حجتالاسلام حمیدرضا شریعتمداری، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب با بیان اینکه اسلامیسازی علوم در حوزههای علمیه طرفداران بسیار اندکی دارد اظهار کرد: در دانشگاهها میبایست اسلامی شدن را به معنای تربیت اسلامی استاد و دانشجو تلقی کرده و بر این مقوله تمرکز میکردیم؛ در اینصورت موفقیتهای بیشتری حاصل میشد.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، یکی از مواردی که از ابتدای انقلاب اسلامی درباره دانشگاهها مطرح بوده، تحقق دانشگاه اسلامی و به دنبال آن تولید دانش اسلامی است که بارها از سوی مسئولان نظام به آن اشاره شده است، اما به باور صاحبنظران هنوز تا رسیدن به این نقطه فاصله زیادی وجود دارد و چهبسا یکی از دلایل عدم توفیق، نداشتن تعریف مناسب از دانشگاه اسلامی و ویژگیهای آن است، چراکه پس از گذشت چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، هنوز اختلاف نظر در این زمینه بسیار است.
برای بررسی بیشتر این موضوع و در مجموعه پرونده دانشگاه اسلامی، با حجتالاسلام والمسلمین حمیدرضا شریعتمداری، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب، به گفتوگو نشستیم که بخش اول آن را در ادامه میخوانید:
به نظر شما چهار دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در زمینه اسلامی کردن دانشگاهها در کجای کار قرار داریم؟
انقلابی که جنبه دینی و اسلامی دارد و شعار جمهوری اسلامی سر میدهد، رهبری آن را یک مرجع دینی عهدهدار است و از سوی دیگر روحانیت، هیئات مذهبی و مساجد و جوامع مذهبی در دانشگاهها، نقش زیادی در این کشور دارند، طبیعی است که دغدغه پیاده کردن دین و اسلامی کردن امور مختلف را داشته باشد. البته باید توجه داشته باشیم که انقلاب فقط بر دغدغههای دینی استوار نبود و همه کسانیکه در جریان انقلاب نقش داشتند صرفاً دنبال مسائل دینی نبودند بلکه برای مردم مسائلی نظیر استقلال، آزادی، رفاه، رفع ظلم و بیعدالتی، تبعیض و استبداد هم مهم بوده است.
اما اجمالاً دغدغه اسلامی و دینی شدن همه امورات و نهادهای کشور از مهمترین دغدغههای بخش زیادی از دستاندرکاران انقلاب و رهبران آن بوده است و طبیعتاً باید آن را دنبال میکردند اما واقعیت این است که ما نه تصور درستی از اسلامی کردن، نه تصور درستی از دانشگاه و نه برنامه مشخص و مدونی داشتیم که دانشگاهها را اسلامی کنیم. البته در خصوص ادارات و قوانین هم این مشکل را داشتیم هرچند به تعبیری برخی از قوانین مربوط به خانواده و برخی از احکام جزایی ما قبل از این هم اسلامی و مطابق با فقه شیعه تهیه شده بود.
شعاری جذاب و پرطرفدار ولی بدون پشتوانه
البته بعدها مسئله اسلامی کردن علوم و دانشها هم مطرح شد اما از آغاز راه هیچ تصویر و برنامه مشخصی در این مورد نداشتیم کما اینکه برای کشورداری نیز برنامه مدون نداشتیم و کادرسازی لازم هم صورت نگرفته بود. مجموعهای از شعارها مطرح و برخی از آنها به صورت جدیتر دنبال شد که از جمله آنها همین موضوع اسلامی کردن دانشگاهها بود که در کنار آن شعار وحدت حوزه و دانشگاه هم مطرح شد که آن هم شعاری جذاب و پرطرفدار ولی بدون پشتوانه فکری لازم بود. به همین جهت عملاً نتوانستیم پیشرفت جدی و اصولی در این زمینه داشته باشیم.
