تقسیم بندی توحید آنگونه که در اسلام متداول است، در آیین سیک وجود ندارد، اما میتوان گفت که توحیدگرایی به صورتی که در اسلام رایج است، در آیین سیک قابل مشاهده است و هرچند از نظر نوعِ بیان، تفسیر و تبیین امکان تفاوت وجود دارد، از نظر مضمون و محتوا خیلی به هم نزدیک هستند.
ردنا (ادیان نیوز) – با شواهد و تعاریفی که در خصوص توحید بهعمل آمد، سؤالی را که در ابتدا مطرح کردیم، یاد آور میشویم: آیا آیین سیک با توجه به اینکه از نظر محتوایی، توحیدگرایی را تأکید میکند، در زمره ادیان توحیدی بهشمار میآید؟ معیار و ملاک توحیدی بودن ادیان چیست؟ آیا توحیدی بودن یک دین شرایطی را لازم دارد؟
یکی از تفاوتهای عمده اسلام با آیین سیک، اعتراف و شهادت به یگانگی خداوند و رسالت پیامبرش محمد (ص) است که با کلمه توحید یا شهادتین معرفی و به عنوان دروازه ورود به دین اسلام استفاده میشود. این اعتراف شرط اساسی ورود به اسلام است. بند دوم شهادتین کار را سختتر میکند. گواهی دادن به رسالت پیامبر در آستانه ورود، حکایت از چارچوبی میکند که در کلمه توحید گنجانده شده است. این کلمه سه محتوای یگانگی خدا، رسالت و دین را با خود مطرح میسازد؛ به این معنا که پیش فرض اعتراف به یگانگی خداوند، مستلزم قبول ابلاغ دین جدید از سوی خداوند توسط پیامبر اوست.
در سنت آیین سیک شرایط متفاوت است. اگر قبول رسالت و ادعای ابلاغ دین جدید را یکی از استوانههای لازم بهشمار آوریم، با فقدان آن در این آیین مواجه خواهیم شد، زیرا هیچ شاهدی دال بر رسالت مؤسس این آیین (گورو نانک) وجود ندارد؛ هرچند خود را مأمور تبلیغ نام خدا میداند، ولی در هیچ جایی ادّعای رسالت نکرد و حتی پیامی را از سوی خدا به مردم ابلاغ ننمود، ( Singh Darshan,1970: 16)، و نیز مدعی تأسیس دین جدیدی نشد. پیروان این آیین معتقدند که خداوند به او (مؤسس) الهام مینموده است. در یک فرض خوشبینانه و عالی ما این الهام را میتوانیم نمونهای از قبیل، الهام به اولیا فرض کنیم، که صرفاً به قداست وی مربوط میگردد، نه رسالت و نوآوری در دین. آنگاه دعوت به یگانه پرستی از سوی ایشان جنبه تبشیری به خود میگیرد. پس توحید در آیین سیک با فقدان رسالت مواجه است؛ حتی برخی نویسندگان سیک تأکید میکنند که گورو نانک با فرضیه پیامبری خدا مخالف بوده است و چون خدا قادر است پیامش را مستقیماً برساند، بینیاز از پیامبر است، بر این اساس، نظریه پیامبری در تمام دینها را رد میکند۱ ( Singh Darshan,1970: 12-15)، با این حال، آیا این کمبود و کاستی، توحیدگرایی آن را نفی میکند؟ یا صرفاً نقصانی در آن دین بهشمار میآید؛ هر چند مفهوم و مضمون توحید را به نوعی در خود گنجانده باشد؟ اکنون باید دید آیا مدلول توحید در هر دو دین مذکور یکی است یا با یکدیگر متفاوتند؟
مدلول توحید در اسلام و آیین سیک
مطابق سنت سیک خداوند خالقِ وجود (Kartā Purak ) است. او جهان مادی را بدون عنصر فیزیکی از پیش ساخته، خلق کرد. جهان تجلی خود اوست؛ نه آنکه وهم و فریب؛ یعنی مایا۲ Maya)) باشد، و چون خداوند حق است جهان که از او نشأت یافته نیز حقیقت دارد؛ اما خداوند با جهان یکسان نیست. او در جهان حاضر است، ولی محدود به آن نیست ( Bala, Shashi,1999: 18). خداوند جاودانه ((Akāl Murat است و این جاودانه بودن، یکی از نامهای او محسوب میگردد. خداوند یگانه و بیشکل ( Nirankar) تصور میشود. اگرچه تمامی اشکال از وی صادر میگردد، اما خود بدون جسم (Ajun) و واجبالوجود ((Sāibhan است. او نخستین خالقی است که خود خالق ندارد. بسیطی است که همیشه بوده و خواهد ماند. در نخستین بند و سرود مذهبی گورو نانک به عنوان مؤسس این دین؛ خدا را اینگونه معرفی میکند:[۲]
یگانگی
ایک انکار <> ؛ این جمله را تقریباً میتوان هم معنا با آیه «قول هوالله احد» دانست. کلمه «ایک» یعنی واحد و کلمه «اُن» بر گرفته از واژه هندی «ام» نام خداوند است. و «کار» یعنی بینهایت در نتیجه معنی جمله به خدای واحد ابدی اشاره میکند (Gursaran Singh,1972 :29). این مفهوم از توحید را میتوان به عنوان توحید ذاتی خداوند پذیرفت؛ با این تفاوت که متن قرآن در معرفی توحید از کلمهای استفاده کردهاست که مفهوم توحید به وحدت عددی ختم نمیشود، اما کاربرد عدد در متن آیین سیک به عنوان نماد توحید از عمق آن کاسته، به توجیه و تأویل نیاز دارد. در برخی کتابهای تفسیری متون مقدس آن را به غیر قابل شمارش و بیحد و حصر توجیه کردند (Gursaran Singh,1972: 33) برخی نیز معتقدند اضافه شدن عدد یک به اسم خدا بر یگانگی او تأکید دارد (Ishar Singh,1985,Vol.1: 130) .
مفهوم حق
ستنام siq nwmu؛ واژه « سَتِ» یعنی حق؛ با این جمله به حقانیت نام خداوند اشاره میکند، زیرا نام در این آیین اهمیت زیادی دارد و گاهی آن را مترادف با خود خداوند میدانند (Ishar Singh,1985,Vol,1: 130 و در جای خود به آن اشاره میشود،آنها معتقدند جهان از طریق اسماء الاهی خلق شده است و همچون خداوند حقیقت است. مفسران تاکید دارند که، این جمله به حقیقت بودن خدا، انسان و جهان یا طبیعت اشاره دارد Gursaran Singh,1972: 31))در قرآن کریم، خداوند، حقّ مطلق نامیده شده و غیر خدا، باطل خوانده شده است: ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَی (حج ۲۲، ۶). شامان ذکر است که حق در فلسفه اسلامی نیز سه معنا دارد: ملا صدرا به آن اینگونه اشاره میکند: ۱حق بهمعنی ثابت دائم که به واجب تعالی مربوط میگردد؛ ۲- حق یعنی ثابت، که شامل کل موجودات است (حق، یعنی وجود) هر چیزی که در خارج ثابت است؛ ۳- حق یعنی، وقتی که واقع را با قضیه بسنجیم (مطابق بودن) و اگر قضیه را با واقع بسنجیم، صدق و کذب مطرح است (الاهیات شفا، مقاله اول، فصل هشتم، در بیان معانی حق و صدق). هر چند این آیین بهطور مجزّا با این تقسیم بندی آشنا نیست؛ با توجه به برخی اشارات و تلویحاتی که درباره خداوند دارد، میتوان گفت منظور از حق در اینجا، همان ثابت دائم؛ یعنی واجب تعالی است، منتها با این توجیه که نسبت آن به جهان را نیز همان ثابت؛ یعنی وجود فرض کنیم؛ زیرا هندویسم جهان را نوعی توهّم یا مایا میخواند و آیین سیک در مبارزه با آن، جهان را حقیقت دانسته است و منظور از حق اینجا، در استناد به جهان، مقابل توهم است.
