امروزه با همه شعارهای زیبا و دلربایی که در جهان به گوش می رسد، سلطه گری همچنان در زندگی بشر باقی است. نیروی استکباری حیات طبیعی معاصر، با هوشمندی تمام نقاط ضعف خود را شناسایی کرده و برای ترمیم و تقویت آن اقدام می کند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، در دهه های اخیر مهم ترین جریانی که در بر ابر نظام سرمایده داری جلوه کرده و نشان گر کاستی ها بنیادین در نظام کاپیتالیستی – لیبرالیستی بوده، جریان معنویت گرایی و بازگشت به دین است.
در این مصاف معنویت دروغین و فریبنده ای پدید آمد، تا بحران معنویت را در زندگی مادی گرایانه اهالی تمدن غرب برطرف سازد و اصلی ترین کاردکرد آن تداوم وضعیت سلطه گرانه و سلطه پذیرانه در حیات طبیعی معاصر است.
بی تردید اصالت دادن به روح انسان و جدی گرفتن نیازهای معنوی و درونی مردمان ضرورت قوانین خاصی را در زندگی اثبات می کند که انسان با رعایت آن بتواند مسیر مناسبی را برای ارضای این نیازها بپوید. هم از این رو عرفان و شریعت دست در دست هم دارند و جدایی آنها که با حذف خداوند امکان پذیر است – یعنی قرارد دادن عرفان انسان و قانون در اختیار سلطه گرانی که همه چیز را از منظر منافع خود می نگرند و خود را خداوند و مالک مطلق همه چیز می انگارند.
عرفان به معانی متعددی به کارمی رود. اما اگر بخواهیم تعریفی نسبتا فراگیر از آن ارائه دهیم، باید بگوییم تکاپویی برای پاسخ به نیازهای معنوی انسان.
اما سکولار به معنای این جهانی چگونه ممکن است با عرفان جمع شود ؟ در واقع عبارت عرفان سکولار یک پارادوکس واضح است.
این ترکیب با دو وجه قابل توجیه است. نخست این که برای نیازهای معنوی انسان هیچ عالمی غیر این جهان پذیرفته نشود و هیچ موجودی برتر از جهان مادی ( خدا یا خدایان ) مورد توجه قرار نگیرند. در این شرایط انسان در همین دنیای مادی می کوشد به نوعی نیازهای معنوی خود را برآورده سا زد.
افزون بر موارد گفته شده این عرفان باهر مبنا و سامانی در نهایت کارکردهایی به نفع نیروی سلطه گر حیات طبیعی داشته و در تمدنی سکولار به کار آید.
البته عرفان سکولار نه تنها متناقض نماست بلکه اساسا تهی و بی مایه است اما چه توان کرد که زندگی پندار زده انسان معاصر در همه ابعاد به بند اوهام و هوس ها اسیر شده و حتی نیازهای معنوی نیز مانند نیازهای مادی به صورتی کاذب پرورده و ارضا می گردد.
در این مقاله می کوشیم تا از منظری نقادانه به مبانی و شاخص های عرفان سکولار بپردازیم. عرفانی که در غرب شکل گرفته و معمولا در مکاتب عرفانی شرق دور ریشه دارد و در جامعه ما نیز به تدریج ترویج می شود.
نقد مبانی عرفان سکولار
عرفان سکولار در موارد بسیاری از عرفان بودیسم و هندویسم استفاده کرده، هم در اصول اعتقادی و هم در روش های معنوی و به همین جهت ناگزیریم مبانی اعتقادی آنها را از ریشه مورد توجه قرار داده و به نقد کشیم. به نظر می رسد سه اصل اساسی در مبانی عرفان بودیسم و هندویسم با عرفان های سکولار امروزی مشترک است.
نخست اینکه این مکاتب یا اصلا موجودی به نام خداوند را مطرح نمی کنند و به آن باور ندارند و یا اگر هم توجه داشته باشند اهمیت خدا یا خدایا نشان بیش از انسان نیست. این مبنا موجب شده است که برخی از عرفان های شرق دور به راحتی در تمدن غربی که بر پایه اومانیسم استوار است جایگاه پیدا کند.
