ادیـان نیوز : مؤنث برهنه: شیطان یا مریم مقدس؟
حلول نماد مؤنث برهنه بر فریتیوف شوان و فرارویی رسمی علاویه شوانی به مریمیه در سال ۱۹۶۵ رخ داد، یعنی ۱۴ سال پس از فوت گنون.
آنگونه که شوان در «خاطرات و تألمات» بیان کرده، در سال ۱۹۶۵، زمانی که با قایق از اروپا راهی طنجه در مراکش بود، دچار تنگی نفس و افسردگی شدید شد. در این وضع در حالت رؤیا و مکاشفه قرار گرفت و مهمترین مکاشفه زندگیاش را دید. مریم مقدس (ع)، که مسیحیان او را « مریم باکره » میخوانند، بر شوان ظاهر شد: «ناگاه لطف الهی به شکلی ویژه بر من نازل شد؛ از راه درون به صورتی مؤنث که نمیتوانم توصیف کنم. و دانستم که او باکره مقدس است.» در پی این مکاشفه، حال شوان خوب شد و خود را «سرخوش از عشق و شادی» یافت. [۲۷۵]
در بندر طنجه شک و تردید شوان را فراگرفت و در مسیر طنجه به تطوان (در شمال مراکش) بار دیگر افسردگی بر او غلبه یافت. در تطوان چنان خود را ضعیف دید که در اتاقش در هتل ماند و با همراهان بیرون نرفت. در تنهایی باز آن نماد مؤنث ظاهر شد و به او آرامش داد. به فاس، پایتخت مراکش، رسیدند. در فاس بار دیگر تردید بر او غلبه یافت ولی آن «مؤنث آسمانی» باز به سراغش آمد و در تمامی شب به او آرامش داد. این وضع روحی شوان تا بازگشت به سوئیس ادامه داشت.
طی سالهای ۱۹۴۲-۱۹۶۵ شوان چند بار از ارتباط فراطبیعی با نماد مؤنث، یا به تعبیر او «مریم باکره»، گفته است: « عشق کیهانی معشوق … به شکل عشق مادرانه » که با دیدن پسر خردسال مادلین تجربه کرد، کشش به سمت مجسمه مریم مقدس در ویترین مغازهای در لوزان (که آن را خرید و در مکانی شایسته در آپارتمانش جای داد)، پس از تلخ کامی جدایی از گنون در سال ۱۹۴۹ نوشت: «لطف و برکت او [مریم باکره] را حس کردم.» و نیز در حین ذکر گفتن در آپارتمانش در حوالی سال ۱۹۵۳ بار دیگر از احساس «لطف و برکت» مریم باکره سخن گفت، و بعدها باز نوشت: حضوری قوی و نیرومند حس کردم و بلافاصله دانستم که [مریم] «باکره» است.
طبق نوشته شوان، او ابتدا نمیدانست چگونه باید تجربه سال ۱۹۶۵ (مکاشفه با نماد مؤنث) را تأویل کند. اوّلین پرسش برایش این بود که آیا این رؤیای صادقه است یا اوهام کاذب. شوان به این نتیجه رسید که رؤیای صادقه را باید از طریق نتایج آن از رؤیای کاذب تشخیص داد. این رؤیا مفید بود زیرا سبب شد علاقه شوان به کتاب، روزنامه و تئاتر، که به آنها دلبستگی شدید داشت، از بین برود و احساس آزادی کند. پیامد دیگر این رؤیا «تمایلی مقاومت ناپذیر» بود که در شوان ایجاد شد: «تمایل به برهنه شدن بسان کودک او» منظور شوان از «کودک» عیسی مسیح (ع) است. شوان از آن پس هر گاه در خانه تنها بود برهنه میشد.
سرانجام، شوان به این نتیجه رسید که رؤیای او صادقه بوده و کوشید آن را تعبیر کند. سرانجام به این نتیجه نهایی رسید که مکاشفه فوق سرآغاز «رابطهای خاص با عالم الوهی» است، زیرا «مریم باکره» تجلی رحمت الهی و « دین خالده » است. در واقع، شوان رؤیای سال ۱۹۶۵ را سرآغاز ایفای مأموریت یا نقشی جدید برای خود میداند. او پیشتر، در ۱۹۳۷، در پی یک رؤیا خود را به مقام «شیخی» طریقت علاویه ارتقاء داد. ولی طریقت علاویه تنها یکی از طریقتهای تصوف در اسلام بود. اینک شوان برای خود نقشی جامع، فرادینی، فراتر و ماوراء اسلام، قائل بود و خود را حامل «دین خالده» – نه اسلام – میدید.
