یکی از مسائلی که نیاز به توجه ویژه ای دارد بحث اخلاق اجتماعی در روابط انسانی است. چرا که در هر جامعه ای که اخلاق اجتماعی به خوبی مراعات گردد به یقین آن جامعه از جهت اخلاقی و روابط بین انسان ها بیمه خواهد گردید.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، یکی از مسائلی که نیاز به توجه ویژه ای دارد بحث اخلاق اجتماعی در روابط انسانی است. چرا که در هر جامعه ای که اخلاق اجتماعی به خوبی مراعات گردد به یقین آن جامعه از جهت اخلاقی و روابط بین انسان ها بیمه خواهد گردید.
برای اتقان بیشتر این مبحث در مقالاتی این بحث را از نگاه امیر بیان مورد واکاوی قرار خواهیم داد، به همین جهت در ابتدا تعریفی از اخلاق اجتماعی و روابط انسانی بیان می شود.
اخلاق اجتماعی چیست؟
اخلاق اجتماعی در تعریفی «به آن دسته از بایدها و نبایدهای غیرالزامی (غیرحقوقی) مربوط به روابط گروهی جمعی، اخلاق اجتماعی گفته میشود.
و لذا «محور اصلی اخلاق اجتماعی، ارتباط انسان با دیگران است و در پرتو نشست و برخاست با دیگران و زندگی اجتماعی شکل میگیرد، مثل احسان، احترام یا توهین به دیگران که محور اصلی آنها را روابط اجتماعی تشکیل میدهد.»(مصباح یزدی، ۱۳۷۸، ص ۲۴۲)
روابط انسانی چیست؟
روابط انسانی در تعریف بوی کین عبارت است: «از شیوه رفتار کردن و احترام گذاردن به موقعیتهای اجتماعی و افراد یا گروههایی که سبب خلق این موقعیتها شدهاند. در روابط انسانی سازمان یافته، اختلاف نژادی، اخلاقی، طبقات اجتماعی یا اقتصادی، فرهنگی و آموزشی مطرح نیست، بلکه احترام گذاشتن به شخصیت فرد و محترم شمردن ارزشهای انسانی افراد مهم است.» (گریفیث، ۱۳۷۵، ص ۷۵)
و لذا ارتباط انسانی اطلاعات و مفاهیمی که میان دو انسان رد و بدل میشوند را میتوان در یک بیان کلی ارتباط انسانی قلمداد کرد.
دکتر علی اکبر فرهنگی معتقد است که؛ «ارتباط جمعی، نوعی از ارتباط است که بر اساس آن فرد با تعداد کثیری از انسانهای دیگر ارتباط برقرار میکند.» (فرهنگی، ۱۳۸۴: ۱۵)
در دیدگاهی، هر رابطه اجتماعی، به عنوان یک فرآیند «عبارت از عملی اجتماعی است که ماهیت آن توسط طرفین مشخص میشود. ولی اغلب، اصطلاح رابطه اجتماعی متوجه وضع موجود است و بیشتر با یک ساخت مربوط است تا با کارکردهای معمول.» (بیرو، ۱۳۷۰، ص ۳۷۶)
اخلاق اجتماعی در اندیشه علوی:
برای ریشهیابی اندیشههای علوی پیرامون اخلاق اجتماعی در روابط انسانی، ناگزیریم بسترهایی را که اندیشههای آن حضرت درآنها جریان یافته است، بازشناسی کنیم.
از این روی، باید نخست مشخّص کنیم که از دیدگاه نهج البلاغه زندگی اجتماعی بشری و مدنیت او آیا علّتی بیرونی و خارجی داشته یا عاملی درونی و داخلی؟ و آیا اصالت با فرد است یا اجتماع؟
در اینجا به عنوان مقدّمه به پاسخ این دو سؤال از دیدگاه امام علیعلیه السلام میپردازیم تا موضوعاتی را که درباره جامعه انسانی و انسان اجتماعی در نهجالبلاغه مطرح شدهاند بهتر دریابیم.
بحث انسان و اجتماع و این که آدمیان چه نسبتی با اجتماع دارند، از دیرباز مورد بحث اندیشمندان و به ویژه فلاسفه بوده است. برخی انسان را مدنی بالطّبع دانسته، ولی برخی دیگر معتقدند که آدمی تنها از روی اضطرار و ناچاری به مدنیت و اجتماع روی میآورد.
