اما داستان انکار هولوکاست یا ابعاد آن تاریخی به قدمت خود این واقعه دارد. از زمان ورود ارتش سرخ شوروی به اردوگاه آشوویتس و افشای راز اردوگاههای مرگ آلمان نازی، شماری از روزنامهنگاران یا حتی متفکران اروپایی روایت غالب از این واقعه را «بزرگنمایی» یا حتی دروغ توصیف کردند.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، مجمع عمومی سازمان ملل متحد بیستم ژانویه قطعنامهای علیه انکار واقعیت و ابعاد نسلکشی یهودیان در جریان جنگ جهانی دوم صادر کرد. براساس این قطعنامه که حمایت ۱۱۴ کشور از ۱۹۳ عضو این نهاد را به همراه دارد «هرگونه انکار کلی یا جزئی هولوکاست بهشدت محکوم و مردود» اعلام شده است.
جمهوری اسلامی ایران تنها کشوری بود که با انتشار یک بیانیه کتبی مخالفت خود را با تصویب این قطعنامه اعلام کرد. پس از آن وزارت امور خارجه ایران هم با صدور بیانیه جداگانهای تصویب این قطعنامه را «سرپوش گذاشتن» بر «جنایتهای» اسرائیل توصیف کرد و «نژادپرستی و توسعهطلبی» را مبنای جنایات جنگ جهانی دوم و اسرائیل خواند.
توهین به اسلام و مساله آزادی بیان
در ایران، بهویژه در نخستین ماههای دور نخست ریاست جمهوری محمود احمدینژاد در سال ۱۳۸۴ (۲۰۰۵) ممنوعیت و محدودیت انکار و زیر سوال بردن هولوکاست، بهعنوان یک تناقض آشکار در مساله حقوق بشر مطرح شد. محمود احمدینژاد میگفت اگر آزادی بیان، از دید غربیها دامنه آنچنان وسیعی دارد، چرا پژوهشگرانی مانند روژه گارودی فرانسوی، بهدلیل به زیر سوال بردن این ماجرا به زندان محکوم میشوند. رئیس جمهوری اسبق ایران معتقد بود با همین یک سوال «اساس ادعاهای حقوق بشری غرب را» به چالش کشیده است. ماجرای ممنوعیت تشکیک درباره هولوکاست مخصوصا در همان سالها و پس از انتشار کاریکاتورهای پیامبر اسلام در معدود نشریات اروپایی، جدیتر هم شد. بسیاری از مسلمانان در اقصی نقاط جهان این پرسش را مطرح میکردند که اگر آزادی بیان مرزی به نام تقدس ندارد، چرا توهین به پیامبر اسلام آزاد است و پرسش درباره یک واقعه تاریخی، ممنوع؟
این دست پرسشها بهویژه در حکومت «غیر نرمال» ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷بهصورت جدی مطرح میشود. جمهوری اسلامی که همواره انتقاد کشورهای غربی و سازمانهای بینالمللی از وضعیت حقوق بشر در این کشور را همزمان با «سکوت» در برابر نقض حقوق انسانی در دیگر مناطق خاورمیانه، از اسرائیل گرفته تا پادشاهیهای عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس نشانه رویکرد دوگانه در قبال این مساله توصیف میکند، در ماجرای محدودیت به چالش کشیدن هولوکاست، مساله اسرائیل و حقوق بشر، هر دو را همزمان، هدف قرار میدهد. هم شخص محمود احمدینژاد و هم علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران ممنوعیت «تحقیق» درباره هولوکاست را نشانهای از حمایت «غربی»ها از رژیم جدید التاسیس اسرائیل در خاورمیانه مسلمان میدانند و هم نشانهای از دوگانه بودن معیارهای حقوق بشر و بهویژه آزادی بیان، زمانی که پای اسلام و یهودیان در میان است.
انکار هولوکاست و چالش جرایم نژادپرستانه
اما داستان انکار هولوکاست یا ابعاد آن تاریخی به قدمت خود این واقعه دارد. از زمان ورود ارتش سرخ شوروی به اردوگاه آشوویتس و افشای راز اردوگاههای مرگ آلمان نازی، شماری از روزنامهنگاران یا حتی متفکران اروپایی روایت غالب از این واقعه را «بزرگنمایی» یا حتی دروغ توصیف کردند. این نگاه به ماجرا، در حالیکه کمتر شکی درباره ستارههای زرد و جداسازی یهودیان و تلنبار کردن آنها در «گتوی ورشو» یا جمعآوری آنها از محلات پاریس و دیگر شهرهای فرانسه و اعزام آنها به اردوگاهها وجود دارد، احتمالا از همان دیدگاهی سرچشمه میگیرد که مجوز «حذف یهودیان» در اروپا را صادر کرد: یهودیستیزی و توهم توطئه.
