نخواهد دانست. از این رو خداوند انواع و اقسام آزمون ها را قرار داده تا
آدمی متذکر و متشکر شود. این آزمون ها به دو شکل دادن نعمت و افزایش آن یا
حذف و کاهش نعمت انجام می گیرد.(بقره، آیه ۱۵۵)
یکی از آزمون های سخت
الهی، آزمون با تشنگی است. خداوند همان طوری که با افزایش و کاهش باران و
بارندگی آدمی را می آزماید همچنین با آزمون تشنگی او را در بوته آزمایش
قرار می دهد. این آزمون سخت به اشکال گوناگون انجام می گیرد؛ اما مهم ترین
آزمون آن است که به اختیار انجام گیرد و انسان خود را در شرایطی قرار دهد
تا اهمیت و ارزش آب آشامیدنی را بداند.
در آیات قرآنی گزارشی درباره
مجاهدانی داده شده که برای جنگ آماده می شدند. در آموزش های نظامی آنان
برنامه تشنگی قرار داده شده تا میزان و آستانه تحمل و صبر آنان در برابر
مشکلات معلوم شود. از این رو، به مجاهدان فرمان داده می شود در کنار
رودخانه، تنها یک مشت آب بنوشند و به حرکت خود ادامه دهند.(بقره، آیه ۲۴۹)
پس تشنگی یک آزمون اساسی برای دست یابی به میزان تحمل و صبر افراد است و
این گونه می توان افراد سست اراده و ضعیف نفس را شناسایی و از دایره
مجاهدان خارج کرد تا در شرایط سخت جنگی با عقب نشینی خود مایه دردسر
نیروهای دیگر نشوند؛ زیرا وقتی گروهی سست ایمان در میان سربازان باشند،
همین گروه موجب می شود که فرمانده بر روی آنان حساب باز کند و بخشی از
میدان را به آنان بسپارد و زمینه شکست و یا ضعف جبهه را فراهم آورند.
از دیگر آزمون های سخت الهی که آن نیز اختیاری است ولی اختصاص به مجاهدان
میدان جهاد و جنگ ندارد، آزمون روزه است. این آزمون به دلایلی بسیار سخت
است؛ زیرا انسان باید افزون بر ترک نوشیدن، از خوردن و امور دیگر نیز
خودداری ورزد که همه آنها جزو نیازهای ابتدایی و ضروری زندگی دنیوی بشر است
و به آنها نیاز جدی دارد.
البته شکی نیست که انسان بیش از همه به آب
این مایه حیات نیاز دارد و او نمی تواند بیش از سه روز تشنگی را تحمل کند.
حال اگر در شرایطی چون بیابان و کار و تلاش و مانند آن باشد این فشار
غیرقابل تحمل خواهد بود.
عطش و تشنگی در کربلا
یکی از آزمون های سخت کربلاآزمون عطش و تشنگی بود. ابن زیاد، حرّ را موظف
می کند تا کاروان حسینی را به سرزمینی بی آب و علف هدایت کند تا آنها را از
لحاظ آذوقه و آب در مضیقه قراردهد. امام حسین(علیه السلام) از او خواست تا
اجازه دهد کاروان در غاضریه و در شمال شرق کربلاکه دارای آب و آبادانی بود
و یا نینوا فرود آیند، امّا حرّ طبق ماموریّتی که از سوی ابن زیاد دریافت
کرده بود؛ نپذیرفت. قسمتی از متن این نامه عبارتست از: «امّا بعد فجعجع
بحسین، حیث یبلغک کتابی، و یقدم علیک رسولی، و لاتنزله الّا فی العراء فی
غیرحصین و علی غیرماء: کار را بر حسین تنگ بگیر، هنگامی که نامه من به تو
رسید و فرستاده ام بر تو وارد شد، فرود نیاور آنها را مگر در بیابان بی آب و
آبادی».(انساب الاشراف، الجزء الثالث، خروج الحسین بن علی من مکه الی
الکوفه.)
پس از آن نیز عمر سعد از سوی ابن زیاد ماموریّت یافت تا آب را
بر روی کاروان حسینی ببندد. طبری نقل کرده که: پس از اینکه پیام ابن زیاد
به عمر سعد رسید، او عمرو بن حجاج را با پانصد نفر، مامور و محافظ شریعه
کرد و آنها نیز تا سه روز بین کاروان حسینی و آب فاصله انداختند تا اینکه
امام حسین(ع) و یارانشان به شهادت رسیدند. (تاریخ طبری، ج۵، ص:۴۱۳.منتهی
الامال، ج ۱، ص ۶۲۵، چاپ هجرت.)
طبق نقل ابن شهر آشوب، امام حسین(ع)
چاهی را در نزدیک خیمه ها حفر کردند که پس از اینکه دشمن از آن آگاه شد و
خبر به ابن زیاد رسید، او عمر سعد را مورد خطاب قرار داد وگفت: به من خبر
رسیده است که حسین چاه حفر کرده و آبی مهیّا کرده است. از لحظه ای که این
نامه به تو رسید تا می توانی آنان را از حفر چاه منع کن و بر آنان سخت
بگیر. حتّی نگذار قطره ای از آب فرات بنوشند. (الفتوح، ج ۵، ص ۹۱.)
