شهید صدر برای یک نشانۀ اساسی و بسیار مهم تلاش کرد تا یک فقه اجتماعی، فقه حکومتی، فقه اقتصادی و فقه سیاسی ساخته شود، نه برای اینکه یک فقه فردی شکل بگیرد که ممکن است اتفاقا ربطی هم با سیاست یا اقتصاد یا زندگی اجتماعی داشته باشد.
ردنا (ادیان نیوز)- شهید صدر و مسئله ای نظیر هویت و پیشرفت؛ به طور کلی مسئله پیشرفت، پرسشی است که از اواسط قرن نوزدهم میلادی ذهن متفکران مسلمان را به خود مشغول کرده است و آنان را به تفکر در مورد پیشرفت امت اسلامی پس از انحطاط تلخ آن در سطوح تمدنی، فکری و غیره واداشته است.
اما مسئله هویت، پرسشی است که از دهه شصت و هفتاد میلادی با قدرت به منصه ظهور رسیده است تا امتی بحرانزده و مضطرب را در موقعیتی غیرقابلرشک به ما نشان دهد.
در مسئله پیشرفت، خودانتقادی را تمرین میکنیم، جستوجوی علل عقبگرد را تمرین میکنیم، گزارههای جدید را تمرین میکنیم. چراکه اگر تکرارها در وضعیت فعلی مفید بود، در این وضعیت نبودیم.
ولی در مورد مسئله هویت، من برای خودم میترسم و از دیگرانی که مسئول واقعیتهای تلخ فعلی در سطح امت اسلامی میدانم انتقاد میکنم.
همۀ آثار شهید سید محمد باقر صدر (۱۴۰۰ هجری قمری) در پاسخ به این دو سؤال است؛ برخی از آثار او را میتوان در قبال مسئلۀ پیشرفت و رستاخیز امت محسوب کرد؛ یعنی تلاشهای انتقادی در درون دنیای اسلام و ارائۀ راهحلهایی برای مشکلات ما در عرصۀ تفکر و واقعیت و زندگی اجتماعی و سیاسیمان و در بینش و خوانش ما وجود دارد. اما بخش دیگر کوششهای ایشان، درصدد حفظ هویت در برابر خطرات خارجی بود.
اصلا بزرگترین مشکلی که متفکر مسلمان از آن رنج میبرد، در این نهفته است که توانایی آشتی دادن بین دغدغۀ هویت و دغدغۀ رنسانس را دارد یا نه. اما چرا؟
چون در دغدغۀ پیشرفت، خودانتقادی بر ما حکمفرماست: عقب افتادیم، عقبنشینی کردیم، در تفکر و عقل جمعی خود دچار اشتباه هستیم و… . اما در دغدغۀ هویت، به بیرون رو میکنیم؛ چارچوبی میکشم و هویت تمدنی، اسلامی و مذهبیام را و یا -بر مبنای جریانهای دیگر- هویت ملیام را درون این چارچوب میگذارم و با عناصر مهاجم درگیر میشوم.
اینجا سؤال بعدی مطرح میشود: چگونه یک متفکر مسلمان از یک سو میتواند شهامت داشته باشد و از خود انتقاد کند و درست در همان لحظه، در مقابل بیگانگان، در برابر تهاجم فرهنگی، جهانی شدن و مشکلاتی که از بیرون جغرافیا و اجتماعی که در آن زندگی میکند به سراغش میآید بایستد. زیرا ما از یک سو افرادی را دیدیم که آنچنان در انتقاد از واقعیت درونی خود افراط کردند که به گرایشهای غربی روی آوردند و شروع به انکار جامعۀ اسلامی خود کردند. اما از سوی دیگر، میبینیم که برخی از ما، همۀ مشکلاتمان را از غرب میدانند و معتقدند خودمان هیچ مشکلی نداریم و در هیچیک از مسائل داخلیمان، از فکری و اجتماعی و فرهنگی و غیره لازم نیست تجدید نظر کنیم.
