نتایج آشنایی مسلمانان با فرهنگ و عقاید دیگر/ ۴ شرط تبیین نسبت اسلام با دیگر ادیان
هرچند ظهور عناصر تمدن غرب جدید در بلاد اسلامی موجب برخی ضررها شد، اما اگر با دیده انصاف به موضوع آشنایی مسلمانان با مسائل جدید بنگریم، این تلاقی و آشنایی فرهنگی فرصتی را برای مسلمین فراهم آورد که در زمینههایی به نفع مسلمین بود.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، کتاب «آسیبشناسی دینی» به قلم محمد اسفندیاری منتشر شده است. آنچه که در ادامه میخوانید بخشهایی از این کتاب درباب نسبت اسلام و مسلمانان با سایر عقاید و اندیشهها است.
جهان امروز بزرگتر از جهان دیروز شده است و مردم در آن پراکنده تر شده اند از این رو مردم باید از یکدیگر بی خبرتر باشند اما وسایل ارتباط جمعی آنقدر مردم را به یکدیگر نزدیک و با خبر از هم کرده که چنین مینماید جهان کوچکتر از گذشته شده است و چندان جهان کوچک شده که گویی دهکده شده است.
کوچکتر شدن جهان به معنای داد و ستد فعالانه فرهنگها و عقاید است. این وضع وظایفی را بر دوش دانشوران اسلامی مینهد که در گذشته مقرر نبوده و یا حداقل اینکه تا بدین پایه مهم نبوده است. در گذشته مهمترین وظیفه دانشوران اسلامی تفسیر اسلام بود. اما امروزه وظیفه دیگری نیز بر عهده دارند که آن تبیین نسبت اسلام با عقاید دیگر است. در جهان حاضر بر تعداد پیروان ادیان افزوده شده است و چشمپوشی از این خیل عظیم بخردانه نیست.
مضافاً اینکه مکاتب و نظریاتی مطرح شدهاند که معتقدان به آن بسیارند از آن جمله است؛ مارکسیسم، لیبرالیسم، پلورالیسم و… پس بر دانشوران اسلامی فرض است که ضمن تفسیر اسلام به تبیین نسبت اسلام با ادیان و مکاتب و نظریات دیگر بپردازند. چشمپوشی از این وظیفه به معنای این است که ما در این جهان زنده هستیم، اما در این جهان زندگی نمیکنیم و از «قدمای معاصر» هستیم.
باید نسبت اسلام با سایر عقاید را کشف کرد
تبیین نسبت اسلام با عقاید دیگر وظیفه خطیر و دشواری است و چهار شرط مهم برای آن عبارت است از: ۱ـ شناخت اسلام ۲ـ شناخت عقاید دیگر ۳ـ دوری از خودباختگی ۴ـ دوری از تعصب. کسی که اسلام را درست و با همه ابعادش میشناسد اما شناخت درست و جامعی از دیگر عقاید ندارد قادر به تبیین نسبت اسلام با عقاید دیگر نیست، چنان که عکس این صادق است. همچنین کسی که هم اسلام و هم عقاید دیگر را میشناسد اما در مقابل عقاید دیگر خود باخته یا در عقیده خود متعصب است قادر به این وظیفه مهم نیست.
از آغاز آشنایی مسلمانان با جهان پیرامونشان حدود ۱۰۰ سال میگذرد. پیش از آن مسلمانان در لاک خود میزیستند و دغدغه شناخت فراسوی مرزهای خود را نداشتند. نخستین فردی که چشم مسلمانان را به وضع خودشان و به اوضاع جهان پیرامونشان گشود سیدجمالالدین اسدآبادی بود. مسلمانان در قرن اخیر با عنایت به مباحثی که در جهان مطرح بود به تجدید نظر در اسلام پرداختند و موضوعاتی را که پیشتر ناشناخته یا بدشناخته بود، شناختند
تا پیش از آشنایی مسلمانان با جهان معاصر موضوعات مانند: حقوق بشر، حقوق زنان، مالکیت و آزادی و… در میان آنان مطرح نبود. این سخن با بررسی کتابهای گذشتگان دانسته میشود.
در میان کتابهایی که ۱۰۰ سال پیش به آن سو نوشته شده است حتی یک کتاب نمییابیم که درباره حقوق بشر، حقوق زنان و حدود مالکیت و آزادی و از این دست موضوعات باشد. اما در ۱۰۰ سال اخیر به کتابهای متعددی دست می یابیم که درباره این موضوعات نوشته و نظر اسلام درباره آن تبیین شده است.
نتیجه آشنایی مسلمانان و فرهنگها و عقاید دیگر این شد که با به تجدید نظر در شناخت خود از اسلام پرداختند و این موضوعات را که به صورت پراکنده از آن سخن رفته بود استخراج کردند و سامان دادند.
خطر التقاط
البته آشنایی با فرهنگهای دیگر خالی از زیان نبود و از مهمترین زیانهای آن التقاط بود. تا هنگامی که بت مارکسیسم فرو نیفتاده بود، برخی چنان فریفته آن بودند که اسلام را بر پایه آن تفسیر میکردند. در نوشتههایشان واژههایی چون دیالکتیک، تضاد، زیربنا و روبنا، طبقه بسامد داشت و دنیا و مافیها با آنها به سادگی تفسیر میشد.
مارکسیسم علم مبارزه شمرده میشد و مارکسیستها کافر شمرده نمیشدند. مارکسیسمزدگان چندان دربند مارکسیسم افتاده بودند و چنان از تضاد سخن میگفتند که متکلمان از توحید سخن میگویند.
ما در وضع حساسی به سر میبریم، از سویی لازم است با فرهنگهای دیگر آشنا باشیم و از نظریات مثبت آنان بهرهمند شویم و از دیگر سو لازم است از التقاط اسلام با نظریات دیگرا ن پرهیز کنیم. اما اکنون عدهای چنان از اسلام سخن میگویند که گویا در ناکجا آباد هستند و هیچ مخاطبی ندارند. مخاطبشان با عقاید دیگر آشناست و میخواهد بداند که موضع دین در برابر آنها چیست ولی اینها طفره میروند و هیچ دغدغه آن را ندارند که به نسبت سنجی اسلام با نظریات دیگر آن بپردازند.
از اینها بدتر کسانی هستند که با فلان و بهمان مکتب از طریق روزنامههای صبح آشنا میشوند و عصر آن را نقد میکنند اینها همانقدر که عقاید خود را جدی میگیرند عقاید دیگران را سرسری میشمارند در نتیجه نقدشان سرسری است و شوخی علمی.