دوم اینکه اندیشه معاد و حیات اخروی در جهانی دیگر به صورت اعتقاد به تناسخ یعنی بازگشت های متوالی به این جهان در مکاتب بودیسم و هندویسم پذیرفته شده و برای زندگی این جهانی تاکید و تکرار قائل است و به خصوص راههایی برای رهایی از رنج زندگی که همواره تکرار می شود و ادامه دارد، پیشنهاد می کند. این اصل با مبنای سکولاریسم و دنیاگرایی در تمدن غرب هماهنگی دارد.
سوم نداشتن پیامبر و شریعت، موجب شده است که عرفان در این مذاهب بسیار شخصی شود وهر کس ارتباط درونی و راه خود را پیدا کند. این اصل عرفان های شرق دور نیز با اصالت فرد و اندیویدالیسم در تمدن غرب کاملا منطبق است.
در مجموع این اصول و مبانی در عرفان های شرق دور و تمدن غرب به قدری مشابه و نزدیک است که از مقارنت آنها عرفانی مسخ شده و سکولار متولد می شود. عرفانی که در عین پاسخ و ارائه طریق به نیازهای معنوی، می خواهد آمادگی انسان برای زیستن در تمدن غرب را افزایش دهد.
انسان مهمتر از خدا
بودیسم اعتقادی به خداوند ندارد، ولی فرقه ماهایانا بعدها بودا را به مقام خدایی رسانده و مورد پرستش قرار دادند.(۱)
اساس بودیسم بر این عقیده است که جهان جز رنج (دوکه) نیست و انسان باید در جستجوی رهایی باشد.(۲)
جهل انسان سبب می شود که پوچی دنیا را ندیده و به آرزوهای دراز گرفتار شود هرکس باید بفهمد که هیچ چیز حقیقتی ندارد که خدای خالق آن، حقیقت داشته باشد.
علی رقم این اعتقاد در بودیسم، کتاب مقدس هندوها (اوپانیشادها) برهمن را خدای واحد و غیر متشخص معرفی می کند. او خالقی است که در آغاز جهان وجود داشته و در مرکز همه موجودات و خدایانی است که کل جهان هستی را به وجود می آورند.(۳) یعنی خدایان دیگر مثل خدای آتش (آگنی ) و خدای باد ( وایو) فرمانبردار او هستند(۴).
به گفته پل دوسن ” برهمن علت ماقبل زمان است و جهان به منزله معلولی است که از آن ظاهر شده است. اتصال باطنی عالم به برهمن و یگانگی آن با ذات برهمن موجب شده است که آفرینشی توسط او و از ذات خود او به وقوع پیوندد.(۵) بنابراین برهمن ذات مطلق و واحد الهی است که همه جهان در او و او در همه جهان است و در این هویت است که توحید کامل را در سطح وحدت وجود مشخص می سازد.(۶)
در اوپانیشاد از حقیقت دیگری نیز بسیار سخن رفته است و آن آتمن ATMAN)) به معنای روح یا نفس است. آتمن حقیقت درونی انسان است که بر اساس اوپانیشاد همان برهمن است. آتمن نور درونی انسان است که در دل جای دارد و همان پوروشه است که از دانایی تشکیل شده است. آتمن واقعا برهمن است که از درک… تشکیل شده است.(۷)
در کتاب مقدس هندوها اوصاف و ستایش هایی که برای برهمن ذکر شده برای آتمن یعنی حقیقت انسان نیز آمده است. آنکه او در زمین جای دارد… در آبها… در آتش.. در جو… در نسیم… در آسمان… در آفتاب… در چهارسوی افلاک… در ماه و ستارگان… در ظلمات… در نور… آنکه در همه چیز سریان دارد و با این همه غیر از همه چیز است.
