اهل بیت (ع) بود. او حاضر بود جانش را در راه اهل بیت (ع) فدا کند، ولی از
اول، مسلمان زاده نبود، بلکه در ایام جوانی بدست حضرت علی (ع) مسلمان
گردید.
زعفر در بئر العلم بساط شادی گسترده و مجلس عروسی داشت، سلاطین جن و پری را
دعوت کرده و بر سر تخت در کمال بهجت و سرور نشسته بود که ناگاه متوجه شد
صدای گریه می آید.
زعفر، صاحب گریه را خواست؛ گریه کنندگان
دو جن بودند که در کمال حُزن می گریستند، زعفر گفت: این چه وقت گریه و زاری
است؟ شما چرا در هنگام سرور و شادی من گریه می کنید؟
گفتند: ای امیر! به طور اتفاقی، عبور ما به شط فرات که عرب آن را نینوا می
خوانند، افتاد در آنجا مشاهده کردیم لشگری بی حد و بی عدد، آماده کشتار و
مبارزه اند، به جهت اطلاع یابی و خبردار شدن نزدیک آن لشکر شدیم و دیدیم در
میان معرکه و میدان، حسین بن علی (ع) پسر آن بزرگواری که ما را مسلمان
کرده، یکه و تنها ایستاده و بسیاری از یارانش کشته شده اند و اعوان و انصار
وی بسیار اندکند و خود آن بزرگوار نیز غریبانه تکیه بر نیزه بی کسی داده
بود و دَم به دَم نظر به اطراف می نمود و پی در پی می فرمود:
«أما من مجیر یجیرنا أما من ناصر ینصرنا أما من معین یعیننا»
آیا کسی هست به فریاد آل محمد برسد؟ آیا کسی هست عترت پیامبر را حمایت کند؟ آیا کسی هست ذریه فاطمه را پناه دهد؟
ای امیر! شنیدیم که اهل و عیال آن
بزرگوار، میان خیمه ها صدا به العطش! العطش! بلند داشته اند و چون این
واقعه را دیدیم فوری خودمان را به بئر العلم رسانیدیم تا تو را خبر کنیم که
اگر ادعای مسلمانی می کنی بیایی در برابر نامسلمانان از پسر پیغمبر (ص)
دفاع کن که می خواهند نور چشمان امیرمؤمنان را بکشند.
زعفر تا این سخن را شنید، تاج شاهی را بر زمین زد، لباس دامادی خود را پاره
نمود، طوایف جن را با سلاح های آتشین برداشت و از بئرالعلم به سوی کربلا
حرکت کرد.
جناب زعفر حکایت رسیدن به محضر امام حسین
(ع) را برای یکی از علما تعریف نموده که مرحوم دربندی مفصلاً آن قضیه را در
کتاب مقتلش آورده:
زعفر گفت: وقتی وارد زمین کربلا شدم دیدم از چهار فرسخ تا چهار فرسخ، لشگر
دشمن، امام و یارانش را محاصره کرده اند. همچنین دیدم که فوج عظیم ملائکه
که به شمارش نمی آمدند، پَر در پَر ایستاده اند. در یک سمت، منصور ملک با
سپاهی از ملائکه و در یک طرف میکائیل با سپاهی از ملائکه، در طرف دیگر
اسرافیل با گروه عظیمی از ملائکه، همچنین ملک الرّیاح و ملک البحار و ملک
الجبال و ملک دوزخ و ملک النار و ملک العذاب با لشگر خود منتظر اجازه و
فرمانند. ارواح صد و بیست و چهار هزار پیغمبر از حضرت آدم(ع) تا حضرت
خاتم(ص) هم صف کشیده اند. حضرت خاتم انبیاء (ص) آغوش گشوده و می فرماید:
«العجل العجل انّا مشتاقون»: فرزندم شتاب و عجله کن که ما بسیار مشتاق تو
هستیم».
امام با گوشه چشم به سوی من نگاه کرد، من
لشگر خود را عقب گذاشته و خود را به حضور رساندم، رکاب بوسیدم و بر امام
(ع) سلام نمودم، حضرت جواب سلام داد و فرمود: زعفر کجا بودی؟ عرض کردم
قربانت گردم، در بئرالعلم مجلس عروسی داشتم. خبر از این واقعه شما نداشتم،
خبر بی کسی و غریبی شما را که شنیدم با سی و شش هزار جن آمده ام تا یاری
شما نمایم.
حضرت فرمود: وفای شما جنیان از آدمی بیشتر است. خدا و رسول از تو راضی
باشند، خدمت تو را خداوند قبول نموده، لازم به زحمت تو نیست، چرا که این ها
همه ملائکه فتح و ظفرند. عرض کردم: قربانت شوم چرا اجازه نمی دهی با آنان
بجنگیم؟ حضرت فرمود: شما آن ها را می بینید ولی آن ها شما را نمی بینند و
این از جوانمردی به دور است.
زعفر عرض کرد: آقاجان! ما هم به صورت انسان ظاهر می شویم، اگر هم کشته شویم، در راه خدا کشته و شهید شده ایم.
حضرت اجازه ندادند و به زعفر فرمودند بجای خودت برگرد.
