غلامحسین دینانی میگوید که تفکر فلسفی برای فهم دیانت ضروری است. اما به باور مهدی نصیری این سخن با تبیان بودن قرآن که مورد تایید علامه طباطبایی (استاد دینانی) نیز بود، همخوانی ندارد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، یکی از درخشانترین دوران علمی تاریخ تمدن اسلامی پس از تاسیس بیتالحکمه در بغداد ایجاد شد. بیتالحکمه یا دارالحکمه کتابخانه و مرکز علمی دوران طلایی اسلام بود که از ۷۶۲ تا ۱۲۵۸ میلادی به مدت پنج قرن مرکز تجمع دانشمندان از سراسر جهان به شمار میرفت که به وارد کردن علوم شرق و غرب توسط ترجمه و تصحیح متون و تولید علم اقدام میکردند.
بسیاری از آثار فلسفه و حکمت یونان و روم و همچنین متون ایرانی و هندی در این مرکز به عربی ترجمه و شرح شد و نشاطی علمی را در جهان اسلام پدید آورد. برخی از مورخان اعتقاد دارند که این مرکز در دوران هارون الرشید راه اندازی شده و برخی دیگر افتتاح آن را به دوران مامون عباسی نسبت میدهند. دستمزدهای مترجمان در این مرکز علمی حیرت انگیز بود. روایت کردهاند که حنین بن اسحاق هموزن ترجمههای خود برای این مرکز طلا دستمزد میگرفت.
اما خاستگاه ترجمه آثار حکمت و فلسفه یونانی، بیتالحکمه نیست. پیش از آن نیز در دوران بنی امیه، متونی از فلسفه یونانی به عربی ترجمه شده بود. برخی بر این باورند که ورود فلسفه یونان باعث شد تا شبهاتی در اصول عقاید اسلامی شکل بگیرد و به همین دلیل نیز علم کلام ابداع شد و شکل گرفت. برخی از مخالفان دین در زمان ائمه که به مناظره با ائمه نیز میپرداختند از جمله سلیمان مروزی، مشربی فلسفی داشته و فلسفی بحث میکردند. به همین دلیل منازعه کلامی میان فیلسوف و متکلم همیشه در تاریخ تمدن اسلامی رواج شده و همانطور که در قسمتهای پیشین نیز اشاره شد به قول غلامحسین ابراهیمی دینانی در کتاب «ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام» همین مناظرهها باعث پیشرفت فلسفه در جهان اسلام شده است.
اما در بیتالحکمه منابع بسیاری ترجمه شد و حتی اشتباهاتی نیز در این ترجمهها صورت میگرفت. به عنوان مثال کتاب «تاسوعات» یا «نهگانهها» (انئاد) فلوطین یا پلوتینوس با عنوان «اثولوجیا» به اشتباه به عنوان کتابی از ارسطو به عربی ترجمه شد و میان اندیشمندان مسلمان دست به دست گشت. آنها که پیشتر ارسطو را به عنوان حکیمی عقلگرا و تجربی میشناختند، اکنون با متنی مواجه شدند که نیمه عرفانی بود و مباحثی در آن وجود داشت که در طبیعیات قرار نمیگرفت.
فردریک چارلز کاپلستون در «تاریخ فلسفه» در بخش فلوطین اشاره کرده که این متفکر به زعم منابع باقیمانده، در دوران حیات خود چندین بار اتحاد خلسه آمیز با خدا را تجربه کرد. طبیعی است که چنین تفکراتی در میان مسلمانان چه غوغایی را به پا خواهد کرد. بگذریم.
در طول تاریخ بسیاری بر این عقیده بودند (و هم اکنون نیز برخی بر این عقیده هستند) که بیتالحکمه توسط فراعنه عباسی به این دلیل تاسیس شد که دکانی مقابل دکان ائمه باز شود. فلاسفه مسلمان بارها به استناد به احادیث، به نقد و رد بسیاری از نظریات مقبول و مشهور بین علما و فقها و محدثان پرداختند و در این راه موفق هم بودهاند. دقت در نگاه فلسفه و فیلسوفان به مسئله وحی و نبوت، شاید بیش از هر موضوع دیگر، عمق تعارض فلسفه را با مقوله دین نشان میدهد. فلاسفه و اندیشمندان مسلمان تلاش بسیاری کردند تا اصول دین از جمله توحید و معاد و جهان برین را با براهین عقلی و فلسفی اثبات کنند. به عنوان مثال بحث «وحدت وجود» تلاشی بود برای تبیین توحید. فارغ از اینکه آنان موفق بودهاند یا خیر این مباحث همیشه مورد انتقاد متکلمان قرار میگرفت و به زعم آنان زمانی که عقل ائمه وجود دارد و با تامل عقلی در آیات و روایات میتوان به اثبات این مفاهیم رسید، چه نیازی است تا به راههای رجوع شود که مورد تایید نیست و شبه در دین را بیشتر میکند؟
این عقیده رادیکال که منجر به تکفیر فلاسفه نیز میشد بعدها در طول تاریخ تعدیل شد و بویژه در عصر جدید دیگر تکفیری در میان نبود و مخالفت با فلسفه هم صرفاً در راه کسب معرفت دینی صورت میگرفت و الا به عنوان یک علم مورد قبول بود. در این مجال مختصر فرصت چندانی برای بحث درباره این نزاعهای فکری نیست و البته که میتوان بسیار در این باره نوشت.