آنکه ناشناخته همه را انجام می دهد آنکه در پیکر همه چیزهاست، آنکه از درون همه چیز را درید اختیار دارد او روان توست، مراقب درونی و جاودانه. اوست بینای نادیده و شنوای ناشنیده و اندیشمندی که اندیشه را به کنه او راهی نیست و فهمیده ای که فهم را بر او دستی و نه با این همه غیر از نادیده… ناشنیده… ادراک ناشونده است… او روان توست، مراقب درونی و جاودانی. “(۸)
دو جمله در این مکتب عرفانی معروف است ” تو آن هستی “(۹) و ” من برهمن هستم “(۱۰) اوپانیشاد اساتید و مفسر بزرگی داشته است یکی از برجسته ترین و تاثیر گذارترین آنها شانکارا است. او مقام آتمن را حتی از آناندا ( ananda) مبرا می داند(۱۱). آناندا وجد و شادی در مقام سرمدیت و لایتغیر و بلاتعین هستی است. اصل واقعی عالم و ذات نامتناهی برهمن است.(۱۲)
شانکارا آتمن را از آناندا که وجه توصیف شده و تجلی یافته برهمن است برتر می داند زیرا برای برهمن وجهی مستور قائل است و آتمن را در آن مرحله نیز با برهمن یگانه می داند.اصل همسانی و یگانگی آتمن – برهمن یکی از آموزه های انبیا دین عرفان هندویی و اوپانیشادهاست که همه هندوشناسان و مفسران اوپانیشاد بر آن تکیه دارند. کشف این حقیقت که آتمن همان برهمن است نیروانا nirvana)) به معنای فنا و اوج سلوک عرفان هندویی نامیده می شود.
شانکارا می نویسد: ” من واقعا برهمنم یکی بدون دومی، بدون لکه، حقیقت بدون آغاز، ورای تصوراتی چون تو یا من، این یا آن، جوهر لذت و سرور ابدی، حقیقت اعلا”(۱۳). بنابراین در هندویسم به ویژه فرقه سمارتو برهمن ( smartava Brahman ) که شانکارا پایه گذار آن بود، حقیقت همانا برهمن – آتمن است و هر چه غیر از آن توهم است.
با درنگی در اندیشه های شانکارا به خوبی روشن می شود که او زیر تاثیر بودیسم این فرقه جدید را در هندویسم پدید آورده و بسیاری از مفاهیم و مبانی بودایی را در مکتب خود گنجانده است. تاکید و توجه ما به شانکارا که در قرن هشتم میلادی می زیسته و فرقه او، برا ی این است که ماهاریشی ماهش مروج مشهور روش های معنوی در غرب از پیروان سبک و سلوک اوست(۱۴).
ماهاریشی اولین هدف خود را ” توسعه نیروی نهفته کامل هر فرد ” معرفی می کند(۱۵). او ” نه ایدئولوژی خاصی پیشنهاد می کند و نه سیستم اخلاقی ویژه ای را تجویز می نماید او فقط روی این مساله تکیه دارد که افراد بشر… هوشیاری کامل آفریننده را تجربه کنند. “(۱۶)
همان طور که ملاحظه می شود اساس این معنویت جدید فرد انسانی است و نه چیزی غیر از آن. هر فرد در زندگی مادی امروز با تنهایی و غربت و گسستگی از موجودی برتر به نام خداوند که می تواند تکیه گاه و حامی او باشد، به سر می برد و در معنویت جدید هم تنها است و کوشش می شود که خود او به عنوان موجودی که فقط از مخزن درونی و نامحدود انرژی، هوشیاری و رضامندی برخوردار است معرفی شود.(۱۷)
دو گلاس هیث duglas heath)) از دانشکده هاورفورد که به این نوع عرفان علاقه مند است می گوید: ” دریافت من از انسان به من می گوید که عمقی ترین منبع یگانه آفریننده – زیبایی در دنیای درونی ابتدایی تر ما جای دارد که از خودآگاهی کمتری بهره ور است،… تا زمانی که نیاموزیم چگونه به آن دسترسی یابیم و لمس کنیم و سپس آن را به جریان بیندازیم و گواه نداهای درونی شویم به واقع آموزش پذیر نیستیم. “(۱۸)
در عرفان جدید، اومانیسم به عنوان شالوده تمدن غارب تثبیت می شود و خدا همچنان مرده است و باید در انتظار ظهورابر مرد نیچه نشست این عرفان در مقابل مذهب و اخلاق بی تفاوت است فقط می گوید انسان تو می توانی آرام و توانمند به زندگی خود ادامه دهی و در برابر ارزش های زندگی هیچ موضعی ندارد.
