تلقین
تلقین که در روان شناسی جدید جایگاه ویژهای دارد، در کتابهای اخلاقی نیز با نگاه به بعضی از کارکردهای آن مورد تأیید و پذیرش واقع شده است. تلقین در روان شناسی فرآیندی ذهنی است که مخاطب، آن را میپذیرد و باعث تغییر در نگرش و احساس درونی او میشود. تلقین که معمولاً از طریق تکرار در ذهن جایگزین میشود، طرز فکر را دوباره سازی کرده، باعث تحول درونی میشود و تلقینپذیر را به رفتارهای متفاوتی سوق میدهد.
امروزه روانشناسان بر روی تلقین تأکید بسیاری دارند؛ تا جایی که گفته اند واژهها نیز همانند افکار بر وضعیت و شرایط ما تأثیر میگذارد و کلماتی که از آن استفاده میکنیم، سازندگان نگرش ما میباشند. به گونهای که، همین کلمات تعیین میکنند ما در زندگی چه چیزهایی را انتخاب و تجربه خواهیم کرد.
با همین نگرش است که « دارونما » یا « Placebo » هم اکنون در مداوای بیمارانی که احتمال میرود از نگرش منفی در رنج بوده، به خاطر همین نگرش دچار بیمارهای عصبی و یا فیزیکی شده باشند، کاربرد زیادی دارد.
دارونماها یا پلاسبو ، داروهایی هستند که اصلاً خاصیت دارویی ندارند و فقط شکل قرص و دارو را قرض گرفتهاند؛ ولی بیمار بدون اینکه خود بداند، با مصرف آنها، اثر همان دارویی را که نام آن بر روی آن دارونما نوشته شده است را دریافت میکند.
در هیپنوتیزم نیز نوعی از تلقین انجام میشود که از طریق عمل ذهنیِ عامل در معمول، عمل تلقین پذیری به سامان رسیده و باورهایی برای هیپنوتیزم شونده تقویت شده و او را به رفتارهای مشخصی وادار میکند.
تغییرات هیپنوتیزم میتواند در احساس، ادراک، حافظه، افکار و یا رفتار افراد رخ دهد. به علت شدت تلقینات ذهنیِ هیپنوتیزم است که ممکن است در اثر افراط یا تفریط، خطراتی در حوزه نگرش و یا رفتار، انسان را تهدید کند. مثلاً توهمِ قدرت در هیپنوتیزم از پیامدها و خطراتی است که ممکن است به فرد معمول سرایت کند و یا تلقیناتی که به صورت نادرست صورت میگیرد، شخص از واقعیتهای موجود در جامعه جدا شود و دچار اختلال رفتاری یا تردید در تصمیم گردد. خلاصه این که به خلاف آن چه ادعا میشود، هیپنوتیزم نوش داروی بیماریها نیست.
از کاربردهای گستردۀ تلقین و استعمالات مختلف آن فهمیده میشود که اختلاف دانشمندان عرصه تربیت و یا عدم اتفاق روان شناسان بر تعریف و تشخیص دقیق این مفهوم، چندان دور از انتظار نیست.
اگر از آن چه که در روان شناسی و یا شاخههای طب مکمل، در باب تلقین وجود دارد، بگذریم، در روایات دینی دلیلی صریح و قاطع «به صورت نص» که تلقین را به معنای روان شناختی آن مورد توصیه و تأکید قرار دهد و کارکرد روانی و رفتاری آن را با رویکرد روانشناسانه بپذیرد، یافت نمیشود.
بررسی تلقین موجود در ادله دینی
در پارهای از ادله دینی لفظ تلقین آمده، اما مدلول آن معنای روان شناسی آن نیست؛ بلکه شکلی از تکرار و تذکار است که کارکرد ایمانی و معنوی دارد. در باب تلقین میت آمده که هنگام احتضار میت به او شهادتین را تلقین کنید. «فَلَقِّنُوهُمْ شَهَادَهَ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ حَتَّى یَمُوتَ.» (فروع کافى، کتاب الجَنآئز، بابُ تَلقین المیّت)
درست است که در روایت بالا کلمه تلقین استعمال شده، اما این کلمه صرفاً به معنای تکرار و یادآوری ایمان دینی و باورهای توحیدی است که فرد محتضر در گذشته داشته است. بنا بر نصوص دینی، چنین یادآوریای، فرآیندى ساده و معمول نیست که با تلقین روان شناسانه مقایسه شود؛ بلکه عملی است که عکس العمل آن، از جان آدمى و باطن ملکات و باورهاى راستین او مىجوشد و باعث انتقال ایمان دینی از نشئه دنیا به نشئه برزخ میشود. از این رو تلقین میّت، کمکى است به جوشش و حفظ ایمان؛ نه آنکه اثرى مستقل – چنان که در قانون جذب تصور میشود – داشته باشد.
تلقین در متون اخلاقی چنین کارکردی دارد؛ یعنی تثبیت بعضی از باورها و اعتقادات.
