نگاه خاص به زنان در افغانستان، بیش از آنکه مربوط به طالبان باشد، محصول مسائل فرهنگی اجتماعی افغانستان است، اما این نگاهها در دوره طالبان تشدید شده است.
ردنا (ادیان نیوز)- برای خیلی افراد، حتی افغانهای داخل و خارج افغانستان، بعد از توفیق طالبان در گرفتن پایتخت این سوال خلق شد: طالبان با تعداد نفرات نهچندان زیاد، چگونه توانستند ارتش تا دندان مسلح آمریکا و ناتو و اردوی ملی(ارتش) افغانستان را زمینگیر کنند و در مدت زمانی کوتاه، کل افغانستان را به تسخیر خود درآورند؟ این کتاب به خواننده کمک میکند تا حد زیادی به جواب این سوال برسد و درک کند که طالبان چگونه توانستند اراده خود را در زمانی نسبتا کوتاه محقق کنند. سوالی که پاسخ آن در قدرت و نفوذ طالبان، کمک همسایگان به آنها، ضعف و فساد دولت مرکزی، جغرافیا و شرایط خاص افغانستان، ضعف محاسباتی آمریکا و ناتو یا… منحصر نمیشود. بلکه همه اینها، حتی در عرض یکدیگر، بعلاوه نکاتی اجتماعی و سیاسی و البته دینی پدیدآورنده شرایط امروز افغانستان و توفیق فعلی طالبان شده است.
چرا افغانستان؟
مترجم در مقدمه خود، به نقل از سِدریک بانِل(۱)، در گفتگویی که به چرایی انتخاب افغانستان میپردازد میگوید: «من کشورهای زیادی را از نزدیک دیدهام که بسیاری از آنچه در فرانسه تجربه کردهام متفاوت بودند. اما تصور میکنم هیچ جایی نبوده که مثل افغانستان از نظر فرهنگی کاملا دور از فرهنگ ما باشد. آنچه در افغانستان میگذرد بسیار فراتر از چیزی است که رسانههای ما نقل کرده یا به تصویر کشیدهاند».
رمان «مرد کابل» که ژانر پلیسیاش، آن را عامه پسند و جذاب کرده، این ویژگی را دارد که از چارچوب رمانهای پلیسی پا را فراتر گذاشته و در ژانر پلیسی خلاصه نمیشود. سِدریک بانِل، نویسنده فرانسوی، با خلاقیتی ویژه از ساختار پر از تعقیب و گریز کتاب، برای تبیین معضلات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، بلکه بین المللی، استفاده کرده و رمانی با درونمایه جامعه شناختی و گاهی تاریخی در توضیح وضعیت اجتماعی افغانستانِ بعد از حضور آمریکا و ناتو نوشته است.
این کتاب در نگاه ابتدایی روایت یک پلیس کارکشته در کابل است که برای حل معمای یک خودکشی مشکوک، که شواهدی از قتل را در آن میتوان یافت، وارد یک پرونده پیچیده و بین المللی میشود.
فراتر از چارچوب داستان
نویسنده در همان صفحات ابتدایی کتاب، تقریبا انگیزه اجتماعی خود از نگارش کتاب را در لابلای سطور به نمایش میگذارد و خیلی سریع به سراغ بیان نمونههای مفاسد رایج در ساختار حکومت افغانستان میرود. در این میان، ساختار معماگونه و پلیسی کتاب تبدیل به بستری برای توصیف وضعیت جامعه افغانستان میشود؛ جامعهای با تجربههای فشردهی تاریخی ـ اجتماعی مثل اختلافات قومی، کودتا، بنیادگرایی، جنگهای داخلی و خارجی و… تجربههایی که بیش از هرچیزی وضعیت امنیت را در افغانستان تحت تاثیر قرار دادهاند و آن را تبدیل به کشوری ناامن کردهاند.
در جریان حل معمای پلیسی این کتاب، نویسنده از نبرد مجاهدین با دولت کمونیستی شوروی، وضعیت زنان، شکلگیری و فروپاشی طالبان، فساد گستردهی حکومت، فساد در سازمانهای بینالمللی حاضر در افغانستان، فقر شدید مردم، تحقیر افغانها بوسیله نیروهای ناتو، ضعف بهداشت عمومی، جنایات تکان دهندهای که ریشه در فرهنگ سنتی بسیاری از اقوام دارد، در کنار جنایات نهادهای دیگر داخلی و خارجی و پایگاههای مردمی مخفی طالبان در دل اجتماع، سخن میگوید.
