روایت جاسوسی رژیم بعث از تشکیلات منافقین
سازمان منافقین برای رسیدن به قدرت هر کاری را برای خودش مباح و مجاز میدانست بنابراین با این که با دولتهای خارجی علیه جمهوری اسلامی همکاری کند هیچ مشکلی نداشت.
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، هر مورخ واقعی که در خصوص تاریخ جنبش های سیاسی و روایت منافقین و جاسوسی بخش سراسر جهان قلمزده باشد به این نکته پی خواهد برد که قریب به اتفاق این جنبش های سیاسی-نظامی با هر مرام و مسلکی هرگز به وطن و زاد بوم خویش خیانت ننمودهاند و همواره سعی کردهاند حداقل در مرحله اقدام و عمل به عنوان یک جنبش سیاسی سعی کردهاند تا با یک بدنه اصیل مردمی دست به عمل بزنند. اما تاریخ معاصر ایران به ما اثبات کرده که این قاعده کلی در میان جریانهای سیاسی-اجتماعی ایران معاصر یک استثنا دارد و آن هم جریان نفاق است.
در حقیقت باید گفت منافقین با آغوش گشودن برای دشمن کشور خویش کاری کردند که در بین جریانها و جنبشهای سیاسی-اجتماعی جهان معاصر بیسابقه بود. در جهت روشنتر شدن وابستگی این سازمان خائن به رژیم منحوس صدام علی رحمانی خبرنگار و پژوهشگر تاریخ در گفتگویی کوتاه با دکتر جواد منصوری، اولین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به دنبال کشف حقایقی جدید در این خصوص است.
برای شروع بحث کمی در خصوص تجربیات خویش در برخورد با منافقین به ما توضیح دهید اگر اشتباه نکنم شما دو بار توسط منافقین ترور شدید کمی در خصوص برخی تجربیات خویش در این زمینه به ما بگویید تا بدانیم دلیل عناد منافقین با شما چه بود؟
منصوری: بسم الله الرحمن الرحیم من از سال ۱۳۵۰ش با سازمان نفاق و افکار و برنامههای آن و اشخاص فعال در آن به تدریج آشنا شدم و متوجه شدم که: اولاً اعضای این گروه آن چنان که میگویند اسلامی نیستند و ثانیاً با مار کسیستها ار تباط و همراهی دارند. به علاوه رفتار اینها با گفتارشان کاملاً متفاوت است. به همین دلیل من نه تنها با آنها همکاری نکردم بلکه به نوعی به دنبال روشنگری علیه اینها بودم و به همین دلیل منافقین از سال ۱۳۵۳ش به بعد همچنان من را جزو اهداف ترور خود قرار داده بودند.
در چند مورد هم میخواستند من را ترور کنند. یکی در هفتم تیر ۱۳۶۰ش در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی بود که من در آن جلسه حضور نداشتم اما جزو اهدافشان بودم. یکبار هم در فروردین ماه سال ۱۳۶۱ش من را ترور کردند و بعد از ترور من هم صریحاً اعلام کرند که چون منصوری ضد مجاهد بود ما او را کشتیم.
در تاریخ جریان نفاق ما یک مسئلهای به نام روابط سازمان با کشور عراق داریم بر اساس اسناد و یافتههای تاریخ شفاهی در ابتدای انقلاب اسلامی بعد از این که تعدای از سران سازمان آزاد میشوند ساختمان بنیاد پهلوی را که دیوار به دیوار سفارت عراق بود را اشغال میکنند.
میخواهم بدانم از منظر شما به عنوان کسی که در آن زمان در بطن و متن حوادث امور حضور داشتید اولاً علت و ماهیت این اشغال چیست و ثانیاً به نظر شما آیا آن گونه که برخی حدس میزنند روابط سازمان با رزیم بعث عراق از آن برهه زمانی آغاز شده است نگاه شما به این قضیه چیست؟
منصوری: سازمان بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی در واقع تلاش کرد که با چند دولت خارجی به وعی ارتباط برقرار کند. برای جلب حمایت و کمک گرفتن از آنها و برای همکاری با آنها در ارتباط با مسائل ایران از جمله شوروی و بعدها برخی کشورهای اروپایی و از اوایل سال ۱۳۵۹ش نیز کم و بیش با رژیم بعث عراق نیز روابطی برقرار کردند. اما در خصوص این که آیا استقرار اینها در ساختمان بنیاد پهلوی با دولت عراق ارتباط داشت
یا نه سند یا دلیلی وجود ندارد و نیازی هم نداشتند اینها میتوانستند در خانههای تیمی یا حتی خارج از کشور میتوانستند با عراقیها تماس داشته باشند و مذاکره کنند. همسایگی با سفارت عراق شاید میتوانست در این زمینه به اینها کمک کند. اما نمیتوانیم بگوییم حتماً استقرار اعضای سازمان در ساختمان بنیاد پهلوی که بعدها به وزارت بازرگانی تغییر نام یافت و از دست اینها گرفته شد برای این منظور بوده است.