نامه امام (ره) به فرزندش
امام خمینی (ره) خطاب به فرزندش حاج سیداحمد مینویسند:
«کوشش کن کلمه توحید را که بزرگترین کلمه است و والاترین جمله است، از عقلت به قلبت برسانی، که حظّ عقل، همان اعتقاد جازم برهانی است و این حاصلِ برهان، اگر با مجاهدت و تلقین به قلب نرسد، فایده و اثرش ناچیز است.» (نقطه عطف، ص۲۴)
امام خمینی (ره) در خصوص راز تکرار برخی موضوعات در قرآن کریم نیز میفرماید:
«شما میدانید که قرآن کتاب معجزه است و در عین حال در قرآن، راجع به مسایل، تکرار، زیاد است. برای اینکه قرآن برای رشد مردم آمده است. برای انسان سازی، مسایلی که برای ساختمان انسان است، نمیشود یک دفعه بگویند و از آن رد شوند. باید توی گوشش مکرر بخوانند. تلقین با یک دفعه درست نمیشود. اگر بخواهید بچهای را تربیت کنید، باید یک مسأله را چندین بار با چند زبان، با چند وضع به او بخوانید. مطلب یکی باشد، لکن طرز بیانش مختلف.» (صحیفه نور، ج۹، ص۱۵۳)
اگر قرار باشد به بعضی از روشهای تثبیتی که در متون دینی وارد شده است تلقین اطلاق شود، از باب مسامحه است. این که به واداشتن خویش به صبر (خود را به حلم زدن) تلقین گفته شود، از باب مسامحه است. امام على علیه السلام میفرمایند: «إنْ لَمْ تَکُنْ حَلیما فَتَحَلَّمْ؛ اگر بردبار نیستى خود را بردبار جلوه بده!» (نهج البلاغه، حکمت ۲۰۷)
و یا این که به اذکار دینی و تکرار این ذکرها و اوراد (مانند تکرار سبحان الله و الحمدلله) تلقین گفته شود و خاصیت آن در حد تلقین روان شناسی دیده شود، غیر از آن که با نظام بینشی در اسلام سازگاری ندارد، مساوی انگاشتنِ یکی از پیامدها با علت خویش است.
حال باید پرسید که آیا تلقین در معارف دینی – که توضیح آن گذشت – همان قانون جذب است؟
در قانون جذب ادعا میشود هر چه را تصوّر کنید، چه مثبت و چه منفی، دقیقاً اتفاق میافتد! یعنی ذهن انسان قادر است بر پدیدههای خارجِ از وجود انسان اثر بگذارد و امور بیرون از وجود آدمی را به سود وی تغییر دهد. به عبارت دیگر قانون جذب، ادّعایی در مورد تأثیر افکار بر روان و درون خود انسان ندارد؛ بلکه ادّعایش درباره تأثیر افکار بر امور خارج از وجود انسان است؛ به این صورت که انسان میتواند با استفاده از نیروی خلّاق ذهن بر امور بیرون از جسم، تصرف کند.
قانون جذب، هم از سوی علّت و هم از طرف معلول، دو ادّعا دارد که هر دو مخدوش است. مروّجان جذب نسبت عِلّی و معلولی بین تصوّرات ذهنی و اتفاقات زندگی انسانها برقرار میکنند؛ به این معنا که با چنین گفتهای، به دو ادعا تن میدهند.
اوّل اینکه هر چه در ذهن بگذرد، در عالم خارجِ از وجود انسان، تبدیل به پدیده میشود.
دوم اینکه هر چه از امور مثبت و منفی در زندگیتان اتفاق افتاده باشد، حتماً در گذشته به آن تصویر پردازی ذهنی دادهاید و پیشتر در عالم ذهن، آن را خلق کردهاید؛ به عبارت دیگر وقایع زندگی انسان، معلول افکار انسانند (در ناحیه علت) و تصاویر ذهنی هم حتماً معلول خودش، یعنی پدیدههای خارجی را خلق میکند (در ناحیه معلول).
قانون جذب در هر دو مورد اثبات نشده است و نمیتوان از آن دفاع کرد. ادّعای جذب در حوزه علت پذیرفتنی نیست؛ به این معنا که موارد فراوانی وجود دارد که افرادی به عمل تجسّم و تمرکز به صورت کامل پرداخته اند، ولی پاسخ نگرفتهاند.
در ناحیه معلول هم مردود است؛ یعنی اتفاقات زیادی در زندگی انسانها پیش میآید که پیشتر به چنین پدیدههایی فکر نکردهاند. چنین معنایی از قانون جذب حتی با تلقین و خود تلقینی در روان شناسی نیز هم خوانی ندارد.
از سوی دیگر چنین نگرشی هیچ گاه به معنای تلقین در اسلام نیست. تلقین دینی هیچ گاه کارکردِ خَلقی و آفرینشگری نداشته و دست بالا به معنای تثبیت باورها و ایمان مذهبی است و یا به معنای ریشه دار شدن خُلقیات و تبدیل حالات به ملکات روحی است.
به بیان فلسفی، تلقین در دین، اساساً به معنای علت تامه نبوده و از قبیل بستر و زمینه، تصویر شده که کارکردی درونی است، نه ارتباط با پدیدههای عالم بیرون و تصرف در کائنات، که ادعای رهبران قانون جذب بود.
منبع : حرف آخر