به گزارش ادیان نیوز، هشتم ربیع الاول مصادف با سالروز شهادت
امام حسن عسکری(ع) است. به این مناسبت، زندگینامه کوتاهی از این امام معصوم
به خوانندگان تقدیم می شود.
ابومحمد حسن بن علی(ع) یازدهمین امام
شیعیان اثنی عشری ، متولد شهر مدینه در سال ۲۳۲ق که چون مدت بسیاری به
اجبار حکومت، در شهر نظامی سامرا زندگی میکرد، به «امام عسکری» یا «امام
حسن عسکری» شهرت یافت.
محدودیتهای شدید حاکم بر زندگی امام
عسکری(ع) سبب شد آن حضرت برای ارتباط با شیعیان، نمایندگانی برگزیند. عثمان
بن سعید یکی از نمایندگان خاص وی بود که پس از وفات امام عسکری(ع) و با
ورود به عصر غیبت صغری، بهعنوان نخستین باب ـ یا به تعابیر دیگر ـ سفیر،
وکیل و نایب خاص امام زمان(ع) نیز ایفای نقش کرد.
احادیثی که از امام عسکری(ع) نقل شده است درباره موضوعات مختلفی است، از جمله تفسیر قرآن، اخلاق، فقه، امور اعتقادی، ادعیه، زیارت.
نسب و القاب
نسب امام حسن عسکری(ع)چنین است: ابن علی
بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر. مادر آن حضرت، به نقل منابع، کنیزی به نام
«حدیث» یا «حدیثه» بوده است. برخى دیگر از منابع نیز نام مادر آن حضرت را
«سوسن»، «عسفان» و «سلیل» دانستهاند و با عبارت «کانت من العارفات
الصالحات: او از زنان عارفه و صالحه بود» وى را ستودهاند.
لقبهای وی را صامت، هادى، رفیق، زَکى و
نقى ذکر کردهاند. برخى از مورخان لقب «خالص» را هم گفتهاند. «ابن الرضا»
لقبی است که امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکرى(علیهم السّلام) به آن
شهرت یافتهاند.
امام هادى(ع) پدر امام حسن عسکری(ع)،
زمانى نزدیک به ۲۰ سال و ۹ ماه را در سامرا به سر برد؛ به همین
دلیل این دو امام به «عسکری» شهرت یافتهاند. عسکر عنوان غیرمشهورى براى
سامرا بوده است.
احمد بن عبید الله بن خاقان مشخصات ظاهرى
امام عسکری(ع) را چنین وصف کرده است: داراى چشمانى سیاه، قامتى نیکو، صورتى
زیبا و بدنى موزون.
تولد و وفات
امام حسن عسکری(ع) در ربیع الثانى، روز
دهم یا هشتم یا چهارم سال ۲۳۲ در مدینه چشم به جهان گشود و ۲۸ سال
زندگى کرد. برخی تولد وی را در یکى از ماههاى سال ۲۳۱ دانستهاند.
امام عسکرى(ع) در هشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ق وفات یافت. البته برخى نیز جمادى الاولى همان سال را بیان کردهاند.
همسر و فرزند
طبق نقل مشهور،امام عسکری(ع) هرگز همسری
اختیار نکرد و نسل وی تنها از طریق کنیزی دوام یافت که مادر حضرت مهدی(ع)
است.اما بنابر نقل شیخ صدوق و شهید ثانی مادر امام زمان(ع) کنیز نبود و به
تزویج امام عسکری(ع) در آمده بود.
منابع، نام مادر امام مهدی(ع) را بسیار
متعدد و مختلف ذکر کردهاند. در منابع آمده است امام حسن عسکری(ع) خادمان
متعدد رومی و صقلایی و ترک داشت و شاید این اختلاف در نام مادر امام زمان،
از سویی به سبب تعدد کنیزان و از سوی دیگر به منظور پنهان نگاهداشتن تولد
امام مهدی(ع) بوده است.