مفهوم خالق و خلقت در آیین سیک
کرتا پُرکه krqw purKu ؛ واژه «پُرکه» یعنی آفریننده و خالق، که در اصل از واژه سنسکریت پورشpursh به معنی شخص مشتق شده و در بهگوت گیتا Bhagvat Gita به معنی روح بهکار رفته است. مفهوم جمله در آیین سیک به صفت خالقیّت خداوند اشاره دارد (Dalip Singh,1979/9 ). در باور این آیین تنها یک خدا خالق کل هستی است. تمام اشیای مرئی و نامرئی از او نشأت گرفته است. پیش از خلقت هیچ چیزی بجز خدا نبود. پس از خلقت، جهان در حال تغییر و تحوّل و محدود به زمان و مکان است و خداوند با جهان یکسان نیست، خالق با مخلوق تفاوت دارد، زیرا آفرینش محدود و مشروط است و خالق، مستقل و نامحدود است. خداوند در حالی خلقت جهان را آغاز کرد که خود متعالی بود.
مفهوم خالق بودن خداوند ما را به این پرسش سوق میدهد که آیا گورو خداوند را به عنوان خالق جهان، مانند یک نجّاری که میزی را میسازد، مینگرد یا خیر؟ زیرا علت مادی میز مستقل از نجار است، حال آنکه خداوند خود علت همه و علت العلل است و خارج از او هیچ علت بنیادینی وجود ندارد، از این رو، او را Karn-Kāran میخوانند، و معتقدند او خالق و تنها علّتی است که از طریق اراده و کلام به شکل لطیف و از طریق جهان به شکل ضخیم، تجلی و ظهور میکند و بهخاطر ارتباط با جهان، واجد صفاتی مثل وحدت وجود و نظیر آن میگردد. در متن مقدس تجلّی خداوند چنین ترسیم میشود.
یعنی خداوند خودش زمین است، خودش کشاورز است، خودش بذر را میرویاند و آسیاب میکند
خودش میپزد و غذا را در ظرف قرار میدهد و خودش مینشیند و میخورد.[۳]
)Guru Granth Sahib, Bihagri, M:3 : 550(
در جایی دیگر از کتاب مقدس به مخالفت با عقایدی که برای هر یک از خیر و شر خدایی را معرفی میکنند، تأکید شده که خوبی و بدی همه مخلوق آن خدای یکتاست، و همه آن را هدیهای از سوی وی برای انسان میخوانند. این مفهوم از خلقتِ شر، بدان معنا نیست که در این آیین، اعتقاد به جبر در عمل انسان حاکم باشد، بلکه این دین انسان را مختار و آزاد دانسته، که به نیروی عقل میتواند مسیر خود را انتخاب کند. البته، در جای مناسب به این مطلب بهطور مفصّل باید پرداخت که خداوند به هیچ وجه، آفریننده شرّ به حساب نمیآید و سراسر خیر محض است و آنچه به عنوان شر جلوهنمایی میکند، تصویر و ترسیمی است که ما خود به آن ضمیمه نمودهایم، و حقیقت ندارد، اما از آنجایی که آیین سیک تجلّی خدا را در درون هر چیز میداند، ناچار است یا صدور شر از خدا را بپذیرد و یا دچار تناقض گویی شود و در معنای تجلی دخل تصرف نماید. به هر حال، این آیین بهشدت به توحید در خلق تأکید میورزد، و در موارد متعدّد شاهد هستیم که همه جهان را مخلوق یک نور میداند.
آیین سیک
تنها یک خدا خالق جهانیان است، دوّمی وجود ندارد. ای نانک، همه مخلوقات در آن یگانه فنا خواهند شد[۴]
( S.G.G.S, M:1 : 930)
اوّل الله نور را خلق کرد، همه بنده آن خداییم.[۵]
از یک نور تمام جهان به وجود آمده است، پس کدام یک خوب و کدام بد است؟!
(S.G.G.S, Parbhati Bhagat Kabirji : 1349)
اعتقاد به خالقیت خداوند به همینجا ختم نمیشود. او کل کیهان را به حکم الوهی خود آفرید، و آن را رها نکرد، بلکه از همان ابتدا حفاظت و هدایت سرنوشت جهان را به عهده گرفت. گورو ارجن در این باره میگوید: «ای صاحب و بخشنده زندگی و نگهدارنده آن، تو حافظ هر لحظه زندگی ما هستی، زیرا ما فرزندان تو هستیم و کاملاً به تو وابستهایم، تو برای ما همان وجودی.(S.G.G.S, M: 5 : 674) خداوند صرفاً جهان را خلق نکرد، بلکه همه چیز را به روش اصولی و منسجم مرتب و آراسته کرد. آب و هوا را با هم ترکیب ساخت و روح را در بدن قرار داد و ماه و خورشید را روشنایی بخشید و زمین را مکان زندگی و مرگ قرار داد. اگر خداوند لحظهای خود را از جهان کنار بکشد، کل آن فرو خواهد ریخت. از اینرو، خالق، اول و آخر، علت و حافظ دائمی جهان تنها اوست و همیشه در سرتاسر آن حضور دارد و کاملاً از نیازها و ضروریات افراد آگاه است» S.G.G.S, M: 5, P.877) ).
مفهوم خلقت در اسلام
قرآن کریم نیز در نخستین آیات به پیامبر (ص) به مفهوم توحید در خلق و امر اشاره دارد. در اوایل سوره علق به آن تصریح کرده و حتی در سوره عنکبوت آیه ۶۱ قبول آن از سوی مشرکان را تأیید میکند و برای آن در موارد متعدد اقامه دلیل میکند. ملاصدرا در کتاب اسفار در باب توحید در خلق میگوید: یگانگی و یکپارچگی جهان، دلیل بر یگانگی خداست (اسفار،ج،۶ : ۹۴). بنابر این، دایره هستی دایرهای است یکتا که حدود آن به یکدیگر پیوسته و در کثرت آن وحدتی را پدید آورده است و آن برهانی است بر یکتایی پدید آورنده، چون اگر سرای هستی یکی است، سازنده آن هم جز یکی نتواند باشد (اسفار، ج،۵ : ۳۴۷).
مفاهیم مذکور را در اسلام زیر عنوان توحید در خالقیّت و توحید در ربوبیّت میتوان مقایسه کرد. توحید در خالقیّت: در جهان آفرینش، خالقی حقیقی و مستقل جز خدا نیست و تأثیر دیگر موجودات، از فرشته و انسان و علل طبیعی، همه، جنبه ظلّی و تبعی دارند و کارها را به اذن و مشیت او انجام میدهند. البته، این بدان معنا نیست که خدای جهان مستقیماً بدون تأثیرگذاری علل و اسباب، پدید آورنده اشیا و آثار باشد و در حقیقت، خدا در حال تقارن علل و اسباب طبیعی و امکانی، مستقیماً اثر بخشی کند، و موقعیت علل، جز موقعیت مقارنت و نمایش چیز دیگری نیست، آنگونه که اشاعره و اهل حدیث مطرح میکنند. فلاسفه و محققان و گروه عدلیه و پیروان اهل بیت، همگی به تفسیر نخست معتقدند، و آیه« هل من خالق غیر الله» (فاطر/۳) را به شکل یاد شده در بالا تفسیر میکنند.
