محمود رجبی، قائم مقام موسسه امام خمینی (ره) گفتگویی در خصوص رابطه پژوهش
های دینی و تحول علوم انسانی انجام داده است؛متن گفتگو را با عضو جامعه
مدرسین حوزه علمیه قم می خوانید:
آیا می توان میان پژوهش های دینی و تحول علوم انسانی ارتباطی متصور شد یا این دو مقوله جدا از هم تلقی می شوند؟
یکی از مسائلی که همواره در تحول علوم مطرح بوده، این است که تحولات علمی
معمولا با تحول در پارادایم ها و مبانی و منطق اکتشاف علمی رخ می دهد و
تاریخ علم نشان دهنده آن است که تحولات اساسی و سرنوشت ساز، در سایه تحول
مبانی علوم انسانی رخ می دهد. طبیعی است علوم انسانی که در فضای سکولار و
احیانا ضد دینی غربی و شرقی شکل گرفته، در درون خود مبانی سکولار را داراست
و اگر قرار باشد تحولی در آن رخ دهد، یکی از راه های آن، تحول در مبانی
سکولاریستی و پوزیتویستی این علم است که پژوهش های دینی در واقع مبانی
مستحکمی را می توانند در این راستا ارائه کنند.
امروز علوم انسانی غربی دچار شکاکیت معرفتی شده و به همین دلیل هم از کشف
حقیقت دست برداشته و به سوی نتیجه بخشی عملی، صرفا چشم دوخته است. اما
مبانی مستحکم دینی و پژوهش های آن، می توان این نسبیت و شکاکیت را کناز زده
و علوم را بر پایه مبانی یقینی احصا کند که طبعا در کل علوم انسانی تحول
شگفتی خواهد داشت.
از نظر روش شناسی، علوم انسانی رایج بر مبنای انحصارگرایی روش شناختی و
منحصر دانستن روش کشف حقیقت در تجربه را بنیان شده است که منطق مستحکمی
ندارد. ما باید روش های دیگری را به کار بسته و از آن بهره ببریم.
در این راستا پژوهش های دینی، روش های دیگری اعم از تعقلی، شهودی و وحیانی
را نیز پیشنهاد می کند. اگر در حوزه روش شناسی، پژوهش های دینی در مجامع
علمی و دینی مطرح شود، تحول شگفتی در رشد و شکوفایی علوم رقم خواهد خورد.
علاوه بر این، حوزه معارف دینی که از سوی خداوند – آگاه ترین موجود جهان
هستی و انسانی ، دستاوردهایی در اختیار علوم انسانی قرار می گیرد که بشر
هیچ راهی جز راه وحی برای دستیابی به آنها ندارد.
در جوامع اسلامی که مردم فرهنگ دینی را پذیرفته اند، پژوهش های دینی می
تواند علومی هماهنگ با باورهای جوامع اسلامی و راه حل متناسب با برداشت ها و
ارزش های اسلامی به آنها عطا کند. به طور طبیعی در این صورت، کارآمدی این
نوع راهبردها و سیاست ها و مهندسی فرهنگی موفق تر و نتیجه بخش تر خواهد بود
و برای حل معضلات اجتماعی این راهکارها کارآمدتر به نظر می رسند و می توان
جوامع اسلامی را با ارائه راه حل بومی و برنامه ریزی و سیاست های هایی با
پشتوانه اعتقادی، در مقام اجرایی و عمل پشتیبانی کرد و قطعا افراد جامعه با
این رویکرد بهتر پیش خواهند رفت.
آیا می توان انجام پژوهش را راهکاری برای بومی سازی علوم دانست؟
بی شک پژوهش در هر عرصه ای اگر بر اساس معیارهای صحیح و مبانی درست در
فلسفه علوم انسانی و فلسفه علوم اجتماعی قدم بردارد، طبعا همان مبانی متقن و
مستحکم این راهکار را نشان می دهد و این توصیه را خواهد داشت که برای
ارتقای علوم انسانی، ایجاد ارتباط بین حوزه دینی و علم مهم است یعنی برخلاف
تصور، توهم تضاد دین و علم نه تنها تعارضی میان این دو مقوله نیست بلکه هم
دین کمک کننده به تعالی علوم انسانی است و اگر این علوم بر مبانی درست
باشد، کمک کننده دین خواهد بود و در تبیین معارف و نهادینه سازی ارزش های
آن علوم کمک کننده و در پیشرفت و نوآوری و نظریه پردازی های تحول آفرین
دینی به کمک علوم انسانی آمده و بهترین تلاقی در این زمینه خواهیم داشت به
ویژه که اسلام، دینی است سراسر اجتماعی و همه عرصه های زندگی بشر هم در بعد
فردی و هم اجتماعی از اقتصادی، سیاسی، تربیتی، مدیریتی، حقوق و … تامین
کننده و رهنمود دهنده است لذا به نظر می رسد اگر پژوهشی های دین را با
پژوهش های علمی پیوند دهیم، به سود هر دو حوزه خواهد بود.
