سیدرضا فیض با اشاره به دیدگاه فردوسی در باب خِرد بیان کرد: از دیباچه شاهنامه درمییابیم که فردوسی با ایمان به آموزههای حکمت نوری و الهی در باب آفرینش عقل، خرد را صادر نخستین در سلسله آفرینش میداند. این آفریده، نور ایزدی و خرد جاودانی است که تجلی آن در حکمت پیامبران و خردمندان راستین هر زمان است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، وبینار «شاهنامه و حکمت فهلوی» به همت مؤسسه حکمت و فلسفه و با سخنرانی جمعی از اندیشمندان به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه متن سخنان سیدرضا فیض، پژوهشگر فلسفه و عرفان اسلامی را میخوانید که با موضوع «خواب و خوابگزاری در فضای مثالی شاهنامه فردوسی» ایراد شده است؛
رویا در شاهنامه نقش مهمی دارد. سراسر شاهنامه از خواب و خوابگزاری سرشار است. در کنار شاهان نیز ستارهشناسانی را میبینیم که با شنیدن خواب میکوشند تا به آسمان راهی بیایند و خبری را دریابند. البته در این رصد آسمان، همیشه پیروز نیستند و سرانجام هم همه جز با غلبه تقدیر الهی پایان نمیپذیرد که «وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ» و به تعبیر فردوسی «چنین است کار سپهر بلند، گهی شاد دارد گهی مستمند/ ز خورشید تابنده تا تیرهخاک، گذر نیست از داد یزدان پاک».
خوابهای شاهنامه در فضای تمثیل است
اما خوابهای شاهنامه در فضایی هستند که میتوان آن را فضای مثالی نامید. در این فضای برزخی، حوادثی مانند خواب، هرچند محسوس هستند یا به گونهای محسوس بیان میشوند، اما به جهان معقول وابستهاند. فضای شاهنامه اسطورهای است و پدیدهها نیز واقعی و خیالی هستند. فردوسی هشدار میدهد که این را دروغ و افسانه ندانیم.
بنابراین شاهنامه افسانه نیست یا بیانی از خرد یا رزمی از خردمندی است. در نگاهی دیگر میتوان گفت که شاهنامه نمایشی واقعی از زندگی مثالی انسانها است؛ چه مردم در این جهان در خواب هستند و آنچه در خواب میبینند خواب است که به گفته ابن عربی، خواب را در خواب میبینند. از این حیث، شاهنامه رویای خردمندی بیدار است که بعد از شهود با زبان تمثیل و رمز و افسانه، حقایق معقول را با شیواترین وجه، محسوس کرده و اثری را با زبان پارسی جاویدان کرده است.
ماجرای خواب انوشیروان و تعبیر بوزرجمهر
در اینجا از خواب انوشیروان و تعبیر بوزرجمهر یاد میکنیم. این بخش از شاهنامه نمونهای از حکمت فردوسی در باب خواب و خوابگزاری را نشان میدهد. خواب انوشیروان به گزارش فردوسی چنین آغاز میشود که میگوید: «شبی خفته بد شاه نوشین روان، خردمند و بیدار و دولت جوان/ چنان دید درخواب کز پیش تخت، برستی یکی خسروانی درخت». شاه خوابگزاران را میطلبد، اما گزارنده پاسخ نداد و دانش آن را نداشت. انوشیروان که پریشان شده بود، فرستادههای خود را به زر و سیم به کشورها فرستاد تا شاید خوابگزاری را بیابند. از میان فرستادگان یک نفر به مرو رفت و یکی را دید که زند و اوستا را به کودکان یاد میدهد. در میان کودکان، کودکی بود که او را بوزرجمهر میخواندند. چون خواب را به موبد گفتند، او گفت این کار من نیست و بوزرجمهر شنید و به استاد گفت: «این شکار من است و گزاریدن خواب کار من است».
استاد بر او بانگ زد که تو دفتر خویش درست کن و با پیشنهاد فرستاده انوشیروان، استاد از بوذجمهر خواست تا آنچه میداند بگوید. اما بوزرجمهر گفت این را فقط نزد شاه میگویم تا اینکه من را پیشوا کند. ناگزیر فرستاده با اسب و درم، کودک را به سمت دربار انوشیروان برد. در میان راه کودک خوابید، اما همراه گرانمایه بیدار ماند و دید مار سیاهی بر گرد کودگ گشت و سر و پایش را بویید، اما از او دور شد. فرستاده شاه، نام یزدان را بر او خواند. چون فرستاده نزد شاه رسید و گزارش سفر داد و آنچه از مار سیاه دیده بود گفت، شاه کودک را نزد خود خواند و از خوابش گفت. کودک چون خواب را شنید آن را تعبیر کرد.