توحید در ربوبیت: ربوبیت، مشتق از «رب» به معنای صاحب است، عرب هر موقع بگوید: رب البیت، رب الدابه، رب الضیعه، مقصود صاحبان خانه و اسب و مزرعه است. از آنجا که تدبیر و کارگردانی هر چیزی بر عهده صاحب آن است، طبعاً مقصود از توحید در ربوبیت، همان توحید در تدبیر و کارگردانی است؛ یعنی خدا جهان را آفرید (توحید در خالقیت) و تدبیر و کارگردانی آن نیز بر عهده اوست. آنچنان نیست که اصل خلقت از آن خدا باشد و کارگردانی آن را بر عهده فرشتگان و انبیا و اولیا بگذارد. بلکه او هم خالق است و هم مدبّر و جهان یک خالق و یک مدبّر اصیل بیش ندارد. البته، اعتراف به وجود یک مدبر اصیل و مستقل، مانع از آن نیست که جهان آفرینش تودهای از علل و اسباب باشد که بر یکدیگر اثر بگذارد و جهان آفرینش به صورت زنجیرهای از علل و معلومات پیش برود.
همانطور که در توحید در خالقیت یاد آور شدیم، اعتقاد به چنین توحیدی به معنی نفی دیگر علل، چه از نظر آفرینندگی و چه از نظر تأثیر در یکدیگر نیست، بلکه مقصود این است که خالق اصیل و مدبر مستقل خداست و خالقیت و آفرینندگی موجودات ممکن، همه و همه به اذن و مشیت و سرپرستی اوست. همچنین، توحید در تدبیر، مانع از اعتراف به مدبران ظلّی و تبعی نیست که تحت فرمان او انجام وظیفه میکنند، چنانکه میفرماید: (فالمدبّرات امرا، سوره نازعات: آیه ۵: سوگند به کارگردانان امر آفرینش).
مقایسه توحید در خلق
البته، تفاوت اساسی توحید ربوبی اسلام با آیین سیک در این است که توحید در ربوبیّت و تدبیر جهان و انسان از منظر اسلام دو قلمرو دارد: ۱. تدبیرتکوینی؛ ۲. تدبیرتشریعی. مقصود از تدبیر تکوینی، کارگردانی جهان آفرینش است؛ بدین معنا که اداره جهان هستی (به سان ایجاد و احداث آن) فعل خداوند یکتاست. تاریخ انبیا نشان میدهد که مسأله توحید در خالقیت، مورد مناقشه امّتهای آنان نبوده و اگر شرکی در کار بوده است، نوعاً به تدبیر و کارگردانی عالَم و به تبع آن عبودیّت و پرستش مربوط میشده است. مشرکان عصر ابراهیم خلیل (ع) فقط به یک خالق اعتقاد داشتند؛ ولی به غلط میپنداشتند که ستاره، ماه یا خورشید ارباب و مدبّر جهانند و مناظره ابراهیم نیز با آنان در همین مسأله بوده است (انعام، ۷۶/۷۸). البته، باید توجّه داشت که توحید در تدبیر، با اعتقاد به مدبّرهای دیگر که با «اذن خدا» انجام وظیفه میکنند و در حقیقت، جلوهای از مظاهر ربوبیّت خدا هستند، منافات ندارد. بدین جهت، قرآن در عین تأکید بر توحید در ربوبیّت، به وجود مدبّران دیگر تصریح کرده، میفرماید: «فالمدبّرات أمْرا» (نازعات ۷۹)؛ تدبیر در تشریع منتهی میشود به حکومت داری و قانونگذاری که به اعتقاد مسلمانان در اختیار خداوند است.
از جمله کاستیهای مشهود در آیین سیک این جنبه از توحید، یعنی توحید تشریعی است. «تدبیر در تشریع» هم اهمّیت بسیاری دارد؛ به این معنا که هر نوع امور مربوط به شریعت نیز (اعم از حکومت و فرمانروایی، و قانونگذاری، اطاعت و فرمانبرداری،) همگی در اختیار اوست، و هیچکس بدون اذن او حق تصرف در این امور را ندارد؛ از این رو، توحید در حاکمیت، توحید در تشریع، توحید در اطاعت و … از شاخه های توحید در تدبیر شمرده میشوند که در آیه ۶۶ و ۸۰ نساء و آیه ۴۴ مائده و آیه ۲۵۵ بقره و آیه ۲۸ انبیاء به اقسام مذکور دلالت صریح دارد، و چون آیین سیک به گواه تاریخ، به جنبههای طریقی بیش از جنبههای تشریعی تأکید دارد، عمیقاً به این قسم از توحید نپرداخته است، هر چند گورو دهم با شروع خالصا احکام و دستوراتی را برای پیروانش وضع کرد و یا سایر فرق آیین سیک احکامی را معین کردند، اما شریعت در این دین، خیلی پر رنگ نشد و نیست.
منزه بودن خدا در آیین سیک
نِربهَو نِروِیْرinrBau inrvYr ؛ واژه «نِر» یعنی منزه بودن و «بهو» یعنی ترس و «وِیْر» به معنی دشمن است مفهوم جمله به این معناست، که خداوند منزّه از هر خوف و دشمنی است. این عبارت به نوعی با عقاید هندویی مخالفت میکند، زیرا آنها در معرفی خداوند دچار چنین لغزشی شدند، که گاهی در اسطوره جنگ خدا علیه شیطان، خدا را کینه جو و یا کسی که ترس عارض آن شده و حیوانات جنگل به مساعدت آن میآیند، معرفی میکنند.
قسمتی از داستان چنین است: رامه با پادشاه بوزینگان پیمان یارى بست و یکى از سرداران پادشاه به نام هَنومان با جان و دل به خدمت رامه درآمد. هنومان با سپاه بوزینگان به جستجوى سىته، همسر رام پرداخت و او را در کاخ پادشاه اهریمنان یافت. رامه به کمک بوزینگان پلى از سنگ روى دریا بنا نهاد و از خداى دریا کمک طلبید تا امواج را فرو نشاند و لشگر بوزینگان را به جزیره سیلان که مقر حکومت راوَنَه بود، راه دهد. کارزار خونینى درگرفت. رامه تیرهاى مهلک خود را به سوى راوَنه پرتاب مىکرد و سر از تنش جدا مىساخت، اما هر دَم سرهاى تازه مىرویید و اهریمنِ غول آسا عمرى دوباره مىیافت. رامه ناگزیر به سلاح معجزه آساى خویش دست یازید. تیرى بر چلّه کمان نهاد که با بال وایو، خداى باد، آراسته بود و خورشید بر نوک آن جاى داشت و به سنگینى کوه مِروُ «Mt.Meru» بود. این تیر سینه راونه را شکافت و سلطان اهریمنان را از پای در آورد. مدلول و مفهوم خدا در آیین سیک حاکی از خدای قادری است که نیازی به مساعدت و یاری دیگران ندارد و بعلاوه کینه جو و انتقام گیر نیست.