ضریحی از عاج فیل
یکی از بزرگان نقل می نماید در سال ۱۳۹۷ هجری قمری یعنی در اولین سال
مسافرت به هندوستان در شهر لکنهو که یکی از شهرهای بزرگ هند به شمار می رود
میهمان یکی از علمای آن سرزمین به نام حضرت حجه الاسلام آقای سید حمید
الحسن بودم. در خانه وی حسینیه ای بود که من را به آن حسینیه راهنمایی
نمودند. در آن حسینیه ضریحی کوچک از عاج فیل شبیه ضریح مطهر حضرت
امیرالمؤمنین علی (ع) بود، قضیه ضریح را ایشان از پدر بزرگوارشان که او نیز
یکی از علماء بزرگ لکنهو به شمار می رود نقل نمودند.
اینجانب پس از چندی که پدر بزرگوار آقای
حمیدالحسن را ملاقات نمودم، خواستم که قضیه ضریح را از خود ایشان بشنوم،
معظم له نیز قضیه ضریح را بدون کم و زیاد مانند فرزند ارجمندشان بیان
نمودند.
قضیه ضریح از این قرار بود: در حدود چهل سال پیش در عصر تاسوعا چند نفر
ضریح کوچکی شبیه به ضریح مطهر علی (ع) که از عاج فیل ساخته شده بود را به
منزل ما آوردند و گفتند: این ضریح را زعفر جنی برای حسینیه شما به رسم هدیه
فرستاده است و بر روی ضریح کاغذی بود که به خط میخی یا کوفی چیزهایی روی
آن نوشته شده بود. آن ها گفتند: شب عاشورا عده ای از جنیان و پریان شیعه به
جهت این نامه عزاداری خود را در حسینیه شما برگزار خواهند نمود و شب را تا
به صبح با گریه و شیون و گفتن حسین! حسین! به سر خواهند برد.
اگر این کاغذ همیشه بر روی ضریح باشد، جنیان در تمام ایام سال، هر شب
عزاداری خود را در حسینیه شما برگزار می کنند و اگر بخواهید در هر سال فقط
یک مرتبه در حسینیه شما عزاداری کنند باید آن کاغذ را فردای آن شب به هم
بپیچید و در جایی از خانه دفن کنید و در شب عاشورا باز کنید و بر روی ضریح
بگذارید و نیز افزودند که زعفر جنی گفته است: من در مجلس شما در روز عاشورا
شرکت خواهم کرد، و چون دیده نمی شوم برایم در کنار منبر یک جای خالی
بگذارید.
آقای سید حمیدالحسن و پدر بزرگوارشان
گفتند: ما در کنار منبر یک جای خالی برای زعفر قرار دادیم و هر کسی که می
خواست در آنجا بنشیند به او می گفتیم جای دیگر اختیار کن. تا مدتی آن مکان
خالی بود و ما نفهمیدیم که زعفر چه وقت آمده است.
چون مجلس رسمیت یافت و واعظ بر منبر رفت و
مشغول خواندن مقتل شد، آن وقت فهمیدیم که زعفر در مجلس حاضر است، چون
صدایی از همان مکان خالی بلند می شد و به شخصی که مقتل می خواند اعتراض می
کرد و می گفت: اینطور که می گویی، صحیح نیست. من در صحرای کربلا بودم و در
همه جا حاضر شدم و از نزدیک شاهد وقایع بودم، واقعه از این قرار است و در
حدود بیست اعتراض کرد و البته، مطالبی که زعفر جنی می گفت جانگدازتر و حزن
آورتر و شورانگیزتر و سوزناک تر بود. در آن روز ضجه و شیون و گریه مردم فوق
العاده بود و هر جا که اعتراضی به گوینده نداشت به جای اعتراض، صدای شیون و
گریه زعفر بلند می شد. این صدا شور عجیبی در مردم بوجود می آورد، به طوری
که چندین نفر از گریه هلاک و بعضی بی حال و برخی مدهوش شدند.
آمده است در مجلس مصیبت حضرت اباعبدالله
الحسین (ع) عده ای از صلحاء و اولیاء جمع بودند، پس از ذکر مصیبت در مجلس،
ناگهان صدایی توأم با حزن بلند شد: (ای وای زعفر جنی فوت شد) ولی کسی دیده
نمی شد. سکوت مجلس را فراگرفت و این بار صدای شیون و ضجه از چند نفر به گوش
رسید، بعد با صدای متعارف گفته شد: برای زعفر جنی فاتحه بخوانید و مجلس
فاتحه برپا سازید. چرا که او بر گردن جن و انس حق دارد.
فوت زعفر در زمان حیات آیت الله بروجردی بود و پس از آنکه علماء از فوت
زعفر اطلاع پیدا کردند، مجالس عزا و ختم برای آن شخصیت بزرگ برپا نمودند.
بعضی از شهرها و روستاهای ایران به تبعیت از علماء مجالس ختم قرآن و عزا
برپا نمودند.
پس از زعفر، رهبری شیعیان اجنه را فرزند
بزرگوارش جناب سَعفَر به عهده گرفته که هم اکنون هم رهبری شیعیان جن را بر
عهده دارد. او همچون پدرش محب و عاشق اهل بیت عصمت و طهارت (ع) می باشد.
………………………………………………………………
پی نوشت :
۱- صدالدین قزوینی. ریاض القدس، ج۲: ۱۱۲٫
۲- محمد مهدی مرتضوی لنگرودی. ارمغان هند و پاک: ۵۰، ۵۲٫
* جعفر حمزه. دنیای ناشناخته جن: ۹۶، ۱۰۱٫
منبع : اندیمشک جوان