ارتباط شوان با «نماد مؤنث» ادامه مییابد. سال بعد، ۱۹۶۶، بار دیگر، و این بار نیز در مراکش، بر شوان ظاهر میشود: «به آرامی و تأنی میخرامید و وحشت مرا فراگرفته بود. در عین حال عشق بر من غلبه یافته بود. این دیگر رؤیا نبود، واقعیت بود. مناسب من نیست بیش از این بگویم.» [۲۷۶]
شوان مینویسد: «مناسب من نیست بیش از این بگویم» به این دلیل که طبق گزارشهای متعدد (نزدیکان شوان و اعضای سابق مریمیه) نماد مؤنث در مکاشفات شوان برهنه بوده است. [۲۷۷]
برهنه شدن شوان از این پس، در خانه یا چنانکه خواهیم دید در مناسک مخفی، و برهنه بودن نماد مؤنث در مکاشفات او سبب شد که برخی افراد ناوابسته به مریمیه رؤیاهای شوان را به شیطان نسبت دهند. [۲۷۸]
فرقه مریمیه
بدین سان، فرقهسازی شوان وارد مرحلهای جدید شد: اینک شوان برای خود نقشی «جامع» (یونیورسال) و فراتر از ادیان مرسوم، از جمله اسلام، قائل بود و خود را منادی « دین خالده » و « حکمت خالده » ( خرد جاودان ) میدانست. او معتقد بود که دارای رابطه خاصی با « مریم باکره » و نیز با خداوند است. از این زمان شوان و زنش، کاترین، نقاشیهای خود را بر ترسیم برهنه مریم مقدس متمرکز کردند. شوان، آنگونه که آیمارد در زندگینامه شوان نوشته، این نقاشیها را چنین تفسیر کرده: «ارجاعی است به عریان کردن حقیقت به معنای گنوسی آن، و رها کردن برکت.» شوان در «خاطرات و تألمات» حتی نقاشیهای پیشین خود را از زنان سرخپوست تجلی این چهره از «مریم باکره» عنوان میکند و بدین سان میان تجربه سال ۱۹۵۹ در آمریکا با تجربه سال ۱۹۶۵ در مراکش پیوند برقرار میکند. از این پس، شوان دو نقش ایفا میکند: یکی شیخ طریقتی اسلامی و دیگری رهبر فرقهای فرادینی (یونیورسال) که طبق مأموریتی که «مریم باکره» به او تفویض کرده بر اساس آئینها و مناسک « سرخپوستان سو » دین خالده را ترویج میکند. شوان آئینهای سو را نمادی از دین ناب و خالص اوّلیه و جلوهای بارز از «دین خالده» میدید. به تدریج، نقش دوّم پررنگ تر و نقش اوّل کم رنگ تر شد. [۲۷۹]
در میان پیروان شوان تغییر نام طریقت به « مریمیه » عجیب ننمود. شوان طی سالها چهرهای اسلامی از خود نمایانده و ظاهراً تنها چیزی که رخ داد افزودن «مریمیه» به نام طریقت بود. به ادعیه روزانه نیز دعای کوتاهی خطاب به مریم مقدس افزوده شد. بعلاوه، نقاشی های شوان از «مریم باکره» به «شش اصل مراقبه» شوان اضافه شد؛ یعنی اعضای فرقه در مناسک مراقبه باید بر روی این نقاشی ها تمرکز میکردند.
زمان وارد شدن نقاشیهای شوان به مناسک مراقبه روشن نیست ولی بنظر میرسد از اواخر سالهای ۱۹۶۰ وارد این مناسک شده است. آیمارد در ایمیل به سجویک بهکارگیری نقاشیهای شوان در مراقبه را رد میکند ولی بسیاری از اعضای فرقه به سجویک گفتهاند که از نقاشیهای شوان استفاده میکردند. به این ترتیب، نام طریقت شوان به « علاویه مریمیه » تبدیل شد. [۲۸۰]
بنظر نمیرسد تمامی اعضای فرقه از مکاشفات شوان و نیات واقعی او مطلع بودند. تمرکز جدید طریقت بر مریم (ع) موجه مینمود. در اسلام و قرآن کریم، مریم (ع) محترم و مقدس و از جایگاهی رفیع برخوردار است. « مارتین لینگز »، «مقدم» شوان در لندن و «شیخ» مریمیه پس از مرگ شوان، در تبیین این تغییر نام مینویسد: «مریم باکره» شخصیتی است که سه دین توحیدی در پیرامونش متحد شدهاند: «شاهزاده خانم یهودی از خاندان داوود، مادر بنیانگذار مسیحیت، و زنی که در اسلام در رأس سلسله مراتب زنان جای دارد. مریم، همانند ما، دوست دار سه دین، و دین بطور عام، است.» [۲۸۱] این مضمون همان رسالهای است که شوان در سفر اوّل مستغانم نگاشت درباره وحدت بنیادین مسیحیت، اسلام و یهودیت با عنوان «تجلی سه وجهی سنت توحیدی».
همانگونه که سجویک توجه کرده، اگر واقعاً نیت آن بود که شخصیتی مقبول سه دین فوق، و بعنوان نماد وحدت سه دین، عرضه شود، قطعاً ابراهیم (ع) مقبولترین بود؛ پیامبری که در یهودیت و مسیحیت و اسلام مورد احترام فراوان است. سجویک میافزاید: بعلاوه، مریم در یهودیت جایگاهی ندارد. در اسلام نیز چیزی بنام «سلسله مراتب زنان» وجود ندارد که مریم در رأس آن باشد. و اگر بود، نامزد مناسبتر برای تصدی این جایگاه میتوانست هاجر، زن ابراهیم، یا فاطمه، دختر پیامبر اسلام، باشد. [۲۸۲]
نقد سجویک بر نوشته لینگز را کامل میکنیم: مریم (ع)، همچون عیسی مسیح (ع)، در یهودیت نه تنها جایگاهی ندارد بلکه مبغوض خاخامهای یهودی، حداقل در دوران تدوین « تلمود » است و لذا در تلمود از او به زشتی یاد شده. [۲۸۳]
بنیاسرائیل و یهود یکی نیستند هر چند یهودیان، بویژه از سده نوزدهم میلادی، این دو نام را خلط میکنند و بنیاسرائیل را مساوی با یهود به کار میبرند که نادرست است. یهودی به کسی گفته میشد که به قبیله یهودا، یکی از قبایل دوازدهگانه بنیاسرائیل، تعلق داشت.