فکتهایی که نویسنده در خلال داستان خود میآورد تنها زمانی برای یک خارجی میسر میگردد که فردی تیزهوش با روابط عمیق و متنوع در لایههای اجتماعی باشد. مترجم در مقدمه خود به نقل از نویسنده میگوید: «بسیاری از خبرنگاران یک روز در این کشور میمانند، آن هم از اردوگاههای نظامی خارج نمیشوند، اما دوست دارند خودشان را قهرمانهایی جا بزنند که با سفر به این کشور زندگیشان را به خطر انداختند… این افغانستانِ واقعی نیست. افغانها بسیار از ما دور و در عین حال بسیار نزدیک ما هستند. من می خواستم این پیچیدگی را به تصویر بکشم.»
اگر بتوانیم ادبیات را به عنوان سند تاریخی در نظر بگیریم، رمان مرد کابل به نوعی رمان تاریخی است که در آن نویسنده کوشیده مخاطبان را با برخی عوامل فرهنگیِ احیاکننده طالبان آشنا کند و به این نتیجه برسد که با شرایط ایجاد شده توسط ائتلاف آمریکایی و غربی و همچنین شرایط اجتماعی افغانستان، بازگشت طالبان محتمل و بلکه ناگزیر است. به عبارتی نمیتوان در یک کشور سیاستی را اعمال کرد که ریشههای مذهبی، تاریخی و اجتماعی آن کشور، بخشی از آن سیاست را حمایت نکنند!
نویسنده در برخی جملات از زبان راوی داستان در توصیف رفتارهای افغانها یا بریدهای از کلمات آنها که در گفتگوهای روزمره فراوانی دارد، به نکاتی اشاره میکند که نشان دهنده شناخت دقیق وی از لایههای معرفتی با امتدادهای رفتاری و اجتماعی مردم افغانستان است. مثلا تقدیرگرایی افغانها یکی از آن لایههای زیرین معرفتی است که سختیهای زندگی در افغانستان را که ریسک بالایی هم دارد کمی آسان میکند. نمونه دیگر اینکه افغانها با لطف و کمک، در مواقع حساس، همدیگر را مدیون میکنند و چون افغانستان کشوری با ضریب ناامنی بالاست، افراد سعی میکنند حتما لطف کنند و روزی جبران ببینند! این رفتار و خصلت اجتماعی به یک ناخودآگاه عمومی در جامعه تبدیل شده و روابط را پیچیده کرده است.
وضعیت زنان
بانل در جایجای رمان از ملاله(همسر اسامه قهرمان داستان) به عنوان زنی روشنفکر، تحصیلکرده، دغدغهمند نسبت به جامعه، شجاع، شوهردوست و البته غیرمتدین، یاد میکند و به نوعی نماینده زنان افغانستان به حساب میآید. ملاله انتقادهای تندی نسبت به طالبان دارد و به هیچ وجه رفتارهای تند و خشن آنها را قابل پذیرش و توجیه نمیداند و دوره طالبان را دورهای به غایت سیاه برای زنان افغانستان میداند. وی برگشت طالبان را کابوسی برای افغانستان و خصوصا زنان آن میداند.
نویسنده در تایید دیدگاه ملاله در مورد طالبان به روایت او اکتفا نمیکند و نمونههای دیگری نیز میآورد. البته تلویحا اشاراتی دارد که نگاه خاص به زنان در افغانستان، بیش از آنکه مربوط به طالبان باشد، محصول مسائل فرهنگی اجتماعی افغانستان است، اما این نگاهها در دوره طالبان تشدید شده است.
