چند سال قبل، سلسله گفتارهایی را دربارهی پدیدهی وضع و جعل در احادیث، برای گروهی از طلاب علوم دینی ارائه میکردم. حدیثی را برای آنها از برخی منابع اهل سنت خواندم که دربارهی کشتی نوح بود. برای آنها نشانههای وضع و جعل را که در این نقل تاریخی آمده بود برشمردم.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، در بسیاری از موارد، این تعابیر را میشنویم که «نمی توان در بررسی تاریخ و حدیث، از این شیوه استفاده کرد زیرا این شیوه اگر درست باشد دهها گزاره که به آن ایمان داریم را باید کنار گذاریم»؛ این حالت، در واقع رویگردانی از عقل است. لازم است که منهج و شیوهی صحیح، گزارههای مورد اعتماد ما را اثبات کند نه اینکه گزارههای مورد اعتمادِ ما، منهج و شیوهی صحیح را تولید کنند و ثابت نمایند.
سؤال[۱]:با مطالعه سیرهی پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت ایشان علیهم السلام، متوجه شأن و درجاتِ والای آنها میشویم و فقط کسی در شأن و رتبهی آنها شک میکند که بهره ای از عقل ندارد. اما در بسیاری از موارد میبینیم برخی از علماء، روایاتی را نقل میکنند که مضمونِ آنها، خارج از عقل بوده و با احادیث زیادِ دیگری نیز در تعارض است. همین مساله منجر به بروز شبهاتی در درون مذهب شده و مخالفین مذهب ما نیز، اشکالاتی را بر اساس همین نقل قولها، بر ما وارد میکنند؛ سپس علماء در صدد تاویلِ اینگونه روایات برآمده و تاویلاتِ عجیب و غریبی را بیان میکنند تا این روایات و مضمونِ آنها را اثبات کنند در حالی که مضمونِ این روایاتِ عجیب، بر شأن و علوّ معصومین علیهم السلام، نمیافزاید. فقط به یک نمونه اشاره میکنم و آن اینکه شمشیر امام علی علیه السلام هنگامِ کشتنِ مَرحَب، توسط زمین متوقف شد؛ و یا روایاتی که میگویند امام علی علیه السلام در شب یازدهم محرم حاضر شد و … . به نظر من این روایات، کارایی چندانی برای شأن و رتبهی معصومین علیهم السلام ندارد.
جواب: قطع نظر از مثالهایی که ذکر کردید باید بگویم آنچه شما به آن اشاره نمودید در حال حاضر، وجود دارد. برخی از ما، نصوص تاریخی و حدیثی را از ابتدا در معرض نقد علمی قرار نمیدهیم؛ بلکه بدون هیچ درنگ و تاملی، بر منبر و یا صفحات تلویزیون و کتابها و نشریات، روایات و تاریخ را نقل میکنیم و نتیجه آن میشود که وقتی با نَقل یک واقعهی تاریخی – بدون نقد علمی – در تنگنا قرار میگیریم روی به سوی تاویلاتی میآوریم تا مشکلِ آن نقل تاریخی را حل کنیم. این شیوه، کاملا غیر علمی است. باید قبل از نقل تاریخ و حدیث، نسبت به وقوع و صدورِ آنها مطمئن شویم و یقین کنیم که فلان قضیهی تاریخی و یا فلان حدیث – که مقصود از آن، کسب معرفت و یا آگاهی عامِ دینی است – ثابت شده است. برای رسیدن به این اطمینان، باید از یک شیوهی علمی استفاده کنیم نه اینکه از یک شیوهی ایدئولوژیک تبعیت کنیم که بر اساسِ آن، یک روایتِ تاریخیِ اشتباه، همچون امرِ ثابتی تلقی میشود آنهم فقط با این استدلال که این روایتِ عجیب و غریب، با مزاج و معتقداتِ من – مثلا – سازگار است و از سوی دیگر، یک روایتِ صحیح و قوی و منسجم و محکم را به بهانهی ناسازگاری با حالت و رویهی فکریمان گرفتارِ تاویلات عجیب و مدهش کنیم. متاسفانه این حالت و روحیهی فکری در نزد برخی از ما، به شیوهای غیرروشمند از همان ابتدا شکل گرفته است و پس از شکلگیریِ این روحیه و حالت، به دنبال ارائهی دلیل و توجیه بر منطقی بودنِ آن هستیم و به عبارت دیگر، در پیِ اختراجِ شیوهای جهتِ توجیهِ آن حالت میباشیم به گونه ای که وقتی این شیوه، در تثبیتِ اندیشهای که قبلا آن را پذیرفتهایم موفق عمل کند احساس میکنیم شیوهی درستی را انتخاب کردهایم. امیدوارم به این مساله خوب دقت بفرمایید.
