اگر کلیسا دشمنانی نداشته باشد که گهگاه آنها را به عقب براند و رقیبانی در میان نباشند که بعضا او را به چالش بکشند و پرسشگرانی نیابد که به تکاپویش بیندازند، او گویی در دریایی آرام چون جسدی روان است و کسی در این میان انباشته از توان وجود ندارد تا به فکر مبارزه و پاسخ باشد. آن لحظه که کلیسا و روحانیون گمان کنند که شکستناپذیرند و مغلوبناشدنی، همان لحظه سرآغاز افولشان خواهد بود.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، هانری بَزنَژ دُ بُوَل (Henri Basnage de Beauval) (۱۷۱۰-۱۶۵۶) زبانشناس، وکیل، دانشنامهنویس و روزنامهنگار فرانسوی است که عمده شهرتش به واسطه مباحثی است که درونمایه رواداری، تسامح و مدارا بین ادیان و نحلههای مختلف مذهبی را تبیین و تشریح میکند. او که هدایت نشریه «تاریخ تألیفات دانشمندان» را نیز بر عهده داشت، پژوهشگری پیشگام در حوزه ادیان و مذاهب مسیحیت و نیز اصلاحات ساختاری و همزیستی مسالمتآمیز شناخته میشود.
د بول خود پیرو مذهب پروتستان بود و در سال ۱۶۸۴ با نگارش رسالهای در باب مدارا و تسامح ادیان، خطاب به افکار عمومی برگرفته از کاتولیکها، مباحثهگران وادی الهیات و کنشگران عرصه سیاسی-اجتماعی، به دفاع از تساهل مدنی با الگوبرداری از فرمان نانت پرداخت و از «رقابت مثبت» بین ادیان و مذاهب دفاع کرد. با وجود فضای سرکوب و اختناقی که کاتولیکهای متعصب و روحانیون خشکاندیش در فرانسه ایجاد کرده بودند، وی کتاب خود را در هلند منتشر کرد. د بول ناامید و نگران از سرکوب همکیشان پروتستان خود، به تقبیح رفتار سرکوبگرانه کلیسای کاتولیک میپردازد. او تسامح و تساهل مدنی را برای برقراری صلحی پویا و ابزاری جهت توسعه مستمر، لازم و حیاتی توصیف میکند. اگرچه این رساله از نخستین مجموعه آثاری است که به مقوله مدارا و رواداری ادیان و مذاهب میپردازد، درعینحال نمیتوان آن را کاملا نوظهور و بدیع دانست. د بول نظریه خود را با خوانشهایی مؤثر از دانشوران الهیات پروتستان و کاتولیک غنی کرده است و از اندیشه نویسندگانی مانند کَستِیون، جان لاک و پیئر بایل تأثیر پذیرفته است. با این وجود، او خود نیز در این مکتوب نظریههای نوینی را ارائه میدهد که به نوبه خود توسط اندیشمندان و نظریهپردازان دیگری مورد استفاده قرار میگیرد. بزنژ د بول فردی عملگراست که برای متقاعدکردن پادشاه جهت اتخاذ اسلوب تحمل و بردباری مدنی و انجام اصلاحات تشنجزدا تلاش میکند. به عقیده وی چنین روش و سیاستی مزایای بسیار بیشتری نسبت به سیاستهای اختناقآمیز و ضدپروتستانی برای حاکمیت به ارمغان خواهد آورد. با در نظر گرفتن این موضوع، وی یادآور میشود که عزت و مشروعیت حاکم مستقر، در گرو احترام، ارزشمداری و منزلتی است که او نسبت به مردم و شهروندانش روا میدارد. از نظر د بول کثرت آرا و اندیشههای مذهبی و وجود مذاهب گونهگون و بعضا متفاوت در جامعه، بر تکآیینی رجحان دارد؛ چراکه رقابت صلحآمیز بین مذاهب به طور حتم آنها را وادار خواهد کرد پیوسته مراقب ادعاها و عقیدههایشان باشند. او میگوید: «هریک از گرایشها درصدد آن است تا نشان دهد سخن آنها بر حق و سزاوارتر است و ازاینرو مجبورند تا خود را دائما مورد کنکاش و پرسش قرار دهند و به دنبال بازیابی، بهبود و بهینهسازی اندیشههای خود باشند. درحالیکه اگر کلیسای کاتولیک به صورت