توانایی جمع بین این دو دغدغه، همان رمز موفقیت متفکر مسلمان است و معتقدم که سیدمحمدباقر صدر تا حد زیادی در ترکیب مذکور موفق بوده است؛ چون نه در دفاع زیادهروی کرده و نه در نقد غرق شده است؛ بلکه بین این دو جمع کرده و توانسته برخی از مشکلات موجود در وضعیت داخلیمان و بعضی از چالشهای موجود در سطح دفاع از این وضعیت را حل کند.
برای اینکه بارزترین ویژگیهای پیشرفت و هویت نزد شهید صدر در سطح این دو خط را فهرست کنم، میتوانم هفت ویژگی فکری را که مشخصه مکتب ایشان است ذکر کنم. برخی از این ویژگیها به پاسخ مسئلۀ پیشرفت و بخشی دیگر به پاسخ به مسئله هویت برمیگردد. بخشی از آن انتقادی است و بخشی دیگر دفاعی.
روشمندی، پیکربندی دوبارۀ روششناسی تفکر
شهید صدر معتقد بود که طرز تفکر ما در برخورد با مسائل، دچار مشکل است و ما باید این مشکل را برطرف کنیم. شهید صدر معتقد بود منطق ارسطویی یا فلسفه عقلی صرف، قادر به حفظ هویت ما و قادر به پر کردن خلأهای موجود در واقعیت ما نیست. البته او – برخلاف تصور برخی از ما- مخالف منطق ارسطویی نبود، بلکه معتقد بود که امکان بهرهمندی از چند روش منطقی در مطالعات اسلامی ما وجود دارد. چون با تنوع روشی در مطالعات اسلامی، حتما اطلاعات و اکتشافات افزونتری بهدست خواهیم آورد. از اینجا شهید صدر به جستجوی منطق استقراء و حساب احتمال روی آورد.
شهید صدر منطق احتمال و منطق استقراء را در علم کلام در کتاب «خلاصه اصول دین» و نیز در استدلال بر وجود خداوند متعال بهکار برده است. همچنین آن را در اصول فقه، در اجماع و شهرت بهکار برد، چنانکه آن را در علم رجال و حدیث بهکار برد؛ هنگام بررسی شخصیت برخی از راویان که گفته شده جز از افراد مورد اطمینان نقل نمیکنند. تجربۀ شهید صدر ثابت کرد که ما میتوانیم با این تنوع روشی، به دین خدمت کنیم و بسیاری از خلأها را پر کنیم.
شهید صدر میخواست به این سوال پاسخ دهد که: ما در حل مشکلات فکری که دچار آن هستیم، چه روشی را باید به کار ببریم؟ آیا ضرورتی دارد که خود را در یک چارچوب منطقی خاص محصور کنیم یا میتوانیم در را به روی مکاتب منطقی جدیدی باز کنیم و اندیشۀ دینی خود را غنی کنیم؟
شهید صدر به همان عقیدۀ محمد اقبال، یعنی ضرورت پذیرفتن روشهای استدلال استقرایی معتقد بود. اتفاقاً محمد اقبال در کتاب «تجدید اندیشه دینی» پیشتر به موضوع منطق احتمالی استقرائی اشاره کرده بود، البته با کمی تفاوت و آن اینکه اقبال، منطق ارسطویی را مسئول عقبماندگی ما میدانست و این مطلبی است که تا جاییکه اطلاع دارم، در نزد شهید صدر نمییابیم.
این ویژگی در اندیشه شهید صدر، میکوشد به برخی از سؤالات عرصۀ پیشرفت پاسخ دهد و در عین حال در خدمت مسائل دینی داخلی ما نیز هست.
کلنگری و بالندگی نظری
میبینیم که شهید صدر در مطالعات خود، آنچه را فقه فردی انقباضی نامیده بود، نقد میکرد. زیرا امروز فقیه در گرایشهای فقه سنتی، به فلان موضوع جزئی و سپس به موضوع جزئی دوم و سوم و چهارم میپردازد. او همیشه محکوم است از مسئلهای به مسئلۀ دیگر برود، مانند کسی که با پل، از جزیرهای به جزیرۀ دیگر میرود و نه با هواپیما. او از بالا به صحنه اشراف ندارد و یک مسئله را تمام میکند تا به مسئلۀ دیگری برسد. این همان فقه جزءنگر فردی است که شهید صدر از آن تعبیر به فقه انقباضی کرده است.
