ادیان نیوز: “لزلی هازلتون” روان شناس سابق برای ۱۲ سال درباره ی خاورمیانه از بیت المقدس گزارش تهیه می کرد. نوشته های وی در نشریاتی هم چون هفته نامه ی تایم، روزنامه ی نیویورک تایمز، نیویورک ریویو بوک، هفته نامه ی نَیشِن و مجله ی هارپر منتشر شده اند. کارهای هازلتون بر تلاقی سیاست، دین، تاریخ و امور اخیر تمرکز داشته اند، که نوشته های وی را برای عموم مردم برجسته کرده اند.
دو کتاب آخر وی با عناوین “مسلمانان نخستین” و “بعد از پیامبر”: تاریخ حماسی شکاف شیعه و سنی” هم به وسیله ی منتقدان و هم مردم به شکل مشابهی مورد ستایش و نقد و تحلیل قرار گرفته اند. هزلتون به عنوان یک نویسنده ی حرفه ای و منتقد ایده ها و مفاهیم متعصبانه با تاسی از شعار معروفش یعنی ” همه چیز متناقض است. اندیشه ی تک بعدی خطرناک است”، زندگی می کند.
متن گفت و گو با لزلی هارلتون را می خوانید:
به عنوان یک روان شناس متخصص و نویسنده ای حرفه ای می توانید توضیح دهید چه اتفاقی افتاد که حوزه ی کاری خود را بر اسلام و پیوند آن با سیاست متمرکز نمودید؟
” من هرگز پیش گرفتن چنین رویکری را یک اتفاق نمی بینم. من یک روان شناس، یک گزارشگر تجربی درباره ی خاورمیانه و یک لاادری مجذوب منطقه ی بحران زده ای است که در آن در دین و سیاست با هم تلاقی دارند و در نتیجه من یک تئولوژیست تصادفی هستم.
شاید ۱۳ سال زندگی و کار کردن در بیت المقدس نیاز به کار زیاد دارد_ شهری که سیاست و دین در آتش افروزترین برخورد با یکدیگر قرار دارند. یا دوران بچگی به عنوان تنها دانش آموز یهودی در مدرسه ی مذهبی کاتولیک، که تقریبا یک حس عمیق راز آلود اما بدون وابستگی به یک دین واحد و منسجم را در من بر جای گذاشت. یا این حقیقت که من ۱۵ سال گذشته را با نوشتن درباره ی ریشه های تضاد در تاریخ یهودیت، مسیحیت و اسلام را سپری کرده ام.
همه ی این ها بدین معنی است که زندگی من همانند ذهن من پر از نابهنجاری هاست، واقعیتی که هم مرا در اندیشه فرو برد و هم مرا بر آشفته است. این واقعیت همه چیز را جالب می سازد. خواه به عنوان یک لاادری، روان شناس یا نویسنده من همیشه در حال طرح پرسش هایی هستم، که هیچ پاسخی ندارند اما می توانم ببینم مرا به کدام سمت هدایت می کنند. آبا مرگ به همه چیز پایان می دهد؟ خوب است. مسیرهای جدید؟ جالب است. نگرش های وسیع؟ فرای جاه طلبی ها. نگاهی اجمالی به این جا و آنجا؟ عالی است.
بنابراین شما پاسخ مناسبی در این جا نخواهید یافت. نمی توان ادعای حقیقت را داشت، چه برسد به خود حقیقت (چیزی که همیشه مرا عصبانی می کند). هیچ چیزی از آن اعتماد به نفس حیرت انگیز وجود ندارد که بی اعتنایی و تعصب را در خود پنهان می نمایند. هدف پرسیدن، کشف کردن و روشنفکر بودن من و شما است.
در وبلاگ خود یعنی تئولوژیست تصادفی مطالب زیادی درباره ی اسلام و مسائلی هم چون فرقه گرایی، افراطی گری و…. که همانند طاعون به جهان اسلام سرایت کرده اند، نوشته اید…. علاقه ی شما در طول این چند سال به اسلام بیشتر شده است.
اکنون در کتابتان تحت عنوان “مسلمانان نخستین” شما زندگی حضرت محمد (ص) از رویکردی تاریخ گرایانه دنبال کردید و من آن را انسان گرایانه می نامم، زیرا شما به ایشان فراتر از نقاب دینی نگریسته اید. چه چیزی شما را به این سمت سوق داد؟ و چرا این کتاب؟
بعد از کتابی که تحت عنوان ” بعد از پیامبر” نوشتم این امر پیشرفتی طبیعی به نظر می رسید. برای نوشتن آن کتاب چندین زندگی نامه از جمله اولین زندگی نامه هایی هم چون ابن عشاق از بغداد در قرن هشتم میلادی و طبری از بغداد در قرن نهم و دهم میلادی را خواندم. من به شدت با شیوه ی سنتی بیان داستان در خاورمیانه جا خوردم. این داستان ها دارای یک روایت مستقیم و خطی نیستند آن چنان که مخاطبان غربی انتظار دارند.