جاودانگی خدا در آیین سیک
آکال مورت Akwl mUriq؛ یعنی شأن و کمالش لازمانی است. واژه «مورت» به جاودانگی خداوند اشاره دارد. در متون اسلامی نیز خدا پیراسته از فقر و نیاز است و این مستلزم آن است که خدا در زمان و مکان نگنجد، زیرا موجود مکانی به مکان نیازمند است و موجود زمانی نیز لازم است تنها در شرایط خاص زمان تحقق داشته باشد؛ و خدا برتر از مکان و زمان است.
نفی تولّد و مرگِ خدا درآیین سیک
اَجونی AjUnI؛ این جمله به مفهوم آیه «لم یلد» آمده است؛ اجونی یعنی نا زاد؛ و اشاره دارد که خدا از کسی زاده نشده است. با این حال، مفهومی که غالباً از آن اتخاذ میگردد، به فرهنگ هند مرتبط است.
در این فرهنگ اعتقاد به تناسخ متداول و حتی در آیین سیک وجود دارد، برای نفی آن دیدگاهی که احیاناً خدایان را نیز در چرخه تناسخ قرار میدهند، تولد و مرگ خدا نفی شده است و با این جمله نشان دادهاست که خدا پدیدهای که نبوده و بعد به وجود آمده باشد، نیست و از کسی زاده نشده و کسی او را ایجاد ننموده است.
سوبهَنْ sYB؛ این واژه یعنی قائم به ذات. در این جمله خدوند واجب الوجود خوانده شده است.
گور پرْساد gur pRswid؛ این جمله به نوعی، معرفت شناسی خدا را مبتنی به گورو دانسته است؛ یعنی معرفت خدا تنها از طریق پیروی از دستورات گورو؛ معلم و مرشدِ این راه، میسر میگردد.
مفهوم عدد یک در اسلام و آیین سیک
اهمیت «یک» در سنتهای دینی در سخن برخی عارفان این چنین تأثیر گذاشته است: یک در هر عددی نفوذ دارد. پیمانه عمومی برای همه اعداد است. همه اعداد را در خود متّحد میکند و هیچ کثرتی نمیپذیرد. یک، پیوسته یکسان و غیر قابل تغییر است (آنهماری شمیل،۱۳۸۸ :۵۳). وصول به این وحدت پنهان در پس تجلیات متکثر و یگانه شدن با واحد همواره هدف عرفان بوده است. دین باستانی چین نیز به واحد به عنوان نمادی برای الوهیت نگریسته و خدا را واحد مطلق که در ذاتش یگانه است، معرفی کرده است. متفکران هندی پدید آورنده اوپانیشادها نیز بهدنبال وحدت در پس کثرت بودند و گفتهاند واحد آتشی است که در اشکال بسیار زیادی فروزان است، واحد خورشیدی است که بر جهان پرتو میافکند (همان : ۵۵).
اشاره به واحد در قالب عدد یک، در سنت سیک مغفول نمانده است. در کتاب مقدس، واژه ایکاونکار (خدا یکی است) به مفهوم یگانگی در عین اعتقاد به سه اقنوم که در مسیحیت یا در آیین هندو به شکل برهما، ویشنو و شیوا وجود دارد، نیست، بلکه او ذاتاً و کاملاً در محتوا، کیفیّت و کمیّت واحد است. رقم یک در کتاب مقدس این آیین بهعنوان شماره و واحد ریاضی بهکار رفته است، زیرا خدا بهطور مکرر به عنوان واحد مترادف با یک، فهم شده است. در واقع، این کلمه Ek (یک) پیشوندی است که در ابتدا نام خداوند نهاده میشود تا گویای نفی دوگانگی و ثنویت و یا چندگانه پرستی باشد. یگانگی به شکل عدد ریاضی، بالاترین مرتبه توان تصور انسان دانسته شده است (Rajinder Kaur: 33) و برخی نویسندگان و شارحاً سیک تصریح کردند که یگانگی خداوند یک واحد ریاضی است که در ارتباط با آفرینش مد نظر قرار میگیرد ( Rajinder Kaur : 36).
در دین اسلام نیز مفهوم یگانگی در کنار کلمه خداوند آمده است. «الله احد» اما مفسران و زبان دانان عرب، این موضوع را دقیقتر بررسی کرده و میان عدد یک و مفهوم یگانگی تفاوت گذاشتهاند. در فرق میان واحد و احد گفتهاند:
واحد، در حساب و عدد استعمال و کاربرد دارد؛ به خلاف احد.
احد، متجزا و منقسم نمیشود در ذات و صفات.
واحد را ثانی باشد، لکن احد را ثانی نخواهد بود.
احد را ممتنع است شریک بودن در ذات و صفات، لکن واحد را محال نیست.
واحد بر ذوی العقول و غیر آن اطلاق میگردد، لکن احد خاص ذوی العقول است (شاه عبدالعظیمی، ۱۳۶۴ :۳۸۳). به گفته فخر رازی، خداوند متعال با گفتن «قل هوالله احد» صفت کثرت و عدد را از خود نفی کرد (فخر رازی، ۱۴۰۵ق، ج ۳۲ : ۱۸۵ ).
«علامه طباطبایی در این خصوص میفرمایند: مثل اینکه بگوییم: (ما جائنی احد)، یعنی احدی نزد من نیامد که در اینصورت اصل ذات را نفی کردهایم؛ یعنی فهماندهایم که هیچکس نزد من نیامد، نه واحد و نه کثیر؛ برای اینکه وحدت، در ذات اعتبار شده بود، نه در وصفی از اوصاف ذات، بله اگر وحدت در وصف اعتبار شود، مثل اینکه بگوییم: (ما جائنی واحد)، یعنی یک نفر که دارای وصف وحدت است، نزد من نیامد. در اینصورت اگر دو نفر یا بیشتر نزد من آمده باشد، دروغ نگفتهایم، چون آنچه را نفی کردیم، وصف یک نفری بود، خواستیم بگوییم یک مرد با قید یک نفری نزد من نیامد و این منافات ندارد با اینکه چند مرد نزد من آمده باشند» (طباطبایی، ۱۳۷۷، ج۱).
یگانگی خداوند در کلمات امیرالمؤمنین(ع) در توضیح معنای «انّ الله واحد» چنین تبیین و تشریح شده است. ایشان میفرمایند:
«انَّ القَولَ فی«ان اللهَ واحدٌ » علی اَربعهِ اَقسامٍ، فَوجهانِ منها لایجوزانِ علی الله و وجهانِ یثبتان فیه . فأما اللّذان واحد لایجوزان علیه فقول القائل واحد یقصد به باب الاعداد فهذا ما لایجوز لانّ ما لاثانی له لایدخل فی باب الاعداد، أَما تَری اَنَّه کَفَر من قال ثالث ثلاثه؛ و قولُ القائل هو واحد من الناس یرید به النوع من الجنس فهذا ما لایجوز علیه لانّه تشبیه، و جلَّ ربنا عن ذلک؛ فأما الوجهان اللّذان یثبتان فیه فقول القائل هو واحد لیس له فی الاشیاء شبه، کذلک ربنا؛ و قولُ القائل انّه عزّوجلّ اَحدی الْمعنی یعنی به أَنَّه لاینْقَسم فی وجود و لا عقلٍ و لاوهمٍ، کذلک ربنا عزَّوجل» (نهجالبلاغه).
در این کلام، برای واحد چهار معنا بیان کردهاند: واحد عددی، واحد نوعی، واحد به معنای بینظیر و واحد به معنای تجزیه ناپذیر. دو معنای اول در مورد ذات حق عزّوجلّ صحیح نیست، زیرا خداوند نه تکثر و تعدد پذیر است و نه دارای همجنس و همنو ع. اما دو معنای دیگر، برای خداوند قابل اثبات است.