شهید صدر دریافت که امت اسلامی در زمان او، تنها به حل مسائل جزئی نیاز ندارد، بلکه به نظریهپردازی نیز نیاز دارد. یعنی باید ذهن ما از یک ذهن جزءنگر که به مسائل فکری جزئی توجه میکند، به یک ذهن رشدیافته که از بالا اشراف دارد تبدیل شود؛ به قول جلالالدین رومی:
غم چو بینی در کنارش کش به عشق
از سر ربوه نظر کن در دمشق
سید شهید میخواست ما و اندیشۀ اسلامی را از بنبست جزئینگری خارج کند؛ از ناتوانی بر ایجاد راهحلهای اساسی و از ناتوانی در طرح نظریههای بزرگی که قادر به سر پا کردن جامعه و حرکت دادن آن باشد. نیاز داریم عقل انسان مسلمان از مرحله تفکر جزءنگر فردی کوچک -که به قول استاد شهید، بهعنوان اولین مرحله، چارهای از آن نیست – به مرحلۀ عقل رشدیافته که از بالا بر همۀ جزئیات کوچک اشراف دارد منتقل شود، تا از آنها یک تصویر و یک نقاشی کامل را بسازد؛ یعنی از مرحلۀ اتصال قطعات موزاییک به مرحلۀ ایجاد تصویر از طریق آن.
این همان چیزی است که شهید صدر را بر آن داشت تا به فقه اجتماعی و فقه نظریه بیندیشد. ایشان متوجه شد که ممکن است ده یا بیست سال به مطالعۀ کتاب مکاسب ادامه بدهم و آن را تدریس کنم و مورد تحقیق قرار بدهم و در آن مجتهد شوم، اما با این همه شاید نتوانم فقه یک نظریۀ اقتصادی را ارائه دهم. مسئله فقط این نیست که در جزئیات مجتهدی شوید، بلکه این است که بتوانید پس از اجتهاد در جزئیات، تصویر جامع بزرگتری را بسازید. فقیه و متفکر مسلمان، مشکلش دیگر مشکل افراد نیست، بلکه مشکل کل جامعه است. مشکل او، مشکل کل امت شده است. این میطلبد که ذهن از مرحلۀ فردی، جزءنگر و کوچک به مرحلۀ جامع، نظریهمحور و بزرگ منتقل شود و این دقیقاً همان کاری است که استاد شهید انجام داد؛ چون میدید که با ذهنیت مدیریت فردبهفرد، نمیتوان یک امت و یک حکومت را مدیریت کرد.
این یک نشانۀ اساسی و بسیار مهم دیگر است که شهید صدر برای آن تلاش کرد تا یک فقه اجتماعی، فقه حکومتی، فقه اقتصادی و فقه سیاسی ساخته شود، نه برای اینکه یک فقه فردی شکل بگیرد که ممکن است اتفاقا ربطی هم با سیاست یا اقتصاد یا زندگی اجتماعی داشته باشد.
حرکت از فرضیه به عملگرایی
منظور از نگاه عملیاتی یا بعد عملی، گذار اندیشه دینی از مطالعات صرفا نظری به مطالعات عملی است و این نیز یک نکته ضروری است. زیرا اکثر متفکران پیشرفتگرا از قرن نوزدهم تا امروز، اندیشۀ اسلامی ما را تخطئه میکنند که در انتزاع و خارج از قلمرو واقعیت غرق شده است. گویی متفکر مسلمان در گوشهای از خانهاش نشسته و مشکلی را فرض کرده که ممکن است اصلا در بیرون وجود نداشته باشد و سپس شروع به حل آن میکند. در حالی که الان نه آن مشکل وجود دارد و نه ما به آن راهحل نیاز داریم.