زندگی نامه های مدرن متمایل به زندگی نامه های تقوا منشانه و زاهد منشانه هستند. که کاملا برای غیر مسلمان ها جذابیتی ندارد. این زندگی نامه ها برای مخاطبان عمومی صرفا نوشته هایی از روی وظیفه شناسی به نظر می رسیدند که با دقت سیر حوادث اصلی زندگی ایشان را بدون طرح هیچ پرسشی، بدون تعمق در آن و هیچ تلاشی برای ترسیم شخصیت ایشان، نشان می دادند. ناامیدی من با دیدن آنها بیشتر شد. من می خواستم خود ایشان را درک کنم.
هر چه بیشتر راجع به شخصیت سه بعدی ایشان یاد می گرفتم، متوجه می شدم ایشان بشتر به وسیله ی جمع آوری صرف حقیقت و جزئیات سنجیده می شوند. هیچ کسی واقعا دقت نکرده و نگفته است “این جا واقعا چه اتفاقی افتاد؟ چه برسد به تجربه کردن آن. بگذارید این را توضیح بدهم، این که نه تنها چه اتفاقی افتاد بلکه چرا. وظیفه ی اصلی زندگی نامه به شکل ساده ای دنبال گرفتن وظیفه شناسانه ی واقعیت های زندگی افراد نیست، بلکه ورود به زندگی افراد، جان بخشیدن دوباره به آن و واقعیت بخشیده دوباره به موضوع است.
اما درباره ی مجوزهای سیاسی و دینی که شما در حین کار دریافت کردید وضعیت چگونه بود؟ میزان زیادی از عنصر خیال در کار شما وجود دارد. مورخان استدلال کرده اند که بخش اندکی از شخصیت پیامبر قابل شناخت است، که تنها دوران پیامبری ایشان مورد توجه بوده است.
به گمان من شما آن را یک نوع کنش تندروانه می نامید، برای این که چرا این کتاب از موضوع لاادری نوشته شده است. میزانی از تخیل وجود دارد، اما این امر مبنای تحقیق عمیق می باشد، برای مثال تجربه ی زندگی و کار کردن با اعراب (بدوی) است. بایستی این که یتیم بودن به چه معنی بود را کشف می کردم. بنابراین بسیاری از جنبه های این نوع زندگی حذف شده و مورد بی اعتنایی قرار گرفته بودند. هجرت به عنوان مهاجرت ترجمه می شود، اما این کار در واقع تبعید بود. حضرت محمد (ص) از مکه تبعید شده بود. .
تاثیر این امر زمانی که به یک مسافرت شبانه تبدیل شد چقدر عمیق بود و در کوه حرا چه اتفاقی افتاد؟ هیچ کس نمی تواند آن را تشخیص بدهد. ما در حال صحبت کردن درباره ی یک تجربه ی رمزآلود هستیم. هدف من این نبود که بگویم ” اچه اتفاقی افتاد و چرا چنین شد، همانند برخی راویان توانا. هدف کشف کردن آن بود_ زبان من آن را روشن می سازد. من در حال طرح پرسش هایی هستم و فهمیدن این که این سوالات مرا به کجا هدایت می کنند. من آن را به صورت باز انجام می دهم به جای این که تلاشم کنم به عنوان کارشناس، زندگی نویس عالم و قانون ظاهر شوم.
همه ی تاریخ بر اساس منابع جمع آوری شده به شکل مشابهی همانند هرودت پدر تاریخ نوشته می شود. بگذارید بیشتر توضیح دهم! نوشتن درباره ی مکان هایی که ایشان نبوده اند چنانکه ایشان آن جا بوده اند. روزنامه نگاری معاصر پیش نویس اولیه ی تاریخ است. اگر این امر در صفحه ی نخست روزنامه پدیدار شود، هنوز از یک نقطه نظر نوشته می شود. نگاه کردن به منابع اصلی نیازمند توجه کردن به این است چه کس و کجا آن را نوشته است و در چه بستر فرهنگی نوشته شده است. آنچه که مرا درباره ی اغلب متون نوشته شده درباره ی پیامبر توسط غربی ها می هراساند این است که تعداد اندکی از آن ها خاورمیانه را می شناسند. تعداد کمی از آن ها دوره ای از زندگی شان را در این منطقه سپری کرده اند. آن ها ممکن است متون عربی را به خوبی بفهمند، اما آن ها هیچ درکی از فرهنگ خاورمیانه ندارند. این کار همانند نوشتن در خلاء می باشد.