انحصاری حکومت کند و فرمان براند، بیتردید در فساد غوطهور خواهد شد و آرا و عقایدش دچار سطحیزدگی و پوسیدگی میشود». ازاینرو عقایدی که از دیدگاه بسته و خودمحورانه روحانیون کلیسا کفرآمیز تلقی میشود، از نظر د بول مفید و سازنده است. وی لازمه قرن خود (قرن هفدهم میلادی) را که دوران سرآغاز گسترش اندیشههای فلسفی و خردمحوری است بسط رواداری و بردباری مدنی میداند و آن را امری حیاتی دانسته که پادشاه بایستی نسبت به ترویج آن بکوشد و اگر این امر تحقق نیابد و او بر خودکامگی و تمامیتخواهی خود پافشاری کند، کشور از مسیر توسعه، پویایی و رشد در همه زمینهها باز خواهد ایستاد. د بول توصیه میکند که اگر سرسختی پادشاه مانع انجام اصلاحات و ترویج بردباری مدنی شده و صدای جامعه و اقشار مردم به گوش او نمیرسد، بایسته طبقه نخبه و فرهیخته جامعه است که از هماکنون درصدد نفوذ و اثرگذاری بر فرایند جانشینی و تعیین جایگزین او باشند. رساله مدارای ادیان در شرایطی اضطراری نوشته شده که در آن نهتنها پروتستانها، بلکه نیروهای مدنی حامی اصلاحات و رواداری مدنی و مذهبی نیز در موقعیتی خطیر و دشوار قرار گرفته بودند. هانری بزنژ د بول راهحلی عملگرا ارائه میکند؛ بردباری مدنی. اصل و بنیان اندیشه وی، بهویژه در استدلال و برهانهایش بر دنبالهروی و تأثیرپذیری متقابل ادیان از یکدیگر در فضای رقابتی آزاد و امن استوار است. او در رسالهاش اینگونه میگوید:
جهل و ناآگاهی، نخستین پسامد رکود و رخوت است؛ چراکه ذهن انسان بهمراتب از جسمش سستتر و کاهلتر است. طبیعت بشر همیشه در تقابل با جهد و تلاش است و اکثر اوقات تنآسایی و اهمال را انتخاب میکند. این امر تا جایی پیش میرود که برای گریز از پرسشها و نگرانیها، خودپسندی و تکبر را برمیگزیند. برای اجتناب و گسستن از این خودپسندی ذاتی که طبیعت انسان او را به چنین گذرگاهی میکشاند، بایستی که فرد تن به تلاشی گاه پرمشقت برای تغییر ساختار خویشتن بدهد. برای ایجاد شوقی از این دست، انسان بایستی طعم رشد و پاداش را بچشد. وقتی هادیان نقشی فراتر از فربهشدن با رذیلتها و فرومایگیها ندارند و عمده عملکردشان معطوف به خُرد انگاشتن تجدد و تحقیرِ نوگرایی است و توانشان بر تفتیش و ممیزی سکنات و وجنات عدهای از شهروندان متمرکز شده، پُر واضح است که چنین مشغلههای مبتذل و سخیفی، شکوه و عظمتی برایشان به ارمغان نخواهد آورد. غیرت، انصاف و جوانمردیشان به سستی میگرود و ذهن شایسته و قابلیتهای انسانیشان رو به خاموشی میگراید، همچون آتشی که چون هیزم بر آن نیفزایند از شعلهورماندن بازماند. سلاحی که زنگ بزند، سرباز را از شناخت ارزشش بازمیدارد. شجاعتی که در پی کسب فتح و فتوت نرود، به تاریکی میگراید و اینها جملگی برآمده از فضای رخوت و وارفتگی است. به راستی در عرصه نبرد و رویارویی اندیشههاست که قهرمانان پدیدار میشوند و دستاورد انسان در تلاش و تکاپو به بار مینشیند و او را به کمال و پیروزی میرساند. درخشندگی و زیبایی فضائل ارزنده در پیِ هماوردیها و در معرض قراردادنها عیان و برجسته میشود. البته آنگاه که از آن رخوت و تنآسایی بیرون جسته باشند. ناخدای کشتی هنگام آرامش و بیحرکتی تجربه و دستاورد خود را فراموش میکند، پس این توفانها هستند که او را میسازند و رعدوبرقها هستند که او را به مهارت میرسانند و هنرور مینمایند.