یک مثال واقعی میزنم. بعضی مطالعات فقهی مربوط به بانک وجود دارد که نویسندگان آن، بهدنبال بررسی یک معامله بانکی خاص هستند. پس -مثلا- هفت فرضیه برای آن درنظرمیگیرند و شروع به حل این فرضیهها میکنند. در حالیکه اگر کمی به خود زحمت میدادند و به بانک میرفتند، امروز فقط یکی از آن فرضیههای ابداع شده را پیدا میکردند. پس چرا باید خود را به هفت فرضیهای که وجود ندارد مشغول کنم و از توان و امکاناتم برای حل مشکلی که در واقعیت امروز مسلمانان وجود ندارد، تلاش کنم؟ به فرض هم که بعدها چنان فرضیاتی پیدا شود، نسلی از فقها میآیند که به آن میپردازند.
این همان چیزی است که امام خمینی در برخی از پژوهشهای خود به آن اشاره میکنند، در نقد این اندیشۀ رایج که «ما در اصول فقه بعضی از مسائل را برای تیز کردن ذهن بحث میکنیم» خب مگر مشکلات عملی تمام شده که برای تیز کردن ذهنمان برویم سراغ مشکلاتی که وجود ندارند؟!
اینجا متوجه میشویم که متفکر مسلمان – مانند شهید سید محمد باقر صدر – میخواهد ذهن مسلمان را از این مرحلۀ انتزاعی که میخواهد مشکلاتی را که وجود خارجی ندارد حل کند، به مرحلۀ عملی منتقل کند.
حتی اصول دین و علم کلام را ببینید که استاد شهید چگونه میخواست آن را در ساختار اجتماعی و زندگی اجتماعی بکشاند. نگاه اجتماعی به اصول دین که شهید صدر نوشت و نگاه اجتماعی به عبادات که از آن صحبت کرد، نشاندهندۀ بهکارگیری این اندیشۀ اسلامی در زندگی عملی ماست. ببینید چگونه ایشان در مقدمه کتاب «فلسفۀ ما» سعی کرده آن را در زندگی میدانی ما بگنجاند، وقتی گفت که: بینش وجودی برای ما معیاری است که از طریق آن میتوانیم واقعیت زندگی اجتماعی، سیاسی و شخصی خود را تغییر دهیم.
دقیقا از همین نقطه، نگاهی میاندازیم به دغدغۀ استاد شهید نسبت به اولویتها، که شهید مرتضی مطهری نیز درباره آن صحبت کردند. ما از عدم تعادل در ساماندهی اولویتها رنج میبریم. شهید مطهری این را با مثالی توضیح داده است: یک نفر دارد به زیارت امام حسین (ع) میرود و در مرز عراق و ایران، دروغی میگوید تا به او اجازه عبور از مرز را بدهند. او بهخاطر یک مستحب، حرامی مرتکب میشود. در اینجا تعادل اولویتها بههممیخورد و این خیلی شبیه دماسنج است که اگر دچار اختلال شود، تمام پارامترهای بدن به هم میریزد. در اینجا نیز انسان آماده میشود تا سالها خودش را در امور بیارزش مشغول کند و موضوعاتی را که بسیار ضروری است، بهخاطر ملاحظات واهی رها کند.
این نوع تفکر، به ما توانایی میدهد که انتزاعیترین مسائل را در زندگی عملی خود بهکار بگیریم. این، حرکت علوم انتزاعی است برای تبدیل آنها به علوم واقعگرا عملیاتی که میتواند وضعیت مسلمانان را به سمت بهتر شدن تغییر دهد.