مریم از بنیاسرائیل بود ولی معلوم نیست از قبیله یهودا و لذا «یهودی» باشد. روشن نیست لینگز بر اساس کدام مأخذ مریم را از «خاندان داوود»، خاندان سلطنتی بنیاسرائیل از قبیله یهودا، خوانده. این روایت یهودیان است که مسیح موعود باید از «خاندان داوود» باشد و لذا «مسیح بن داوود» نامیده میشود. روایتی که در آغاز انجیل متی درج شده، و تبار عیسی مسیح را با ۲۸ طبقه به داوود وصل کرده، روایتی عمیقاً یهودی است. [۲۸۴] و حتی اگر این روایت معتبر باشد، تنها ثابت میکند یوسف از تبار داوود بود نه مریم. این روایت القاء میکند که یوسف پدر عیسی است. این در حالی است که قرآن کریم تصریح میکند مریم (ع) زمانی که عیسی (ع) را حامله شد باکره بود [۲۸۵] و بر اساس روایات اسلامی هیچگاه ازدواج نکرد. انجیل لوقا نیز مریم را باکره میخواند [۲۸۶] و به این دلیل مسیحیان حضرت مریم (ع) را «مریم باکره» [۲۸۷] مینامند. در این تبارنامه، بجز مریم (ع)، نام چهار زن دیده میشود که دو تن از بنیاسرائیل نیستند (راحاب و روت) و یکی، بت شبع مادر سلیمان، معلوم نیست از بنیاسرائیل باشد. [۲۸۸]
و همانگونه که سجویک توجه کرده، در اسلام چیزی بنام «سلسله مراتب زنان» وجود ندارد که مریم (ع) در رأس آن باشد. در اسلام مریم (ع) مقدس و محترم است ولی کسی رتبهای برای تقدّس زنان وضع نکرده است. [۲۸۹]
ازدواج طولی و عرضی
گفتیم که شوان در سال ۱۹۴۲ به صراحت عدم تقید خود را به «قوانین مقدس» بیان میکند و خویشتن را تنها ملزم به «دین خالده» میداند نه ادیان مرسوم؛ از جمله اسلام که شوان خود را پیرو آن اعلام میکرد. او نوشت:
«من هماره در مسائل مربوط به قوانین مقدس دقت میکردم، ولی از سوی دیگر دین خالده را فراتر از همه اینها میدیدم و به خود اجازه نمیدادم خویشتن را در قالبهایی محصور کنم که برایم اعتبار نداشت؛ هر چند به دیگران اجازه نمیدادم این قانونها را نقض کنند.»
معهذا، پس از دیدارهای مکرر شوان با «نماد مؤنث» که برهنه بر او ظاهر میشد و شوان او را «مریم مقدس» میپنداشت، این عدم تقیّد شکلی جدید به خود میگیرد گویی شوان «شارع» و بانی دینی جدید است با ایستارها و قواعد جدید. یکی از مهمترین این بدعتها « ازدواج عمودی و افقی » یا « طولی و عرضی » [۲۹۰] است!!!
در سال ۱۹۶۵، یعنی پس از ارتباط با «نماد مؤنث»، شوان زن دوم اختیار کرد. این کار هر چند از نظر قوانین سوئیس ممنوع است ولی از نظر شرع اسلام ممنوع نیست. مسئله اینجاست که این زن دوم شوان شوهر داشت و زن و شوهر، هر دو، از پیروان شوان بودند. شوان اجازه داد این دو بعنوان زن و شوهر با هم زندگی کنند ولی زن به شکل «طولی» یا «عمودی» با شوان ازدواج کند. از نظر شوان «رابطه طولی» انسان را به خدا وصل میکند و «رابطه عرضی» صرفاً زمینی است. [۲۹۱]
بعدها، پیروان شوان این رابطه جنسی را «ازدواج معنوی» [۲۹۲] نامیدند. کاترین شوان، زن قانونی شوان، این نوع ازدواج را تأیید و توجیه میکند و مینویسد: «این رویهای بود برای راضی کردن قوانین غربی و ضرورتهای اجتماعی … که بر اساس نشانههای تخطیناپذیر الهی مجاز و متبرک شد.» بورکهارت و لینگز، پس از تردیدهایی، بر این اقدام صحه گذاردند. [۲۹۳]
تعداد این ازدواجهای «طولی» یا «عمودی» یا «معنوی» بیش از یکی بوده زیرا سجویک مینویسد نام این افراد را بر اساس اطلاعات موثق در اختیار دارد ولی از آنجا که این زنان زنده هستند و بعضاً دارای فرزند، وارد جزئیات نمیشود و اسامی را منتشر نمیکند. [۲۹۴]
معهذا، سجویک هفت سال پیش از انتشار کتاب، در مقالهای که به یازدهمین کنگره بینالمللی مرکز مطالعات ادیان جدید در آمستردام (۷-۹ اوت ۱۹۹۷) ارائه داد و در سال ۱۹۹۹ در مجله مطالعات باطنیگرایی غربی منتشر شد، [۲۹۵] نام «زنان طولی» شوان را ذکر کرده است. ظاهراً به دلیل این سخنرانی و مقاله بود که وکلای مریمیه او را تهدید به شکایت کردند و سجویک مجبور شد، برای پرهیز از گرفتاریهای قضایی، در کتابش سربسته به مباحث مربوط به عقاید شوان بپردازد و نیز از درج عکسها و نقاشیهای برهنه نگار شوان اجتناب کند.