خطرناکترین مساله در این زمینه، این است شیوههای علمی اختراع شود تا اعتقادات و عواطف و احساساتی را توجیه کند که در ابتدا به صورت غیر روشمند، متولد شدهاند. این مسالهی خطیر، عادتا بر مسالهی مورد سوال شما نیز تطبیق میشود بدین صورت که روحیهی حماسی و یا عاطفی و یا رویه و مزاج و تفکرِ عام ما، باعث میگردد تا یک واقعهی تاریخی و یا یک روایتِ منسوب به معصومین علیهم السلام را انتخاب کنیم و با آن، به صورتِ احساسی و عاطفی برخورد کنیم فقط بدین خاطر که با روحیه و مزاجِ فکریِ عامِ ما همسو و سازگار است. هنگامی هم که این واقعهی تاریخی و یا روایتِ منسوب را به افرادِ هم فکر و همروحیهی خویش ارائه میکنیم نیازی نمیبینیم تا درستی و صحتِ آنها را از نظر تاریخی اثبات کنیم. اما وقتی دیگران – که از نظر فکری با ما متفاوت و مختلف هستند – از ما دلیل میخواهند در صدد اختراعِ شیوهای بر میآییم تا بتوانیم آن واقعهی تاریخی و یا روایت را که قبلا – از روی احساس و … – انتخاب کردهایم توجیه نماییم.
لذا (میبینیم که) شیوهها و روشها، محصول و مولودِ نتایج هستند و خودِ نتایج هم محصولِ مزاج و حالت عمومی و طمأنیهی قلبی اشخاص است و خودِ این حالت و طمأنینهی قلبی، ناشی از عناصر تربیتی و عرفی و اجتماعی و محلی است؛ این در حالی است که باید نتایج، مولودِ شیوهها باشند. در غیر این صورت، هنگامِ اختلال معیارهای عام – که محصولِ احساسات و حالاتِ عمومیِ ما میباشند – دچار همین آشفتگی میشویم که امروزه در جاهای مختلف، با آن دست و پنجه نرم میکنیم. در هر حال این وضعیت، به مرور زمان، منجر به تثبیت و رسمیت یافتنِ شیوههایی میشود که تولید و ارائهی آنها نه به خاطر برهانی و منطقی بودنِشان بلکه فقط برای توجیهِ یک وضعِ معین است. این شیوههای اختراعی، بعدها خود منجر به تولیدِ نتایج جدیدی میشود و به مرور زمان با یک آگاهی و بینشِ دینی و تاریخیای مواجه میشویم که با آنچه در واقعیتِ خارجی هست متفاوت میباشد.
لذا از همان ابتدا لازم است از بارهای نهاده شده بر دوش بکاهیم و به صورت جدی، تمام نصوص تاریخی و حدیثی را – قبل از اینکه تفکرات و اعتقاداتی در ذهن ما به وسیلهی تاریخ و حدیث شکل بگیرد – واکاوی کنیم تا نسبت به ارزش آنها مطمئن شویم و تدریجا به دادهها و اطلاعاتِ مورد وثوق – از نظر ما – برسیم و دادهها و اطلاعاتِ غیر معتبر را رها کنیم. مهمترین نکته در این ماموریت، «نترسیدن» است. در بسیاری از موارد، این تعابیر را میشنویم که «نمی توان در بررسی تاریخ و حدیث، از این شیوه استفاده کرد زیرا این شیوه اگر درست باشد دهها گزاره که به آن ایمان داریم را باید کنار گذاریم»؛ این حالت، در واقع رویگردانی از عقل است. لازم است که منهج و شیوهی صحیح، گزارههای مورد اعتماد ما را اثبات کند نه اینکه گزارههای مورد اعتمادِ ما، منهج و شیوهی صحیح را تولید کنند و ثابت نمایند. همچنین برخی را مشاهده میکنیم که میگویند اگر این منهج و شیوه را بپیماییم و مورد استفاده قرار دهیم تعداد بسیار زیادی از روایات و گزارشهای تاریخی را از دست خواهیم داد و ضرر میکنیم! در جواب اینان باید پرسید:چه کسی به شما گفته که اگر این روایات و گزارشهای تاریخی را مورد استفاده قرار دهید سود میکنید؟ وقتی هنوز در حالِ یافتنِ شیوه و روشِ اثبات و ابطال این روایات و گزارشهای تاریخی قرار دارید از کجا فهمیدید که این روایات و گزارشهای تاریخی درست و ثابت هستند؟! واقعا این وضعیت، از پدیدههای غریب و عجیب است که هیچ تفسیری برای آن ندارم جز اینکه ما در بسیاری از مواقع بر اساس عقلِ ایدئولوژیک، طیِ مسیر کرده – همچون آدمی که از راه دور کنترل میشود و از خود اختیاری ندارد – و به شیوهای حرکت میکنیم که خود اصلا آن را احساس نمیکنیم.