واقعگرایی یا سفر از واقعیت به متن و دوباره به واقعیت
برجستهترین مثالی که میخواهم در بعد واقعگرایی از آن استفاده کنم، تفسیر موضوعی است. شهید محمدباقر صدر میخواست نحوۀ مراجعۀ ما به متون را تغییر دهد و توجه ما را به سازوکار جدیدی جلب کند. ما وقتی در علوم اسلامی به مرحلۀ معینی رسیدیم، یک باب فقهی را مطالعه کرده و یک مسئلۀ فقهی را برای بحث انتخاب میکنیم. اینجا متوجه میشویم که متون قرآنی و حدیثی پیش روی ماست و عبارات علما و فقها را در طول زمان در برابر خود میبینیم. این حجم از میراث علمی را در برابر خود میبینیم و سپس شروع به تحلیل آن میکنیم. ما از ابتدا تا انتها با این متنها هستیم و اگر بخواهیم این صحنه را تصویر کنیم، یک فلش دایرهای را از متن به سمت متن میکشیم.
اما شهید صدر میگوید: من سراغ متن نمیروم و اصلا چرا باید بروم؟! ابتدا باید به سراغ واقعیت زندگی بشر برویم و به دغدغههای انسان مسلمان معاصر و مشکلات و بحرانها و عوامل عقبماندگی و علت وضع بدش بپردازیم و سپس پرسشها را از این وضعیت موجود بگیریم. پس من در ابتدا یک واقعگرا هستم، یعنی از واقعیت راه میافتم و با آن شروع میکنم، سؤالات و دغدغهها را از آن میگیرم، سپس سراغ متن میروم و در مقابل کتاب و سنت زانو میزنم تا به آنها بگویم: در حل مشکلات واقعی، از شما چه بهرهای میتوانم ببرم؟ سپس، بعد از اینکه پاسخ را از متن گرفتم، سفر بازگشت از متن به واقعیت را آغاز میکنم و آنچه را که از این متن مقدس برداشت کردم، میگیرم و به سمت واقعیت میروم تا آن را مطابق این ارزشهای دینی که متن به من داده اصلاح کنم.
پس حرکت من از واقعیت به متن و سپس از متن به واقعیت است و نه از متن به متن، که گویا واقعیت برای من ارزشی ندارد! مانند آنچه «فقه أرأیتیها» نامیده میشود؛ گروهی که در قرن دوم هجری ظهور کردند و «أرأیتیها» نامیده است و در برخی روایات اهل بیت (ع) به آنها اشاره شده است. دلیل این نامگذاری این است که وقتی مسئلۀ فقهی را مطرح میکردند، میگفتند: به نظر شما اگر فلانطور بود، حکمش چیست؟ آنها از این عبارت استفاده کردند، بنابراین به همان نامیده شدند.
میخواهم از «به نظرت اگر چنان بود» به «به نظرت چطور این اتفاق افتاد، جوابم را بده» حرکت کنم. این همان پروژۀ تفسیر عینی و دیگر پروژههای شهید صدر است؛ یعنی مشکلات واقعیت معاصر خود را با تمام جزئیاتش نگاه کنیم و سپس این مشکلات را بگیریم و به صورت پرسشهایی به متن دینی عرضه کنیم تا از آن پاسخ بگیریم. سپس به واقعیت برگردیم و آن را در پرتو متن اصلاح کنیم.
ما معتقدیم که ایدۀ تفسیر موضوعی به این شکل، بین کلگرایی نظریهمحور (یعنی ویژگی دوم) و واقعگرایی جمع میکند؛ چون منظور از «موضوعگرایی» در کلمه «تفسیر موضوعی» -همانگونه که از برخی از عبارات شهید صدر الهام گرفته شده- در مقابل ذهنیت است، یعنی واقعیت خارجی. بلکه ایشان تصریح میکند که من از واقعیت شروع میکنم و سپس سؤالات واقعی را به متن قرآنی عرضه میکنم.
بر این اساس، شهید میخواست معضل «غیرواقعگرایی اندیشه» که چندین قرن گریبانگیر متفکر مسلمان شده بود را حل کند و او را به مرحلۀ واقعگرایی سوق دهد تا از این طریق بتواند وضعیت امت اسلامی را اصلاح کند و سطح فکری، اجتماعی و ایمانی او را بالا ببرد.
