نشست «روششناسی ساخت نظریه اسلامی مبتنی بر ظرفیتهای حکمت متعالیه و نظریه اعتباریات»دوشنبه اول آذر از سوی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین محمود نوذری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، برگزار شد. در ادامه متن سخنان وی را میخوانید:
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، روششناسی تحقیق، مطالعهای با هویت معرفتشناسی است که محقق اموری را مبتنی بر دیدگاهی درباره انسان بیان میکند که با التزام به آنها به معرفت معتبر میرسد. لذا میتوانیم از واقعیات دینداری تصویربرداری داشته باشیم که دانش معتبری را به ما ارائه کند.
الگوی روششناسی نیز بیانگر پیگیری محقق است و بیان میکند که آن انسانشناسی فلسفی که مرجع من قرار گرفته کدام است و چه الزاماتی را به دنبال دارد که با توجه به آن انسان میتواند به معرفت معتبر برسد.
لذا امروز قصد دارم نظریه انسانشناسی مرجع و اموری را که در تحقیق باید رعایت شود تا به معرفت معتبر برسیم بیان کنم.
رویکردهای مختلف درباره روششناسی
در حوزه روش شناسی در زمینه مطالعات دینی تاکنون به چند رویکرد رسیدهایم؛ رویکرد اول روششناسی را روش بهرهبرداری از متون دینی میداند. رویکرد دوم معتقد است که روششناسی تولید علم معادل پاسخگویی به سؤالات کلیدی روششناختی بدون ارائه نظریه انسانشناسی مرجع است، در حالی که روح روششناسی، نظریه انسانشناسی است. رویکرد سوم روششناسی را معادل قلمرو دانشی منسجم و یکپارچه و مبتنی بر معرفت فلسفی درباره انسان تعریف میکند. در واقع هم مبنای انسانشناسی آن و هم لوازم انسانشناسی را برای انجام پژوهش روشن میکند.
نظریه اعتبارات علامه طباطبایی، بخشی از نظریه انسانشناسی فطری ایشان است و بنده از این دیدگاه استفاده کردهام. ایشان یک نظریه انسانشناسی فطری دارد و میگوید که آفرینش انسان به گونهای است که دو وجه ثابت و متغیر دارد. وجه ثابت این است که خداوند نیروهای فطری در وجود انسان گذاشته که دائم تولید نیاز میکنند، اما از آنجا که انسان میخواهد اهداف و آرزوهایش را محقق کند، در دستگاه معرفتی خود سه کار را انجام میدهد که ایجاد معنا و ارزشگذاری است و ملتزم میشود که بر اساس آن ارزشگذاری در جهان خارج مداخله کند تا نیازش برآورده شود و در این کنش و واکنش، انسان اندک اندک پدیدههای اجتماعی را تولید میکند.
از همین جا دیدگاه علامه طباطبایی به فرهنگ و عوامل تاریخی پیوند میخورد و از این دیدگاه میتوانیم در زمینه بررسی دینداری استفاده کنیم. البته بنده دیدگاه انسانشناسی علامه طباطبایی را با نظر علامه مصباحیزدی ترکیب کردم که در کتاب «اخلاق در قرآن» بیان میکند که در حوزه اخلاق و تعلیم و تربیت بدون داشتن دیدگاهی درباره انسان نمیتوانیم وارد حوزه اخلاق شویم. لذا ایشان نیز یک طرح انسانشناسی را برای حوزه اخلاق ارائه میکنند.
لزوم مطالعات میانرشتهای در زمینه تحول دینداری
مجموع این مباحث منجر به تولید الگو شده که اسم آن را الگوی روششناختی کلنگر و چند رشتهای حکمت بنیاد گذاشتهام. این نامگذاری ناظر به حوزه تحول در دینداری است. ما در زمینه تحول در دینداری به این نتیجه رسیدهایم که استفاده از روانشناسی تجربی نمیتواند تصویربرداری خوبی را از واقعیت تحول نشان دهد. لذا در این نظریه از فلسفه، عرفان و متون دینی نیز استفاده کردهایم و به همین دلیل چندرشتهای است.
در مجموع این الگوی روششناسی مفروضاتی در زمینه انسانشناختی دارد که یکی از آنها تعادل برتر است. پیاژه و بسیاری از روانشناسان معتقد به تعادل برتر هستند، یعنی تنش در انسان به وجود میآید و انسان برای رفع آن اقدام میکند، اما وقتی در دیدگاه علامه طباطبایی انسان به هر سطحی از ارضا برسد، لذت بالاتری را میخواهد تا کمالات در وی محقق شود.