اما هدف از بیان این مقدمه رسیدن به این نکته بود که این نزاع تا عصر حاضر نیز پیش آمده است. شاید در نظر بسیاری مهمترین مخالفان فلسفه در عصر حاضر جریان تفکیک باشد، اما ماجرا تا فراتر از آنها نیز آمده است. جریانی را امروزه به نام نوتفکیکیان میشناسند که شاخصترین چهره حوزوی آنها آیتالله حسن میلانی است. این جریان البته با مکتب تفکیک نیز مخالفتهایی دارد و به نقد روش و رویکرد آنها نیز میپردازد.
عبارت «تفکر فلسفی، برای فهم دیانت ضروری است» از جمله استدلالهایی است که آقای دینانی در جهت اثبات لزوم تفلسف، مطرح کردهاند یکی دیگر از چهرههای این جریان فکری مهدی نصیری است که تاکنون مناظرههای زیادی را در این باب به سرانجام رسانده است.
نصیری خود روایت کرده که پدرش از تحصیل کردگان حوزه نجف بود و تحت تأثیر مباحث میرزا مهدی اصفهانی. نصیری نیز از اوایل طلبگی این مشی را از پدر به ارث برد. به باور او فلسفه مبتنی بر فهم خودبنیاد است و نه خدابنیاد. نصیری همچنین یکی از منتقدان عرصه تجدد است، اما نه به مانند پیشینیان خود که یکسره تجدد و مدرنیته و خاستگاه آن را نفی کند، بلکه حکم فقهی آن را «اکل میته» میداند. نصیری در این سالها البته شخصیتی کاملاً میانهرو داشته و یکی از منادیان گفتوگو در کشور است. در این قسمت از پرونده «مواجهات و جدلهای فلسفی» یکی از نقدهای او در موضوع ضرورت فلسفه برای فهم دین به نقل از کتاب «فلسفه از منظر قرآن و عترت» (صفحات ۳۴۳ تا ۳۴۷) درج میشود. بنا به سنت این پرونده پیش از مطالعه نقد با چند کتاب آشنا شوید:
روایت این نقد از کتاب «فلسفه از منظر قرآن و عترت» نوشته مهدی نصیری انتخاب شده است. این کتاب برای نخستین بار به سال ۱۳۸۶ با شمارگان دو هزار نسخه، ۴۳۲ صفحه و بهای چهار هزار تومان توسط انتشارات کتاب صبح در دسترس مخاطبان قرار گرفت. چاپ دوم این کتاب سال ۱۳۸۷ با شمارگان دو هزار نسخه و بهای ۳,۵۰۰ تومان (قیمتی کمتر از چاپ نخست) منتشر شد.
در ابتدای کتاب درج شده که چاپ و تکثیر این اثر بدون هرگونه دخل و تصرف در متن و محتوا بلامانع است.
نصیری با هدف سنجش علم فلسفه به مثابه یک ابزار برای رسیدن به معرفتشناسی دین، این کتاب را با استناد به آیات و روایت در ۹ فصل به ترتیب با این عناوین تالیف و تدوین کرده است: «فلسفه چیست؟»، «عقل فلسفی عقل دینی»، «فلسفه و نبوت»، «خاستگاه علم و حکمت»، «توحید فلسفی توحید قرآنی»، «معاد فلسفی معاد قرآنی»، «فلسفه و تاویل»، «فلسفه، عرصه اختلاف و تنازعات نظری» و «اشارات و تنبیهات.»
فارغ از اینکه نویسنده کتاب «فلسفه از منظر قرآن و عترت» هماکنون و پس از گذشت نزدیک به ۱۵ سال از انتشار این کتاب همچنان بر عقاید خود در این کتاب استوار است یا خیر، اما انتشار این کتاب در زمانه خود اتفاقات مهمی را رقم زد و سرچشمه بسیاری از مباحث مفید علمی در حوزهها و دانشگاهها شد. این سنت نقد در تاریخ تمدن اسلامی باعث غنای فرهنگ شده است.