به طور کلی چه نوع پژوهش هایی می تواند در پروسه تحول علوم انسانی نقش بسزایی داشته و این فرآیند را یاری دهد؟
مهمترین پژوهش هایی که نقطه آغازی برای تحول علوم می توان آنها را در نظر
گرفت، فلسفه علوم انسانی و علوم اجتماعی است که در این دو حوزه در میان
دانشمندان اسلامی سخنان و نظریات بسیار سرنوشت سازی وجود دارد. لذا باید در
این دو حوزه تحقیقات بنیادینی صورت گرفته و از این تحقیقات، راهبردها و
سیاست های پژوهشی استخراج شده و بر مبانی این دو فلسفه که زیرساخت های علوم
انسانی و اجتماعی را شکل می دهند، به سراغ خود علوم انسانی رفته و به نقد و
بررسی آن بنشینیم. سپس بخش های مثبت و دستاوردهای بشری را اقتباس کرده و
قسمت هایی که بر مبانی نادرست یا تحقیقات نادرست یا غیر کافی صورت گرفته و
پشتوانه متقن علمی ندارد را به کنار وانهاده و تحقیقات تجربی و عقلانی را
کنار بهره گیری از دستاوردهای وحیانی با یکدیگر ترکیب کرده و دستاوردهای
نوین در عرصه علوم انسانی به دست آوریم.
با این توصیف مهمترین ضعف پژوهش های دینی را در چه مواردی برجسته تر می بینید؟
در پژوهش های دینی به خصوص ناظر به علوم انسانی حوزه، ما متخصصانی که به
هر دو حوزه آشنا باشد، کم داریم. اگرچه نسبت به پیش از انقلاب تحولی در این
حوزه رخ داده و قابل مقایسه نیست اما با توجه به نیاز گسترده ای که وجود
دارد، نیروی قوی و کارآمد و روزآمد که هم علوم انسانی را بشناسد هم توان
استنباط آموزه های اسلامی را داشته باشد، محدود داریم. به عبارت دیگر حوزه
علوم انسانی تا حدی گسترده است که می طلبد صدها هزار محقق در این حوزه با
استخراج مبانی و تجزیه و تحلیل و اثبات باید باشند.
اما ضعف دیگر در این ناحیه آن است که افرادی که مسوولیت تحول علوم انسانی
بر مبنای پژوهش های دینی را بر عهده دارند، سرمایه گذاری لازم را در این
زمینه نمی کنند و حتی برخی معتقد به چنین تحولی نبوده و همان تفکر جدایی
دین و دنیا و سکولار را حاکم می دانند. همچنین به دلیل تغییر و تحول در
دولت ها، هر دولتی به فکر آن است کارهای کوتاه مدتی که می توانند در پایان
دولت خود ارائه دهند، را به آنها بپردازند.
اما آسیب دیگری که پژوهش های دینی را تحت الشعاع قرار می دهد، آن است گاهی
برخی از پژوهشگران نقد جدی و اساسی را بر نمی تابند و نگران آن هستند که
با این نقد، احیانا دستاوردهای آنان زیر سوال رود. در صورتی که نقد موجب
حیات علم بوده و زنده بودن علم به این است که مورد بررسی و نقد قرار گیرد.
این عدم آمادگی برای نقد، مانع شکوفایی علمی چه در پژوهش های دینی و چه
علوم انسانی می شود. هر چند در حوزه های علمیه از قدیم الایام از نقد
استقبال می شد. حتی نظریات بزرگترین دانشمندان اسلامی در حوزه نقد شده و می
شود که از جمله می توان به نقد برخی آراء امام (ره) این شخصیت کم نظیر در
فقه و عرفان و فلسفه و … اشاره کرد که از همان دوران مرجعیت تا پایان عمر
پر برکت ایشان، دیدگاه هایشان در حوزه مطرح و نقد و بررسی می شد و هیچ گاه
امام (ره) و سایر دانشمندان اسلامی نه تنها واکنش منفی در برابر نقد نشان
نمی دادند بلکه استقبال می کردند. لذا باید این رویکرد و سنت در همه عرصه
های علمی مورد توجه قرار گیرد تا به تعبیر امام علی (ع) با تضارب آراء
بهترین دیدگاه و صحیح ترین آنها متولد شود.
منبع : شبستان