عجیب تر آنکه خودِ ما، از نوآوری یک محقق در تاریخ و حدیث، تعریف و تمجید میکنیم از این جهت که آن محقق در صدد است تا جعلی بودنِ یک اندیشهی ثابت در طولِ صدها سال را کشف کند و یا یک مصدر و منبعِ بسیار مهم تاریخی را ابطال کند که در نزدِ همه در طولِ صدها سال، مبنا قرار گرفته است و البته این مدح و تعریف و تمجید ما از وی بدین خاطر است که آن اندیشهی ثابت و یا این مصدر و منبعِ بسیار مهم تاریخی، برای دشمنانِ دینی یا مذهبی و یا کلا طرفِ مقابلِ ما نافع و کارآمد است. در اینجاست که میبینیم شکسته شدنِ یک اندیشهی ثابتِ تاریخی، نوآوری و ابداع شمرده میشود به شرط آنکه در نزاع مذهبی و یا دینی و یا گروهی، به نفع ما باشد؛ ولی اگر شکسته شدنِ یک ایده و اندیشهی مسلّم تاریخی، به ضرر اعتقادات من و یا مذهب من و یا گروهِ من باشد تلاشِ علمیِ آن محقق، جنایت و یا ضعف علمی و یا سفارشی و دستوری تلقی میشود!
چند سال قبل، سلسله گفتارهایی را دربارهی پدیدهی وضع و جعل در احادیث، برای گروهی از طلاب علوم دینی ارائه میکردم. حدیثی را برای آنها از برخی منابع اهل سنت خواندم که دربارهی کشتی نوح بود. برای آنها نشانههای وضع و جعل را که در این نقل تاریخی آمده بود برشمردم. وقتی حدیث را میخواندم به صورتهای آنها دقت میکردم؛ به مجرد اینکه حدیث را برای آنها خواندم و قضیهی طواف کشتی نوح، دور کعبه و نمازِ طواف آن کشتی و … را نقل کردم نشانههای تمسخر و استهزاء و خنده در صورتهای آنها آشکار شد. همهی آنها کاملا فهمیدند که این قضیه، ساختگی و جعلی است. ندیدم کسی از آنها در این مساله – جعلی و ساختگی بودن این قضیه – شک و تردیدی داشته باشد. من در ابتدا این کار را عمدا انجام دادم تا به آنها بگویم این قصه، در روایات شیعه نیز وجود دارد و حتی در نقلِ شیعی این قصه، نکتهی عجیب و غریب دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه کشتی نوح، بر مِنا بالا رفت و سپس برگشت و طواف نساء نیز به جای آورد!
درست در این هنگام، برخی ساکت شدند؛ همه از این مساله، شگفت زده شده بودند. یکی از طلابی که همین چند لحظه قبل از روی تمسخر، میخندید به من گفت «آیا نمیتوان این حدیث را اینطور و یا آنطور تفسیر کرد تا تهمتِ جعلی بودنِ آن، از بین برود؟!» کاملا وضعیت تغییر کرده بود. تا لحظاتی قبل، عقل آزاد بود و بدون اینکه تحت فشار قرار گیرد تفکر میکرد و چه بسا با توجه به سُنی بودن مصادر این حدیث، جلوی آن میایستد و آن را کنار میگذارد. لذا مطلق العنان حرکت میکند و با جرئتِ زیادی، جولان میدهد. ولی به مجرد اینکه فهمید این روایت – به صورتی عجیبتر – در نزد شیعه و در کتاب «الکافی» شیخ کلینی نیز آمده است عقل سریعا از موضع خود عقب مینشیند تا معرفت و شناخت خویش از این حدیث را به شیوهی دیگری، تولید کند. چرا؟ چون ما نصوص تاریخی و حدیثی را به شکل ایدئولوژیک میخوانیم نه به شیوهای علمی و یکسان و روشمند که به صورت آکادمیک و فنی و بی طرفانه، با هر نقل تاریخی – هر کجا که باشد – تعامل میکند.
لازم است اشاره کنم این روایت در نزد شیعه، از نظر سندی – از چند جهت – ضعیف است و اکنون نیز در صدد تحلیل و نقدِ متنی و یا نفیِ آن نیستم. همچنین قصد اثبات و یا ابطالِ آن را ندارم. فقط یک مثال بود که مانند آن را در جریانات و مذاهب و گروههای مختلف، میتوان مشاهده کرد.
این همان مشکلی است که خواهانِ تاویل و توجیه و تکلّف است. حل این مشکل هم آزاد کردن عقل از این دوگانهها و نیز رهایی آن از عواطف و احساسات و حالات و روحیات و مزاجهای عام و خاص است. همچنین باید عقل را از تقلید و تبعیت، آزاد کرد تا به سوی اجتهاد و نوآوری – به امید خدا – حرکت نماید.
*مترجم: محمّدرضا ملّایی
[۱] . الاضاءات فی الفکر و الدین و الاجتماع؛ ج ۴ سوال ۶۷۹.