سجویک در مقاله فوق مینویسد: عنصر غیراسلامی دیگر در عملکرد شوان « برهنگی » است. پس از مکاشفه مریم در سال ۱۹۶۵، به گفته خود شوان، مانند کودک مریم «تمایلی تقریباً غیرقابل مقاومت» در شوان ایجاد شد برای برهنه شدن. شوان مینویسد: «از آن زمان هر وقت ممکن بود برهنه میشدم.» سجویک، بنقل از ضیاءالدین سردار، نویسنده معروف پاکستانی مقیم لندن، مینویسد: حداقل در مکاشفه شوان در سال ۱۹۸۳ مریم خود را برهنه نمایانده است. [۲۹۶] سجویک مینویسد: هم شوان و هم مریم مقدس در شمایل هایی که شوان و یکی از زنان «طولی» او بنام شارلین رومین (بدریه) [۲۹۷] کشیدهاند برهنه هستند. سجویک میافزاید: راولینسون عکسی از این نقاشیها را به او داده است. و نیز راولینسون عکسی از شوان بهمراه زنان آمریکایی برهنه که فقط بیکینی پوشیدهاند به سجویک داده است. این عکس مربوط است به مناسک کلنی شوان در بلومینگتن که در آن ۵۰-۶۰ نفر از پیروان شوان حضور مییافتند. سجویک در مقاله فوق، از اوّلین «زن طولی» شوان، باربارا پری (حمیده)، نام برده است.
طبق مندرجات وبگاه مارک کاسلو، اسامی زنان شوان به شرح زیر است: کاترین شوان (لطیفه)، باربارا پری (حمیده)، ماود موری، شارلین رومین (بدریه).
بنوشته سجویک، وجود این نوع از ازدواج در فرقه شوان تا اواخر دهه ۱۹۸۰ ناشناخته بود. بورکهارت میگفت: این مسئله، و مسائلی که برای برخی زنان پیش آمد، او را عمیقاً آزار میداد، ولی وی پس از کشاکشهای درونی به این نتیجه رسید که وظیفه وفاداری به شیخ مقدم بر هر چیز است.
سالها پیش از این ماجرا، در ۴ اوت ۱۹۵۷، بورکهارت به یکی دیگر از اعضای فرقه مریمیه، بنام «عبدالهادی» نوشت: مریدان شیخ درباره استاد خود نباید بر اساس دانستههای خویش از کردار او داوری کنند بلکه باید مبنای قضاوتشان تعالیم و روش شیخ باشد. او افزود:
«خداوند ما را گمراه نمیکند. او برای تحلیل کردار شخصی استاد به ما نیاز ندارد … اگر تعالیم استاد غلط یا روش او خلاف وحی است ترکش کن، ولی اگر بنظرت میرسد که کردارش غیراخلاقی است به شک خود شک کن.» [۲۹۸]
مریمیه و نخبگان
« مریمیه » فرقهای است نخبهگرا که علاقهای به گسترش کمیت خود ندارد، بلکه جذب نخبگان را، بویژه برجستهترین و تأثیرگذارترینشان را، دنبال میکند. از این رو، مریمیه هنوز فرقهای کوچک، ولی متنفذ در نهادهای آکادمیک و فرهنگی، مانده است. حتی کسانی که در کلنی شوانی حومه بلومینگتن گرد آمدند عموماً در حوزههای تخصصی، بویژه هنر، نخبه بودند. کاترین شوان، زن قانونی شوان، هنرمندی توانا است و باربارا پری و شارلین رومین، اوّلین و آخرین زن طولی شوان نیز در زمینه هنر برجسته بودند. و مارک کاسلو، از محارم شوان که به افشاگری علیه شوان دست زد، و در صفحات بعد با او آشنا خواهیم شد، مانند فریتیوف و کاترین شوان و شارلین رومین، نقاشی برجسته است.
بنوشته سجویک، مریمیه در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در اروپا و آمریکا گسترش یافت. در سال ۱۹۷۹ (مقارن با انقلاب اسلامی ایران) «زاویه»های مریمیه در چند کشور اروپایی دائر بود: سه زاویه در سوئیس (لوزان، بال، ژنو)، حداقل دو زاویه در فرانسه (ریمز، نانسی)، و حداقل یکی در انگلستان (لندن). در آرژانتین (بوئنوسآیرس) یک زاویه وجود داشت و در آمریکا سه زاویه (بلومینگتن، برکلی، واشنگتن دی. سی.). [۲۹۹] در برخی کشورهای اسلامی، از جمله ایران، نیز زاویههای مریمیه وجود داشت.