ولی با هر حکمت و سبب، در کنار نام نرجس
که در طی قرون پسین بیشتر به عنوان مادر امام زمان (ع) برای شیعیان شناخته
شده بود، مشهورترین نامی که در منابع دیده می شود صقیل است.
از نامهای دیگر ذکر شده نیز سوسن، ریحانه و مریم قابل ذکرند.
بر اساس غالب منابع شیعه و سنی، تنها فرزند آن حضرت، امام زمان(ع) مسمّا به محمد است.
از آنجا که امام عسکری(ع) پدر امام
مهدی(ع) است همواره این چهره از شخصیت امام عسکری(ع) برای شیعیان شاخص و
پررنگ بوده است. بنابر آنچه نزد امامیه مشهور است، تولد امام مهدی(ع) در
نیمه شعبان ۲۵۵ق واقع شد، اما تاریخهای دیگر نیز درباره تولد آن حضرت در
سالهای ۲۵۶ و ۲۵۴ق آمده است.
درباره فرزندان حضرت، اقوال دیگری هم وجود
دارد. برخی او را دارای ۳ فرزند پسر و ۳ دختر شمرده اند مشابه قول اخیر
نزد امامیه هم دیده می شود؛ خصیبی افزون بر امام مهدی(ع) از دو دختر به
نامهای فاطمه و دلاله نام برده و ابن ابی الثلج افزون بر آن امام، پسری به
نام موسی و دو دختر به نامهای فاطمه و عایشه (یا ام موسی) را برشمرده است،
اما در برخی کتب انساب، نامهای ذکر شده، خواهران و برادران امام حسن عسکری
هستند که شاید با فرزندان او خلط شده اند. به عکس، برخی از عالمان اهل سنت
چون ابن جریر طبری، یحیی بن صاعد و ابن حزم معتقد بودند که آن حضرت اصلاً
فرزندی نداشته است.
دلایل امامت
چنانکه شیخ مفید می نویسد، حسن بن علی
(امام عسکری) پس از رحلت پدرش امام هادی(ع)، با توجه به دارا بودن فضائل
لازم و برتری بر همه همروزگارانش در امور مربوط به امامت، و نیز روایات
امام هادی(ع)، امام یازدهم شیعه است. در یکی از روایات از امام هادی(ع)،
على بن عمر نوفلى مى گوید:
«همراه با امام هادى علیه السّلام در حیاط
خانه اش بودم که فرزندش محمّد -ابوجعفر- بر ما گذشت. عرض کردم: فدایت
گردم! این امام ما پس از شما خواهد بود؟ فرمود: امام شما پس از من حسن(ع)
خواهد بود».
به جز عده اى که به امامت محمد بن على
(که در زمان حیات پدرش امام هادى علیه السّلام وفات کرد) گرویدند و تعداد
انگشت شمارى که جعفر بن على را امام خود دانستند، اکثریت یاران امام
هادى(ع) به امامت امام حسن عسکرى گردن نهادند. مسعودى، جمهور شیعه اثنی
عشری را از پیروان امام عسکرى و فرزندش مىداند که این فرقه در تاریخ به
قطعیّه معروف شده اند.
ارتباط با شیعیان
سالهای زندگی امام در سامرا، بجز چند
نوبتى که به زندان افتاد، به ظاهر همانند شهروندی عادى بود هرچند رفتار وى
زیر نظر حکومت قرار داشت. روشن است که امام عسکرى(ع) همانند سایر امامان،
در صورت آزاد بودن، نه سامرا بلکه مدینه را براى زندگى انتخاب مى کرد. در
واقع، اقامت طولانى وی در سامرا جز نوعى بازداشت از طرف خلیفه قابل توجیه
نیست. این مسأله به خصوص به علت وجود شبکه منظم و متشکل شیعیان که از مدتها
قبل شکل گرفته بود، در نظر خلیفه از اهمیت فراوانى برخوردار بود و سبب
نگرانى مى شد و وحشت او را فراهم مى آورد.
