جاسوسی بهائیان از ارتش پهلوی در راه خوشخدمتی به صهیونیستها
بهائیت چیست؟ بهائیان چه آفت و خطری برای ایران دارند و چرا نسبت به آنها حساسیت وجود دارد؟ اینها سؤالاتی است که ممکن است برای هر فردی که نسبت به این فرقه آشنایی ندارد پیش آید. ضمن آنکه رسانههای دیداری و مکتوب آنلاین فارسیزبان وابسته به کشورهای متخاصم پیوسته این گزاره را که در ایران به بهائیان ظلم صورت میگیرد ترویج میکنند. چرا این رسانهها به مظلومنمایی از بهائیان میپردازند؟ و سؤال آخر اینکه چرا بهائیان برای آمریکا، انگلیس، رژیم صهیونیستی و… اهمیت دارند؟ دغدغه این متن پاسخی موجز و مستدل و مستند به سؤالات فوق است.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، همچنان که امپراتوری عثمانی تا مناطق شرقی اروپا پیش رفته بود نگرانی و بیم استعمارگران اروپایی از آن بیشتر از قبل میشد. در این باره بیشترین اقدام را دولت جنایتکار انگلیس انجام داد. آنها با گسیل ماموران اطلاعاتی خود در پی آن بودند تا دلیل قدرتمندی مسلمانان را دریابند. انگلستان به سرعت به این نکته پی برد که تعالیم اسلام راز این قدرتمندی است. چرا که این تعالیم به مسلمانان میآموخت که رنگ، نژاد، زبان و… عامل برتری نیست و همه افراد بشر با هم برابرند. تعالیم اسلام به مسلمانان میآموخت که رنگ، نژاد یا زبان نباید عامل تفرقه میان آنها باشد و… چاره جویی استعمارگران به شکلدهی دو فرقه انجامید. آنها در میان اهل سنت «وهابیت» را پدید آوردند و در میان شیعیان «بهائیت» را.
روند بهائیت ابتدا با «علی محمد باب» و ادعاهای وی آغاز شد. باب که در بوشهر ساکن بود ابتدا ادعا کرد نایب خاص امام عصر(عج) است. او به همین مقدار اکتفا نکرد و در ادامه دعوی امام زمانی پیش گرفت. پیروان باب را بابی میخواندند. وقتی کار بابیها به شورش و حمله به مزارع مردمان کشید بزرگ مردی به نام امیرکبیر دست به کار شد و دستور بازداشت باب را صادر کرد. پس از دستگیری باب وی را در قلعهای در اطراف تبریز زندانی و در همان جا به دستور مرحوم امیرکبیر تیرباران کردند.
طبق وصایای باب شخصی به نام «صبح ازل» باید جانشین او میشد اما صبح ازل برادری داشت به نام «حسینعلی نوری» معروف به بهاءالله که موی دماغ او شد و او نیز دعوی جانشینی باب را پیش کشید. در این ایام پیروان باب به عراق تبعید شده بودند (که در آن روزگار جزیی از امپراتوری عثمانی بود) و پیروان هر کدام از این دو نفر در شهرهای مقدس نجف و کربلا به دزدی و نزاع با یکدیگر پرداختند. کار بالا گرفت و دربار سلطان عثمانی تصمیم گرفت دو برادر را از یکدیگر جدا کند لذا صبح ازل و پیروانش را به جزیره قبرس و بها و پیروانش را به عکا (شهری بندری در شمال فلسطین اشغالی) تبعید کرد.
در این بین اتفاق مهمی رخ داد. انگلیس که بنا بر وصیت و سفارش باب ابتدا روی صبح ازل حساب باز کرده بود در ادامه تغییر موضع داد و به زودی فهمید که حسینعلی نوری یا همان بهاءالله برای اجرای خواستهها و منویات استعماری انگلیس بهتر است. این نتیجهگیری ماحصل سفر و بررسی میدانی یکی از مامورین اطلاعاتی انگلیس به نام «ادوارد براون» بود. ادوارد براون در پوشش یک شرقشناس علاقهمند به ادبیات فارسی به ایران سفر کرد اما وقتی مسیر حرکت او را در ایران و در هر شهری دنبال کنیم خواهیم دید که وی در شهرهای مختلف دیدارهایی را با افراد پیرو فرقه بابیت داشته تا احتمالا از آنها در مورد صبح ازل و حسینعلی نوری سؤال کند.