با تمام این احوال نویسنده به آینده زنان در افغانستان خوشبین است. مترجم در مقدمه از قول نویسنده میگوید: «خشونت و رفتاری که با زنها میشود برای ما عجیب است، اما دیگر ویژگیهای زنان افغان، مثل همه زنان جهان است. آنها برای حقوقشان میجنگند. زنان تحصیل کردهای وجود دارند که برای حقوق خودشان و زنان دیگر مبارزه میکنند. آنها زنان بسیار شجاعی هستند که در کنار فعالیتهای مدنی، میکوشند زن خانواده هم باشند، همین دوگانگی بسیار جالب توجه است».
سربازان خارجی
هر افغانستانی این کتاب را بخواند احتمالا در بخشهایی از کتاب دچار شوکهای عاطفی میشود. جاهایی که نیروهای خارجی به صورت مطلق العنان هر کاری بخواهند در افغانستان انجام میدهند. هر کسی را در هر مقامی بخواهند میکشند و در کوچه و خیابان، هرگونه رفتار تحقیرآمیز با مردم دارند و از کشتن و لِه کردن آنها هیچ ابایی ندارند. در صورت هرگونه ظلم به افغانها نسبت به هیچکس پاسخگو نیستند و بالاترین مقامات سیاسی افغانستان، حتی رئیس جمهور و وزرا، در برابر نیروهای خارجی حق هرگونه اعتراض را از خود سلب میکنند!
سربازان خارجی طی سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱ میلادی، در افغانستان آزادی عمل بسیاری داشتند، آزادی که در کشور خودشان و تحت نظارت نهادهای قانونی و مردمی کشور متبوعشان بسیار محدود بوده است. این آزادی و اعمال قدرت برای نظامیهای خارجی، در کشوری فاقد زیرساختهای قانونی، حس خوشایندی داشته چون میتوانستند کاملا خشن و به دور از هر گونه نظارت و مانع قانونی، هم پول در بیاورند هم حس خشونتی که اغلب در یک نظامی انباشته میشود، به راحتی تخلیه کنند! این رفتارهای خشن نظامیان یکی از زمینههای جدی برای احیا و قدرتگیری و در نهایت پذیرش مردم نسبت به طالبان بوده است.
راه حل معضلات
نویسنده کوشیده برای برون رفت از وضعیت بیثبات افغانستان راه حل بدهد. در این راه حل کُدهای دقیق و میدانی ارائه میکند، شاید بتوانیم بگوییم یکی از محورهای اصلی رمان که نویسنده به آن پرداخته تبیین و زمینهسازی پذیرش همین راه حل است تا مخاطب را به درجهای از اقناع و پذیرش آن برساند.
اما اینکه ایده اصلی این راه حل از کجا آمده سوال جدی است که پاسخ آن به صورت مُصرَّح در رمان و مقدمه مترجم نیست. بنظر میرسد نویسنده در مدت اقامت در افغانستان، با لایههایی از طالبانِ به قول نویسنده معتدل، ارتباط گرفته و آنها توانستهاند یک اقناع شخصی برای نویسنده در خلال ارتباطاتشان ایجاد کنند. او در این راه حل طالبان را از معادلهی قدرت حذف نکرده و از زبان یکی از سه شخصیت اصلی رمانش که طالب تحصیل کرده و میانهرویی است راهکار را در مشارکت دادن بخشی از طالبان میانهرو در قدرت و آینده سیاسی افغانستان میبیند.
ممکن است بر اساس شناخت تاریخی که از طالبان در دوره کوتاه حکومت اولیه آنها تحصیل شده، اغلب افراد این را نپذیرند که عقلانیت به لباس طالبان درآید و از زبان آنها منطقی به کرسی بنشیند. همچنین ممکن است در پایان تلویحا در پشت پرده، ارتباط و وابستگی طالبان به آمریکا را ببینیم. جایی که ملاباقر، یکی از سه شخصیت اصلی داستان و نماینده طالبان معتدل، با افشای اسناد فساد مالی آمریکا در افغانستان مخالفت میکند. اما چند سال بعد از نگارش این رمان و در دوران ریاست جمهوری ترامپ، ایده نویسنده به شکل گفتگوهای آمریکا با طالبان به سیاست جدی آمریکا در افغانستان بدل شد. گفتگوهایی که نتیجه آن نشستن طالبان بر اریکه قدرت در افغانستان شد.
پانوشت:
{۱}. سدریک بانل متولد ۲۶ دسامبر ۱۹۶۶ در کازابلانکا