در باغ روشنایی؛ به مناسبت درگذشت استاد احمد مهدوی دامغانی
استاد احمد مهدوی دامغانی در دیار غربت از دار دنیا رخت بربست، پیرمردی که به حق، وارث پنج تن تمدن و ادب پارسی و ایرانی بود.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، احمد مهدوی دامغانی، نویسنده و محقق پیشکسوت، روز جمعه، ۲۷ خردادماه در ۹۶سالگی از دنیا رفت. دانشمند و فاضلی که بسیاری از بزرگان وی را نمونهٔ یک ایرانی دانشمند و ایدهآل خطاب می کردند.
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
مهدوی دامغانی تلفیق و تلائمی بود از عشق سوزان به اهل بیت (ع) و مهری ژرف به ایران و فرهنگ ایران. او هر که را دوستدار اهل بیت(ع) و خادم ایران میدانست – بدون توجه به مرام و مسلک سیاسیاش- حرمت میگذاشت و دوست داشت. معیار مهدوی دامغانی این بود ولاغیر. نقطهٔ کانونی شخصیت او حبّ اهل بیت(ع) و عشق به ایران بود؛ «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم».
ادیب، نویسنده و استاد دانشگاههای تهران و هاروارد که فرزند آیت الله محمدکاظم مهدوی دامغانی بود و دروس حوزوی را تا سطح دنبال نمود و از سوی دیگر در سال ۱۳۴۲ دکتری زبان و ادب فارسی خود را از دانشگاه تهران اخذ کرد.
دامغانی همچنین مدتی در شهر مادرید اسپانیا به تدریس ادبیات و فقه اسلامی اشتغال داشت و سالیانی در تهران سردفتری اسناد رسمی را عهدهدار بود.
مهدوی دامغانی از ۱۳۶۶ به آمریکا عزیمت نمود و در دانشگاههای مطرح آنجا به تدریس و پژوهش پرداخت.
“در باغ روشنایی”، “از علی آموز اخلاص عمل” و “حاصل اوقات” از برخی آثار و نوشته های ایشان است.
افراد و شخصیت های متعددی در رسای شخصیت دامغانی سخن گفته اند، اما در این میان علاقمندی شدید استاد شفیعی کدکنی بر کسی پوشیده نیست. محمدرضا شفیعی کدکنی (شاعر و استاد پیشکسوت دانشگاه تهران) در نوشتهای با عنوان «خاموشی استاد دکتر احمد مهدویدامغانی» آورده است:
«آدم در زندگی کمتر کسی را میتواند «دربست» قبول داشته باشد، هر قدر به آن شخص ارادت و اخلاص داشته باشد. اما من دکتر مهدوی را دربست قبول دارم و او را نمونهٔ یک ایرانی دانشمند و ایدهآل میدانم. این مسأله از نوادر امور است و استثنا از قاعدهای عام و جهانشمول. شما هر قدر فانیِ در وجود کسی باشید، باز از اختلافات جزئی نمیتوانید برکنار بمانید، اما در مورد دکتر مهدوی من این چنین حالتی دارم. دکتر مهدوی از نظر من مظهر ایمان در معنی خالص و زُلال است.
اینهمه دانش و جهاندیدگی و نشست و برخاست با همه نوع مردم، در ایران و فرانسه و آمریکا، هیچ نتوانسته است کوچکترین خدشهای در تجربهٔ روحی و ایمانی او ایجاد کند.»
همچنین احمدرضا قائممقامی، استاد گروه فرهنگ و زبان های باستانی دانشگاه تهران در پی درگذشت این چهره فقید فرهنگی نوشته است: «استاد احمد مهدویدامغانی، ادیب بزرگ و عربیدان یگانه و سرسپردهٔ آل رسول، دور از شهر و دیار و مولای خویش، در غربت جان سپرد. مرا نرسد که در بزرگی او سخنی بگویم؛ زبانم کوتاه است؛ قلمانداز قدری حسب حال میگویم.
دانشجوی لیسانس که بودم، استاد آن مقالهٔ ممتع دربارهٔ ایوان مداین را به ایران فرستاده بودند که گویا در یکی از جشننامهها چاپ شود. پاکنویس آن را به اعتبار آنکه خطم ناخوش نبود به بنده سپردند. حیف که جوان بودم و خام و از آن دستخط شریف عکسی برنداشتم.
مدتی بعد درس و بحثم به راههای دیگر کشید، ولی چند سال بعد آنچه از او به دست آوردم با شوق بسیار خواندم و به قدر حوصله از آن بهره چیدم. خواندن نوشتههای او را به دوستان جوان نیز توصیه کردم و بعضی را سپاسگزار یافتم. انشاء ملایانهٔ او، که پسند نسل جوان نبود، گاه شیرینی، یا نمکی، داشت که وقتی کتابی را از او به دست میگرفتم، مخصوصاً خاطرات او را، معمولاً آن را زمین نمیگذاشتم تا تمام شود. نثر او علیالخصوص از آن جهت اهمیت داشت که به نظرم در زمان ما هیچ کس کلمات را مانند او در جای درست خود به کار نمیبرد، و این فضیلتی بود که در نسلهای پیشین بیشتر از همه از آن مرحوم تقیزاده و مینوی بود. دوری از وطن او را از «فارسی انقلابی» دور نگه داشته بود. فضل او جای دیگر نشیند. من بنده از خلال آثارش، به قدر توان، فضل و علم او را شناختهام و این البته، چنانکه شاگردان و نزدیکانش گواهی دادهاند، بهری از دانش بیکران او بود.
وقتی که به عضویت افتخاری فرهنگستان زبان درآمدند، در پیامی مرقوم فرموده بودند که به قول فلان ادیب فرانسوی (فراموشی از بنده است) که به عضویت آکادمی فرانسه درآمد، من در قبال فضلای فرهنگستان صفری هستم در سمت چپ عدد، ولی در واقع عضویت او افتخاری بود برای فرهنگستان.
تا آن جا که من بنده از دور دریافتم، همیشه آرزوی بازگشت به وطن داشتند، ولی موانع و عوایقی ظاهراً در کار بود. یکی از دولتمردان به ایشان گفته بودند که کسی مانع ورود شما به ایران نیست. به مزاح فرموده بودند میترسم مانع خروجم باشند!
خداش بیامرزاد!»
احمد مهدوی دامغانی در غربت غربیه درگذشت. دیگر غریب افتاده بود و همهٔ دوستانش که به آنها عشق میورزید، رفته بودند. وصیتنامهٔ غریبی نوشته و در آن بهدقت از کفن و دفن خود گفته. نوشته است:
«بر روی چشمهایم و لبانم از تربت مقدس حضرت ابیعبدالله الحسین صلواتالله علیه که در لای قرآن کوچک جیبی (رویهٔ داخلی آن) جلد چرمی قرمزی که در “اوین” همراهم بود، بهترتیبی که مقرر است… بگذارند».
یادداشت فرآوری: محمد پناه زاده
منابع:
https://www.isna.ir/news/1401032819768/
تارنمای رسمی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، یادداشت«خاموشی استاد دکتر احمد مهدویدامغانی»