هیچ مکتب فلسفی سرقفلی فلسفه را ندارد/ زندگی را نمیتوان تعریف کرد بلکه باید زیست
رسول رسولیپور در نشست «فلسفه و زندگی»؛
رسول رسولیپور، استاد دانشگاه خوارزمی با بیان اینکه زندگی، زیستن است و نه تعریف کردن زندگی گفت: فلسفه علمی بشری و محصول تلاش اندیشمندان در طول تاریخ است و هیچ مکتب فلسفی سرقفلی آن را ندارد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، رسول رسولیپور، عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی، اول آذرماه در نشست علمی «فلسفه و زندگی»، با بیان اینکه فلسفه یک رشته انسانی مانند همه معارف بشری و نتیجه تلاش انسانها در طول تاریخ است، گفت: معارف بشری محصول یک فرایند عمومی انسانها در طول تاریخ است و هیچ کسی نهایت یک علم نیست، فلسفه فقط فلسفه صدرا و ارسطو نیست بلکه یک سیر اندیشه از آغاز تا امروز است.
وی افزود: گرچه ریاضیدان و فیلسوف انگلیسی معتقد است که ۲۵۰۰ سال فلسفه، پاورقی افلاطون است ولی این سخنی گزاف است؛ اندیشیدن هنر یک انسان و گروه خاص نیست و موهبتی است که خداوند به نوع انسانها داده است.
رسولیپور با اشاره به اینکه نامگذاری مکاتب فلسفی هم دلیل بر انحصار یک دیدگاه نیست و مکاتب افلاطونی و نوافلاطونی و اشراق و مشاء و حکمت متعالیه و مکاتب شرقی چینی و هندی و … تنوع دیدگاهها را نشان میدهد و سهم بیشتری برای هیچ گروهی قائل نیست، افزود: برخی از همکاران ما از نظریه منتخب، نهایی و برتر در فلسفه سخن میگویند، که خطاست؛ در فلسفه دیدگاههای مختلف طرح میشود ولی سخنی، سخن آخر نیست گرچه برخی از آراء را مورد تاکید قرار میدهیم.
این استاد فلسفه تصریح کرد: فلسفه اندیشیدن و جسارت پیش کشیدن سؤال در برابر تمامی باورها و سنتهای ما در زندگی است؛ فلسفه در یک کلمه اصالت عصیان و شورش علیه چیزی است که ما را به بند و قید میکشد. فکر انسان جاری است و نمیتوان آن را به بند کشید و برخی باورها که منجر به عقیده ثابت میشوند ممکن است فکر را تعطیل کنند.
عقل، وحشی است
عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی افزود: به قول آقای دینی، عقل وحشی است و با کسی تعارف ندارد، فیلسوف در پی آزادسازی فکر و جان خود از گزارههایی است که رسوب کرده و به او بسته شده و فلسفه تامینکننده جریان تفکر است، لذا بهتر است درباره فلسفه، به جای یک رشته از تعبیر روش استفاده کنیم و ما در زندگی فلسفیدن را تجربه میکنیم و نه رشته فلسفه را.
رسولیپور اظهار کرد: وقتی میخواهیم در مورد ربط و نسبت فلسفه با زندگی سخن بگوییم علت و معلول و وحدت و کثرت مفاهیمی نیستند که در زندگی روزمره ما بحث شوند؛ وقتی در مورد زندگی حرف میزنیم به جای کاربست مفاهیم خاص رشته فلسفه باید به کاربست فضیلت خردورزی و پرسشگری بپردازیم؛ اینکه چرا سبک زندگی من این طور است و دیگر سبکها را نمیپذیرم؛ چرا فرزندم را این طور تربیت کرده و به روشهای دیگر تربیت نمیکنم؟ اگر من از مکتب ملاصدرا استفاده و پیروی میکنم باید به این پرسش هم پاسخ دهم که چرا از اشکال دیگر فلسفه مانند سینوی و فلسفههای غربی تبعیت نمیکنم؟ ما باید دیدگاههای رقیب را هم در نظر داشته باشیم و مدلل کنیم که این سبک زندگی ما موجهتر و معقولتر و منطقیتر است.