تناسخ به جای معاد
بنابر تعالیم بودا جهل avidya)) سررشته زنجیر علی darma)) و رنج مردم است. این جهل موجب آرزوهای دراز و آرزوها سبب ناکامی است که در زندگی های پیاپی در این جهان ادامه پیدا می کند.(۱۹)
به عقیده ندوها زندگی در سرای دیگر که چندان شناخته شده نیست، برای عده مخصوص و بسیار محدودی محقق می شود یا کسانی که به نیروانا رسیده اند و یا کسانی که در نهایت شقاوت سقوط کرده اند. اما همه انسان های دیگر در چرخه سمسارا ( semsara ) به این جهان بازگشته و زندگی می کنند و البته زندگی آنها بستگی به اعمال گذشته ایشان دارد. اگر خوب بوده اند زندگی خوب در خانواده ای برهمنی یا از طبقات بالا خواهند داشت و در غیر این صورت در طبقات پایین و حتی به صورت حیوانات یا گیاهان به این جهان باز می گردند.(۲۰)
در کاوشیتکی اوپانیشاد نوشته شده: ” چه به شکل کرم یا میت یا ماهی یا مرغ یا مار یا ببر یا شخصی یا موجودی دیگر تناسخ هر فرد بسته به علم و عمل او است.
اما چرا انسان درگیر چرخه سمسارا می شود و همواره به دنیا و رنج های فرساینده ای آن بازمی گردد ؟ پاسخ هندویسم این است که انسان وقتی که علاقمند و وابسته به چیزی باشد برای آن عمل می کند و این تعلقی است که فرد به آن دارد و این فشار و رنج که او را به عمل و تلاش وا داشته موجب می شود که انسان پس از مرگ بازهم به این دنیا برگردد و رنج های گذشته را که به آنها وابسته بود ادامه دهد. هم از این رو در بریهدار نیکه اوپانیشاد نوشته: ” میل آدمی تصمیم به وجود می آورد، تصمیم موجب عمل می گردد و عمل طالع آدمی را معین می دارد ” بوداییان نیز معتقدند تا انسان از زنجیره دار مار رها نشود و تهی بودن و پوچ بودن عالم را در نیابد، در چرخه سمسارا اسیر می ماند البته چون معتقدند هیچ چیز پایدار نیست، می گویند حتی در سمسارا نیز کسی به طور کامل باز نمی گردد بلکه برخی از ویژگی ها به زندگی دیگر منتقل می شود.(۲۱)
این اعتقاد موجب شد که آنها اساس برنامه های عملی خود را برپایه رهایی از رنج زندگی این دنیا بنیاد نهند در زندگی مدرن امروز هم که فشارهای روانی و جسمی و ذهنی انسان ها را پریشان نموده، مضمون رهایی از رنج زندگی یا “موشکا “بسیار جذاب به نظر رسیده و مورد توجه مرام های معنوی مدرن قرار گرفته است.
این عقیده کاملا مناسب با علاقه انسان مدرن به زندگی این جهان و یافتن راههایی برای حداکثر لذت و بهرمندی از دنیاست. عرفان سکولار به انسان می آموزد که چگونه هر چه بیشتر توانایی خود را به کار گیرد تا کمیاب تر و موفق تر و راحت تر در دنیا و برای دنیا عمل کند.
ماهاریشی ماهش این روش معنوی را هوشیاری خلاق نامیده ” منظور از خلاق توان ایجاد تغییر و منظور از هوشیاری توان جهت دادن به تغییر است. به این ترتیب اصطلاح هوشیاری خلاق، ظرفیت ذاتی آدمی را در تحمل پیشرفت توجیه می کند. ” (۲۲)
بنابراین این روش معنوی می کوشد تا انسان ها را برای تحمل تمدن مدرن و مقتضیات آن آماده تر سازد و آستانه تحمل فشارهای آن را در مردم بالا ببرد.
آرامش شخصی به جای وحی و نبوت
بوداییان برای درک پوچی همین چیز تمرکز بر درون را تنها راه می دانند. زیرا با ریاضت کشیدن و تمرکز بر درون فراشناخت یا پرگیا حاصل می شود. فراشناخت هیچ بودن یا تهی بودن عالم را به انسان می نماید. ” تهیت موضوع تعقل نیست بلکه موضوع پرگیاست “(۲۳)
در پرگیا حقیقت اشیاء درک می شود و انسان می فهمد که همه چیز پوچ و نیستی است. انگاه که چیزی برای دلبستگی و تعلق وجود ندارد، علتی هم برای رنج نیست و آرامش پدید می آید. این راهی است که هر کس باید به تنهایی آن را طی کند تا حقیقت را دریابد.