اما درباره بیتالحکمه نیز اکنون دو کتاب مناسب در بازار اندیشه ایران موجود است: «انتقال علوم یونانی به عالم اسلامی» نوشته دلیسی الیری و ترجمه احمد آرام منتشر شده توسط مرکز نشر دانشگاهی و «بیت الحکمه» نوشته جاناتان لیونز و ترجمه بهرام نوازنی، منتشر شده توسط انتشارات سروش. مطالعه این دو کتاب در زمینه شناخت فارغ از حب و بغض از مرکز علمی بیتالحکمه لازم و ضروری است.
آیا فهم قرآن و روایات متوقف بر فلسفه است؟
عبارت «تفکر فلسفی، برای فهم دیانت ضروری است» (به نقل از کتاب «گفتوگوی دین و فلسفه» اثر محمدجواد صاحبی) از جمله استدلالهایی است که آقای دکتر دینانی در جهت اثبات لزوم تفلسف، مطرح کردهاند. برخی دیگر از اساتید فلسفه همین استدلال را با تعابیری چون «فهم عمیق وحی منوط به فلسفهدانی است» مطرح کردهاند. همچنین به نقل از آیت الله حسنزاده آملی آمده است: «قسم به جان خودم، آن کس که فهم مطالب تمهید القواعد و شرح قیصری بر فصوص الحکم و مصباح الانس و اشارات و تنبیهات و شفاء و اسفار و فتوحات مکیه روزیاش نشده، فهم تفسیر انفسی آیات قرآن و جوامع روایی روزیاش نمیشود.» (ارجاع به کتاب «دروس شرح اشارات و تنبیهات ابن سینا» آیتالله حسن زاده آملی به اهتمام صادق حسن زاده) پذیرش این استدلال نیز چون برخی از دیگر استدلالها، لوازمی دارد که بعید است اساتید محترم بدان ملتزم شوند:
الف: قرآن و عترت در ارائه حداقل بخشی از پیامها و مقاصد خود به مردم و مؤمنان، دچار کمبود و کاستی است که جبران آن جز از طریق فلسفه و تعالیم سقراط و ارسطو و افلاطون و… ممکن نیست.
این مسئله در حالی است که استدلالهای متعددی از سوی برخی اساتید معاصر فلسفه در دفاع از تفسیر قرآن به قرآن و در اثبات این امر که فهم قرآن – به جز آیات الاحکام – نیاز به هیچ امر دیگری حتی عترت ندارد، مطرح شده است:
هرگز یک دین جامع و کامل و مبتنی بر وحی الهی و آموزههای رسول الله (ص) و ائمه معصومین (ع) که آنان نیز به کانون وحی متصلاند، نمیتواند برای دفاع از مبانی و آموزههای خویش در برابر شبهات و اشکالات مخالفان و منکران و معاندان خود، دست نیاز به سوی اندیشههای بشری دراز کند و از فلسفههای رنگارنگ و مملو از تعارض و تهافت، استمداد جوید «استقلال قرآن کریم در حجیت و تبیین معارف و همچنین اتقان شیوه تفسیری «قرآن به قرآن» با دلایلی چند قابل اثبات است:
۱: قرآن کریم خود را به عنوان نور معرفی میکند: «قد جاء کم من الله نور و کتاب مبین» (آیه ۱۵ از سوره مبارکه مائده) و «وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ» (بخشی از آیه ۱۵۷ سوره مبارکه اعراف) و بارزترین ویژگی نور آن است که هم خود روشن است و هم روشنگر غیر خود است، یعنی هم در روشن بودن خود و هم در روشن کردن اشیای دیگر نیازمند به غیر نیست. مقتضای نور بودن قرآن کریم نیز این است که نه در روشن بودن خود نیازمند غیر باشد و نه در روشن کردن غیر، زیرا در صورت نیاز به مبینی دیگر، آن مبین اصل بوده، قرآن کریم فرع آن خواهد بود و این فرع و تابع قرار گرفتن قرآن، با نور بودن آن ناسازگار است.
۲: یکی از صفات قرآن کریم «تبیان کل شیء» است: «وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ» (بخشی از آیه ۸۹ سوره مبارکه نحل) کتابی که بیانگر همه علوم و معارف ضروری و سودمند برای بشر یا بیانگر همه حقایق جهان آفرینش است، در تبین خود نیازی به غیر ندارد، بلکه در بیان خویش به خود متکی است و برخی از آیاتش با برخی دیگر تبیین و تفسیر میشود وگرنه کتابی که مبین خود نباشد، چگونه میتواند بیان هر چیز دیگر باشد؟» (ارجاع به تفسیر قرآن حضرت آیتالله العظمی جوادی آملی)
ب: تا قبل از ظهور و رواج فلسفه در عالم اسلامی (یعنی پیش از نهضت ترجمه متون یونانی در زمان خالد بن یزید بن معاویه و مامون عباسی) امکان فهم درست و عمیق دیانت و بخش مهمی از آیات و روایات (در زمینه دین و مسائل اعتقادی) برای مؤمنان حتی اصحاب خاص رسول الله (ص) و ائمه معصومین (ع) وود نداشته است.
