یکی از مهم ترین زاویه ها در تبیین قیام حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و شکل گیری نهضت حسینی، نگریستن به این رخداد از زاویه دعوت به نیکی ها و پرهیز دادن از بدی ها یا همان امر به معروف و نهی از منکر است. اگر بخواهید مرروی بر ارتباط حرکت امام حسین (ع) و این اصل داشته باشید چه منظرهایی قابل مشاهده خواهد بود؟
بخش اول گفتگوی با حجت الاسلام دکتر شریف لک زایی، دانش آموخته حوزه علمیه قم ، دکتری علوم سیاسی با گرایش اندیشه سیاسی و عضو هیأت علمی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی به واکاوی ریشه های اصلی حرکت و نهضت امام حسین (ع) اختصاص دارد.
یکی از مهم ترین زاویه ها در تبیین قیام حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و شکل گیری نهضت حسینی، نگریستن به این رخداد از زاویه دعوت به نیکی ها و پرهیز دادن از بدی ها یا همان امر به معروف و نهی از منکر است. اگر بخواهید مرروی بر ارتباط حرکت امام حسین (ع) و این اصل داشته باشید چه منظرهایی قابل مشاهده خواهد بود؟
دهه اول محرم، دهه امر به معروف و نهی از منکر نامگذاری شده و شاید وجه نامگذاری این باشد که امام حسین (ع)، بزرگترین آمر به معروف و ناهی از منکر بود. ما اگر مراتب امر به معروف و نهی از منکر را در نظر بگیریم وجه سیاسی شاید پررنگ تر باشد و برجستگی بیشتری داشته باشد طبیعتا چون با حکومت و نظام سیاسی برخورد دارد وجه اهمیتش هم افزون می شود. حالا از همین جهت می توان گفت اقدام امام حسین (ع)، حمایت و حراست از یک حق عمومی، الهی و مردمی بود که از سوی یک حکومت غاصب، غصب شده بود بنابراین خطرات عظیمی را پیش پای امام قرار داد و از این نظر اقدام امام بسیار بزرگ است. به خاطر همین است که حضرت سرآمد آمران به معروف و ناهیان از منکر است.
شما وقتی تاریخ را نگاه می کنید می بینید انبیاء الهی و رسول مکرم (ص) که مشرف شدند در صدر اهداف شان این بود که به نوعی انسان ها را از آن غل و زنجیر درونی و بیرونی رها کنند و آن بندها را از دست و پای آدمیان باز کنند. خب از این منظر می توان گفت اقدام حضرت در راستای کار پیامبران و انبیا بود. از منظر دینی، انسان ها مجاز و مختارند در تعیین سرنوشت خود مشارکت داشته باشند، هم در ابعاد درونی و باطنی خودسازی داشته باشند و هم در حوزه عمومی، سیاسی و اجتماعی مؤثر واقع شوند. خب طبق آن فرمایش معروف معصوم (ع)، انسان مسلمانی که شب را صبح کند و در فکر و اندیشه گره گشایی از امور مسلمان ها نباشد اساسا مسلمان نیست و هنوز در برابر امر حق تسلیم نشده است. پس موضوع کاملا جدی است و این تعبیر می تواند این وجه را تحلیل و توجیه کند که به هر حال وضعیت عمومی جامعه اسلامی در ۶۱ هجری به گونه ای بود که حضرت چاره را در قیام و اعتراض و انقلاب دیدند. حکومتی بر سر کار آمده بود که علنا برخلاف آن آرمان ها و آموزه های دین اسلام بود. یکی از آن آموزه ها این بود که انسان ها آزاد باشند و بتوانند سرنوشت خود و جامعه شان را تعیین کنند. اما این اقدام حکومت اموی برخلاف این آموزه و تلقی بود. برخلاف تعهداتی که در صلح معروف با امام حسن (ع) پیمان بسته و ملزم
شده بودند به مفاد آن عهد عمل کنند اما خلف وعده کردند، وعده را شکستند و به گونه ای دیگر رفتار کردند.
