امام حسین (ع) بههدف بدعتزدایی و مشروعیتزدایی از خلافت یزید، با التفاتِ تامّ به “عنصر دین” و “سنّت الهی ـ نبوی” قیام کرد و واقعۀ عاشورا پدید آمد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، محسن خاتمی، محقق و پژوهشگر علوم حدیث در یادداشتی اختصاصی برای بازخوانی هویت دینی و نقش عنصر دین در چگونگی پدیدار شدن واقعۀ عاشورا پرداخته است که در زیر میخوانیم:
نقش عنصر دین در چگونگی پدیدار شدن واقعۀ عاشورا نیازمند توجه توأمان به دوگانِ “ارزش/ ضد ارزش” در سنّت دینی است. به عبارتی دیگر، بازشناسی نقش عنصر دین در واقعۀ عاشورا از رهگذر توجه به دو مقولۀ بنیادین که خاستگاه جامعهشناختی داشته، حاصل میآید: ۱. ارزشهای جامعۀ دینی ۲. انحرافات، کژیها و بدعتهای موجود در برابر و مقابل این ارزشها.
خاستگاه مقولۀ نخست که به “ارزشهای جامعۀ دینی”: نامدار است، ریشه در معارف الهی ـ قرآنی و سنّت نبوی و علوی دارد. یعنی یک جامعه به هر میزانی که بر طبق این موازینِ پیشگفته خود را منطبق کند، به همان مقیاس پایبند و عملگرا به ارزشهای اساسی دین تلقی خواهد گشت. این معیار، حقیقتِ دین اسلام است که اجابت دعوت الهی و سنّت نبوی را حیاتبخش معرفی میکند: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُم (انفال: ۲۴).
در مقابلِ این سنجۀ هویتبخش دینی، مقولۀ دوم استقرار یافته که در غایتِ هنجارشکنی از این هویت، جامه بر تن کرده است.
آنچه که در برابر این ارزشها و سنّتها صفآرایی کند، از یکطرف تضعیف سنّت را پی گرفته و از سویی دیگر به ترویج ضد ارزشها همت میگمارد؛ این کنشگری، یک جریانِ انحرافی در جامعۀ دینی تلقی میشود که لزوم مقابله با آن از ضروریات عنصر دین به حساب میآید.
این دو مقوله در بازشناسی نقش عنصر دین در واقعۀ عاشورا توأمان و بهطور همزمان قابل ردیابی است. امام حسین (ع) به عنوان مفسّر و تبیینگر معارف الهی و سنّت نبوی، نماد هویتبخش به مقولۀ “سنّت و ارزشهای جامعۀ دینی” است، و در مقابل، خلفای امویِ دورۀ امامت حضرت، یعنی معاویه و یزید، با تحریف در سنّت و ایجاد بدعت، جریان ضد ارزش دینی و هویتزدا از سنّت را رهبری کردند.
در واقع با این تحلیل میتوان بروز دوگانِ “ارزش/ ضد ارزش” در سنّت دینی را موجب پدیدار شدن واقعۀ عاشورا دانست. از یکطرف امام حسین (ع) در مقام احیای این ارزشها برآمده و از جانب دیگر جریان انحرافی اموی مستقر است که نه تنها به خاموشی آن ارزشها اقدام کرده، بلکه تحریف و بدعت در آن را نیز نشانه رفته بود.
در همین فضای گفتمانی بوده که حضرت، احیای نشانههای حق و میراندن بدعتها را دلیل پذیرش دعوت کوفیان دانسته است (نک: اخبار الطوال، ص ۲۴۶). در نامۀ امام حسین (ع) به اهل بصره نیز التفات به دوگانِ “ارزش/ ضد ارزش” و دو مقولۀ پیشگفته که عنصر بنیادین دین بوده، آشکارا مشاهده میشود: “من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش فرا میخوانم، چه آنکه سنّت میرانده شده است و بدعت آشکار. اگر گفتار مرا گوش فرادهید و ندایم پاسخ گویید، شما را به مسیر رشدِ دیانت رهنمون میشوم” (تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۳۵۷).
توجه ویژۀ امامان (ع) به احیا و اصلاحگری امّت اسلامی و بدعتزدایی از جامعۀ در خواب خفته، نمایانگر هویتبخشی ایشان به “سنّت و ارزشهای جامعۀ دینی” است؛ امام حسن (ع) خطاب به معاویه فرمود: “پیکار با تو را ترک گفتم بهجهت صلاح امّت و الفت افتادن در میان ایشان” (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۶، ص ۱۴) و امام حسین (ع) نیز در وصیت خود به محمد بن حنفیه فرمود: “من براى سرکشى و ایجاد فساد و ظلم از مدینه خارج نشدم. بلکه بهمنظور اصلاح در امّت جدم خارج شدم، و در نظر دارم ضمن امر به معروف و نهى از منکر، بر طبق سیرۀ جدم رسول خدا و پدرم على بن ابى طالب رفتار کنم” (مقتل الحسین خوارزمی، ج ۱، ص ۱۸۸). به عبارتی، هیچگاه هدفِ فتنهانگیزی و ایجاد فساد در قلب رسالت اسلامی عطفتوجه امام نبوده، بلکه غایتِ اصلاح و احیاگری بوده که در این قیام موج میزند (فاجعه کربلاء فی الضمیر العالمی الحدیث، ج ۱، ص ۹).