روابط سازمان با رزیم بعث عراق به صورت رسمی و غیر رسمی از چه زمانی آغاز شد و چه ویژگیها و مشخصههایی داشت و چه اشخاصی در این قضیه دخیل بودند؟
منصوری: قبل از پیروزی انقلاب اسلامی یک نفر به نام فاضل در داخل سازمان منافقین حضور داشت که جاسوس عراق بود. بنابراین رژیم بعث عراق در داخل سازمان آدم داشت و بعد از انقلاب هم از طریق همین آدم با عراق ارتباط برقرار کردند و مسعود رجوی در فروردین ۱۳۶۰ش سفری به پاریس میکند که در آنجا دیدار و گفتگویی نیز با مقامات عراق دارد و به آنها میگوید که ما تصمیم به براندازی گرفتهایم و بعد از آن هم طبیعتاً ارتباطات اینها با هم ادامه پیدا میکند تا این که در سالهای پس از فرار به این نتیجه میرسند که میتوانند در عراق مستقر شوند.
در مورد این که چرا سازمان از فر انسه به عراق آمد چند نظر متفاوت وجود دارد. برخی میگویند اختلافات اینها با سایر گروههایی که به اصلاح با هم ائتلاف کرده بودند به شدت بالا گرفته بود دوم این که عراق به نیروهای جاسوسی در ایران احتیاج داشت و نکته دیگر این است که فرانسه هم میخواست که به نوعی از شر این گروه راحت شود. به خاطر این که این گروه یک گروه کاملاً تروریستی بود و در رابطه با ایران فرانسه هیچ توجیهی برای حمایت از یک گروه تروریستی نداشت و به این دلیل اینها از سال ۱۳۶۲ش شروع به نقل مکان به عراق کردند و به صورت بخشی از نیروهای عراقی درآمدند و بعدها هم تشکیلات مفصلی را در آنجا به وجود آمدند.
با توجه به اظهارات شما در خصوص وجود جاسوسهای عراقی در سازمان میتوان نتیجه گرفت که رژیم بعث عراق اساساً از نظر اطلاعاتی روی این سازمان تروریستی سرمایه گذاری کرده بود آیا برداشت من درست است؟
منصوری: به طور قطع همچنان که شوروی از طریق سعادتی در داخل سازمان نفوذ داشت.
شما به عنوان کسی که اوایل انقلاب مسئولیتهای حساسی داشتید میزان کارایی سازمان و شخص مسعود رجوی را برای صدام و رژیم بعث عر اق در داخل کشور چگونه ارزیابی میکنید؟
منصوری: در سالهای ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ش اینها طبیعتاً در ایجاد هرج و مرج و اغتشاشات داخلی در ایران مؤثر بودند اینها همچنین در زمینه جمع آوری اطلاعات برای عراق فعال بودند. بعد از آغاز جنگ تعدادی از اعضای سازمان به جبهه رفتند و اطلاعاتی را نیز جمع آوری کردند که تعدادی از آنها شناسایی شده و برخی متأسفانه موفق شدن اطلاعاتی را به عراق منتقل کنند. همچنین اعضای سازمان تا حدی که برایشان ممکن بود برای فعالیتهای براندازانه خودشان اسلحه جمع میکردند.
نکتهای که در اینجا وجود دارد این است که سازمان از خانههای تیمی و افراد خودش برای جاسوسی برعلیه ایران استفاده میکرد و حتی من شنیدهام که اینها از خانوادههای اعضای خودشان هم نهایت سوء استفاده را میکردند نگاه شما نسبت به این قضیه چیست؟
منصوری: به هر حال سازمان منافقین برای رسیدن به قدرت هر کاری را برای خودش مباح و مجاز میدانست بنابراین با این که با دولتهای خارجی علیه جمهوری اسلامی همکاری کند هیچ مشکلی نداشت. یا این که بسیاری از اصول اعتقادی و اخلاقی اسلام را زیر پا بگذارند این اصلاً برایشان مسئلهای نبود برای این که هدف آنها فقط رسیدن به حکومت بود.
ما در ابتدای انقلاب شاهد بروز و ظهورر حوادثی هستیم نظیر آنچه که در استان خوزستان رخ داد و جریان شکل گیری حزب خلق عرب که توسط رژیم بعث عراق هم حمایت میشد. شما نقش سازمان را در این قسم تحولات چگونه میبینید؟
منصوری: سازمان برای تضعیف نظام جمهوری اسلامی به هر اقدامی از جمله تجزیه طلبی دست میزد و به همین دلیل با گروههای مختلف در این زمینه همکاری داشت. و با هر گروهی که ضد انقلاب اسلامی بود همکاری مینمود.