بعلاوه، در پیرامون شوان گروهی از هواداران غیرمسلمان حضور داشتند. یکی از آنها بنام ژان بورلا، [۳۰۰] استاد دانشگاه نانسی فرانسه، گروهی را اداره میکرد که حدود ۵۰ عضو کاتولیک داشت. راما کوماراسوامی، [۳۰۱] پسر آناندا، نیز گروهی از کاتولیکها را در آمریکا اداره میکرد. [۳۰۲] گروه راما کوماراسوامی در مناسک مذهبی خود از روشهای شوان استفاده میکند و مانند صوفیان «ذکر» میگویند البته با به کار بردن مفاهیم و نامهای مسیحی. احتمالاً گروه بورلا نیز چنین است. بنوشته سجویک، مسیحیان عضو مریمیه نیستند، بلکه پیرو شخص شوان هستند و لذا واژه «شوانی ها» [۳۰۳] را به کار میبریم که شامل مریمی ها و پیروان غیرمسلمان شوان میشود.
امروزه، یکی از سه زاویه شناخته شده مریمیه در ایالات متحده آمریکا، و شاید مهمترین آنها، در بلومینگتون ایندیانا واقع است. این زاویه را ویکتور دانر، [۳۰۴] استاد مطالعات دینی، در سال ۱۹۶۷ تأسیس کرد. دانر پس از مطالعه آثار شوان مکاتبه با او را آغاز کرد و شوان او را به جوزف براون، مؤلف چپق مقدس، وصل کرد که در دانشگاه ایندیانا تدریس میکرد. دانر به مریمیه پیوست. [۳۰۵] دانر به دانشجویانش کتابهای ترادیشنالیستها بویژه کتابهای شوان و نصر را معرفی میکرد و برخی دانشجویان از طریق دانر عضو مریمیه شدند. دانر، طبق روش مریمیها، نه تنها عضویت خود در فرقه مریمیه بلکه حتی مسلمان بودن خود را پنهان میکرد. در سال ۱۹۷۹ حدود پنجاه عضو فرقه مریمیه در بلومینگتون حضور داشتند که شاگردان براون، دانر و یک استاد دیگر مریمی بودند. [۳۰۶] سجویک نام این استاد دانشگاه را ذکر نکرده است. بنوشته سجویک، «نمونه دانر سازوکار گسترش مریمیه را نشان میدهد.» پیروان شوان از موقعیت خود در جایگاه استاد دانشگاه برای عضوگیری و تشکیل «الیت» خود استفاده میکنند.
توماس مرتون، راهب کاتولیک
سجویک برای ارائه نحوه عضوگیری فرقه شوان نمونه مرتون را ذکر میکند. « توماس مرتون » [۳۰۷] یکی از مشهورترین نویسندگان کاتولیک آمریکا بود. سجویک او را «نامدارترین راهب کاتولیک سده بیستم حداقل در آمریکا» خوانده است. مرتون عضو طریقت سیسترسی، [۳۰۸] یا « راهبان سفید » بود و در صومعه این طریقت در کنتاکی [۳۰۹] زندگی میکرد. مرتون در سال ۱۹۴۶ با انتشار زندگینامه خود، با عنوان کوه هفت طبقه، [۳۱۰] به شهرت رسید. این کتاب بیش از یک میلیون نسخه به فروش رفت.
از سال ۱۹۶۳ مارکو پالیس [۳۱۱] مکاتبه با مرتون را آغاز کرد. مارکو پالیس ترادیشنالیست انگلیسی یونانی تبار است و مؤلف کتب و مقالاتی درباره بودایی گری تبتی [۳۱۲] و ترادیشنالیسم. [۳۱۳]
در این زمان مرتون با مسئولان صومعه اختلاف داشت. [۳۱۴] او از سال ۱۹۶۱ به اقداماتی دست زد که برای یک راهب نامتعارف بود: شرکت فعال در جنبش ضد جنگ ویتنام و جنبش صلح و سرانجام « رابطه افلاطونی » با یک زن پرستار از ۱۹۶۶. مرتون به ادیان و آئینهای غیرمسیحی علاقمند شد؛ بویژه به تائوئیسم و آئین بودایی ذن و به اسلام و تصوف. از این رو، از سال ۱۹۵۹ به مکاتبه با لویی ماسینون [۳۱۵] اسلامشناس معروف فرانسوی و مؤلف زندگینامه حلاج، درباره شخصیت و عقاید حلاج پرداخت.