احیاگری و بازگرداندن دوبارۀ غایب
غیر از شهید صدر، احیاگری ویژگی مشترک بسیاری از اندیشمندان از قرن نوزدهم به بعد است. زیرا بسیاری از علمای بزرگ پیشرفتگرا معتقدند که یکی از مهمترین مشکلات امت اسلامی، این است که برخی از واجبات و ارزشهای امت اسلامی در زندگی امت حضور ندارند؛ لذا اصطلاح «تکالیف پنهانشده» را درست کردند؛ یعنی آن واجبات و ارزشهایی که مسلمانان از آنها غفلت کردند. این متفکران پیشرفتگرا احساس کردند که ارزشها، عقاید و نظریههایی در این میراث اسلامی وجود دارد که مشکل آن مرده بودن آن است. پس آمدند تا آن را زنده کنند.
اگر تجربه شهید صدر را بررسی کنیم، عنصر احیاگری را روشن مییابیم؛ مانند زنده کردن اندیشۀ حکومت اسلامی، زنده کردن مفاهیم اجرای شریعت، زنده کردن باور به راهبری اسلام برای زندگی، احیای مفهوم جهاد و مفهوم امر به معروف و نهی از منکر، زنده کردن مفاهیم فعالیت زنانه و مانند آن که جناب شهید یا دربارۀ آن نوشته و یا در موردش صحبت کرده است. اینها یک سری مفاهیم بزرگ پیشرفتگرایانه است که می تواند واقعیت ما را تغییر دهد و بسیاری خلأها را پر کند. شهید صدر در احیای بسیاری از این مفاهیم نقش داشت، روی آنها کار کرد و خروجیهای زیادی در این باره ارائه کرد و همه میدانید که در فقه سیاسی، در فقه اجتماعی و مانند آن، چه ارائه کرد.
دفاع فعالانه یا پدافند تمدنی
متفکر مسلمان متعادل، در حالت تدافعی، درون را بیش از حد نقد نمیکند، درست همانگونه که از بیرون بیش از حد انتقاد نمیکند و از خود سلب مسئولیت نمیکند. شهید صدر علیرغم این همه تلاش انتقادی برای روشهای فکری ما، برای انتزاعی و غیرواقعی بودن ما، برای عملگرا نبودن ما، برای دور شدن ما از فقه نظریهپردازی و بهطور کلی اندیشۀ نظری و… با همۀ اینها، ایشان از ابتدا تا آخر عمر، در حالت تدافعی بود. از «فلسفۀ ما» در دفاع از اندیشۀ اسلامی در تقابل با گرایشهای مارکسیستی، مادیگرایی دیالکتیکی و تاریخی، تا «مبانی منطقی استقرا» که در آن، نقد روشهای منطقی خودمان را با ارائۀ روشهای منطقی جدید که قادر به دفاع از ارزشها و مفاهیم ما نیز باشد ترکیب میکند. بنابراین، وقتی به دو صفحۀ آخر کتاب «مبانی منطقی استقرا» میرسیم، میفهمیم که این همه تلاش منطقی گسترده، به هدف خدمت به دفاع از مسئلۀ «خداوند تبارک و تعالی» است؛ برای دفاع از وجود الهی و دفاع از وجودی فرامادی و فراطبیعی، در مقابل گرایشهای مادی که در آن دوره به جهان اسلام هجوم می آوردند.
در اینجا متفکر مسلمان، احساس میکند که او مسئول دفاع از امتش و مسائل او و اندیشه و دین اوست و این از عناصر اساسی است که امتیاز شهید صدر به شمار میآید.
لذا شهید صدر، دفاع از مسائل امت و اندیشۀ دینی را با نقد برخی نشانههای اشتباه و کشف خلأهای منفی در اندیشه دینی تلفیق کرد و این همان چیزی است که نشانۀ تعادل را در پاسخ به پرسش من میسازد: پیشرفت و هویت با هم.