در اینجا یک سؤال اساسی وجود دارد و آن این است که آیا انتخاب محل تبعید حسینعلی نوری معروف به بهاءالله و یاران او به یکی از شهرهای فلسطین (که امروزه جزو محدوده غصب شده توسط صهیونیستها است) اتفاقی بوده یا این انتخاب با اعلام نفوذ انگلیس از طریق عواملش در دربار عثمانی به وقوع پیوسته است؟ چرا که مدتی بعد از این تبعید انگلیس به سواحل مدیترانه حمله کرد و منطقه فلسطین را به اشغال خود درآورد. پس از جنگ جهانی دوم نیز این منطقه به صهیونیستها داده شد تا با غصب و غارت آن حکومت جعلی خویش را تاسیس کنند.
اما مورد اصلی این است که فرقههای بابی و بهایی از همان بدو تاسیس همواره در تلاش بودهاند تا با جلب رضایت کشورهای صاحب قدرت و استعمارگران روابط خوبی با آنها برقرار کنند. نامههایی که علی محمد باب نوشته و یا دیدارهای و گفتوگوها و نوشتههای بهاءاله بر صحت این گفته انگشت میگذارند.
پس از تاسیس رژیم جعلی صهیونیستی نیز این فرقه در تکاپو بود تا خود را در چشم صهیونیستهای غاصب عزیز کند لذا به پادویی برای صهیونیستها مشغول شد و براساس همین است که رژیمی که خود دزد و غاصب است و از این طریق بخشهای مهمی از یک سرزمین را اشغال کرده مناطقی را به این فرقه و گسترش مکانی موسوم به بیتالعدل اختصاص دهد.
برای آنکه پی بردن به پاسخ ۲سؤال (بهائیان چه خدماتی به اربابان صهیونیست خود ارائه داده و یا میدهند و اینکه آنها چه خطری برای ایران و ملت ایران دارند) نگاهی به یکی از اسناد ساواک در مورد یکی از جلسات بهائیان کافی به نظر میرسد چرا که از قدیم گفتهاند: در خانه اگر کس است یک حرف بس است.
ابتدا ذکر این موضوع لازم است که در حکومت محمدرضا پهلوی بهائیان تقریبا همه گلوگاهها و جاهای تاثیرگذار و مهم را در اختیار داشتند و هر چه از طول عمر حکومت پهلوی دوم میگذشت نفوذ آنها بیشتر و بیشتر میشد و البته این جز با حسنظن محمدرضا پهلوی به آنها ممکن نبود. از امیرعباس هویدا تا عبدالکریم ایادی پزشک مخصوص شاه که قدرت و نفوذ فوقالعادهای داشت و یا افرادی دیگر مانند پرویز ثابتی در رکن سوم ساواک و نیز کسانی از قبیل هژبر یزدانی که تبدیل به ابر سرمایهداری در رژیم پهلوی
شده بود و…
با این همه عنایتی که شخص شاه و دربار او و دیگر دولتمردان پهلوی به بهائیان داشتند با این وجود ببینید بهائیان چگونه پاسخ این همه اعتماد پهلوی را میدادند:
در یکی از اسناد ساواک با طبقهبندی خیلی محرمانه که تاریخ وقوع آن ۷ خرداد ۱۳۴۷ نوشته شده آمده است:
«ساعت ۳۰ / ۶ بعدازظهر مورخه ۴۷/۳/۷ کمیسیون نشر نفحاتاله در محفل شماره ۴ واقع در تکیه نواب منزل اسدالله قدسیانزاده تشکیل گردید. عباس اقدسی که سخنران کمیسیون بود اظهار داشت: جناب آقای اسدالله علم وزیر دربار سلطنتی به ما لطف زیادی نمودهاند. مخصوصاً جناب آقای امیر عباس هویدا (بهائی و بهائیزاده) انشاءالله هر دو نفرکدخدای کوچک بهائیان میباشند، گزارشهایی از فعالیتهای خود به بیتالعدل اعظم الهی مرجع بهائیان میدهند.
