالی از یتیم می خورد همان قدر ناراحت می شوید. به همان اندازه که مردم را دوست دارید در مقابل کسانی که به مردم ظلم می کنند ناراحت می شوید. اگر راست می گفتند ملت را دوست داشتند در مقابل کسانی که به مردم ظلم می کنند سخت می گرفتند.

در حالات امام عصر(عج) دارد که او بر کارگزاران خود بیش از همه سخت می گیرد. به دلیل اینکه او مردم را بیش از همه دوست دارد. کارگزاری که می خواهد قانون اجرا کند، اگر ببنید یک سر سوزن به مردم ظلم می شود، او را عزل می کند. هیچ تعارفی هم ندارد که این منصوب به ما و این نماینده ما است.

ماجرای سوده همدانی بسیار شیرین است. خدمت حضرت امیر آمد گفت کارگزار شما به ما سخت می گیرد. چشمان مبارک حضرت پر از اشک شد و دست به آسمان بلند کرد و فرمود «اللهم اشهد علی و الیهم»، تو شاهدی که من نگفتم اینها به بندگان تو ظلم کنند. وقتی برای او مسلم شد نوشت و والی را همانجا عزل کرد. با یک گزارش ظلم، علی(ع) به خشم می آمد. دریای وجودش متلاطم می شد. یک بچه یتیم را می دید دیگر خوابش نمی برد. خودش را به تنور آتش نزدیک می کرد و می گفت علی بچش که در حکومت تو یتیمی گرسته خوابیده است. اگر این حکومت و ولایت و مردمداری است کارهایی که ما به نام شیعه می کنیم چیست؟

ما از مردم خجالت می کشیم با برخی از کارها، اسم جامعه را هم جامعه قرآنی گذاشته ایم که چقدر حافظ قرآن داریم. خدا شهید بهشتی را رحمت کند، می فرمود جامعه که در آن فقر و ظلم چنین است، اگر تمام ظاهر آن را هم قرآنی کنید باز هم لجن است.

خبرنگار: محمدعلی خرمی

گفت‌وگو درباره مطلبی که خواندید

آدرس ایمیل شما منتشر نمی‌شود.