قرآن کریم وحدت عددیه را از پروردگار جلّ و علا نفى مىکند و جهتش این است که لازمه وحدت عددیه محدودیت و مقدوریت است و واحدى که وحدتش عددى است، جز به اینکه محدود به حدود مکانى و زمانى و هزاران حدود دیگر باشد و جز بهاینکه مقدور و محاط ما واقع شود، تشخیص داده نمىشود و قرآن خداى تعالى را منزه از این مىداند که محاط و مقدور چیزى واقع شود و کسى بر او احاطه و تسلط بیابد و تنها محدودیت یک وجود به هزاران هزار امر عدمى باعث شده است که واحد عددى واحد شود و اگر به جهتى آن وحدت از میان رفت و صفت و کیفیتِ اجتماع عارض شد از ترکیب همان واحد، کثرت عددى بهوجود میآید و چون خداى متعال بنا بر تعلیم عالى قرآن منزه از مقهوریت است، بلکه قاهرى است که هیچگاه مقهور نمىشود، از این جهت نه وحدت عددى و نه کثرت عددى در حق او تصور ندارد و لذا در قرآن مىفرماید: “هو الواحد القهار” (رعد/ ۶) و نیز مىفرماید: “ء ارباب متفرقون خیرا ام الله الواحد القهار ماتعبدون من دونه الا اسماء …( یوسف/ ۴۰) و مىفرماید: “و ما من اله الا الله الواحد القهار (ص/ ۶۵).
سیاق این آیات همانطورى که مىبینید، تنها وحدت فردى را از بارى تعالى نفى نمىکند، بلکه ساحت مقدس او را منزه از همه انحا وحدت مىداند، چه وحدت فردى که درقبال کثرت فردى است (مانند وحدت یک فرد از انسان که اگر فرد دیگرى به آن اضافه شود، نفر دوم انسان به دست مىآید) و چه وحدت نوعى و جنسى یا هر وحدت کلى دیگرى که در قبال کثرتى است از جنس خود و چون تمامى این انحاء وحدت در مقهوریت و داشتن حدى که فرد را از سایر افراد نوع، یا نوع را از سایر انواع جنس جدا و متمایز کند مشترکند و چون بنا بر تعلیمات قرآن هیچ چیز خداى تعالى را به هیچوجه نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال نمىتواند مقهور و مغلوب و محدود در حدى کند، از این جهت، وحدت او عددی [نوعی، جنسی] نیست(تفسیر المیزان، ج ۱). در آیین سیک مفهوم یگانگی خدا به این دقت و شفافی تبیین نمیگردد و حتی از تفاسیر کتاب مقدس میتوان نتیجه گرفت آنها با این معنا از وحدت آشنایی ندارند، بلکه توحید را در قالبِ زوایا و حدودی که با چندگانه پرستی هندویی مواجه بودند، مطرح کرده، توضیح میدهند.
تفاوت قلمرو توحید در اسلام و آیین سیک
توحید در اسلام محور دینداری و مبدأ ورود به دین شناخته شده است. این موضوع آنقدر حایز اهمیّت است که گذشته از الاهی دانان و متکلمان، اصولیها نیز به آن پرداختهاند. مرحوم شیخ انصاری و مرحوم صاحب فصول در این خصوص دلایلی را مطرح کرده اند. ایشان با تمسک به کلمه توحید، یعنی «لا اله الا الله» مدّعی هستند که استثنا مفهوم دارد. استدلال ایشان چنین است که – بنابر نقل تاریخ – اعراب فقط با گفتن کلمه توحید و شهادت به رسالت حضرت نبی اکرم (ص) به دین مبین اسلام مشرف میشدند. پس شهادت به این دو جمله در دیدگاه نبی مکرّم اسلام (ص) برای ورود به اسلام کفایت میکرده است و این خود دلیل بر آن است که استثنا دارای مفهوم است، زیرا اگر استثنا فاقد مفهوم میبود، جمله مذکور صرفا نفی خدایان را بیان میکرد و اثبات خدای واحد – جلّ و اعلا – را متکفل نمیبود. پس همین که رسول گرامی اسلام، اعراب را به صرف گفتن این جمله داخل در اسلام میدانستند، دلیل بر آن است که استثنا مفهوم دارد (اصفهانی، ۱۴۰۴ق : ۱۹۵؛ شیخ انصاری، ] بیتا[: ۱۸۷).
از آنجایی که شروع آیین سیک شروع یک دین جدید و مستقل قلمداد نمیگردد، لذا توحید محور ورود به دین نبود. مؤسس این آیین تنها یاد و نام خدا را به مردم گوشزد میکرده است؛ هر چند بعدها برخی از گوروها قبول توحید را شرط کردند و به خصوص گوروی دهم در ضمن مراسم تعمید اقرار به توحید را گنجاند، اما چون بر اساس تاریخ، پیروان به منزله مرید و شاگرد بودند و مؤسس نیز خود را مرشد و معلم میخواند، لذا از ابتدا دعوت به دین و آیین معنا نداشته است تا قلمرو توحید محور قرار گیرد، بلکه سرنوشت و شرایط تاریخی اندیشه طرح آیین جدید با پیروان خاص را پس از مؤسس آن، ایجاد نموده است.
کاربرد دقت عقلی در قلمرو توحید
با مقایسه کلمه توحید در اسلام و توحید در آیین سیک، دقت فلسفی و عقلی در وجود و امکان و اهمیت آن برای مسلمانان آشکار میگردد، زیرا برای یک مسلمان وجود خدا و اثبات الوهیت او نهتنها در پرتو عدم خدایان، بلکه در نفی امکان آنان قرار دارد .به دقت عقلی، این پرسش قابل طرح است که، آیا منظور از جمله «خدا یکی است» وجود خدا اراده شده است، یا امکان آن. بهعلاوه، این عبارت (خدا یکی است و دوتا نیست) امکانِ تعدد خدایان را رد نمیکند، مثل آنکه میگوییم عنقا نیست، اما امکان دارد و گاهی جملات عرفانی مانند کلام ذیل کار را مشکلتر میسازد: وجود حقیقی تنها مختص در خداوند دانسته شده است.
hir ibnu dUjw nwhI koie ]
هری بین دوجا نهی کوئی
به جز خداوند هیچ چیز وجود ندارد
در این سروده کتاب مقدس، سیک وجود حقیقی صرفاً به خدا اختصاص یافته است. از طرفی، وجود جهان چون به نوعی تجلی خدا محسوب میشود، حقیقی است و در مقابل تفکر هندویی که جهان را وهم یا مایا میداند، حقیقی بودن آن را مورد تأکید قرار میدهد (اما در عبارت بالا، سخنی از امکان به میان نیامده است؛ یعنی وقتی چیزی غیر خدا نیست، آیا امکان هم ندارد؟ بیان نشدهاست).
ملّا هادی سبزواری، در شرح منظومه، میفرماید: توحید، یعنی اثبات وجود حق تعالی و نفی امکان الوهیت از غیر. انسان برای آنکه موحد شناخته شود، باید به هر دو شهادت دهد؛ یعنی هم باید به وجود حق تعالی شهادت دهد و هم شهادت دهد که خدایی غیر از او ممکن نیست (ج ۲ : ۵۱۱.) این مفهوم به وضوح در آیین سیک مطرح نیست. هرچند به وجود خداوند تصریح میکنند، اما از طرح عدم امکان غیر به دقت فلسفی ذکری به عمل نیامده است (گویا، بحث توحید نوعی مبارزه علیه دوگانه پرستی بوده است، اما عدم دقت فلسفی را میتوان به پای فقدان مباحث فلسفی و عقلی در آن آیین نیز بهشمار آورد).