هندویسم هیچ پیامبری را معرفی نمی کند حتی متون مقدس شان نیز به واسطه پیامبران نرسیده است. اوپانیشادها که به ویژه به عنوان راهنمای عرفان هندویی است نوشته انسان هایی است که به حقایق رسیدند و در مقابل راه های عبادی، طرح سلوک عرفان هندویی را به صورت رمزگانهایی به نگارش آوردند.
شانکارا درباره وجه تمایز این دو طریق که با هم در تضاد اند می گوید: ” این دو طریق عبارتند از: راه کردار و انجام دادن تکالیف شرعی که خاصیت آن تعلق و علاقه به عالم است و دیگری راه نهی از کردار که خاصیت آن تجرد و رهایی از قیود عالم است(۲۴). تعلیمات بودایی که باستانی ترین متن مقدس هندویی است مربوط به راه کردار و عبادات و مراسم است. ” حال آنکه اوپانیشادها طریق تجسس باطن و راه وصل به عالم تجرد و اطلاق و نجات آزادی را آموخته اند(۲۵).
اعمال عبادی یا شریعت (کارما) به نوعی اسارت انسان را رقم می زند ولی راه نهایی همانا ” جنانا ” یعنی معرفت است که با تامل و مراقبه و بریدگی از دنیا و رسیدن به رهایی به دست می آید.
اما در مورد کسانی که راه عبادت را بر می گزینند و تحمل راه معرفت را ندارند، ” در دین هندو هیچ قانون سخت و دشواری در عبادت و پرستش وجود ندارد. هر کس روشی را که مناسب حال اوست انتخاب می کند. این عبادات و نیایش ها بیشتر جنبه فردی دارد تا جمعی، اگر چه در برخی مناسبت های خاص عبادت به صورت جمعی نیز وجود دارد.
عمدتا عبادت هندویی پس از استحمام و تقدیم آب مقدس و گل، مواد غذایی، بخور خوشبو و غیره به مجسمه ای از یک خدا، شامل نشستن یا ایستادن در مقابل او با عشق و تسلیم فراوان است. پس از نیایش ( پوجا) فرد مواد خوراکی را با خود برمی گرداند و همراه با اعضای خانواده و افراد دیگر با احساس قداست فراوان به عنوان هدیه ( پراسادا) خداوند صرف می کند. این عمل در خانه یا معابد انجام می شود.(۲۶)
اصل طریقت عرفانی هندویی بر تامل درونی و مراقبه و رسیدن به معرفت نفس ( برهمن – آتمن ) بوده و طریقت های عبادی نیز به نوعی سکون و آرامش و کسب فیض در محضر خدایان بت گونه خلاصه می شود. بنابراین نیازی به وحی و الهام و پیامبر نیست، بلکه هر کسی بافته، از درون خود را رها سازد تا به کسب معرفت توفیق یابد و شاهد آرامش را در آغوش کشد و به رنج دنیا خاتمه دهد.
البته این به معنای ترک زندگی نیست، هرچند مرحله کامل مراقبه و درون نگری عرفان هندویی با ترک دنیا و زندگی در انزوا تحقق می یابد ولی مراحلی از آن برای همه قابل عمل است و در زندگی روزمره می توان جایی برای آن باز کرد تا به وسیله آن برای دقایقی از زندگی مادی گریخت و به مراقبه پرداخت.
در بودیسم نیز اصل سیر سلوک عرفانی و شهود تهی بودن و پوچی جهان و رسیدن به نیروانا و رهایی از رنج دارما با مراقبه امکان پذیر است. ماهاریشی ماهش با معرفی مدیتیشن متعالی (tm )(27) می کوشد این روش را به همه مردم جهان بیامزوید او این روش را متعالی توصیف می کند تا نشان دهد که هر کس به آن عمل کند به ورای تجربه بیداری و آرامش عمیق می رسد. (۲۸) به این صورت که روزی دو بار به مدت حدود سی دقیقه آرام و بی حرکت و راحت بنشینند یا دراز بکشند و با تنفس عمیق و آرامش ذهنی، آماده رسیدن به آرامش درونی و روانی شوند.