به همین جهت از امام خواسته بودند حضور
خود را در سامرا، به طور مداوم به آگاهى حکومت برساند؛ چنان که طبق نقل یکى
از خدمتکاران امام، آن حضرت هر دوشنبه و پنجشنبه مجبور بود در دار الخلافه
(در بعضى نسخه ها «دار العامه» آمده که گویا منظور همان «دار الخلافه»
است.) حاضر شود. چنین حضورى، گرچه در ظاهر نوعى احترام براى آن حضرت تلقى
مىشد، ولى در واقع صرفاً وسیله کنترل او از نظر خلیفه بود.
شیعیان براى دیدن امام مشکل داشتند؛
چندانکه یک بار، موقعى که خلیفه براى دیدن صاحب البصره (والی بصره) مى
رفت، و امام را نیز همراه خویش مى برد، اصحاب امام در طول راه خود را براى
دیدن وی آماده مى کردند. از این حکایت به خوبى مى توان فهمید که در
زندگى امام حداقل دورانى وجود داشته که امکان دیدن مستقیم وی نبوده است.
اسماعیل بن محمد مى گوید: براى طلب پول در سر راه آن حضرت نشستم و هنگام عبور امام تقاضاى کمک مالى از وى کردم.
راوی دیگر نقل می کند در یکى از روزها که
قرار بود امام به دار الخلافه برود ما در عسکر به انتظار دیدار وى جمع
شدیم؛ در این حال از طرف آن حضرت توقیعی [یعنی نوشتهای] بدین مضمون به ما
رسید: کسى بر من سلام و حتى اشاره هم به طرف من نکند؛ زیرا در امان نیستید.
این روایت به خوبى نشان مى دهد که دستگاه خلافت تا چه حد روابط امام با
شیعیانش را زیر نظر داشته و آن را کنترل مى کرده است. البته امام و
شیعیانش در فرصتهاى گوناگونى همدیگر را ملاقات مىکردهاند و سرپوشهایى
نیز براى این تماسها وجود داشته است. یکى از بهترین راههاى ارتباطى شیعیان
با امام، مکاتبه بوده که در منابع نیز فراوان به آن بر مى خوریم.
محدودیتهای شدید حاکم بر زندگی امام
عسکری(ع) سبب شد که حضرت از نمایندگانی جهت ارتباط با شیعیان استفاده نماید
در شمار این افراد به ویژه باید از عقید، خادم خاص وی یاد کرد که از کودکی
او را بزرگ کرده، و حامل بسیاری از نامه های او به شیعیان بوده است و فردی
با کنیه غریب ابوالادیان که خادم حضرت بوده، و ارسال برخی نامهها را به
عهده داشته است اما مشخصاً کسی که در منابع امامی به عنوان باب [نماینده و
رابط امام با مردم] شناخته شده، عثمان بن سعید است. همین عثمان بن سعید پس
از وفات امام عسکری(ع) و با ورود به عصر غیبت صغری، به عنوان نخستین باب یا
به تعابیر دیگر سفیر، وکیل و نایب خاص امام زمان(ع) نیز ایفای نقش کرده
است.
موقعیت امام در سامرا
امام عسکرى علیه السّلام اگر چه بسیار
جوان بود، ولى به دلیل موقعیت بلند علمى و اخلاقى، به ویژه رهبرى شیعیان و
اعتقاد بى شائبه آنان به امام و احترام بى چون و چراى مردم از وى، شهرت
فراوانى پیدا کرده بود. نیز به دلیل آن که مورد توجه عام و خاص بود، حاکمیت
عباسى جز در مواردى چند، در ظاهر رفتار احترام آمیزى از خود نسبت به آن
حضرت نشان مى داد.