در خصوص برهه زمانی وقوع عملیات مرصاد باید گفت اقدام نظامی منافقین در عملیات مرصاد از منظر من شروع نشده محکوم به شکست بود به نظر شما چه عواملی در داخل و خارج سازمان رجوی و منافقین رامجبور به اجرای این عملیات شکست خورده را انجام دهند؟
منصوری: البته اولاً این نکته قطعی نیست که از منظر آنها عملیات شکست خورده بوده است و ثانیاً به هر حال دولت عراق میخواست که یک ضربهای به نظام جمهوری اسلامی بزند و یا این که یک ضربه به سازمان بزند زیرا تصورش این بود که در آینده سازمان در رابطه با ایران برای عراق تبدیل به یک مشکل شود. مشابه کاری که فرانسه کرد. اما اوضاع تغییر کرد و بعداً دولت عراق از وجود اینها برای سرکوب معترضین استفاده نمود و اینها خیانت بزرگی به ملت عراق کردند و در کنار نیروهای بعثی تعداد زیادی از مردم عراق را به خاک و خون کشیدند.
بعد از پایان جنگ در سال ۱۳۶۷ش ما میبینیم مرز بین ایران و عراق بسته میشود ولی سازمان نفاق هنوز در داخل ایران فعالیت دارد و طبیعتاً بهترین راه هم این است که از مرز عراق بر ای ورود به کشور استفاده کند به نظر شما آیا این اقدامات با توجه به این که رجوی با مسئولین رده بالای اطلاعاتی عراق و حتی شخص صدام جلسه داشت. به نظر شما آیا این اتفاقات با هماهنگی خود بعثیها است یا خود رجوی به صورت خودسر چنین فعالیتهایی را انجام داده است؟
منصوری: به هر حالل سازمان مجاهدین خلفق امکان و فرصتی در دست دولت آن زمان عراق برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی بود. اگر مرزها بسته بود از مرزهای دیگر وارد میشدند. اما امکان نداشت که سازمان بدون هماهنگی با دولت بعث عراق چنین کاری را بکند چون دقیقاً زیر چتر آن دولت قرار گرفته بود.
ما بعد از سقوط صدام در سال ۲۰۰۳ م شاهد ورود آمریکاییها به فضای سیاسی-اجتماعی عراق هستیم شما روابط سازمان با آمریکاییها را در این دوران چگونه ارزیابی میکنید؟
منصوری: البته آمریکاییهادقیقاً وضعیت سازمان را میدانستند که اینها اولاً از یک طرف مزدور صدام بودند و دوم این که در ایران هم پایگاهی ندارند ولی به عنوان یک اهرم فشار و یک بازوی تبلیغاتی با سازمان نیاز داشتند تا از آن علیه ایران استفاده کنند لذا به تدریج اینها را به خارج از عراق منتقل کردند و ابتدا مقداری از اینها را به اردن فرستادند و بعدها تعدادی هم در فرانسه بودند و در نهایت همه اینها را در آلبانی جمع کردند کشور آلبانی نیز به دلیل این که در یک وضعیت بسیار بدی از نظر اقتصادی قرار داشت در واقع با آمریکاییها معامله کرد.
ایالات متحده مبلغی به اینها پول داد تا سازمان را بپذیرند. در هر حال اینها به تدریج به آلبانی متفق شدند. سازمان هم چارهای نداشت جز این که مزدوری آمریکا را بپذیرد. ابتدا قرار بود که به درون مرزهای فلسطین اشغالی برود اما به آنها گفتند که ممکن است شما به هدفی برای حمله به ما تبدیل شوید. فلذا قرار شد که با رژیم صهیونیستی همکاری بکنند اما در درون فلسطین اشغالی نباشند این است که به آلبانی منتقل شدند.
با توجه به این که عدهای از مردم آلبانی با حضور جریان نفاق در کشور خود مخالف هستند آینده منافقین را در آلبانی چطور پیش بینی میکنید؟
منصوری: من به نظرم میرسد که سازمان الان هیچ گونه امکانی برای تحرک و فعالیت ندارد و فقط به عنوان یک اهرم فشار و تبلیغاتی از آن استفاده میشود. والا اولاً عمر متوسط افراد سازمان الان بالای ۶۰ سال است و ثانیاً تعداد آنها بسیار محدود شده است و اعضای آن غالباً نا امید هستند و از روی ناچاری زندگی در تبعید را میگذرانند.