گروهی دیگر گفتهاند انسان نسبت به مدنیت اقتضایی ندارد (لا اقتضاست) و انسانها به خاطر عقل حسابگر خود به آن روی میآورند وگروهی دیگر آدمیان را متمایل به اجتماع و مدنیت دانستهاند. کهنترین نظریه در این باره، مربوط به افلاطون و پس از او ارسطو است. از دیدگاه افلاطون، «هر انسانی به خاطر نیازمندیها و منافع خود، ناچار است که اجتماعی باشد. « افلاطون، ۱۳۸۸، ص ۱۱۴» در دیدگاه ارسطو، «انسان حیوانی اجتماعی است.»(ارسطو، ۱۳۸۱، ص ۵) و ارسطو بر روی این نکته تأکید میورزد که «نیازمندیهای آدمی، او را ناگزیر از اجتماعی بودن مینماید. « ارسطو، ۱۳۸۱، ص ۲۴۲».
علمای بزرگ اسلامی چون فارابی، شیخ الرئیس، ابن خلدون و اندیشمند هم روزگار ما، علّامه طباطبایی، نیز همین نیازمندی را دلیل بر اجتماعی بودن انسانها دانستهاند. از دیدگاه نهج البلاغه نیز، انسانها چون زندگی اجتماعی را امری متناسب با طبیعت عقلانی خویشتن میدانند، آن را برمیگزینند و این گزینش، به خاطر جبر یا از روی درماندگی نیست، بلکه از سر شعور و درک است. از این روی، در خطبه ۲۳ آمده است:
«اگر کسی از شما در خویشاوندان خود خلل و کمبودی مشاهده کند مبادا از رفع آن سرباز زند، چون اگر نبخشد مالش افزون نمیشود. آن کس که دست دهنده خود را از بستگانش باز دارد، تنها یک دست را از آنها گرفته، اما دستهای فراوانی را از خویش دور کرده است، وکسی که پروبال محبّت خویش را بگستراند، دوستی خویشاوندانش تداوم خواهد یافت.»
بر اساس این خطبه، انسان در حیات اجتماعی، که صحنه سود و زیان است، نیازمند یاری دیگران است و این «نیاز» او را به سوی دیگران میکشاند و هر انسانی به خاطر ناملایمات و سختیها نیازمند دوستی و مودت با خویشان است.
اکنون که مشخّص گردید اجتماع یک صحنه گریز ناپذیر برای انسانها بوده و آدمیان به شدت نیازمند آن هستند، باید مشخص کنیم که در یک جامعه، اصالت با فرد است یا اجتماع یا هر دو؛ و اصولاً رابطه فرد با جامعه چه نوع رابطهای است و ترکیب اجتماع چگونه ترکیبی است.
در پاسخ به این سؤالات باید گفت که در این باره چهار نظریه «نظریه اَصاله آلفرد محض، اَصاله آلفرد صناعی، اَصاله الاجتماع، اَصاله آلفرد و الجمع»(مطهّری، ۱۳۷۷، ص ۳۳۹) وجود دارد که بعد از بررسیهای انجام شده میتواند با توجه به نهج البلاغه نتیجه گرفت که «در نهجالبلاغه، اخلاق اجتماعی تا آن قدر اهمیت یافته و از دیدگان امام متقیان علی علیه السلام به دور نمانده و آن حضرت در کنار اخلاق فردی، در بسیاری موارد اخلاق اجتماعی را نیز بیان کردهاند.» (مطهّری، ۱۳۷۷، ص ۳۴۲) در مطالب و مقالات دیگری به موارد خاص اخلاق اجتماعی اشاره خواهد شد.
پی نوشت:
مصباح یزدی، محمدتقی (۱۳۷۸) اخلاق در قرآن. قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
علی اکبر (۱۳۸۴) ارتباطات انسانی. تهران: انتشارات رسا، چاپ هشتم.
گریفیث، دانیل (۱۳۷۵) روابط انسانی در مدیریت آموزشی، ترجمه: دکتر خداداد بخشی. تهران: انتشارات رویان.
ارسطو (۱۳۸۱) سیاست، ترجمه: حمید عنایت. تهران: انتشارات علمی و فرهنگ، چاپ دوازدهم.
افلاطون (۱۳۸۸) جمهور، ترجمه: فؤاد روحانی، انتشارات علمی و فرهنگ، چاپ دوازدهم، تهران.
بیرو، آلن (۱۳۷۰) فرهنگ علوم اجتماعی (ترجمه، ساروخانی. باقر). تهران: انتشارات کیهان.
مطهری، مرتضی (۱۳۷۷) مجموعه آثار جلد ۲، قم: انتشارات صدرا.