تصور می کنم اگر ما در تببین یک نهضت و حرکت، اهداف و انگیزه های اصلی و فرعی را با هم خلط کنیم در شناخت و تحلیل حقیقی آن حادثه دچار انحراف خواهیم بود. امام دقیقا به خاطر چه قیام می کند و آن هدف یا اهداف اصلی چیست؟
حضرت از همان آغاز نسبت به این موضوع حساس است و به خدا سوگند می خورد من از روی طغیانگری قیام نکرده ام و نمی خواهم مثل آن ها حکومت را به دست بگیرم. نمی خواهم مثل آن ها با مردم رفتار کنم، مسلمان ها را تحقیر و دسته دسته کنم. نمی خواهم انسان مستبدی باشم. من برای سلطه و حکومت قیام نمی کنم، البته ممکن است حکومت هم حاصل شود با این فرض که این قیام به پیروزی
ظاهری می رسید و حضرت در کوفه حکومت تشکیل می داد این حکومت مبتنی بر رضایت عموم مردم بود. دعوت های فراوانی که از حضرت صورت گرفت نشان می دهد آن رضایت عمومی نسبت به سپردن زمام امور به حضرت وجود داشت و مردم خواهان حضور حضرت سیدالشهدا (ع) به عنوان حاکم صالح عادل در جهت تغییر شرایط بودند .
البته قصد حضرت این نبود که حکومت کند. اگر می خواست حکومت کند به نوعی دیگر و از زاویه ای دیگر وارد کارزار می شد. شما می بینید که عمده تأکید حضرت و عبارتی که بر روی آن می ایستد و از آن عبور نمی کند این است که” می خواهم امت جدم را اصلاح کنم.” پس معلوم می شود جایی انحرافی صورت گرفته است، شما وقتی نگاه می کنید می بینید این انحراف از زمان تأسیس حکومت اموی و از دوره بنی امیه آغاز می شود و از ارزش هایی که میراث حضرت رسول (ص) برای جامعه بود عدول و حکومت موروثی می شود و اولین بار بعد از تأسیس اسلام و عصر پیامبر (ص) و خلفای راشدی، وراثت در حکومت به عنوان یک اصل جا می افتد و به افرادی که صلاحیتش را ندارند واگذار می شود که طبیعتا این امر انحراف بزرگی در جامعه اسلامی ایجاد می کند.
امام حسین (ع) بهتر از هر کسی می دانند که در یک مصاف نابرابر قرار گرفته اند اما این مصاف نابرابر را به جان می خرند و بذری را در خاک تفتیده کربلا می کارند که بعدها به بار بنشیند. آن جوانه سبز و نورس چیست؟
مسلما خودآگاهی امت است. آنچه در حرکت امام حسین (ع) اتفاق افتاد یک وجه اصلاح جامعه و حکومت بود چون این امر یک حق عمومی، اجتماعی و الهی است که مردم در تعیین سرنوشت خود مشارکت داشته باشند. حضرت به دنبال آن بودند که امت به یک خودآگاهی برسد. در واقع می خواستند اذهان جامعه را متوجه این امر کنند که فضای جدیدی شکل گرفته و این فضا با ارزش های صدر اسلام و میراث رسول الله (ص) مغایرت دارد.
اساسا این مشی حضرت اباعبدالله (ع) متناسب با روند و سیره رسول الله (ص) هم بود که انسان ها اول خود را بسازند و جامعه اسلامی مبتنی بر خودسازی و بازسازی درونی شکل بگیرد و به خودآگاهی برسد و در نهایت آن رویه ظاهری مبتنی بر این خودسازی درونی جامعه سازی هم اتفاق بیفتد. شما می بینید بعد از حادثه عاشورا، قیام های متعددی شکل می گیرد. این نهضت ها که بعد از قیام اباعبدالله (ع) شکل می گیرد مبتنی بر خودسازی و خودآگاهی است و هم به نوعی دنبال تأسیس جامعه ای است که این جامعه مبتنی بر ارزش های الهی و حقیقی دینی باشد، به خصوص این که عدالت می تواند در صدر آن ها قرار گیرد، آزادی هم همین طور. شهادت حضرت و پدید آمدن عاشورا این هدف را تا اندازه ای تأمین می کند و تا امروز هم استمرار داشته است و منشأ حرکت بسیاری از آزادی خواهان جهان قرار گرفته است.
از این زاویه بزرگترین درس عاشورا این است که جامعه ما به دست خود ما ساخته می شود. البته تغییر خودش هدف نیست اما تغییر برای هدف چرا. از این زوایه معلوم است که اصلاح فرهنگی کار مهمی است. اصلاح سیاسی و اقتصادی کار مهمی است. در واقع روح حادثه عاشورا و قیام حضرت امام حسین (ع)، مبتنی بر این اصلاحات است. امام حسین (ع) به عنوان بزرگترین آمر به معروف و ناهی از منکر به ما نشان می دهد مواجهه با آن لایه سیاسی و فرهنگی مسموم و مقابله با حاکم جور و ظالم وقت مهم است چون آن حاکمیت و آن لایه سیاسی و فرهنگی می تواند مردم را از ارزش ها جدا کند لذا می بینید با قیام حضرت، زمینه اضمحلال تدریجی امویه آغاز می شود.