اما در برابرِ این رهیافتهای اصلاحی ائمه (ع)، جریان انحرافی اموی، رویکرد الگوزدایی از خاندان رسول اکرم (ص) را در پیش گرفت و از هر حربهای جهت تضعیف شخصیت و منزلت اهل بیت (ع) در نگاه عموم جامعه استفاده کرد.
به عنوان ذکر یک نمونه میتوان به جریان سبّ و لعن امیرمؤمنان علی (ع) در حکومت اموی اشاره داشت، بهطوری که مروان حکم استواری حاکمیت بنی امیه را منوط به سیاست لعن علی میدانسته است (انساب الأشراف، ج ۱، ص ۱۸۴). شخص معاویه نیز اِمارت بر جامعۀ مسلمین به هر طریق ـ حتی پیکار با تکتک مسلمانان ـ را با صراحت یگانه هدف خویش انگاشته است (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۶، ص ۴۶). اما بههر روی این موارد موجب قیام امام حسین (ع) در برابر معاویه نشد. چه آنکه به گاهِ شهادت امام حسن (ع)، شیعیان عراق به جنبش درآمده و نامهاى به امام حسین (ع) نوشته، درخواست بیعت با ایشان و خلع معاویه از خلافت را داشتند، اما حضرت از پذیرش این پیشنهاد امتناع ورزیده، فرمود: “میان من و معاویه عهد و پیمانی است که نقض آن جایز نیست، تا آنگاه که مدتش منقضی شود. چنانچه معاویه بمیرد در اینباره تأملی خواهم داشت” (الإرشاد مفید، ج ۲، ص ۳۲).
این کنشگری امام حسین (ع) خاستگاه قرآنی داشته و مشتمل است بر امتساک به عنصر دین و سنّت الهی؛ دو آیۀ أَوْفُوا بِالْعُقُود (مائده: ۱) و أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکیدِها (نحل: ۹۱) بر این مطلب دلالت داشته که پیش از امام حسین این دو آیه مورد احتجاج امیرمؤمنان (ع) مقابل گروه خوارج در درخواست پیکار مجدد با معاویه پس از حکمیت قرار گرفت و نقض پیمان را جایز نشمرد (نک: بحار الأنوار، ج ۳۲، ص ۵۴۵).
اما پس از مرگ معاویه، این عهد و پیمان نیز منقضی گشت و امام حسین (ع) در پاسخ به درخواست ولید بن عُتبه جهت بیعت با یزید، فرمود: “ما از اهل بیت نبوت و معدن رسالت و جایگاه آمد و شد ملائکهایم، حال آنکه یزید فاسق، میگُسار و قاتل بیگناهان است. وی آشکارا مرتکب فسق میشود؛ لذا بیعت همچو منی با او نسزد” (اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۲۳؛ بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۲۵).
بر همین پایه و التفاتِ امام حسین به دوگانِ “ارزش/ ضد ارزش” در سنّت و بستر عنصر دین بوده که امام (ع) در پاسخ به بیعتخواهی مروان برای خلافت یزید فرمود: “چه مصیبتى بالاتر از این که امّت اسلام، به سرپرستی نظیر یزید مبتلا و گرفتار آمده باشد، در اینصورت است که باید با اسلام وداع کرد، چه آنکه از جدم، رسول خدا شنیدهام که میفرمود: خلافت بر آل ابوسفیان حرام است” (اللهوف على قتلى الطفوف ابن طاوس، ص ۲۴).
ضد ارزشها بهتوسط امویان تا بدانجا رسوخ یافته بود که “ترویج جبرگرایی” یکی از فعالیتهای دینستیزانه در لاپوشانی عملکرد خلفای جور اموی عطفتوجه قرار گرفت؛ بدین معنا که اعمال امویان هرچند ظالمانه نیز باشد، این تقدیر الهی است و غیر قابل تغییر (نک: الملل و النحل شهرستانی، ج ۱، ص ۵۶).
این نگرش تا آنجا به پیش رفت که عمر بن سعد نیز قتل حسین بن علی (ع) را تقدیر شده از جانب خداوند تلقی میکرد (الطبقات الکبری، ج ۵، ص ۱۴۹). یزید نیز خود تیر خلاصی بر پیکر جامعۀ اسلامی را هدف گرفت و منکر نبوت رسول خدا گشت، آن زمان که با صراحت گفت: “بنی هاشم با مُلک و حکومت بازی کردند؛ نه خبری از غیب آمد و نه وحیی نازل شد” (روضه الواعظین، ج ۱، ص ۱۹۱؛ مناقب آل أبی طالب، ج ۴، ص ۱۱۴).
در این فضای گفتمانی بود که امام حسین (ع) بههدف احیا و اصلاحگری، بدعتزدایی و در نهایت مشروعیتزدایی از خلافت یزید، با التفاتِ تامّ به “عنصر دین” و “سنّت الهی ـ نبوی” قیام کرد و واقعۀ عاشورا پدید آمد؛ چه آنکه سکوتِ احتمالی امام در برابر دستگاه خلافتی یزید، در واقع از یکسو تأییدی بود بر تمامی این ضد ارزشها و بدعتها، و از سوی دیگر ادبار و پشت کردنی بود از عنصر دین. اما این قیام بهسان دیگر اهداف اصلاحگری امامان، به عنوان یک نماد هویتبخش به “ارزشهای جامعۀ دینی”، در تاریخ تجلی کرده که پشتوانۀ بنیادین آن عنایت تامّ به عنصر دین در جمیع ابعاد بوده است.