از سوی دیگر اجرای برخی از احکام مسلم اسلامی همانند حجاب را هم نتوانستیم با برنامه و استراتژی درست جلو ببریم و به همین جهت این موارد عموماً تبدیل به برخی از شعارها و آرمانهای بدون پشتوانه و تهی از عمق لازم شدند. در واقع این شعارها تبدیل به یک کلاف سر درگم شدند. ای کاش وقتی بزرگان ما میدیدند که سازوکارهای لازم را نمیشناسیم یا هنوز نتوانستهای آنها را جفت و جور کنیم بنابراین این مسائل را در اولویت خودشان قرار نمیدادند و ای کاش اجازه میدادند به طور طبیعی از متن نهادها، این تمایلات، علایق و آرمانهای ارزشمند میجوشید و به طور طبیعی کارها پیش میرفت.
اسلامی شدن دانشگاهها چگونه به یک مسئله مهم تبدیل شد؟
در خصوص اینکه اسلامی شدن دانشگاهها به یک مسئله مهم تبدیل شد باید توجه داشت که بخشی از آن به عملکرد برخی از اعضا و جریانات سیاسی اول انقلاب برمیگردد که به شکل افراطی دانشگاهها را تبدیل به پایگاه حزبی کردند و همه آن آرمانها و ایدهآلهایی که داشتند و باید در قالب نهادهای مدنی و فعالیتهای حزبی در جای خود دنبال میشد را همگی از طریق دانشگاه پیگیری کردند لذا دانشگاه تبدیل به یک پایگاه و سنگر حزبی شد و طبیعتاً باید با آن برخورد میشد.
برخوردی هم که با این تندرویها انجام شد مورد استفاده نابهجای برخی از جریانات در انقلاب قرار گرفت و بعضیها این را به عنوان یک فرصت طلایی تلقی کردند تا بروند و دانشگاه را آنگونه که خودشان میخواهند اسلامی کنند؛ در حالیکه اصلا روش کار را هم نمیدانستند بنابراین به جای اینکه گرایش اسلامی شدن از درون خود دانشگاهها شکل بگیرد، از بیرون خواستیم اسلامی شدن را به آن تحمیل کنیم. البته در مقطعی هم نظام اسلامی مجهز به شخصیتهای بزرگی همانند شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید مفتح و شهید باهنر بود که هم حوزه و هم دانشگاه را به خوبی میشناختند اما دست ما هم به زودی و بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب از این افراد خالی شد و کسانیکه زمامدار امور دانشگاه شدند دانشگاهها را به خوبی نمیشناختند.
حوزه علمیه خصلتهای دانشگاه را گرفت
لازم است در اینجا یادی هم از مرحوم آیتالله مصباح یزدی کنیم که زمامدار وحدت حوزه و دانشگاه در دفتر همکاری حوزه و دانشگاه شدند و خود بنده هم در دورههایی به آن مجموعهها ملحق شدم اما کسانیکه اطراف ایشان بودند عموماً با فضای دانشگاهی آشنایی عمیقی نداشتند و اصلاً پایشان را به عنوان تحصیل یا تدریس در دانشگاه نگذاشته بودند و به همین دلیل بنده معتقدم که یک نسخه تحمیلی به عنوان اسلامی شدن به دانشگاهها تحمیل شد و چیزی از آن بیرون نیامد.
اتفاقاً به مرور زمان این حوزه علمیه بود که یک سری از خصلتهای دانشگاهها را گرفت و حال و هوای دانشگاهی پیدا کرد، مدرک در آن مهم شد، ارتقا و رتبهبندی در آن اهمیت پیدا کرد و عملاً برخی از آفاتی که دانشگاه گرفتار آن بود به حوزههای علمیه ما هم منتقل شد. لذا فرآیند درست نبود و در ادامه این پایه کجی که گذاشته شده بود ادامه پیدا کرد.
تلقی شخصی شما از اسلامی شدن دانشگاهها چیست و آیا آن را ممکن میدانید؟
نکتهای که پس از چند دهه از پیروزی انقلاب اسلامی همه ما با پوست و گوشت لمس کردهایم این است که در برخی از ارزشهایی که هم مورد توجه دین و هم مردم است باید حداکثرگرا باشیم یعنی با تمام قوا تلاش کنیم فقر را ریشه کن کنیم یا آزادیهای مدنی را تثبیت و تبعیض و بیعدالتی را از بین ببریم و نهادهای قانونی را تثبیت کنیم و … اما ممکن است اهداف ما به طور کامل محقق نشود. اینها برخی از آرمانهایی هستند که هم مورد اعتنای دین و هم مورد قبول مردم هستند چراکه اگر مردم با اعمال قانون هم مشکل داشته باشند اما نهایتاً آن را میپذیرند که مثلاً با اعمال قانون، جامعه وضعیت بهتری پیدا میکند.
