همیشه یک زمانهایی، جاهایی، ناخودآگاه خود را کاتولیکتر از پاپ میبینیم.
گاهی حس انسان دوستیمان که حتما واقعی است، با پز روشنفکریمان قاطی میشود و میرویم روبروی سفارت فرانسه، برای همدردی با کشته شدگان حوادث اخیر پاریس؛ شمع روشن میکنیم؛ زیر سرما. تا حس انسان دوستیمان را برای کشتن ۱۲ نفر نشان مسئولان سفارت فرانسه بدهیم.
فردای آن شب، در روزنامههایمان هم برای همدردی با آنان تیتر میزنیم. «ما هم شارلی هستیم». همان شبی که شارلی نشینان اعلام میکنند که فردا در نشریهشان، میخواهند پیامبر مسلمانان را به استهزا بگیرند.
برای قربانیان یک ترور شمع روشن میکنیم و تیتر میزنیم و… برای اینکه بگوییم مسلمانیم و پیرو رحمت للعالمینیم. حس انسان دوستی ما خوب است و محترم؛ اما امان از پز روشنفکریمان… امان از این پز روشنفکریمان که پز نتانیاهو را که دست در دست اولاند پیاده روی ضد ترور میرود را باور میکنیم و صحنه آراییها پیش و پس آن را فراموش میکنیم.
خود افراط میآفرینند، خود سلاح به دست افراط میدهند و خود میکشند تا سر آخر پنجه به روی آفتاب رحمت العالمین بکشند و ما خود در برابر این صحنه آراییها با گفتن «ما هم شارلی هستیم» دستانمان را بالا میبریم و چشمان خود را میبندیم بر روی فردای آن نشریه!
فردایی که هنگامه ضربه اصلی فرا میرسد و مایی که پیشتر گفته بودیم «ما نیز شارلی هستیم»، هیچ کار نمیتوانیم بکنیم. حس انسان دوستی خوب است، اما امان از این پز روشنفکری…
این روزها در سوریه، سرمای شب، استخوان سوز است. سرمای این روزها و شبهای شهرهای سوریه، اما گویی حواسهای ما را منجمد کرده است. قلبهای یخ زده بچه مسلمانهای سوری و عراقی را حتی به اندازه شمعی که برای فرانسویها هم روشن کردیم، گرما نمیبخشیم که گویی آنان از دیار فراموش شدگان این کره خاکیاند.
ظریفی چه خوش نوشته بود که «تصاویر این روزهای فرانسه تکان دهنده است. وحدت فرانسویان و برخی از ملل دیگر به بهانه کشته شدن هفده نفر… و ما در اینجا در جهان اسلام سالهاست که داریم قربانی میدهیم و ککمان هم نمیگزد! چند ماه است که داعش در عراق و سوریه دارد سر میبرد، تجاوز میکند و ویران میکند و ما در خوابیم»!
برای یک بار هم شده این پز لعنتی روشنفکری را بریزیم دور! بلند داد بزنیم که ما شارلی نیستیم… ما محمدی هستیم…
ما محمدی هستیم… که جوان عزیز خود را رو در روی جریان ترور و تکفیر قرار میدهیم و در همان روزها جنازه او را بر دستان خودخود تشییع میکنیم.
ما محمدی هستیم که در مقابل ترور و تکفیر جان عزیزترین جوانان خود را فدا میکنیم. ما محمدیها حالا حالاها صدایمان در مقابل جریان تکفیر داعشی و شارلی فرانسوی، بلند و بلندتر است.
آنکه به اسم دین تکفیر میکند و آنکه به اسم آزادی کفر گویی، هر دو، دو سر یک طیفاند و دستانشان در دست هم است. شارلی نویسان با توهین و کفر گویی، تکفیر و افراط میآفریند و به سرزمینهای مسلمانان روانهشان میکنند و فردای روز به همان بهانه اسلام را و رحمت العالمین را هدف قرار میدهند.
این روزها در سوریه، سرمای شب، استخوان سوز است. سرمای این روزها و شبهای شهرهای سوریه، اما گویی حواسهای ما را منجمد کرده است. قلبهای یخ زده بچه مسلمانهای سوری و عراقی را حتی به اندازه شمعی که برای فرانسویها هم روشن کردیم، گرما نمیبخشیم که گویی آنان از دیار فراموشان این کره خاکیاند.