در سال ۱۹۶۳ پالیس برای مرتون چند کتاب فرستاد: یکی کتاب خودش درباره بوداییگری تبتی، و سه کتاب از گنون و شوان و قدیس مسلمان سده بیستم نوشته لینگز. کتاب لینگز، زندگینامه شیخ احمد العلاوی، به شدت بر مرتون تأثیر گذارد. مکاتبات پالیس و مرتون حدود دو سال ادامه یافت تا سرانجام پالیس برای مرتون یک شمایل قدیمی یونانی هدیه فرستاد. مرتون به پالیس نوشت: «هیچگاه در زندگی کسی چنین هدیه گران بها و ارزشمندی به من نداده است.» در نامه بعدی، پالیس موجودیت مریمیه را برای مرتون فاش کرد و نوشت: «ما همه احساس میکنیم که شما باید عمیقاً در جریان باشی.» پالیس در این نامه مریمیه را یک طریقت صوفی کوچک توصیف کرده است. نامه بعدی که حاوی دعوتنامه برای عضویت مرتون در مریمیه است موجود نیست ولی مرتون در یادداشتهای روزانه ژوئن ۱۹۶۶ به آن اشاره کرده. [۳۱۶] یادداشت مرتون نشان میدهد که هنوز شوان از اعتبار و نام شیخ العلاوی برای عضوگیری استفاده میکرد. مرتون نوشت:
«نامه بعدی، که مهم است، آمد: پیامی است از یک شیخ مسلمان (استاد معنوی). در اصل اروپایی است، ولی [طریقت او را] یکی از بزرگترین قدیسین و رازوران مسلمان عصر (احمد العلاوی) ایجاد کرده. [در نامه نوشته شده که] من میتوانم شخصاً و محرمانه پذیرفته شوم. نه دقیقاً بعنوان پیرو [عضو طریقت] بلکه بعنوان کسی که میخواهد مستقیماً و شخصاً مشاورش باشد. این مسئله برایم اهمیت فراوان دارد زیرا پرتو اندیشههای سنتی آنها مرا در تماس با روح و آموزههای احمد العلاوی قرار میدهد … این بدان معناست که میتوانم در یک سنت زنده و مقدس جایگاهی زنده داشته باشم. این میتواند تأثیرات فوقالعاده بر من داشته باشد…» [۳۱۷]
در دسامبر ۱۹۶۶ مرتون به پالیس مینویسد: «من هنوز به آقای شوان نامه ننوشته ام.»
مابقی مکاتبات پالیس و مرتون موجود نیست؛ یا دزدیده شده یا از بین رفته. تنها یک کارت پستال متعلق به ژوئن ۱۹۶۸ موجود است که نشان میدهد مکاتبات ادامه داشته.
در سال ۱۹۶۸ مرتون راهی سفر تبلیغاتی به هند و خاوردور شد. آنگونه که نصر در مقاله خود، با عنوان «آنچه مرتون را به تصوف جذب کرد» [۳۱۸] ادعا کرده، مرتون قصد داشت در مسیر بازگشت به آمریکا به تهران برود و با نصر ملاقات کند.
مرتون ابتدا به کلکته رفت. سخنرانی مرتون در کلکته رنگ و بوی ترادیشنالیستی داشت. او گفت:
«ژرفترین سطح رابطه، رابطه نیست؛ همدلی است… [که] ما وحدتی کهنتر را حس میکنیم. برادران عزیزم، ما هم اکنون یکی هستیم ولی تصوّر میکنیم نیستیم. آنچه باید کشف کنیم وحدت اصلی مان است.»
مرتون از کلکته به هیمالیا رفت و با دالایی لاما [۳۱۹] دیدار کرد. آن شب خواب دید که نه در لباس راهبان سیسترسی بلکه در کسوت لاماهای بودایی است. مرتون از هیمالیا به دارجیلینگ هند رفت و سپس راهی سریلانکا و تایلند شد. در بانکوک جنازه مرتون را در اتاق هتل یافتند. پلیس علت مرگ او را برق گرفتگی، به دلیل اتصال پنکه قدیمی اتاق، اعلام کرد.
مرگ ناگهانی مرتون در ۵۳ سالگی در زمان خود جنجال برانگیخت و حتی این شایعه را پدید آورد که سیا، به دلیل شرکت فعال در جنبش ضد جنگ ویتنام، او را به قتل رسانیده است. [۳۲۰]
هیوستن اسمیت و مریمیه
بنوشته سجویک، پای مرتون هیچگاه به تهران نرسید ولی «پای یک نویسنده معروف آمریکایی دیگر به تهران رسید و مریمی شد.» [۳۲۱] منظور « هیوستن اسمیت » است.
هیوستن اسمیت [۳۲۲] کشیش متدویست [۳۲۳] و نویسنده کتاب معروفی است با عنوان «ادیان انسان» که در سال ۱۹۵۸ منتشر شد. این کتاب بعداً با نام «ادیان جهان: سنن بزرگ خرد ما» [۳۲۴] تجدید چاپ شده و بیش از دو میلیون نسخه به فروش رفته است. در سده بیستم، کتابهای هیوستن اسمیت و مرتون پرفروشترین کتابهای آمریکا در حوزه دین بودند.
