صبح طلوع» از اوست؛ خباز ساده اما اهلدلی که شعرش سالها است بر زبان
پیران و میانداران هیئتها جاری شده و همه فرزند او را به تقوا میشناسند.
کربلائی محمود بهجت، پدر آیتالله العظمی بهجت، شاعری گمنام بود که به شغل
خبازی اشتغال داشت، اما عشق به خاندان عصمت و طهارت(ع) در حد اعلی در جان
وی فوران داشته است. کربلائی محمود با اخلاص، پاکی و صداقت خود، در مصیبت
سیدالشهداء(ع)، آنچنان غرق در ماتم و عزا میشد و این داغ را با جان و دل
درک میکرد که گویی عاشورا و وقایع آن برایش تجلی عینی یافته و شرح ماوقع
را شخصاً درک کرده است و ناخودآگاه از فرط غم، تصمیم به دگرگون نمودن اوضاع
طبیعی زمان میگیرد؛ به صبح دستوری میدهد تا برنیاید تا این مصیبت دردناک
رقم نخورد و در ادامه نیز با همان سبک و سیاق به آفتاب و چرخ، امر میکند
که تا سر نزند و نجنبد تا حضرت فاطمه زهرا(س)، خونینجگر نشود:
«امشبی را شه دین در حرمش مهمان است/ مکن ای صبح طلوع
عصر فردا بدنش زیر سُم اسبان است/ مکن ای صبح طلوع…»
این بند از اشعار مرحوم کربلائی محمود بهجت، از مدتها قبل بهعنوان یکی
از بهترین اشعار حماسی و عاشورایی در حلقه عزاداران امام حسین(ع)، زینتبخش
مجالس سینهزنی است و بهعنوان شعر آیینی ماندگار است.
اشعار کتاب در ۱۷ بخش تدوین یافته است که شامل :«مراثی حضرت فاطمه
زهرا(س)»، «مراثی امام حسن(ع)»، «مراثی مسلم»، « مراثی طفلان مسلم»، «مراثی
حرّبن یزید ریاحی»، «وهب»، «املیلا(س)»، «حضرت علیاکبر(ع)»، «حضرت
قاسم(ع)»، « حضرت اباالفضل(ع)»، « حضرت سکینه(س)»، «حضرت رقیه خاتون»،
«حضرت فاطمه صغری»، «عبداللهبن حسن»، «حضرت امام حسین(ع)»، «حضرت زینب
کبری(س)»، و «پیوست: مکن ای صبح طلوع» است. بهگفته علی وافی، مدیر
انتشارات شفق، در حال حاضر تعداد کمی از چاپ نخست این اثر باقیاست و کتاب
در آستانه چاپ دوم قرار دارد که در صورت موافقت دفتر آیتالله بهجت به چاپ
دوم خواهد رسید.
زندهیاد کربلایی محمود بهجت در روز بیست و هفتم صفر ۱۳۲۵ شمسی چشم از
جهان فرو بست. در یکی از اشعار این کتاب بهمناسبت اسارت اهلبیت(ع) و
خطبه حضرت زینب اینگونه آمده است:
«ای آسمان ز دست تو دارم بسی نوا
ریزم سرشک حسرت و هجران ز دیدهها
ظلمی چنین ندیده کسی اندر این جهان
کردی تو با سلاله سلطان انبیا
سرهای سروران جهان را جدا زتن
کردی، زدی به نیزه و بُردی به شهرها
زینب که آفتاب نتابید بر رُخش
در شرم بود و داشت ازو حرمت وحیا
بردی سر برهنه اسیری بهسوی شام
زنجیر کین به گردن و با سختی و بلا
آه از دمی که گشت اسیران اهلبیت
وارد به کوفه با سر بیمعجر از جفا
مخلوق کوفه بهر تماشا به دورشان
گشته جمع طعنهزنان لب به ناسزا
بعضی بهخنده کاین اسرا ماه طلعتند
برخی دگر که خارج دینند و مصطفی
زینب چو دید هلهله و ازدحام خلق
بیاختیار گشت پس انداخت مرتضی
آه از جگر کشید و بگفت ای ستمگران
مائیم نص آیه عصمت و «إنمّا»
آلمحمدیم(ص) و جگرگوشه بتول
گشتیم از جفای شما خوار و بینوا…».
منبع : تسنیم