بر اساس تعالیم قرآن کریم و معصومان- علیهم السلام- پایه و اساس دین، توحید است. «اَولُ الدینَ معرِفَتُه و کَمالُ معرِفَته التَّصدیقُ بِه و کَمالُ التَّصدیقِ بِه تَوحید» (طریحی، ۱۳۶۴: ۳۲)؛ سرآغاز دین، خداشناسی است و کمال شناخت خدا باور داشتن او و کمال باور داشتن خدا، شهادت به یگانگی اوست. “قُلْ انَّما یوحی الَیّ اَنَّما الهکُم اله واحد فَهلْ اَنْتُم مسلمونَ” (انبیاء/ ۱۰۸). مفهوم آیه این است که آنچه از دین به من وحی می شود، جز توحید و شاخه های آن نیست و معارف احکام و اخلاق همگی از فروعات توحید است (طباطبایی،۱۳۷۷، ج: ۱۴ :۴۶۷ ). بر اساس دلالت آیه ” الرکتاب اُحکمت آیاتُه ثُم فُصلَت منْ لَدن حکیمٍ خَبیر * اَلاّ تَعبدوا الاّ اللهَ انَّنی لکُم منه نَذیرٌ و بشیر” (هود/ ۱ و ۲) تمام معارف مختلف قرآنی، از قبیل معارف الهی، فضایل اخلاقی، تشریع احکام، آغاز و انجام خلقت، بهشت و دوزخ و …، تنها بر حقیقت توحید تکیه دارد. حقیقت «توحید» زیربنای دین خداست و البته، توحیدی که اسلام معرفی میکند، اعتقاد به این است که« الله» تعالی رب همه اشیای عالم است و غیر از او در همه عوالم، هیچ ربی وجود ندارد (همان، ج ۱۰: ۱۹۹-۲۰۰).
آیا توحید در آیین سیک شاخص و معیار دارد؟
مطابق آیین سیک متعالی بودن خداوند پیش فرض این جهان است و خداوند از طریق این جهان قابل شناخت است Bala, Shashi: 22)). ادیان الاهی مدعیاند امکان تلاش انسان با ارتباط به حقیقت متعالی میسر میگردد و آن حقیقت متعالی خداوند است که موضوع ایمان قرار میگیرد (Ward,Keith,1974:81). از نظر غریزی نیز انسان میباید روح شخصی خداوند را قابل دسترس بداند تا بدان منظور درخواست بخشش کند و یا در مصیبت از او آرامش و تسلی خاطر را طلب نماید و یا به عنوان پسر و دوست به او عشق بورزد و در هنگام نیاز از وی استمداد و کمک بخواهد ( (Macauliffe,M.A: 112. شخصیت خداوند به مفهوم و مانند شخصیت ما نیست. کسی قادر به تشریح و بیان ویژگی شخصی او نیست، بلکه صرفاً اوصافی مانند، خالقیت، اراده، عظمت و کسی که همیشه در جهان حاضر است و آن را کنترل میکند، شخصیت خداوند را توضیح داده، تا حدودی قابل درک میسازد تا انسان خدای متشخصی را عبادت کند و به آن عشق بورزد. البته، در برخی موارد خدا به عنوان یک مرد کامل و شوهر ترسیم میشود و غیر او به عنوان زن؛ منتهی شخصیت او هیچ قید و شرطی ندارد و مطلق فرض میگردد. به عبارتی، شخصیت او آن چیزی نیست که ما گاهی در انسان مییابیم، بلکه شخصیت او چیزی است که ما آن را فقط برای او وصف میکنیم. شخصیت نمونه Puran-Purakti که متعلق به شخص اوست، حقیقت مطلقِ فراگیر است که با توصیف خدا به عنوان شخص است. بدینسان، خود را به آن حقیقت مطلق نزدیک میسازیم (Rajinder:78).
آن چیزی که از توضیح متون آیین سیک به دست میآید، فقدان وجود معیار و شاخصی برای توحید است. گاهی تعالی خداوند پیش فرض این جهان قرار میگیرد و گاهی برای آرامش و تسلی خاطر، انسان باید روح شخصی خداوند را قابل دسترس بداند؛ یا خدای انسانواری را به عنوان پسر و دوست ترسیم کند و به او عشق بورزد و در هنگام نیاز از وی استمداد و کمک بخواهد، در برخی موارد خدا به عنوان یک مرد کامل و شوهر ترسیم میشود. البته، چنین ترسیمی از خدا تا حدودی متأثر از فرهنگ هندویی است. این تصویر و ترسیم نگاهی کاملاً عرفی است و فاقد دقت عقلی و فلسفی است .به علاوه، فقدان شاخص در تبین توحید سبب شدهاست توصیفهای متفاوتی از توحید ارائه گردد، که مخاطبان را با فهم متفاوتی از خدا آشنا میسازد، که گاه با یکدیگر در تناقض قرار میگیرند. این نقص و کاستی در تبین توحید و فقدان شاخص، نگرش یکسان به توحید را از مخاطب سلب میکند، و در نتیجه، معرفت به خدا را متزلزل و غیر قابل تفسیر نشان میدهد.
توحید، هدف اصلی نبوت و بعثت
قرآن کریم در چندین آیه، فلسفه رسالت و دعوت انبیا را تنها بیان وحدانیت و توحید الهی و نزاهت مردم از شرک میداند (رعد / ۳۶ انبیا/ ۱۰۸ ؛ یوسف / ۳۹ و ۴۰ ). این حصر، جز در مورد توحید، در هیچ یک از امور دینی ذکرنشده است، بنابراین، هدف اصلی از نبوت و بعثت، توحید است. “یا اَیها النَبی انّا اَرسلْنَاک شاهداً و مبشِّراً و نَذیراً و داعیاً الی اللهِ بِاذنه و سراجاً منیرا ” (احزاب/۴۵ و۴۶) در میان همه جنبههای مطرح شده در این آیه، پیداست که دعوت به سوی خدا تنها چیزی است که میتواند هدف اصلی به شمار آید و این نکته نیز حایز اهمیت است که دعوت نیز به اجازه خود خدا است.
در سنت سیک، پیشوای اول مدعی است که میخواهد نام خدا را تبلیغ کند. بنابر این، انسان با تمرین ذکر نام (Nām- Simran) میتواند به مقام خلوص Bhakti دست یابد، زیرا ذکر نام Nām – Simran اصل غایی در ظهور گذرگاه خود آگاهی ابدی است. هنگامی که خودِ متعالی، غرورHaumai خود را محدود نموده است، قادر است در اراده الاهی جذب شود و نسبت به کیهان آگاهی یابد. بدیهی است آنچه گورو نانک را در تبلیغ نام خدا، از بعثت پیامبران جدا میسازد، این است که پیامبر مأمور به شرک زدایی شد؛ آن هم به اذن و اجازه خود خداوند و خود اقرار کرد که پیامبر خدا است، اما مؤسس آیین سیک به اعتراف پیروان؛ چنین ادعای پیامبری نداشته است. حال چگونه کلام وی را میتوان نص صریح خداوند خواند؟ نص واجب تعالی نسبت به کلام فرد ولو مدعی به الهامِ مظمون آن باشد، قطعاً عمیقتر و موثقتر است و البته صرف تبلیغ نام خداوند که ادعای اصلی گورو نانک بود، نسبت به مأموریت انبیا، سنگینی و سختی چندانی ندارد و با رسالت سنگین پیامبران قابل مقایسه نیست، اما همین مقدار هم آنها را واجد نص الاهی نمیکند.