اسمیت در جوانی به آئینهای رازوری علاقمند شد و در این زمینه به مطالعه پرداخت. او در مسیر مطالعاتی خود برای یافتن «جوهر واحد ادیان» از آثار آلدوس هاکسلی [۳۲۵] و جرالد هرد [۳۲۶] شروع کرد و به ترادیشنالیستها رسید؛ کتابهای گنون و کوماراسوامی را خواند ولی آثار گنون را «فوقالعاده بدبینانه» یافت. یکی دو کتاب از شوان درباره آئین بودا خواند. در سفری به تهران، نصر کتاب «شناخت اسلام» شوان را به او داد. [۳۲۷]
هیوستن اسمیت دارای پیوندهای عمیق با مریمیهاست و به این دلیل بر آثار برخی مریمیان مقدمه نوشته و این مقدمه، به دلیل شهرت هیوستن اسمیت، فروش کتاب را به شکلی قابل ملاحظه افزایش داده است. بنوشته سجویک، اسمیت عضویت خود را در فرقه مریمیه اعلام نمیکند و مسلمانی خود را نیز سربسته بیان میکند. مثلاً، در مصاحبهای گفته که در ماه رمضان روزه میگیرد یا ۲۶ سال است روزانه پنج بار به عربی با خداوند رازونیاز میکند. هیوستن اسمیت در عین حال به مناسک یوگا عمل میکند و بطور منظم در کلیسای متدویست خود حضور مییابد. [۳۲۸]
بنوشته سجویک، هیوستن اسمیت در گسترش « ترادیشنالیسم » در آمریکا نقش داشته است. او بر چاپ سال ۱۹۷۵ کتاب «وحدت متعالی ادیان» [۳۲۹] شوان (۱۹۴۸، پاریس) مقدمه نوشت و به خواننده هشدار داد که این کتاب سنگین است بنحوی که حتی خود اسمیت هم بار اول نتوانسته آن را به پایان برد ولی سرانجام کتاب را تا آخر خوانده و نتیجهاش شگفت بوده. با توجه به شهرت اسمیت، این بزرگترین تبلیغ برای کتاب شوان است. [۳۳۰]
مریمیه و نشر کتاب
طی سالهای ۱۹۵۰-۱۹۹۹ شوان و ۲۳ تن از پیروان شناخته شده او حدود ۲۲۰ عنوان کتاب منتشر کردهاند. ۸۰ عنوان به زبانهای دیگر ترجمه شده یا به چاپ جدید رسیده. ۳۰ عنوان کتابهای اصلی شوانیها است ولی هیچ کدام مانند کتاب «ادیان جهان» هیوستن اسمیت یا «کوه هفت طبقه» مرتون پرفروش نبوده. از میان این کتابها تنها معدودی موفق بوده و فروش قابل توجهی داشته است. این بجز کتابهایی است که از شوانیها تأثیر گرفته یا ناشرین سرشناس، مانند پنگوئن و روتلج و انتشارات دانشگاههای هاروارد و پرینستون و آکسفورد، منتشر کردهاند.
مریمیه بنگاههای انتشاراتی متعدد در اختیار دارد: Editions traditionnelles و Chacornac Brothers در پاریس و مهمتر از این دو World Wisdom Books در بلومینگتن ایندیانا. در حوزه نشر و تلویزیون یک زن آمریکایی بنام گرای هنری [۳۳۱] چهره فعال مریمیه است. او در دوران اقامت در انگلستان، علاوه بر برنامههایی که درباره اسلام برای BBC تهیه کرد، در سال ۱۹۷۹ بنگاه انتشاراتی Quinta Essentia را در کمبریج انگلستان، بنگاه انتشاراتی Fons Vitae را در کنتاکی آمریکا و در سال ۱۹۸۱ بنگاه انتشاراتی Islamic Texts Society را در کمبریج انگلستان تأسیس کرد. [۳۳۲]
مریمیه در برگزاری «فستیوال جهان اسلام»، که در بهار ۱۹۷۶ (سه سال پیش از انقلاب اسلامی ایران) در لندن برگزار شد نقش مهم ایفا کرد. در این فستیوال پرخرج و باشکوه شخصیتهایی چون ملکه الیزابت دوّم، اسقف اعظم کانتربوری و عبدالحلیم محمود، شیخ الازهر، شرکت کردند. هزینه این فستیوال را بطور عمده دولت امارات متحده عربی پرداخت کرد و اعضای هیئت امنای فستیوال هشت شخصیت مهم بریتانیا بود و ریاست هیئت امناء را سِر هارولد بیلی [۳۳۳] به دست داشت که در دوران جمال عبدالناصر سفیر بریتانیا در مصر بود. هارولد بیلی، که در دوران جنگ جهانی دوّم دستیار آرنولد توینبی بود، به دلیل مواضعش علیه دولت اسرائیل مورد بغض صهیونیستها بوده و لذا چهره مناسبی برای ریاست این نهاد بشمار میرفت. [۳۳۴]
سجویک مینویسد: مریمیها فستیوال جهان اسلام لندن را به دست خود گرفته بودند. نصر اداره نمایشگاه علم و تکنولوژی در اسلام را در موزه علوم به دست داشت، لینگز بر نمایشگاه دست نوشتهها و خطوط اسلامی در کتابخانه بریتانیا نظارت میکرد، و مریمیهای دیگر نیز در مدیریت فستیوال حضور داشتند. انتشارات فستیوال بسیاری از آثار مریمی ها را منتشر کرد. [۳۳۵]
بنوشته کاسلو، انتشارات World Wisdom، در بلومینگتن ایندیانا، بنگاه انتشاراتی فرقه شوان است که بطور عمده با حمایت مالی استانلی جونز [۳۳۶] و مایکل فیتزجرالد [۳۳۷] به کار خود ادامه میدهد، و «مطالعات تطبیقی ادیان» [۳۳۸] مجله اصلی فرقه شوان است. [۳۳۹]
کتابهای مریمی
بنوشته سجویک، مؤلفین شوانی معمولاً افرادی متخصص در حوزه کار خود هستند و خواننده را مجذوب دانش خود میکنند. [۳۴۰] باید بیفزاییم که کتابهای ایشان نیز به شکلی نفیس و عالی منتشر شده است.