دولت اسرائیل در جنگ ۴۶ و ۴۷ قهرمان جهان شناخته شده ما جامعه بهائیت فعالیت این قوم عزیز یهود را ستایش میکنیم. ما خیلی خوشحالیم که قانونی برای احیای ایران طرح مینمایند پیشرفت و ترقی ما بهائیان این است که در هر اداره ایران و تمام وزارتخانهها یک جاسوس داریم و هفتهای یک بار که طرحهای تهیه شده وسیله دولت که به عرض شاهنشاه آریامهر میرسد گزارشهایی در زمینه طرح به محفلهای روحانی بهایی میرسد. مثلاً در لجنه پیمانکار کادر بهائیان ایران هر روز گزارش خود را در زمینه ارتش ایران و این که چگونه اسلحه به ایران وارد میشود چگونه چتر بازان را آموزش میدهند به محفل روحانی بهائیان تسلیم
مینمایند.»
در بخش انتهایی گزارش فوق به صراحت اعلام شده که بهائیان از درون ارتش پهلوی برای رژیم صهیونیستی جاسوسی میکنند. سؤال این است که این فرقه با رژیم پهلوی که هم با بهائیان و هم با صهیونیستها روابط خوبی داشت اینگونه برخورد کردند حال این فرقه در دوره جمهوری اسلامی با چه حدی از بغض و کینه نسبت به اسلام و مسلمانان به جاسوسی به نفع اسرائیل میپردازند؟!
برای آنکه به بغض و کینه این فرقه ضاله و آلت دست صهیونیسم پی ببریم این سند ساواک کفایت میکند. گزارشی در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۰ با طبقهبندی خیلی محرمانه در اسناد ساواک وجود دارد که شرح آن بدین قرار است:
«جلسهای با شرکت ۹ نفر از بهائیان ناحیه ۱۵ شیراز در منزل آقای فرهنگ آزادگان و زیر نظر آقای لقمانی تشکیل گردید. بعد از قرائت نامه، آقای ولیالله لقمانی در مورد ادیان جهان و آمار آنها و شهدای بهائیت سخن گفت. وی اضافه کرد آقایان بهائیان بهتر است بیشتر مطالعه نمایند و از روی حقیقت قضاوت کنند تا بفهمند معنی بهائیت که امروز آزادی بیشتری دارند یعنی چه؟ در زمان قدیم احباء نمیتوانستند بگویند ما بهائی هستیم و نمیتوانستند تبلیغ کنند اگر هم مبارزهای مینمودند فورا آنها را میکشتند و لیکن اکنون آن تعصبها کنار گذاشته شده است.
اکنون از آمریکا و لندن صریحا دستور داریم در این مملکت مد لباس و یا ساختمانها و بیحجابی را رونق دهیم که مسلمان نقاب از صورت خود بردارند بهطوری که من مطالبی در منزل آقای معتمد قرائت کردم و تمام دختران و پسران بهائی خوشحال شدند. در ایران و کشورهای مسلمان دیگر هر چه بتوانید با پیروی از مد و تبلیغات ملت اسلام را رنج دهید تا آنها نگویند امام حسین فاتح دنیا بوده و علی غالب دنیا البته بهائیان هم تصدیق دارند ولی نه برای قرن أتم، أتمی که به دست بهائیان درست میشود. اسلحه و مهمات به دست نوجوانان ما در اسرائیل ساخته میشود.»
شاید این سوال پیش آید که به رغم این گزارشها چرا اقدامی علیه بهائیان صورت نمیگرفت؟ پاسخ این است که این گزارشها از مأموران ساواک ارسال میشد ولی در مراتب بالا که تصمیمگیریها انجام میشد، آن قسمتها در اختیار بهائیان و یا تحت نفوذ آنها بود.