نوعی از حداکثرگرایی ما را زمین زد
اما ارزشهایی در دین وجود دارد که لزوماً برای همه مردم به یک دغدغه، آرمان و نیاز تبدیل نشده است. کسانیکه به دین معتقد و ملتزم هستند قدر این ارزشها را میدانند و نتایج و پیامد آن ارزشها را در زندگی خود مییابند اما برای توده مردم که صدها سال از یک حکومت دینی فاصله داشتهاند و بعد هم دستکم نیم قرن با دینداریِ مردم مبارزه شده و فرهنگهای جایگزینِ فرهنگ دینی در میان آنها ترویج شده، بنابراین در چنین جامعهای درباره ترویج ارزشهای دینی و آرمانها، نباید حداکثرگرا باشیم بلکه باید حداقلگرا باشیم یعنی دنبال این نباشیم که همه یا اکثریت مردم نمازخوان شوند یا سراغ هیچکدام از منکرات نروند. این آرمانگرایی و حداکثرگرایی خطرناک است و نمیتوان به خوبی برنامهها را پیش برد لذا ممکن است در میانه راه ببینیم که مجریان دچار یأس و نومیدی شدهاند. کم هم نبودهاند افرادی که خودشان مجری این برنامهها بودهاند اما کمکم خودشان ضد این دغدغهها شدهاند. از جمله این موارد در زمینه اسلامی شدن دانشگاهها اتفاق افتاده است.
ما اسلامی شدن را میتوانیم اینگونه فرض کنیم که دانشگاه تبدیل به نسخهای از حوزه علمیه شود. در گذشته هم همه علوم در مرکزیت واحدی تدریس و تعلیم میشد و مثلاً کسی که ریاضیات میخواند فارغ از الهیات نبود یا کسیکه علمالحیل یا مکانیک میخواند در کنار آن طبیعیات و الهیات هم میخواند. این نوعی از حداکثرگرایی است که ما را زمین زد، هرچند که اگر واقعاً محقق میشد چیز خوبی بود اما امروزه میبینیم که حتی در حوزههای علمیه هم این نگاه حاکم نیست بلکه معتقدند در زمینه دانشهای مختلف، باید با روشهای خاص آن دانشها ورود پیدا کرد.
نگاه حوزههای علمیه به موضوع اسلامی شدن علوم چگونه است و این موضوع چقدر مورد توجه حوزهها قرار گرفته است؟
واقعیت این است که اسلامیسازی علوم در حوزههای علمیه هم طرفداران بسیار اندکی دارد. به نظر بنده در دانشگاهها میبایست اسلامی شدن را به معنای تربیت اسلامی استاد و دانشجو تلقی میکردیم یعنی به جای اینکه سراغ دانشها و نظامات میرفتیم و مظاهر و ظواهر آشکارِ دانشگاهها را مورد توجه قرار میدادیم بر تربیت دینیِ استاد و دانشجو تمرکز میکردیم موفقیتهای بیشتری حاصل میشد. طبیعتاً نسخه عقلانی تربیت دینی باید مورد توجه قرار میگرفت چراکه دین بر تربیت و دینداری عقلانی تأکید بسیاری دارد. در روایات هم آمده است دینداری که عقلمدار نباشد قابل اعتنا نیست. البته تربیت هم نباید تحمیلی و قهری باشد بلکه باید فضایی ایجاد میکردیم که روشهای تربیتیِ عقلانی، زمینه لازم را در دانشگاهها پیدا کنند. اگر بر این تربیت دینی با روشهای معقول سرمایهگذاری میکردیم بدون اینکه بخواهیم همه را شبیه خودمان کنیم قطعاً نتایج بهتری حاصل میشد. در این شرایط ممکن است فیزیکدانی هم داشته باشیم که شخصی متدین باشد و شعائر دینی را هم به خوبی رعایت کند و توحیدمحور و اخلاقمحور باشد.