حیات بدون لذت، تامل و کنش نیست
استاد دانشگاه خوارزمی بیان کرد: در فلسفه رواقی شخصیتی به نام کلانس داریم که میگوید زیستن سه نوع است؛ حیات عجین با لذت، عجین با تامل و عجین با کنش؛ او معتقد است اگر ما بیش و پیش از هر چیز، از ستیزهجویی و انزجار خللناپذیر دست بکشیم خواهیم دید این سه راه زیستن، راه به جایی واحد میبرند یعنی زندگی آمیختهای از لذت، تامل و کنش است و اینطور نیست که انسان لذتگرا نباید تامل کند زیرا باید در لذتطلبی خود هم به روایی لذت و ناروایی آن تامل کند. اپیکور هم که مکتب لذتگرایی افراطی است باز میداند که نمیتواند از تامل جدا باشد و این دو نمیتوانند از کنش جدا باشند.
رسولیپور اضافه کرد: فیلسوف کسی است که در کنار تاملات به کنش هم دعوت کرده و خودش هم عمل میکند، فلاسفه در وظیفه اولیه خود وهمها را از راستیها جدا میکنند، این کفایت ندارد و باید هستی و راستی را در زندگی عمل کنند و به کار ببرند و کنش لازمه تامل است و مکتب فلسفی نمیتواند خالی از کنش و لذت باشد؛ ما میاندیشیم تا زندگی بهتری داشته باشیم.
وی افزود: فلسفه تدارک تاملات منجر به کنشی است که در زندگی لذت ایجاد میکند، در زندگی حتما باید تامل در راستی و صدق و نادرستی باشد؛ بنابراین فلسفه تدارک یک زندگی خوب است، ارسطو از واژه «یودایمونیا» استفاده کرده که به شادی روان ترجمه شده است و یک معنای جدیتر و عامتری از «هپی نس» دارد. فلاسفه یونانی بر فضائل در زندگی تاکید دارند که این فضائل موجب زیست خوب انسان است. فضیلت انصاف، شکیبایی و پرهیز از افراط و تفریط و داشتن اعتدال در کنار فضایل دیگر باعث شادی روح انسان میشود؛ مسیحیت فضیلت ایمان، امید و عشق را هم به آن افزوده است؛ اساسا عشقورزیدن مراقبت شدیدتر نسبت به چیزی است که در زندگی محتاج آن هستیم.
هیچ مکتب فلسفی سرقفلی فلسفه را ندارد
رسولیپور با تاکید بر اینکه هیچ مکتب فلسفی سرقفلی کل تاریخ فلسفه را ندارد، گفت: امروز سخنانی در مورد مرگ فلسفه و پایان متافیزیک میشنویم ولی هیچگاه اندیشه بشر خالی از فلسفه نخواهد بود و اندیشه در مورد مبدا و معاد از بین نخواهد رفت و اگر در برههای فلسفه مدرن و پست مدرن، تفاوت در روش و رویکرد و غایت نسبت به فلسفههای قرون وسطایی و قبلی ایجاد میکند ولی نویدی برای پایان فلسفه نیست و تا انسان هست اندیشه هست.
وی اضافه کرد: آنچه از فلسفه در زندگی کاربست دارد موضوعات فلسفه نیست بلکه فلسفیدن است، ما نباید تقسیم جهان به وحدت و کثرت را به کار ببندیم، فلسفه، آزادسازی فکر و پرسشگری و عصیان نسبت به سنتها و سبکهاست و نه اصالت وجود و … .
