تا ۴۲ سوره «زمر» روز سه شنبه، ۱۱ آذر ماه، بیان کرد: در تفسیر آیات سوره
زمر بیان شد که محاورهای بین وجود مبارک پیامبر(ص) و مردم مکه بود،گاهی
در مسئله توحید، گاهی در مسئله وحی و نبوت و گاهی در مسئله معاد. بعد از
اقامه برهان فرمود به اینکه این عالم، عالم منظمی است و ما به سمت هدف حرکت
میکنیم و این طور نیست که ما و شما رها شده باشیم و در عالم هر چه گذشت
بی حساب باشد. شما دو عذاب در پیش دارید. یکی در دنیا که فرمود: «مَنْ
یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ» و دیگری در آخرت که فرمود: «وَیَحِلُّ
عَلَیْهِ عَذَابٌ مُقِیمٌ» این کلمه مقیم نشان میدهد که این عذاب مربوط به
معاد است چرا که دنیا چون «دار الممر» است نه «دار القرار» عذاب مقیم
نخواهد داشت و عذابش هم مثل دنیا گذرا است.
وی ادامه داد: پیامبر
گرامی اسلام (ص) رحمه للعالمین است اما نسبت به قوم خود نگرانی و ناراحتی
خاصی داشت که این نگرانی در سه طایفه از آیات بیان شده بود که خداوند به
پیامبر فرمود که برای رفع نگرانی و ناراحتی خود آنها را رها نکن و مانند
حضرت یونس که قوم خود را رها کرد نباش «و لا تکن کصاحب الهوت». بعد فرمود
با مردم باش و با مردم نباشد به این معنا که برای ارشاد و راهنمایی مردم با
آنها باش. اما با مردم نباش یعنی اینکه اینها را به دل راه نده تا اگر
ایمان نیاوردند تو از غصه نتوانی زندگی کنی. حجر جمیل این است که انسان بین
مردم باشد اما با مردم نباشد و مثل یونس نباشد که مردم را رها کند.
بنابراین وظیفه کسانی که وارثان انبیاء هستند نیز مشخص میشود یعنی باید با
مردم باشند اما با مردم نباشند به عبارت دیگر تا آنجا که میتوانند برای
هدایت و راهنمایی آنها تلاش کنند اما اینطور نباشد که اگر هدایت نشدند از
غصه نتوانند زندگی کنند.
این مفسر قرآن کریم اظهار کرد: بعد فرمود
«إِنَّا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ» اینکه
میگوید قرآن بالحق است به این معنا نیست که با حق است اما صاحبش نمیدانیم
چه هست و یا مصاحبش چه هست بلکه منظور این است که این قرآن بالحق نازل شده
است و صاحبش هم حق است. این کتاب به حق ساخته شده است. این مخلوق به حق
است. این عالم با حقیقت ساخته شده است لذا بازی بر نمیدارد. و هر کس بازی
کرد سرش به سنگ میخورد هیچ کس نیامد که بازی بکند و به مقصد برسد. مصالح
ساختمانی خداوند حق است این بیانی است که در نقاط مختلف قرآن کریم در مورد
مخلوقات خداوند بیان شده است.
وی اضافه کرد: لذا بیان نورانی امام
باقر (ع) که فرمود قرآن عربی مبین است یعنی هیچ زبانی نمیتواند قرآن را
درست معنا کند انسان با هر لغتی که بخواهد قرآن را معنا کند کمبودی وجود
خواهد داشت. عرب که ادبیاتی نداشت، ادبیات بعد از قرآن آمد. لذا ممکن نیست
کسی واقعاً بدون روایات قرآن را بفهمد. بیان نورانی پیامبر (ص) که فرمود
«انی تارک فیکم الثقلین» آن ثقل را اگر بخواهی پیدا کنی در قران پیدا
میکنید و قرآن را اگر بخواهی پیدا کنی در عترت پیدا میکنید این یک حبلی
است که یک تارش ولایت است و یک پودش وحی است و اینطور نیست که اینها دو
چیز باشند اگر دو چیز باشند دو شیء خواهند شد. اینها از یکدیگر جدا شدنی
نیستند چرا که تار و پود یک طناب هستند و یک شیء هستند نه دو چیز جدا از
هم.