از سویی بهرهبرداری از متون دینی مبتنی بر یافتههای فلسفی است. البته بین فهم روایات از منظر فقهی و روانشناختی تفاوت وجود دارد، چراکه روایات جنبه کاشفیت دارند. بنابراین قراینی که میتوانیم برای کاشفیت استفاده کنیم با مباحث فقهی متفاوت است. یکی از نکات درباره تحول در دینداری این است که دینداری به معنای هستی ارادی است. از این منظر، دینداری ریشه در یک نیاز درونی دارد که وقتی برانگیخته شود، انسان در دستگاه معرفتی خود برای آن اعتبار و التزام میکند و این اعتبار با عوامل اجتماعی و سن پیوند میخورد و پاسخ به نیازهای فطری هم باعث توسعه وجودی انسان و صیرورتش میشود.
نکته دیگر اینکه وقتی نظریه انسانشناسی فطری علامه طباطبایی را میپذیریم، این سؤال ایجاد میشود که چگونه به محقق در مواجهه با واقعیتهای اجتماعی و دینداری کمک میکند. علامه طباطبایی بیان میکند که اگر محرک بیرونی هم نباشد، نیاز درونی، انسان را به سمت ارتباط با جهانِ واقع برمیانگیزاند. شهید مطهری نیز میگوید که شرط کارکرد درست نظام روانی انسان، وجود تقوا و گرایشهای اخلاقی مثبت و زیباشناسی است، یعنی وقتی روان انسان دچار بخل، کینه و حسد میشود، دستگاه معرفتی وی کار نمیکند و وقتی سیستم رعایت تقوا کار نکند، انسان لطافت طبع خود را از دست میدهد که بتواند تصمیم بگیرد دیندار شود. لذا اگر تقوا رعایت نشود، راه مجاری ادراکی نیز بسته میشود. همچنین در حوزه روششناسی ساخت نظریه اسلامی بدون یک نظریه انسانشناسی فطری، که همانند یک چتر گام به گام همراه محقق است و حین تبیین مسئله، پیشینه پژوهش و جمعآوری داده وی را یاری میدهد، بحث از الگوی روششناختی بیفایده است و نتیجهای نخواهد داشت.
دینداری نمیتواند برآمده از هستی ارادی باشد
همچنین محمد فتحعلیخانی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، به نقد سخنان حجتالاسلام نوذری پرداخت که در ادامه میخوانید:
دکتر نوذری برای اینکه روش ساخت نظریه اسلامی را عرضه کنند، نظریههای تحول دینداری را بررسی کردهاند که این نظریهها چه کاری انجام دادهاند، اما اشاره کردهاند که هر کدام کاستیهایی دارند و به این نتیجه رسیدهاند که نظریه تحول دینداری مبتنی بر دیدگاه روانشناختی است و تحول دینداری را با آن نظریه روانشناختی تطبیق داده و بیان کردهاند که چه مراحلی در تحول دینداری رخ میدهد.
آیا دینداری از مقوله کنش است؟
از سوی دیگر بیان کردهاند که آن دیدگاه روانشناختی مبتنی بر یک نظریه انسانشناسی ناقص است و طبعاً نمیتواند موضوع تحول در دینداری را به خوبی توضیح دهد. بنابراین باید به بنیان دیگری مراجعه کنیم که دیدگاه همهجانبهای را به ما ارائه دهد و آن انسانشناسی است که بنیان فلسفی دارد و برخی از ابعاد پیچیده انسان را، که ادیان بیان کردهاند، داشته باشد و در این صورت به نظریه معتبری میرسیم.
ایشان معتقد است که دینداری جزو مقوله کنش است، اما آیا واقعاً میتوان دینداری را از مقوله کنشها قلمداد کرد؟ از سوی دیگر گفتهاند تغییراتی که در ناحیه کنشهای ما صورت میگیرد تابع مراحل رشد ماست، اما اگر این تصویر را از دینداری بپذیریم، دیگر از جنس کنش نخواهد بود. همچنین هستیهای ارادی وجود دارند تا ما اهداف خود را محقق کنیم؛ مثلاً نظامات اجتماعی را برای جهتدهی به کنشهای خود ایجاد میکنیم. آقای دکتر نوذری تأکید میکند که علامه طباطبایی میگوید که دینداری هستی ارادی است. بنده معتقدم که علامه طباطبایی چنین دیدگاهی ندارد، چراکه دینداری نمیتواند کنش و برآمده از هستی ارادی باشد، بلکه هستی ارادی واسطه میشود تا به مقصودمان برسیم.