زندگی قابل تعریف نیست
رسولیپور تصریح کرد: از مجتهد شبستری در مورد تعریف او از زندگی میپرسند و میگوید زندگی را نمیتوان تعریف کرد بلکه باید زیست، قاعدتا ما باید تعریفی از زندگی ارائه دهیم ولی برخی اوقات تعریف مانع تجربه کردن میشود. زندگی چیزی است که انسان باید تجربه کند و بزید. در متون اولیه فلسفی، زندگی را به نفس و حیات تعبیر کردهاند. زندگی خودش معنادار و زیباست، زیستن، راه رفتن، خوردن و خوابیدن و … که مظاهر زندگی است خود زندگی است و اینکه برخی تلاش میکنند چیزی به عشقورزی، خوابیدن و خوردن و … اضافه کنند به نحوی زندگی را تهی و خالی میدانند؛ زندگی خودش زیباست و باید این زیبایی را تجربه کنیم.
عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی گفت: ممکن است به دلیل تشخیص ناصواب، قدر حیات و زندگی خود را ندانیم و آن را خراب کنیم که اینها را علمای اخلاق و فلاسفه تعیین کردهاند ولی واقعا زندگی را باید زیست نه اینکه تعریف کنیم. سعادت، خوشی روانی انسان است و به تعبیر ارسطو وقتی این خوشی وجود دارد که در زندگی انسان فضیلتها وجود داشته باشد و تفکر به راه رسیدن و تشخیص فضیلت کمک میکند.
سعادتمندی مساوی شادی نیست
وی با بیان اینکه درد و رنج جزئی از زندگی است، تاکید کرد: زندگی سعادتمندانه زندگیای است که در آن اعتدال، انصاف و شکیبایی باشد و به قول بودا؛ زندگی ما تراژیک و مشحون از درد و رنج است؛ بنابراین نمیتوان گفت کسی که زندگی پر از درد و رنج دارد سعادتمند نیست؛ ائمه(ع) زندگی پر از رنج داشتند ولی سعادتمند بودند پس سعادت مساوی شادی نیست بلکه زندگی فضیلتمندانه است.
رسولیپور گفت: برخی، وقتی با کسی دیدار میکنند او را به عنوان ابزار میبینند بنابراین این دیدار مسیری برای خوشبختی نیست. کسانی میخورند تا فقط شکم پر کنند و از نعمت دهان و دندان غافل هستند و این خوردن، شاکرانه نیست؛ اگر هر آنچه را که زندگی هست فرصتی از جانب خداوند بدانیم خوردن و خوابیدن و راه رفتن هم عبادت است و نیازی نیست اینها را تحقیر کرده و بگوییم راه رفتن مقدمه رفتن به سمت مسجد است و مسجد را عبادت بدانیم ولی راه رفتن را عبادت ندانیم.
وی تاکید کرد: ذکر نعمتها و شکرگزاری نعمتها آنچنان که قرآن فرموده است عامل خوشبختی است، بنابراین سنجیده خوردن، داشتن اعتدال، انصاف و شکیبایی عامل سعادت است.
باور به خدا باور به فضائل است
استاد دانشگاه خوارزمی در تعریف خدا بیان کرد: گاهی باور به خدا را باور به شخص، گاهی به مجموعه حقایق میدانیم ولی باور به خدا صرفا باور به یک اسم نیست؛ بلکه التزام به یکسری خوبیها و مهربانیها، شفقت، حکمت و محبت و فضایل است زیرا اینها صفات خدا هستند، پس باور به خدا پایبندی به فضائل است و فرد باورمند به خدا پاسدار این فضائل است؛ پس کسی که شجاع نیست، مهربان و اهل حکمت و عقلانیت نیست، باور به خدا هم ندارد بلکه باور به اسم خدا دارد.
وی تاکید کرد: به همین دلیل فیلسوفی مانند ارسطو که دنبال فضائل است الهی تلقی میشود هرچند رسما اسمی از خدا نیاورد یا اسم خدای او الله نباشد، چون زندگی فضیلتمندانه را دنبال میکند، علامه جوادی آملی هم از او به عنوان حکیم الهی یاد میکند با اینکه او به خدای الله و مسیحیت و یهودیت باور ندارد.