سعد بن عبدالله اشعرى از علماى معروف شیعه
که احتمالا به ملاقات امام عسکرى (ع) نیز شرفیاب شده مى گوید: در شعبان
سال ۲۷۸ -۱۸ سال پس از رحلت امام (ع)- در مجلس احمد بن عبیدالله بن خاقان
پدرش وزیر معتمد عباسى بود. -که آن روزها مسئولیت خراج قم را بر عهده داشت و
به آل محمد و مردم قم نیز عداوت مى ورزید- نشسته بودیم. سخن از طالبیون
ساکن سامرا و مذهب و موقعیت آنان در پیش حاکم به میان آمد، احمد گفت: من
کسى از علویان را چون حسن بن على عسکرى علیه السّلام در سامرا ندیده و
نشنیده بودم که این چنین به وقار و عفاف و زیرکى و بزرگ منشى در میان اهل
بیت خود شناخته شده و پیش سلطان و بنى هاشم محترم باشد، چنان که او را بر
افراد مسن حتى امراء و وزراء و منشیان نیز برترى مى دادند. روزى من بالاى
سر پدرم ایستاده بودم؛ آن روز پدرم براى دیدار با مردم نشسته بود. یکى از
حاجبان وارد شد و گفت: ابن الرضا در بیرون در ایستاده است. پدرم با صداى
بلندى گفت: او را اجازه ورود بدهید و آن حضرت وارد شد…
وقتى پدرم او
را دید چند قدم به سوى او رفت، کارى که ندیده بودم با کسى حتى امرا و ولات
عهد انجام بدهد. وقتى به او نزدیک شد، دست به گردنش انداخت و صورت و پیشانى
او را بوسید. آنگاه دستش را گرفت و در جاى خود نشاند.
پدرم خود روبروى او نشست و با وى به گفتگو
پرداخت. در سخنان خود، او را با کنیه -که حاکى از احترام او بود- مورد
خطاب قرار مى داد و مرتب مى گفت: پدر و مادرم فدایت…. شب هنگام نزد
پدرم رفتم… و از وى پرسیدم: پدر! آن شخص که امروز آن همه اجلال و احترامش
نمودى، چه کسى بود که حتى پدر و مادرت را فداى او مى کردى؟ گفت: او ابن
الرضا، امام رافضیان بود؛ آنگاه ساکت شد. چند لحظه بعد سکوتش را شکست و
ادامه داد: فرزندم اگر روزى خلافت از دست بنى عباس بیرون رود، در میان بنى
هاشم، جز او کسى شایستگى تصدى آن را ندارد. او به خاطر فضل، صیانت نفس،
زهد، عبادت و اخلاق نیکو سزاوار مقام خلافت است. اگر پدر او را دیده بودى
مردى بود بزرگوار، عاقل، نیکوکار و فاضل. با شنیدن این سخنان آتش خشم
سرتاسر وجودم را فرا گرفت. در عین حال حس کنجکاویم براى شناختن او
برانگیخته شد.
از هر کس از بنى هاشم، منشیان، قضات،
فقها، حتى مردم عادى که درباره اش سؤال مى کردم او را در نزد آنان در
نهایت جلالت و بزرگوارى و مقدم بر سایر افراد اهل بیت مى یافتم. همه مى
گفتند: او امام رافضیان است. از آن پس اهمیت وى پیش من رو به فزونى گذاشت؛
زیرا دوست و دشمن او را به نیکى مى ستودند.
این روایت با توجه به راوى آن که خود یکى
از معاندان سر سخت اهل بیت بوده، موقعیت اخلاقى و اجتماعى امام را در میان
عامه مردم و حتى خواص نشان مىدهد. خادم امام عسکرى علیه السّلام مى گوید:
روزهایى که امام به مقر خلافت مى رفت، شور و شعف عجیبى در مردم پیدا مى
شد. خیابانهاى مسیر آن حضرت از جمعیتى که سوار بر مرکبهاى خود بودند، پر
مى شد. وقتى امام تشریف مى آوردند، هیاهو یک باره خاموش مى گشت. آن حضرت
از میان جمعیت گذشته و وارد مجلس مى شد. طبیعى است که باید بیشترین این
افراد از شیعیانى باشند که از مناطق دور و نزدیک براى دیدن امام به سامرا
مى آمدند؛ هر چند ارادت سایر مردم نسبت به فرزندان رسول خدا نیز آنها را
براى دیدن امام تهییج کرده و سبب فزونى جمعیت مى شد.