ج: حتی پس از ورود فلسفه به عالم اسلامی و رواج آن، آن دسته از اصحاب ائمه (ع) و نیز عالمان و فقیهان بزرگ و برجستهای که اهل تفلسف نبودهاند و بلکه بعضاً به مخالفت آشکار با فلسفه پرداختهاند، به فهم دیانت و پارهای از آیات و روایات نائل نشدهاند.
علاوه بر نتایج نامقبول فوق، باید مجدداً این پرسش را مطرح کنیم که با کدام مشرب و نحله فلسفی میتوان به فهم دیانت و آیات و روایات دست یازید؟ نحله ارسطویی؟ افلاطونی؟ نوافلاطونی؟ حکمت متعالیه؟ و… که هنر یک با رویکردی ویژه خود به سراغ دین و آیات و روایات میروند و دست به تفسیر و تأویل آنها میزنند و اغلب به نتایجی کاملاً متضاد میرسند. مگر نه این است که «سهروردی اسلام را در پرتو حکمت خسروانی تفسیر میکند اما ملاصدرا اسلام را با حکمت یونانی تفسیر میکند.» (پانویس این جمله در متن چنین است: دکتر دینانی، روزنامه همشهری ۱۴/۱۱/۸۱ ص ۹. ایشان در ادامه افزودهاند: البته من به ملاصدرا ارادت دارم اما سهروردی را اصیلتر از ملاصدرا میدانم و معتبرتر و حتی اسلامیتر.)
اگر پاسخ این باشد که مهم این است که اهل تفلسف باشیم و با فلسفه – از هر نوعی که باشد به سراغ قرآن و روایات برویم، در این صورت حکم به مطلوبیت آشفتگی و تشتت اعتقادی و جواز منازعات بی حاصل و ایمان سوز عقیدتی دادهایم که قطعاً بر خلاف رسالت انبیاء الهی و کتب آسمانی و قرآن کریم و ائمه معصومین (ع) است و اگر انگشت روی نحلهای خاص بگذاریم، پرسش این خواهد بود که دلیل حقانیت یک نحله و بطلان دیگر نحلهها چیست؟
آیا دین برای دفاع از خود نیاز به فلسفه دارد؟
در این بخش باید این نکته را یادآور شویم که طرح این ادعا که ما برای دفاع از دین و مبانی و آموزههای دینی نیاز به فلسفه داریم نیز با جامعیت دین تعارض داشته و به مفهوم تقصان و کاستی دین است.
هرگز یک دین جامع و کامل و مبتنی بر وحی الهی و آموزههای رسول الله (ص) و ائمه معصومین (ع) که آنان نیز به کانون وحی متصلاند، نمیتواند برای دفاع از مبانی و آموزههای خویش در برابر شبهات و اشکالات مخالفان و منکران و معاندان خود، دست نیاز به سوی اندیشههای بشری دراز کند و از فلسفههای رنگارنگ و مملو از تعارض و تهافت، استمداد جوید.
از آغاز ظهور اسلام، رسول اعظم (ص) و پس از آن ائمه معصومین (ع) و اصحاب و شاگردان دانشمند آن حضرات همچون هشام بن حکم در موارد متعددی با مخالفان دهری مسلک و منکر خداوند و نبوت به محاجه و گفتوگو و مناظره پرداختند و با استناد به براهین روشن و قطعی عقل و آنچه از معصومین (ع) آموخته بودند، بدون کمترین استمدادی از فلسفه ارسطو و افلاطون و یا هر فلسفه دیگر، از توحید و نبوت و دیگر مبانی اعتقادی خود دفاع کردند. اکنون و هر زمان دیگر نیز میتوان با اتکا به همین براهین و ادله از اصول اعتقادات و مبانی دین دفاع کرد. به عبارت دیگر، دین، شیوه و سلوک خاص عقلی خود را مبتنی بر عقل بدیهی و یقینی – همان عقلی که به تعبیر روایات حجت باطنی است – دارد و از حقانیت خود در برابر شبهات و اشکالات دفاع میکند.
البته اگر اهل فلسفه همچنان بر ادعای بی دلیل خود پای فشارند که هر گونه استدلال عقلی و استفاده از عقل، مساوی با فلسفه و تفلسف (حتی اگر این استدلال بر ضد فلسفه باشد!) و بر مصادره عقل و عقلانیت به سود فلسفه اصرار ورزند، باید اعتراف کرد که پاسخی برای این استدلال وجود ندارد.