طرف داران این روش مدعی اند که به دون اعتقاد به خدا و پیامبران می توان در درون خود، ما وا گزید و نشاط و آرامش معنوی و درونی را تجربه کرد. (۲۹)
در مجموع با ملاحظه مبانی عرفان های شرق دور، همانندی هایی با برخی از مبانی تمدن غرب مشاهده می شود، که زمینه های پدید آمدن عرفان های سکولار بر شالوده حیات طبیعی معاصر را فراهم می سازد. در بررسی شاخص ها عرفان سکولار می بینیم که چگونه این معنویت جدید در متن تمدن رو به افول غرب جا گرفته. در تحکیم شالوده های سلطه گرانه و سلطه پذیرانه آن به کار می آید.
شاخص های عرفان سکولار
عرفان سکولار ویژگی های منحصر به فرد و شاخص هایی مشترک با عرفان هندویی دارد. به بیان دیگر برخی از شاخص ها مخصوص عرفان سکولار است و برخی دیگر میان این عرفان جدید و عرفان هندویی مشترک است. بعضی از مواردی که در اینجا به عنوان شاخص معرفی می شود در عرفان هندویی نقش مبنایی دارد؛ مثلاً مباحثی که در ذیل عنوان ” موهوم انگاری “می خوانیم از این دست می باشد.
با مطالعه مبانی دیدیم که هندویسم زمینه های لازم برای حضور در متن تمدن فرسوده لیبرال سرمایه داری را داشت. اما بررسی شاخص های عرفان سکولار نشان می دهد که چگونه این تمدن رو به افول برای جبران ضعف خود می کوشد که حتی تمایلات معنوی انسان ها را در راستای اهداف خود هنجارمند و ساماندهی کند.
پوچ گرایی روش شناختی
مدیتیشن یا مراقبه که سوگوارانه بعضی از دینداران کم دقت آن را مشابه نماز می پندارند، چهار رکن دارد:
۱) یک مکان آرام.
۲) وضعیت راحت.
۳) موضوعی برای توجه و مشغولیت
۴) نگرشی بی تفاوت (۳۰). همه این ها برای آن است که ” سالک خود را از بند افکار و تصاویر ذهنی برهاند و به نوعی سکوت و عزلت برسد که در ورای تفکر یا تعمق بر روی موضوعی یا مضمونی قرار دارد. ” (۳۱)
یک اصل پذیرفته شده در این روش این است که همه پریشانی ها و آشفتگی های ما به خاطر آشفتگی ذهن است اگر ذهن آرام شود به آرامش ( relaxation ) خواهیم رسید. بر این اساس دو دستور یا توصیه ارائه می شود: به یک موضوع مشغول شوید و دیگر اینکه نسبت به تصاویر ذهنی تان به بی تفاوتی یا نظاره محض برسید.
و البته این دو به هم مربوط اند یعنی اگر شخصی به یک چیز مشغول شود معمولا به امور دیگر کم توجه یا بی توجه می شود. در اولین بند تحلیل شاخص های عرفان سکولار به این می پردازیم که اساتید مدیتیشن برای مشغولیت چند چیز را پیشنهاد می کنند. (۳۲)
(۱) تراراک ( trarak ): خیره شدن به یک شعله شمع
(۲) مانترا: تکرار صداها یا کلمات
(۳) تمرکز بر روی تنفس.
دکتر هربرت بنسن از مانترا و تمرکز بر تنفس برای آرامش بیمارانش استفاده کرده و آن را بسیار مفید یافت.(۳۳) اما از این سه، مانترا بسیار مورد توجه ماهاریشی ماهش بوده و امروز در جهان برای مدیتیشن به طور گسترده ای از مانترا استفاده می شود.
مانتراها معمولا از زبان سانسکریت انتخاب شده و مورد استفاده قرار می گیرند، و بی معنا بودن آنها یا مفهوم نبودن معنای مانترا برای مدیتاتور اهمیت ندارد، زیرا قرار است فقط به هدف تمرکز و تخلیه فشار ذهنی و فشارهای فکری و آرامش ذهنی مورد استفاده قرار گیرد.