ارتباط توحید با معاد: انّا لله و انا الیه راجعون؛ مبدأ پیدایش انسان از خدا آغاز شده و سرانجام به او ختم میگردد. و اوج توحیدگرایی در این جهان پایان نمییابد بلکه پیوندی است میان مبدأ و معاد؛ الله لا اله الاّ هو لَیجمعنَّکُم الی یومِ القیامهٍ لاریب فیه و منْ اَصدقُ منَ اللهِ حدیثاً ( نساء/ ۸۷ ). سنت سیک با طرح مسأله تناسخ راه بازگشت به خداوند را دشوار میسازد و فقدان معاد در قالب بهشت و جهنم همیشه عدهای را در چرخه تناسخ گرفتار این جهان ساخته است، زیرا از منظر آن دین هرگز قیامتی تصور نمیشود تا همه انسانها در سایه سار توحید محضر قدسی و ربوبی آن یگانه را درک نمایند. از اینرو، اکثر کسانی که به مرحله فنا نرسیدهاند، با بازگشت دوباره به دنیا و تنزل از مقام انسانی از مواجهه با یقین (درک توحید آخرتی) محروم خواهند ماند.
بررسی و تبین نهایی
قبل از اینکه از مباحث فوق نتیجه گیری شود ،لازم میدانم یک تبیین نهایی داشته باشم. پیش از این اشاره شد که بنیانگذار آیین سیک به شهادت تاریخ، به هیچ وجه نه ادعای تأسیس دین جدیدی را داشته و نه مدعی پیامبری بودهاست، بلکه روند تاریخی، از سلسله مرید و مرشد، آیینی را پدید آورد که از میان خدایان هندو تنها توحیدگرایی را ترجیح داد. حال وضعیت چنین توحیدی در مقایسه با اسلام چگونه است؟ به نظر نویسنده، چنین توحیدی با اشکالاتی مواجه است، از جمله آنها اذن خداوند برای دعوت مردم است. با استناد به نص معتبر، اجازه داشتن از طرف خداوند یکی از شرایط اطاعت اسلامی است. در نماز میگوییم ایاک نعبد؛ یعنی خدایا، هیچ گروهی را به نام روحانی و به نام قدیس و به نام دیگر عبادت نمیکنیم، کورکورانه اطاعت نمیکنیم، هر کس را تو فرمان دادهای، اطاعت میکنیم و هر کس را که تو فرمان ندادهای، اطاعت نمیکنیم. اگر رسول خدا را اطاعت میکنیم، از آن جهت است که تو صریحا فرمان او را واجب کردهای؛
یعنی مسلمان به این دلیل از رسول خدا پیروی میکند که خداوند صریحاً فرمان او را واجب کرده است. در سوره توبه فرمود: «ءاتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله» (سوره توبه/ آیه ۳۱ (در حالیکه یهودیان و مسیحیان را مذمّت میفرماید و میگوید: آنان بدون آنکه مستندی از امر خدا داشته باشند، حبرهای خودشان (حبر عالم یهود را گویند) و راهب های خودشان را، خدای خویش قرار دادهاند و پرستش میکنند. یهودیان و مسیحیان علما و مقدسان خود را به آن شکل که بت پرستها، بت را عبادت میکردند، عبادت نمیکردند؛ یعنی آنها را مثلاً سجده نمیکردند، بلکه فقط در مقابل آنان متعبد بودند، یعنی بدون آن که از طرف خداوند اجازه داشته باشند، مطیع و تسلیم آنها بودند و در حقیقت مطیع میلها و هواهای نفسانی آنها بودند و هر چه آنان به میل و هوای خود میگفتند، اینها میپذیرفتند. خداوند در آنجا میفرماید اطاعت، از حقوق خاصه پروردگار است و دستور هر کس را نمیشود اطاعت کرد؛ چرا باید حبرها و راهب ها را که خدا دستوری به اطاعت آنها نداده است، پیروی کنند؟
مورد دوم، فقدان توحید ربوبی در جنبه تشریع است. تشریع؛ یعنی احکام و تکالیفی که در دین جعل شده و مربوط به اعتقاد عملی است .بنابراین، توحید در تشریع؛ یعنی اعتقاد به اینکه یگانه قانونگذار شایسته، خداوند است واحدی غیر از او مجاز نیست به صورت مستقل و در عرض تشریع الهی برای تنظیم حیات بشری قوانینی وضع کند. البته، ابلاغ تشریع الهی باید از طریق غیر خدا، که همان انسانی از جنس بشر است، صورت گیرد، و این انسان هم باید برگزیده الهی باشد. چنین تشریعی در آیین سیک ابلاغ نشده است. فقدان شریعت در آیین سیک، بزرگان آن را به تشکیل کمیتهای واداشت که نتیجه آن تدوین رهیت مریادا به عنوان قانوننامه آیین سیک گردید. بدیهی است این تصمیم صرفاً به نوعی مقررات حقوقی شبیه است، نه شریعت دینی.
مورد سوم، فقدان توحید ربوبی در جنبه ولایت به معنی حق سرپرستی است. ولایت به این معنا، از شؤون توحید در ربوبیت است ولایت به معنای حق سرپرستی و اعمال ربوبیت. توسط خداوند به دو شکل تحقق مییابد: الف) به شکل ولایت تکوینی (حقیقی)؛ ب) به شکل ولایت تشریعی (اعتباری). اگر خداوند در طبیعت، با اسباب گوناگون تصرف کند و تأثیر بگذارد، ولایت او تکوینی است. اگر تصرف و تأثیرگذاری خداوند بر افعال و رفتار و انسانها باشد، ولایت او تشریعی خواهد بود. خداوند بهواسطه ولایت تشریعی که بر مردم دارد، امر دین مردم را تشریع کرده، آنها را هدایت و ارشاد میکند «… فا لله هو الولی» (شوری/۹) بنابراین، در اسلام حق ولایت اولاً و بالذات از آن خداست، چون او ولایت تکوینی و تشریعی دارد و ثانیاً و بالعرض حق کسانی است که خداوند صلاحیت آن را به آنان میدهد و پیروی و اطاعت از ایشان را واجب میشمارد؛ یعنی مبنای حق در حاکمیت فرمان الهی است و هر حاکمی که بدون فرمان الهی حاکم شود نامشروع بوده، اطاعت از او واجب نیست. البته، در آیین سیک به ولایت تکوینی خداوند چنین اشاره شده است.
به فرمان او ارواح پدید میآیند و شکوه و عظمت دست یافتنی میگردد.[۶]
به فرمان او برخی بالا و پایین قرار میگیرند و محنت و لذت عایدشان میگردد.[۷]
به فرمان او برخی بخشیده و به سعادت میرسند و عدهای برای همیشه سرگردان میمانند.[۸]
ای نانک،کسی که فرمان روایی او را درک کند هرگز از خود نمیگود.[۹]S.G.G.S, Japji, M:1 : 1
مورد چهارم، فقدان توحید در اطاعت، چون خداوند مالک و رب و خالق انسانهاست و نیز حق است و جز حق نمیگوید و به راه حق علم دارد، لذا تنها او شایسته اطاعت مطلق است و اطاعت از غیر او بدون اجازه وی، گام برداشتن در مسیر ضلالت است، و در جای خود اثبات شده است که عینیت اطاعت خدا در اطاعت از قوانین اوست که توسط انبیا بیان میگردد، در حالی که در آیین سیک اطاعت از خداوند دائم گوشزد میشود.