ﻧﻪ، ﻣﻦ ﺷﺎﺭﻟﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ …
ﻣﻦ ﻏﺰﻩﺍﻡ، ﻣﻦ ﺯﺧﻢ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺑﺮﻣﻪﺍﻡ، ﺯﻣﯿﻦﺳﻮﺧﺘﻪﯼ ﺯﯾﺮ ﭼﮑﻤﻪﯼ ﻧﻈﺎﻣﯽﻫﺎﯼ ﻣﺼﺮﻡ، ﻣﻦﻣﻌﺼﻮﻣﯿﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﭼﻬﺎﺭﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﻋﺮﺍﻗﯽﺍﻡ ﮐﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥﻣﺘﻤﺪﻥ ﺷﻤﺎ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﺠﺎﻭﺯ، ﺍﻭ ﻭ ﻫﻤﻪﯼ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﺵ ﺭﺍ ﺁﺗﺶ ﺯﺩﻧﺪ …
ﻣﻦ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﻔﻪ ﺷﺪﻩﯼ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺁﻓﺮﯾﻘﺎﯼ ﻣﺮﮐﺰﯼﺍﻡ ﮐﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﻭﺣﺸﯽﻫﺎﯼ ﻧﺼﺮﺍﻧﯽ ﺗﺤﺖ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺷﺪﻧﺪ، ﻣﻦ ﺳﻮﺭﯾﻪﯼ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻩﺍﻡ …ﻣﻦ ﺷﺎﺭﻟﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ …
ﻣﻦ ﺁﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭﻣﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻧﺶ ﻫﯿﭻ ﺷﻤﻌﯽ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ، ﻫﯿﭻ ﮐﻤﭙﯿﻨﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻧﻤﯽﺍﻧﺪﺍﺯﺩ، ﻫﯿﭻ ﺍﺷﮑﯽ ﻭﻟﻮ ﺭﯾﺎﮐﺎﺭﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺮ ﮔﻮﻧﻪﯼ ﻫﯿﭻ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﻧﻤﯽ ﻟﻐﺰﺍﻧﺪ …
ﻣﻦ ﺷﺎﺭﻟﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ …
ﻣﻦ ﻧﯿﻢ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﮐﻮﺩﮎ ﻋﺮﺍﻗﯽ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﺳﻮﺀ ﺗﻐﺬﯾﻪﺍﻡ …
ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﺍﺯﺟﻨﮓ ﺑﯽ ﻣﻌﻨﯽ ﻭ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺑﺎﺭ ﻋﺮﺍﻕ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﻏﺬﺍ ﻭ ﺩﺍﺭﻭ ﺟﺎﻥ ﺩﺍﺩﻧﺪ …
ﻣﻦ ﺷﺎﺭﻟﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ …
ﻣﻦ ﮐﺎﺭﯾﮑﺎﺗﻮﺭ ﻫﯿﭻ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﯼ ﺭﺍ ﻧﮑﺸﯿﺪﻩﺍﻡ …
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺑﯿﺎﻥ ﻣﺘﻨﺎﻗﺾ ﻭ ﺭﯾﺎﮐﺎﺭﺍﻧﻪﯼ ﺷﻤﺎ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻣﻦ ﺷﺎﺭﻟﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ …
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﺎﺭﻟﯽ ﻭ ﻫﻤﻪﯼ ﺁﻥﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﻣﻀﺤﮏ ﺍﺷﮏﻫﺎﯼ ﻣﺼﻠﺤﺘﯽ ﺭﯾﺨﺘﻨﺪ ﺑﯿﺰﺍﺭﻡ …
ﻣﻦ ﻫﻤﻪﯼ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﺧﺎﻟﺖﻫﺎﯼ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻭ ﻏﯿﺮ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺷﻤﺎ ﻣﺘﻤﺪﻥﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺳﯿﺎﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪﺍﻧﺪ …
ﻧﻪ، ﻣﻦ ﺷﺎﺭﻟﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﺁﯾﺎ ﻣﯽﺩﺍﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺠﻠﻪ ﺷﺎﺭﻟﯽ ﺍﺑﺪﻭ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ «هاراکیری» ﻣﻨﺘﺸﺮﻣﯽﺷﺪ ؟ «هاراکیری» ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﻮﻫﯿﻦ ﺑﻪ ﮊﻧﺮﺍﻝ ﺩﻭﮔﻞ ﺭﺋﯿﺲﺟﻤﻬﻮﺭ ﺍﺳﺒﻖ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﺷﺪ.
ﭘﺮﺳﺶ : ﻣﺮﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺑﯿﺎﻥ ﺩﻗﯿﻘﺎً ﮐﺠﺎﺳﺖ؟ ﺁﯾﺎ ﺗﻮﻫﯿﻦ ﺑﻪ ﺭﺋﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﯾﮏ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ؟
هشتگ فضای مجازی