به همین ترتیب، اگر کلیسا دشمنانی نداشته باشد که گهگاه آنها را به عقب براند و رقیبانی در میان نباشند که بعضا او را به چالش بکشند و پرسشگرانی نیابد که به تکاپویش بیندازند، او گویی در دریایی آرام چون جسدی روان است و کسی در این میان انباشته از توان وجود ندارد تا به فکر مبارزه و پاسخ باشد. آن لحظه که کلیسا و روحانیون گمان کنند که شکستناپذیرند و مغلوبناشدنی، همان لحظه سرآغاز افولشان خواهد بود. آنجایی که مردم جسارت و شهامت آن را نیابند تا طریقت صاحبان رأی را به چالش بکشند و زهره آن را نداشته باشند تا سخنی تازه عنوان کنند، همان نقطه سرآغاز انحطاط روحانیت و کلیسا خواهد بود. چون در چنین وضعیت رکود و سکون، کسی به دنبال ژرفاندیشی و غور در اندیشهها و تعالی مذهب و اخلاق دینی نمیرود. هنگامی که جنبشی یا نهضتی کتابها و آثار روحانیون مستقر را به چالش نکشد، دیگر کسی از میان آنها سراغ عمیقتر نگریستن و تأملی ژرف در باب آثار فاخر و ریشهدار مذهبی نمیرود. اینها همه در طول اعصار و دوران مختلف ثابت شده است و اگر بخواهیم بدون کنکاش در جزئیات تاریخی بررسی همهجانبهتری کنیم، قرن آریوس که زیرسؤالبردنهای روایات رسمی کلیسا توسط وی، بلوای بزرگی برپا کرد، آن دوره را عملا به پربارترین دوران شکوفایی اندیشههای نوین و اثربخش مذهبی تبدیل کرد و پیشرفت و بسط مطالعات کلیسا را شتاب داد. بنابراین میتوان اینگونه گفت که آنچه رُمنشینان از ظن خود حمل بر کفرگویی مینمایند و پرسشها و زیرسؤالبردنهایی که افراد غرضورز را گستاخ و عصبی میکند، در واقع برای مذهب و کلیسا دشمنانی هستند بسیار سودمند و کارآمد. این پرسشگران، این به چالش کشانندگان، همچون پتکی بر سرهای مخمور و غفلتزده فرود میآیند تا آنها را بیدار کنند و به خود بیاورند و عیارشان را بسنجند و اذهانشان را به تکاپو بیندازند.
سکوت ناشی از محدودیت و نَسَق با خود جهل و ناآگاهی میآورد و به دنبال آن ارزشها فاسد شده و تباه میگردند. آنگاه آفت سطحیزدگی جامعه را در بر میگیرد، چون جهل و سطحیزدگی از یکدیگر جداییناپذیرند و اینها سرچشمه تمام گرفتاری و مصیبتهایی است که بشر به آن دچار میشود. جهل و ناآگاهی، سطحیزدگی و حاشیهگرایی انسانها را فرومانده و کور کرده و از راه و مسیر درست منحرفشان میکند. روحانیون و کلیسا گمان کردند که با تهدید و ارعاب سکوت را برقرار ساختهاند، حال آنکه این دم فروبستن، خُسران بزرگتری است که ضرر و زیانش به خود ایشان برمیگردد. خطا و غفلتی که باعث فزونییافتن تشویش و خشم در جامعه میشود و تیرهروزی را پیش برده و زندگی بدون امنیت را ریشهدار میکند و اینگونه است که کشور را رفتهرفته به ورطه ضعف و درماندگی میکشاند. همچون تاریکی شب که سارق آن زمان وارد خانه میگردد و چون مردم خفته باشند و بیرمق، دشمن حملهور میشود. هنگامی که هادیان ندانند مسیر صواب و نیکبختی کجاست و راه سعادت کدام است، محال است که مردم به هزاران طرف متفرق و منحرف نشوند.