البته تمرکز به معنای تمرکز فکر روی یک موضوع برای فهم نیست بلکه تمرکز به معنای توقف فهم و کارکرد ذهن است تمرکز یعنی آرامش ذهنی و مانترا برای این به کار گفته می شود که ذهن را خسته کند به همین جهت اگر بی معنا یا برای کاربر نامفهوم باشد باز هم می تواند در متوقف کردن ذهن به او کمک رساند.
جیمز هویت می نویسد: ” مربیان مدیتیشن پول زیادی از افراد می گیرند تا به آنها یک لغت سانسکریت به عنوان مانترا ارایه دهند و اصرار دارند تا به آنها به قبولانند که تنها انتخاب این واژه به نام مانترا برای سیستم عصبی آنها مناسب است. ولی هرگز علم و تجربیات انجام شده این طرز تفکر را تایید نمی کند.” (۳۴)
دکتر هربرت بنسن در این باره می گوید: ” هر چند مدیتیشن متعالی ( tm ) در از بین بردن استرس و استقرار ریلاکس شدن بسیار موثر است، ولی بررسیهای ما طی یک سلسله تحقیقات در دانشگاه هاروارد و آزمایشگاه ثورندیک مموریال thorndike memorial)) نشان دادند که با هر واژه دیگری هم که به عنوان مانترا انتخاب شود، همین نتایج به دست می آید. بنابراین تغییرات پدید آمده در شرایط مدیتیشن کمترین ارتباطی با ذکر مانترای اختصاصی آن هم به زبان ناشناخته سانسکریت ندارد. “(۳۵)
گذشته از این ها یک نقد اساسی که می توان به مانترا در روند مدیتیشن وارد نمود، این است که مربیان این روش معتقدند “عمیق ترین مراحل یا سطوح مدیتیشن در زمانی حاصل می شود که یک واژه بدون معنی یا بدون معانی عمیق و ریشه دار به عنوان مانترا انتخاب شده باشد.(۳۶)
بنابراین این عرفان از امکانات شناختی انسان برای رشد و کمال فردی به خوبی استفاده نمی کند. بی تردید تفکر راهی به سوی شناخت حقیقت است و اگر به درستی از آن استفاده نشود عرفان چه معنایی خواهد داشت. در عرفان اسلامی نماز کانون تفکر به معانی بلند قرآنی و نام های خداوند متعال است (۳۷).
نامهایی که علاوه بر آرامش به انسان قدرت، هوشمندی و معرفت می دهد. معرفتی که آینه دار نفس انسان و کل عالم هستی است. و همه معرفتی که چیز را به منزله آیت الهی بر بصیرت قلبی انسان می گشاید و آرامشی در پیوند با رحمت بی کران الهی به انسان عطا می کند.(۳۸) و این همه برای کسی است که نماز بخواند و بداند که چه می گوید و به اذکار و کلمات آن توجه کند و در معانی آن اندیشه ورزد.(۳۹)
در مدیتیشن اثری از تفکر بر خداوند و نامهای نیکوی او نیست، آنچه امروزه در جهان به عنوان مانترا آموزش داده می شود تکرار آواها و کلماتی است که فقط و فقط به منظور انصراف ذهن از مشغولیت های عادی استرس زا به کار می آید. لوئیس پروتو کارکرد مانترا را این طور توصیف می کند ” راه درست آرام کردن ذهن، جنگیدن و نهیب زدن به آن نیست، بلکه باید یک اسباب بازی را در اختیار او قرار دهید تا خود را با آن مشغول سازد، درست همانند موقعی که شما عروسکی را به یک کودک بد خلق می دهید تا او را آرام کنید.
اگر ذهن با نظاره غیر فعال به نحوه انجام تنفس مشغول شود و در ضمن با تکرار یک مانترا یا ذکر گویی مشغول و سرگرم می شود، آنگاه این موقعیت و امکان برای ذهن فراهم می گردد تا به یک نقطه توجه پیدا کند.(۴۰) این مساله یعنی پرداختن به هیچ و پوچ.