خلفای هم عصر امام عسکری (ع)
دوره امامت امام حسن عسکری علیهالسلام همزمان با سه خلیفه عباسی بود: معتز عباسی(۲۵۲ـ ۲۵۵ق)، مهتدی (۲۵۵ـ۲۵۶ق) و معتمد (۲۵۶ـ ۲۷۹ق).
دورانهاى بازداشت امام
همان گونه که اشاره شد جلب امام هادى (ع)
به همراه امام عسکرى(ع) به سامرا به دستور متوکل عباسى، خود به معناى
زندانى کردن این دو امام در آن شهر به منظور کنترل آنها و روابطشان با
شیعیان بود. در مواردى در بازداشت این پدر و فرزند، سختگیرى بیشترى اعمال
مى شد؛ به ویژه هنگام پیدایش جریانات خاصى که نوعى تهدید بر ضد حاکمیت
بود، شخص امام با شمارى از یاران نزدیکش به زندان مى افتاد. روایات زیادى
درباره بازداشت امام عسکرى علیه السّلام وجود دارد. صیمرى در کتاب
«الاوصیاء» روایت کرده که گفت: من خود خط ابومحمد عسکرى (ع) را هنگام خروج
از زندان معتمد دیدم که این آیه را نوشته بود:
یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّـهِ
بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّـهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ
الْکَافِرُونَ (ترجمه: می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال
آنکه خدا -گرچه کافران را ناخوش افتد- نور خود را کامل خواهد گردانید)
شیخ مفید از محمد بن اسماعیل علوى چنین
روایت کرده: امام عسکرى (ع) نزد على بن اوتامش (یا بارمش) زندانى شد. این
مرد از دشمنان سرسخت آل ابى طالب بود. به وى دستور داده شد درباره امام هر
چه مى تواند تند و سختگیر باشد. اما وى با دیدن آن حضرت در حالى از او جدا
شد که بیش از دیگران عظمت الهى آن حضرت را شناخته و از او ستایش مى کرد.
شهادت
حضرت اندکی پیش از شهادتش در اواخر ۲۵۹ق،
مادرش را به حج فرستاد و آنچه را که در سال ۲۶۰ق برایش رخ خواهد داد بدو
گفت و سفارشهایش را به فرزندش حضرت مهدی(عج) نمود و اسم اعظم، و میراث
امامت و سلاح را بدو تسلیم کرد. مادر امام روانه مکه شد و حضرت مهدی(عج) را
نیز با خود برد.
امام عسکرى(ع) در اول ربیع الاول سال ۲۶۰ق
بیمار شد و در هشتم همان ماه، در سن ۲۸ سالگی در سرّ من رأی (سامرا)
درگذشت و در خانه ای که پدرش دفن شده بود مدفون شد.
طبرسی (متوفای ۵۴۸ق) می نویسد: بیشتر
اصحاب ما (یعنی علمای شیعه) بر این باورند که علت درگذشت امام عسکری(ع)،
مسمومیت بوده است و ادامه می دهد که هممچنین پدرش و جدش و همه امامان شیعه
به شهادت رسیده اند و دلیل علمای شیعه بر این امر، روایت امام صادق (ع) است
که می فرماید: «والله ما منا الا مقتول شهید» (بخدا سوگند، همه ما کشته و
به شهادت می رسیم).
تخریب حرم عسکریین(ع) به دست وهابی ها
حرم امامین عسکریین (ع) دو بار توسط
وهابیون تخریب شد. اولین حمله در ۳ اسفند ۱۳۸۴ و دومین حمله پس از گذشت
شانزده ماه در ۲۳ خرداد ۱۳۸۶ رخ داد.
در نخستین تخریب، بمبگذاران با به
کارگیری بیش از دویست کیلوگرم تیانتی و کارگذاریاش در مرکز گنبد، گنبد و
بخشی از گلدستههای طلایی حرم ویران و گنبد فروریخت. در حمله دوم نیز
گلدستههای طلایی مورد تخریب واقع شد.
منبع : ابنا