نگرش انتقادی و دغدغۀ خردشدن ردهبندی داخلی
علمایی هستند که به منتقد معروفند. مثلا میگویند: شیخ محمد جواد مغنیه اهل نقد است. چون اولین کتابی که نوشته بود، نقدی بر واقعیت اجتماعی در جبل عامل بود. این یعنی که حس انتقادی او در مراحل اولیه متبلور شد. همچنانکه اندیشمندانی هستند که همیشه در کتابهای خود انتقاد میکنند، عدهای نیز از این نقد درونی اجتناب میکنند. مثلا برخی از تراجمنویسان، وقتی به عیب شخصی میرسند که میخواهند احوال او را بنویسند، سعی میکنند بگویند: با فلانی مشکلی نداریم، یا چرا این را بگویم؟ شاید مشکل شرعی داشته باشد!
شهید صدر در همان لحظه که در پیشانی خط دفاعی بود، از واقعیت ما هم انتقاد میکرد؛ تجربۀ ایشان در نقد واقعیت حوزوی ما، در نقد روشهای آموزشی و تجربۀ او در نقد برخی از پدیدههای اجتماعی موجود در زندگی ما. این ذهنیت انتقادی که او نسبت به برخی پدیدهها داشت، در بسیاری از کتابها و تلاشهای ایشان منعکس شده است. اما تمایز ایشان از بسیاری دیگر این است که نقدش را با آرامش انجام میداد و نیاز به تنفس عمیق داشت؛ زیرا روش نقدی که شاخصۀ ایشان بود، بهروشنی به ما الهام میکند که وی آمادۀ یک نفسگیری طولانی بود تا نقد را به ثمر برساند. برخلاف برخی از علما که شدیدتر و صریحتر نقد میکنند و معتقدند که ما نیاز به پرش داریم تا به نتیجۀ نقد برسیم. اما شرایط تاریخی شهید صدر در رابطه با رژیم حاکم عراق در آن دوره و بحرانی که ملت مؤمن در آن به سر میبرد و اوضاع اسلامی بهطور کلی در برابر پیشروی انقلاب شوروی و… شاید همۀ اینها ایشان را بر آن داشت تا مرحلهبندی درازمدتی را در برخورد با نقد درونی مسائل ما، چه درونحوزوی و چه خاص اجتماعی انتخاب کند.
ما کجای پروژۀ شهید صدر هستیم؟ آیا عقلانیت دینی جدید متوقف شده است؟
من معتقدم این هفت ویژگی در اندیشه شهید سیدمحمدباقر صدر وجود دارد: روشمندی، کلنگری، عملگرایی، واقعگرایی، تدافعیگرایی، احیاگری و نگرش انتقادی؛ اگر آنها را بادقت مطالعه کنیم، حتما میتوانیم به این موضوع پاسخ دهیم که: آیا شهید صدر واقعاً در ارائۀ پاسخ تفکر دینی به سؤال بنده دربارۀ «جمع بین پیشرفت و هویت» نقش داشته است یا نه.
شهید صدر بهقدر توانش، نیاز امت را تأمین کرد، خداوند او را از طرف اسلام و مسلمین جزای خیر بدهد. آیا نسلهای آینده میخواهند بایستند و فقط به شرح کردن و حاشیه زدن مشغول باشند؟ یا میخواهند حرکت او را ادامه دهند؟! اگر ایستادی، برعکس آن چیزی که شهید صدر میخواست عمل کردی؛ زیرا اگر او به ایستادن فکر میکرد، از پیشینیان خود جلو نمیزد. این روش را اگر بگیریم و این شخصیت را اگر نمایندگی کنیم و با آن همذاتپنداری کنیم و پروژهاش را ادامه دهیم، میتوانیم بیشتر و بیشتر عرضه کنیم. چون هر نسلی آنچه را باید، عرضه میکند و با نقد عینیتگرای سازنده، نسل پیشین خود را نقد میکند و آن را تقدیس نمیکند. گفتوگوی نسلها و پیشرفت نسلبهنسل اینگونه است، تا اینکه امت اسلامی به حالت طبیعی خود و به مواضع عزت و کرامت خود بازگردد انشاءاللهتعالی.