ای نانک تو باید از حکم و فرمان خدا اطاعت کنی و طبق اراده او قدم برداری[۱۰].
به فرمان او بدنها خلق شدند. فرمان او قابل توصیف نیست[۱۱].
ای نانک، کسی که فرمان الاهی را بفهمد، از خود چیزی نمیگوید[۱۲].S.G.G.S, Japji, M:1: 1
منتها چون قوانینی که مستقیماً از طرف خدا توسط رسول و پیامبر آمده باشد و نص قانون الاهی باشد، وجود ندارد و صرفاً به قوانین اخلاقی که انسانهای مقدس در تعالی انسان بیان کردند، اشاره شده است، از این رو، میتوان گفت توحید در اطاعت نیز از قوت و دقت لازم برخوردار نیست.
مورد پنجم و ششم، فقدان رسالت، و اجازه از طرف خدا: یکی از شرایط دعوت به توحید؛ داشتن مجوز و رسالت از سوی خداوند است. «یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا إلی الله بإذنه و سراجا منیرا»: ای پیامبر، ما تو را گواه (گواه امت)، نوید دهنده، اعلام خطر کننده و دعوت کننده به سوی خدا به اذن و چراغی نورانی فرستادیم. از سوی دیگر، درباره همه پیامبران میگوید: « لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسطـ»: ما پیامبران خویش را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و معیار فرود آوردیم تا مردم عدل را به پا دارند… این آیه صریحا برپا داشتن عدل را هدف بعثت پیامبران معرفی کرده است. دعوت به خدا و شناخت او و نزدیک شدن به او؛ یعنی دعوت به توحید نظری و توحید عملی فردی، اما اقامه عدل و قسط در جامعه؛ یعنی برقراری توحیدی عملی در اجتماع، که هر دو مبتنی بر مقام رسالت است و نیز بینه داشتن از طرف خدا، دلیل بر این است که مردم در پیروی، اعتماد و اطمینان بیابند، که در آیین سیک با فقدان آن مواجه میشویم.
نتیجه
با نگاهی گذرا به مسأله توحید از منظر اسلام و آیین سیک، امور ذیل به دست میآید:
الف) هر دو دین، از هر گروه و طایفهای که باشند، مسأله توحید برایشان مهم بوده است و آن را در رأس مباحث اعتقادی قرار دادهاند.
ب)تفسیر و تبیینی که از توحید ارائه شده، همگی یک هدف اساسی را دنبال میکند و آن وحدت کلمه در نفی هرگونه نقص و نیازمندی و شریک داشتن از ذات اقدس الاهی است و اینکه غیر او، وجود مستقلی ندارد. لذا به یقین مخاطب پیروان هر دو دین، همان خدای واحد قادر و عالم مطلق و… خواهد بود، ولو شناخت یک گروه نسبت به وی دچار عیب و نقص باشد.
ج) تجربه پیشین برخی از پیروان ادیان آسمانی نشان داده است که تحریف و برداشت نادرست از «توحید» به سادگی میسّر است؛ از این رو، پذیرش توحید به صورت اصلی از اصول اعتقادی، مورد اتفاق هر دو دین است. منتها، عالمان دین باید به زبان قابل فهم برای اقشار مختلف به گونهای توحید را تفسیر و توجیه کنند تا از کجروی و انحراف فکری جلوگیری شود. در آیین سیک توحید به مفهوم عام و مترادف با واژه monotheism با اشکالی مواجه نیست، اما در مقایسه با عمق توحید اسلامی کاستیهایی در توحید آیین سیک وجود دارد، که برخی از آنها قابل بازسازی نیست. این اشکال سبب شده تا نسبت به موحد بودن پیروان آیین سیک با شک و تردید نگاه شود.
و) برخی از دانشمندان آیین سیک به خاطر جبران فقدان رسالت و برای تقویت قدسی بودنِ سرودهای کتاب مقدس، در برخی موارد پیامبریِ مؤسس، گورو نانک را مطرح میکنند. این از جمله انحرافاتی است که حتی مورد تأیید مستندات کتب معتبر آنها نیست، از این رو، برخی از علما سیک مستندات تاریخی نظیر جنم ساکیها را زیر سؤال بردند. این اشکال سبب شده تا این آیین نتواند در زمره اهل کتاب در آید. البته، از منظر اسلام اگر هم مدعی کتاب و پیامبری میشد، اهل کتاب به شمار نمیآمدند.
از نظر فقهی وضعیت و نحوه تعامل با این گروه از توحیدگرایان قابل باز بینی و بررسی است که آیا به صرف موحد بودن میتوان تعامل با آنها را از منظر فقهی جایز دانست، یا برای آن حد و حدودی باید معیّن کرد؟
پی نوشت ها
۱- البته نویسنده با توجیه اینکه او راهنما و معلم(گورو)مردم است، نانک را پیامبر معرفی میکندSingh Darshan,1970,p.21))
۲- صرفاً میخواهد مفهومی از مایا را که به معنی وهم و فریب است، نفی کند.
۳- گوروی دهم با اجرای مراسمی به سلسله گورو خاتمه داد و با دستوراتی مثل تعمید و … گروه خالصه را بهوجود آورد.
[۱] . Ik Oankaar
[۲] . <> siq nwmu krqw purKu inrBau inrvYr Akwl mUriq AjUnI sYBM gur pRswid ]
[۳] . Awpy DrqI Awpy hY rwhku Awip jMmwie pIswvY ] Awip pkwvY Awip BWfy dyie prosY Awpy hI bih KwvY ]
[۴] .eykMkwru Avru nhI dUjw nwnk eyku smweI (5)ایکنکار اور نهی دوجا نانک ایکُ سمائی
[۵] . Avl Alh nUr aupwieAw kudriq ky sB bMdyاوّل اله نور اوپائیآ کُدرتهِ کِ سبه بندِ eyk nUr qy sB jg aupijAw kaun Bly ku mMdy ]ایک نور تِ سبه جگ اوپجِآ کَون بهلِ کَو مندِ
[۶] . hukmI hovin jIA hukim imlY vifAweI ] (1-8, jpu, mÚ ۱)
[۷] . hukmI auqmu nIcu hukim iliK duK suK pweIAih ] (1-8, jpu, mÚ ۱)
[۸] . ieknw hukmI bKsIs ieik hukmI sdw BvweIAih ] (1-9, jpu, mÚ ۱)
[۹] . nwnk hukmY jy buJY q haumY khY n koie ]2] (1-10, jpu, mÚ ۱)
[۱۰] . hukim rjweI clxw nwnk iliKAw nwil ]1] (1-7, jpu, mÚ ۱)
[۱۱] . hukmI hovin Awkwr hukmu n kihAw jweI ] (1-7, jpu, mÚ ۱)
[۱۲] . nwnk hukmY jy buJY q haumY khY n koie ]2] (1-10, jpu, mÚ ۱)
نویسنده: محمد مهدی علیمردی، استادیار گروه ادیان و عرفان، دانشگاه ادیان و مذاهب