یهودیستیزی یکی از بخشهای احتمالا تفکیکناپذیر فرهنگ تاریخی مسیحیت و به ویژه مسیحیت کاتولیک است. عیسی نخستین پیامبر بنی اسرائیل است که در برابر سنتهای قوم برگزیده میایستد و با طغیان علیه عهد عتیق، رحمت «خداوند» را نهتنها برای فرزندان ابراهیم که برای همه جهان بشارت میدهد. طبق روایت تاریخی، عیسی با توطئه و درخواست کاهنان سرزمین مقدس به صلیب کشیده میشود.
فرهنگ یهودستیزی در اواخر قرن نوزدهم و در نیمه نخست قرن بیست، اوج میگیرد و رسما به عرصه سیاست کشیده میشود. احزاب و شخصیتهای سیاسی برنامههایی را درباره لزوم پاکسازی اروپا از یهودیان علنا مطرح میکنند و خواستار انتقال این اقلیت مذهبی-قومی به جای دیگری از جهان میشوند. شبکه مرموز و مخفی یهودیان بهعنوان پشت پرده و عامل بدبختیها و تیره روزیها در اروپا معرفی میشود.
باید به یاد داشت که چنین تفکری به هیچ وجه ویژه هیتلر و حزب نازی آلمان نبود. برای مثال در فرانسه اشغال شده در جریان جنگ دوم، پیش از آنکه هیتلر از رژیم ویشی درخواستی برای اخراج یهودیان کند، مارشال پِتَن در راس دولت فرانسه آزاد سرکوب این اقلیت را آغاز کرده بود. جداسازی و اخراج و سپس قتل عام یهودیان، عمدتا در برابر سکوت بخشهای گستردهای از مردم اروپا روی داد. تئودور آدورنو، فیلسوف شهیر «نیمه یهودی-نیمهکاتولیک» آلمانی زندگی پس از آشوویتس را مصداق «شرمساری» میدانست.
یهودستیزی سیستماتیک در بسیاری از کشورهای غرب و شرق اروپا در سالهای جنگ ادامه یافت. برنامه «راه حل نهایی» مصوب کنگره وانزه برای قتل عام و سوزاندن یهودیان دپو شده در اردوگاههای کار اجباری، بهعنوان پرده آخر سناریوی رایش سوم اجرایی شد.
در چنین شرایطی، نظامهای حقوقی اروپایی میگویند انکار هولوکاست، باعث میشود تا افکار عمومی در یهودیان را به صحنهسازی و درغگویی برای مظلوم نمایی متهم کرده و در نتیجه، نگرشی آمیخته با تنفر در قبال اعضای این اقلیت قومی-مذهبی بار دیگر پدیدار یا تقویت شود. در همین چارچوب کسانی که هولوکاست و ابعاد آن را با پژوهشها یا نوشتههایشان به چالش میکشند، با «انگیزهای مجرمانه» زمینه را برای ایجاد و تقویت جرایم مبتنی بر نفرت آماده میکنند. در ادبیات حقوقی اروپایی، نژادپرستی همواره در کنار یهودستیزی میآید و محکوم میشود.
در نظامهای حقوقی اروپایی جملهای وجود دارد که میان حقوقدانان به ضربالمثل بدل شده: «آزادی عقیده و بیان نباید محدودیتی داشته باشد اما نژادپرستی، عقیده نیست، بلکه یک جرم است.» بر همین اساس میتوان تمام باورها و مقدسات همه ادیان و تفکرات را به چالش یا حتی به سخره کشید اما نباید علیه اشخاص، پیروان مذهب و آیین و جمعیتی سخنان نفرتپراکنانه گفت. محکومیت اخیر اریک زمور، کاندیدای ریاست جمهوری فرانسه بهدلیل نفرتپراکنی علیه مهاجران، یکی از مصادیق این رویه قضایی است.