آیتالله جوادی آملی بیان کرد: خداوند سپس در ادامه آیه فرمود:
«فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا
وَ مَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ؛ پس هر که بدان هدایت یابد به سود خود
اوست، و هر که گمراه گردد جز این نیست که به زیان خود گمراه میشود و بدان
که تو از جانب ما بر آنان وکیل نیستى تا رهنمودهاى این کتاب را در
دلهایشان وارد کنى» فرق توکیل و تفویض این است در جریان توکل انسان
خواستهای دارد اقدام میکند و چون میبیند نمیتواند انجام دهد و خودش به
آن برسد وکیل میگیرد و آن کار را به او میسپارد اما در جریان تفویض انسان
اصلاً خواستهای ندارد همه امور را به مفوض علیه واگذار میکند. خداوند
برای اینکه مقدمتا معاد را تبیین کند فرمود انسان مرگی دارد و حیاتی. حیات
انسان در کودکی و نوجوانی حیات حیوانی است یعنی میخورد و رشد میکند و
تولید مثل میکند، کسی که دارای حیاتی گیاهی است بیش از این سه کار را
ندارد و این حیات در پیرمردها نیز وجود دارد چرا که آنها غیر از اینکه
بخورند و بیاشامند و تولید مثل کنند چیزی از حیات نفهمیدند برخی هم حیات
حیوانی دارند که عاطفهای دارند فرزند دارند دوستان و خویشاوندانی دارند.
این دو قسم حیاتی است که در انسان وجود داشت و وجود دارد. اما حیاتی که وحی
آن را برای انسان آورد حیات عقلی است و وحی گفت شما باید به حیات عقلی
برسید تمام بیراهه رفتنها، کج رفتنها، داعشی شدن و اینگونه گروهکها برای
این است که به حیات عقلی نرسیدند. هر چه را خودشان باور کردند فکر میکنند
اسلام همین است و لاغیر و آن وقت میگویند یا این فهم یا شمشیر.
وی
اضافه کرد: در کنار حیات موت را هم معنا کردند و معنای آنها از مرگ این
بود که مرگ چیزی نیست جز یک پل، چاله نیست که انسان بخواهد در آن بیفتد.
این بخش از آیات سوره زمر نیز در بیان معنی مرگ است خداوند در مورد مرگ در
این آیات فرمود شما فوت نمیکنید چرا که فوت به معنای از بین رفتن، ندارید
بلکه وفات دارید یعنی اخذ تام که چیزی فرو گذار نمیشود یعنی خداوند جان
انسان را به طور کامل میگیرد، در این کلمه «تاء» جزء کلمه نیست و از ریشه
«وفی» است «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ موتها وَ الَّتِی لَمْ
تَمُتْ فِی مَنَامِهَا؛ خداست که جان مردم را هنگام مرگشان به تمام و کمال
میگیرد و جان کسانى را که نمردهاند، در وقت خوابشان مى ستاند».
این
مرجع تقلید عنوان کرد: در مورد گرفتن جان انسانها آیات مختلفی بیان شده
که در برخی از آنها بیان شده است که خداوند جان انسان را میگیرد و در
برخی بیان شده است که عزرائیل جان انسان را میگیرد و در برخی دیگر نیز
بیان شده است که فرشتگان جان انسان را میگیرند. شخصی خدمت امام (ع) رسید و
این مسئله را از امام پرسید، امام در پاسخ فرمود این اختلاف جان گرفتن به
سبب اختلاف درجه و جایگاه انسانهاست برخی از انسان مانند انبیاء و ائمه
به سبب مقام بالایی که دارند خداوند جان آنها را میگیرد گروه دیگر به سبب
رتبهیشان عزرائیل جان آنها را میگیرد و برخی دیگر نیز فرشتگان تحت امر
عزرائیل جان آنها را میگیرند. از همین روست که برخی وقتی میمیرند تا
چند روز متوجه نمیشوند که مردهاند فقط میبینند که صحنه عوض شده است اما
برخی آنقدر این مسئله برایشان سهمگین و سنگین است که همه چیز را فراموش
میکنند. همه علم و معلولات خود را فراموش میکنند تا حدی که به سؤالات
سادهای که در دنیا بارها و بارها تکرار کردهاند نمیتوانند پاسخ دهند
سوالاتی که الفبای دین است. از خیلیها سؤال میکنند که پیامبرتان کیست؟ با
وجود اینکه بارها در زندگی دنیا اسم ایشان را شنیده است اما چون انس
نداشته است یادش نمیآید. در برخی از روایات آمده است کسی که اسلام
شناسنامهای داشت و کاری به مسجد و نماز نداشت بعد از هشتاد سال رنج و عذاب
تازه یادش میآید که پیامبرش کیست. تازه اسم پیامبرش هم یادش نمیآید بلکه
فقط یادش میآید که پیامبرش همانی بود که قرآن به او نازل شده بود.
منبع : شفقنا