شما به قیام حضرت نگاه کنید. حضرت در مدینه از سوی حکومت تهدید می شود. از حضرت خواسته می شود بیعت کند، یعنی در واقع دو گزینه پیش پای حضرت گذاشته می شود؛ یا بیعت یا کشته شدن. اگر حضرت در آن مقطع بیعت می کرد هیچ اتفاقی نمی افتاد و اگر بعد از بیعت قیام می کردند می گفتند حضرت چرا بیعت را شکسته است. ایشان آشکارا با آن که دیگران نتیجه را پیش بینی می کردند به سمت شهادت می روند. شهادت را برگزینند شهادتی که موثر و تأثیرگذار است. در کربلا واقعه ای اتفاق افتاد که منشأ حرکت های آزادگان در طول تاریخ شد. در واقع خود حرکت مهم است. تغییر، هدف نیست. تغییر برای ثبات بخشیدن به معرفت و زیستن آگاهانه مهم است.
- من از تعبیر حضرتعالی استفاده می کنم که فرمودید شهادت امام حسین (ع) یک شهادت اثرگذار بود و نه هر شهادتی. در واقع می شود این تعبیر را هم به کار برد که حضرت از شهادت به عنوان یک ابزار مهم در مسیر حق جویی استفاده کرند و شهادت برای شهات هدف نبود.
بله، این درست است. شهادت برای شهادت نبود. حضرت بین دو امر مخیّر شد. پس حضرت می توانست بگوید حالا که من بیعت نمی کنم بگذارید مرا به شهادت برسانند. خب معلوم است این شهادت نمی تواند منشأ اثر باشد. حضرت به دنبال شهادتی است که روشنگر و رسواگر باشد. در واقع موضوع این است که حضرت بیعت نمی کند و حکومت می خواهد امام را به شهادت برساند. امام هم می اندیشد حالا که می خواهند مرا به شهادت برسانند بگذارید این شهادت منشأ اثر باشد.
توجه می کنید که این جا مرز ظریف و حساسی وجود دارد و نباید مورد سوء فهم قرار گیرد. ما دوست داریم و آرزو می کنیم شهادت نصیب ما شود اما باید پرسید چه نوع شهادتی؟ چه درجه از شهادت؟ این که حواس مان فقط به شهادت باشد یا نه، تلاش کنی مصالح جامعه اسلامی برآورده شود. به جزئیات فکر کنی، برنامه ریزی کنی، بر امور مدیریت داشته باشی و همه جوانب را بسنجی و حساب شده حرکت کنی و آخر سر هم به شهادت برسی، این شهادت می تواند منشأ اثر باشد. تردید نکنید اگر تدبیر و پیش بینی های حضرت اباعبدالله (ع) نبود این نهضت می توانست در نطفه خفه شود و ماندگاری خود را از دست دهد. تحلیل ما این است که نهضت عاشورا دو مرحله دارد. یک مرحله را حضرت تا عصر عاشورا و شهادت صحابه و یاران آن دنبال و مدیریت می کنند و مدیریت مرحله دوم با حضرت زینب (س) است و اتفاقا از یک منظر، نقش حضرت زینب (س) بی بدیل و یگانه است چون ماندگاری و اثربخشی نهضت به او سپرده شده است چون سیدالشهدا (ع) و یاران شان به شهادت رسیده اند. زینب (س) است که باید نشان دهد حکومت پایبند به ارزش های اسلامی نیست.
شما می بینید حرکت زینب (س) به همراه کاروان اسرا در شهرهای مختلف و به ویژه آن سخنرانی معروف شان در کاخ یزید، منشأ تحولات بیداربخش بعدی است. تاریخ می گوید از همان روزها حرکت ها و جنبش های نشأت گرفته از مواضع اهل بیت (ع)، پایه های حکومت اموی را می لرزاند و اگرچه در نهایت عباسیان به قدرت می رسند اما آن ها هم در نهایت با شعار “یا لثارات الحسین (ع)” و استفاده از فضای شیعی و اهل بیتی، قدرت را به دست می گیرند.
منبع : شبستان