من برای ۱۵ سال در خاورمیانه زندگی کردم و از آنجا گزارش تهیه نموده ام. این تجربه، برای من همانند کتاب خاورمیانه است. خیلی جالب است که در این جا در هوای مه آلود و بارانی سیاتل بنشینی و هر روز به تجربیات چندین سال گذشته برگردی و درباره ی ۱۴ قرن بیاندیشی. من شاید دارای وجود دوگانه ای هستم. این راهی است که هنوز در خاورمیانه هستم یعنی هم در آنجا زندگی می کنم و هم زندگی نمی کنم.
اسلام هراسی در طول سال های گذشته شایع شده است، اسلام رادیکال نیز برخاسته است. بسیاری از کارشناسان و پژوهشگران از عمیق شدن قطع پیوند میان مسلمانان و روح اسلامی صحبت کرده اند. چه چیزی از لحاظ ایدئولوژیکی و معنوی برای اسلام ذاتی است. شما این پدیده را چگونه می بینید؟
در یک ارزیابی خام، ۵۰ درصد مسلمانان آمریکایی به ندرت به مکان هایی نزدیک مسجد می روند. آن ها بخشی از جامعه ی سنتی مذهبی نیستند. از ۱۱ سپتامبر این گروه از جامعه ی آمریکا از هویت اسلامی اش آگاه شده است. این امر همانند این است که یهودی باشی هنگامی که یک جنبش ضد یهودی اطراف شما وجود دارد. خواه شما بخواهید یا نه، شما یک یهودی هستید. بنابراین، کشف این که این هویت در میان آمریکایی های مسلمان یا مسلمانان آمریکایی به چه معناست جالب توجه می باشد. البته درگیر شدن به شکل عمقی و نه لزوما به صورت پارسا منشانه….
من از صحبت کردن درباره ی این که این پدیده از بیرون وارد شده است آزرده می شوم. صحبت کردن درباره ی این که چه اتفاقی برای اسلام می افتد این حس را به من می دهد که نمی توانم از این نوع دانشمندان باشم. علاقه ی ژرف به ارتباط یافتن با قوانین اصلی اسلام وجود دارد. قوانینی که بد تفسیر شده اند، به حاشیه رانده شده اند، و با همکاری مشترک میان بنیاد گرایان اسلامی و بنیادگرایان غیر اسلامی تحریف شده اند، همه ی آن ها در حال انجام خوانش های ترسناک و سطحی از متون می باشند. آنها در حال خوانش تحریف آمیز بخش هایی از قرآن اند.
به نظر نمی رسد آن ها (منتقدان اسلام) کتاب مقدس را خوانده باشند. اگر می خواندند ده بار بیشتر می توانستند متون مشابه آن را پیدا کنند. من از صحبت کردن درباره ی اسلام به عنوان یک کلّ آزرده می شوم، زیرا ما در حال حرف زدن درباره ی ۱.۶ میلیارد نفر در سر تا سر جهان هستیم. من به این نکته اشاره کردم خصوصا درباره ی غیر مسلمان ها. زیرا این تلقی همانند آن است که همه ی مسلمانان به یک چیز اعتقاد دارند و به یک شیوه رفتار می کنند. معیارهای متفاوت و شیوه های متفاوتی از فکر کردن در درون اسلام وجود دارند. امیدوارم برخی از افراد درباره ی پلورالیسم گسترده در درون اسلام بنویسند که خارجی ها به آن به عنوان وحدت اسلام می اندیشند.
ما درباره ی بیداری جهان عرب حرف می زنیم. بیداری روشنفکرانه وجود دارد که در میان مسلمانان سرتا سر جهان خصوصا در میان نسل جوان تر جریان دارد. این معنای درگیر شدن و تفحص درباره ی اسلام جذاب است و به احتمال زیاد ادامه دارد. امور خیلی سریع تغییر نمی کنند و مشکل ما در غرب این است که دارای یک سیر زمانی بسیار طولانی نیستیم. آنچه که در خاورمیانه اتفاق افتاد، خیلی سریع بهار عربی نام گرفت. چنان گه انگار در سه ماه انقلای رخ داده است. این دیوانگی است. این امر همانند خلاصه نویسی های ژورنالیستی است که بر اندیشه ی ما حاکم گشته است. ما در این جا در حال حرف زدن راجع به مسائل عمیق تری هستیم، برای من دین بیشتر یک مسئله ی هویتی است تا اعتقادی. خصوصا در جهانی که مسئله ی هویت همراه با افزایش مهاجرت ها به شکل فزاینده ای در حال تکه تکه است. دین معنایی از خانواده ی گسترده را فراهم می کند، زیرا امر راستین در بنیان اسلام ایده ی امت می باشد.
متن انگلیسی گفت و گو با لزلی هازلتون را اینجا بخوانید
Lesley Hazleton to SHAFAQNA: The Accidental Theologist
منبع: شفقنا