در این قصه شگفتآور خواب و خوابگزاری، فردوسی چند نکته را به صورت نهفته بیان میکند؛ نخست آنکه خوابگزار باید خرد بوزرجمهری را داشته باشد. موبدان و ستارهشناسان پیرامون شاه این دانایی را نداشتند اما یک کودک آن را داشت. فردوسی از این موبدان و دانشوران دربار انوشیوران با طنز تلخی یاد میکند و میگوید: « بدرگاه بر موبدان داشتی، ز هر دانشی بخردان داشتی/ همیشه سخن گوی هفتاد مرد، به درگاه بودی بخواب و بخورد/ هرآنگه که پردخته گشتی ز کار، ز داد و دهش وز می و میگسار/ زهر موبدی نوسخن خواستی، دلش را بدانش بیاراستی …». در حقیقت میخواهد بگوید که بوزرجمهر مایه دیگری دارد و هرچند از موبدان میآموزد، اما بر ایشان سروری مییابد.
فردوسی خرد را صادر نخستین میداند
از این سخنان به خرد مطلوب فردوسی راه مییابیم. او این خرد را نه در آموزههای رسمی موبدان و فیلسوفان، بلکه در خرد ناب و پاک بوزرجمهر کودک میداند و باید پرسید فردوسی در اندیشه خود چه خردی را در بوزرجمهر خردسال یافته که آن را نزد موبدان نیافته است. بیآنکه بخواهیم یک پاسخ نهایی به این پرسش بدهیم، از دیباچه شاهنامه درمییابیم که فردوسی با ایمان به آموزههای حکمت نوری و الهی در باب آفرینش عقل، خرد را صادر نخستین در سلسله آفرینش میداند. این آفریده، نور ایزدی و خرد جاودانی است که تجلی آن در حکمت پیامبران و خردمندان راستین هر زمان است. حقیقت محمدیه به تعبیر ابن عربی تجلی اعظم این خرد ازلی است. این نور ایزدی و حکمت آسمانی به عطا و عنایت بسته است و آموختی نیست و به یحیی(ع) نیز آن را در کودکی دادند.
ارزش والای خرد قدسی و مرتبه جان آدمی در ادراک این خرد در نظر فردوسی شناخته شده است. او ارجمندی دو سرا را در پایبندی به خرد میداند. فردوسی در ستایش خرد و جان خود و شنونده، خود را ناتوان مییابد. باز فردوسی با وابستگی به این خرد است که راه فیلسوف را نمیپوید. بوزرجمهر با جلوهای از این خرد نورانی است که بیدرنگ با شنیدن خواب شاه و ناتوانی موبد گفت من میتوانم خواب را تعبیر کنم؛ چون این نور و حکمت القایی است و آن را در کودک یا در انسان ساده و پاک نیز میتوان یافت. ابن عربی در شرح حال بزرگان و مشایخ خود در روحالقدس از دیدار با کودکی یازده ساله یاد میکند و سوگند میخورد که خود را در سنجش با او مانند درهمی ناچیز یافته است و میگوید: اولیا چنیناند؛ برخی از ایشان کمسال و برخی بزرگسالاند.
به نظر میرسد که فردوسی با صحنهآرایی دانشمندان بزرگسال و دانایی بزرگمهر خردسال، شاید رندانه خواسته که نقش این خرد اهورایی را در بوزرجمهر برجسته کند و به دنبال نشانههای این خرد آسمانی به یاد داریم که مار سیاهی به کودک خوابیده نزدیک شده و سراسر بدن او را بوییده بود و سرانجام او را رها کرد و بر شاخ درخت بالا رفت. در اینجا زبان نماد و تمثیل گویا است. اگر مار را رمز اهریمن و سیاهی او را رمز تاریکی اهریمنی بدانیم، بوییدن بوزرجمهر به معنای سنجیدن و ورود به ساحت او است اما طبیعت روشن بوزرجمهر با اهریمن بیگانه است و با شورش خود پس از بیداری، اهریمن سیاه را برای همیشه از خود رانده است.