از
عبدالله بن ابی حصین الازدی، نقل شده است که امام حسین(ع) را خطاب کرد و
فریاد زد: «ای حسین! آیا این آب را می بینی که مانند قلب آسمان صاف است، تو
یک قطره از آن را نخواهی چشید تا آنکه از تشنگی بمیری». امام حسین(ع) گفت:
«خدایا او را از تشنگی بکش و هرگز او را نبخش». (ابن اثیر، الکامل، ج ۵، ص
۱۵۸ و طبری، تاریخ طبری، ج ۷، ص ۳۰۰۶ و بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، جزء
3، ص ۱۸۱ و ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، مصحح علی اکبر غفاری،
مترجم سیّدهاشم رسولی محلاتی، نشر صدوق، چاپ تابش، بی تا، ص ۱۱۸ و شیخ
مفید،الارشاد، ج ۲، ص ۸۸. بحار، ج ۴۴، ص ۳۸۹)
یزید بن الحصین نیز که از
یاران امام حسین(ع) است، به نیروهای عمر بن سعد گفت: «ای مردم، این آب
فرات است. سگها و خوکها از آن می خورند و شما مانع شده اید تا فرزند پیامبر
از آن بنوشد. آیا این انسانیّت است؟ گفتند: سوگند به خدا، حسین باید تشنه
بمیرد.» (بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۱۸)
نقل شده است که جبرئیل پس از ترک
اولای حضرت آدم(ع) و توبه ایشان به مسئله عطش اشاره کرده است. او به حضرت
آدم(ع) می فرماید: «یُقتَل عَطْشَاناً غَریباً وَحیداً فَریداً، لَیسَ لَهُ
نَاصِرٌ وَ لَا مُعینٌ وَ لَوْ تَرَاهُ یا آدَمُ وَ هُوَ یَقُولُ وَا
عَطَشَاهْ وَا قِلَّهَ ناصِراه حَتّی یَحُول الْعَطَشُ بَینَهُ وَ بَینَ
السَّمَاءِ کَالدُّخان فَلَمْ یُجِِبهُ احَدٌ الَّا بالسُّیوفِ وَ شُربِ
الْحُتُوف»؛ (کشته می شود در حالتی که تشنه و بی کس و تنها باشد و او را
یار ویاوری نباشد. ای آدم، اگر او را ببینی در حالتی که می گوید: (وا
عطشاه، وا قله ناصراه) تا گاهی که از تشنگی چشمش چنان تاریک می شود که
آسمان را نتواند دید و هیچ کس او را جواب نگوید الابا زبان شمشیر و شراب
مرگ).
امام سجّاد(ع) که خود شاهد صحنه هولناک کربلابود، در موارد زیادی
به مسئله عطش اشاره کرده است. پس از حادثه کربلا، در بیان چگونگی دفن پیکر
شهدای کربلانقل شده است که امام سجاد(ع) نیز هنگامی که بدن مطهّر امام
حسین(ع) را دفن کرد، با انگشت خویش بر روی قبر چنین نوشت: «هذا قَبْرُ
الحُسَیْنِ بنِ عَلِیِّ بنِ ابی طالِب اَلَّذِی قَتَلُوهُ عَطْشاناً
غَریباً»؛ این قبر حسین بن علی است که او را با لب تشنه و غریب کشتند».
(ارشاد مفید، ص۴۷۰ و ۴۷۱، و مقتل الحسین مقرّم، ص۳۲۰)
همچنین، هنگامی
که خبر بازگشت اهل بیت(ع) از اسارت به محمّد حنفیه رسید، وی به استقبال
کاروان آمد. وقتی محمّد حنفیه در مورد امام حسین(ع) از امام سجّاد(ع) سوال
می کند، ایشان می فرماید: «یا عَمّاهُ! قَتَلُوهُ عَطشاناً و کُلُّ
الحَیواناتِ رَیّانٌ: عموجان! پدر ما را با لب تشنه کشتند در حالی که همه
حیوانات را سیراب می کردند.» (ناسخ التواریخ، ج۳، ص۱۷۸)
در سخنی که
راوی آن را از امام باقر(ع) نقل می کند به مسئله عطش اشاره شده است. حضرت
امام محمد باقر(ع) می فرمایند: امام حسین(ع) همان که در کربلااست درحالی که
مظلوم و اندوهگین و تشنه و غصه دار بود، شهید شد و هیچ کسی غصه دار و
اندوهگین و گناهکار و تشنه و بیماری به زیارت آن حضرت نیاید و دعا نکند و
به واسطه آن حضرت به خدا تقرب نجوید، مگر اینکه بر خداست که حزن و اندوه او
را برطرف ساخته و نیازش را برآورده کند و گناهش را بیامرزد و عمرش را
طولانی کند و رزق و روزی اش را وسعت دهد؛ پس ای بصیرتمندان عبرت بگیرید.
(کامل الزیارات، باب ۶۹، ص ۳۱۳؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص ۲۳۹)
امام
صادق(ع) می فرماید: امام زین العابدین(ع) چهل سال برای پدر بزرگوارش گریه
کرد، درحالی که روزش، روزه دار بود و شبش، شب زنده داری می کرد. هنگامی که
وقت افطار میشد غلامش غذا و نوشیدنی برای او میآورد و جلویش می گذاشت و
میگفت: بخور، ایشان می فرمود: فرزند رسول خدا(ع) گرسنه و تشنه شهید شد. این
جمله را تکرار می کرد و گریه سر می داد تا اینکه غذایش با اشک چشمش مخلوط
می شد. او همواره اینطور بود، تا اینکه به جوار رحمت حقّ شتافت. (مراجعه
کنید به: لهوف، ص۲۳۳)
منبع : شفقنا