سجویک محتوای کتابهای مریمیان را مورد بررسی قرار داده است. بنوشته سجویک، آثار شوانیها بر باطنی گری تأکید دارد؛ مثلاً «شناخت اسلام» [۳۴۱] شوان یا «آرمانها و واقعیتهای اسلام» [۳۴۲] نصر بیش از آن که درباره اسلام باشد درباره تصوف است.
بنوشته سجویک، شوانیها بر تجلیات هنری دین تأکید فراوان دارند، مثلاً در کتاب «فاس: شهر اسلام» تیتوس بورکهارت. [۳۴۳]
کتاب فوق، که در سال ۱۳۸۹، مانند بسیاری از آثار شوانیها با ترجمه و چاپ بسیار نفیس و عکسهای رنگی، در ایران منتشر شده، [۳۴۴] کتابی است ارزشمند. بورکهارت، بیشک، یکی از فاضلترین ترادیشنالیستها است. معهذا، در کتاب فوق میتوان تبلیغ طریقت « علاویه درقاویه شاذلیه » را، که مریمیه شوان و بورکهارت و لینگز و نصر ادامه آن اعلام میشود، مشاهده کرد. [۳۴۵] بورکهارت اوج فرهنگ معنوی اسلام در مغرب را در طریقت درقاویه شاذلیه و تداوم آن، بدون ذکر نام مریمیه، بیان میکند. و روشن است که معنویت اسلام در مغرب در این سلسله خلاصه نمیشود.
و سرانجام، بنوشته سجویک، شوانی ها میکوشند سنت باطنی هر دین را بعنوان تجلی یک حقیقت مطلق اصیل معرفی کنند که تنها برای کسانی قابل فهم است که از «خردگرایی» و «علم گرایی» و سایر «بیماریهای مدرنیته» رها شدهاند.
افزایش روزافزون کتب مریمیه در میان منابع منتشر شده درباره اسلام، بدون ذکر نام مریمیه، چنان گسترش یافته که گروندگان غربی به اسلام را گیج میکند و به بسیاری از آنها آموزههای شوانی را به جای اسلام قالب میکند. یک خانم دانشمند اهل اسکاندیناوی، که بتازگی به اسلام گرویده، پس از خواندن مقالات سجویک از نفوذ وسیع مریمیه ابراز حیرت میکند و خطرناکترین پدیده را نفوذ عقاید مریمیه میداند که در همه جا، در لفافه و بدون ذکر منبع، وارد شده. [۳۴۶]
پدیده فوق در ایران نیز مصداق دارد. کتابها و مقالات منتشرشده مریمیه در ایران در حوزه دین پژوهی رواج فراوان یافته و بسیاری از محققین، بویژه جوانان دانشگاهی و حوزوی، بیآنکه بدانند، آموزههای شوانی را، که از کتابهای نصر یا منابع ترجمه شده مریمیه به فارسی اخذ شده، تکرار میکنند و گمان میبرند این مطالب آخرین یا عمیق ترین دستاوردهای دین پژوهی و اسلام پژوهی در غرب است.
نصر و «معنویت اسلام»
نصر در سال ۱۹۸۵ کتابی نفیس را در دو جلد در نیویورک به انگلیسی منتشر کرد با نام « معنویت اسلام ». سجویک مینویسد: «اغلب نویسندگان این مجموعه مریمی هستند.» [۳۴۷] برای ارزیابی ادعای سجویک کتاب فوق را بررسی میکنیم:
معنویت اسلام در دو جلد، با چاپ عالی، منتشر شده. مجموعه مقالات است و نصر ویراستار مجموعه است. جلد اوّل «بنیانها» نام دارد در ۴۸۰ صفحه، [۳۴۸] و جلد دوّم «تجلیات» در ۵۷۶ صفحه. [۳۴۹] کتاب فوق با کتاب «هنر اسلامی و معنویت»، [۳۵۰] که تألیف خود نصر است، فرق میکند.
در جلد اوّل (بنیانها) مقالاتی از چهرههای اصلی مریمیه چون سید حسین نصر، فریتیوف شوان، ابوبکر سراجالدین (مارتین لینگز)، ویکتور دانر، ویلیام چیتیک و دیگران درج شده با عناوینی چون «ریشههای سنت و معنویت اسلامی». جلد دوّم (تجلیات) شامل مقالاتی از نویسندگان مریمی است و البته مقالات چند نویسنده نامدار غیرمریمی را نیز درج کردهاند؛ مانند خانم آنه ماری شیمل، اسلام پژوه آلمانی.
اسامی نویسندگان جلد دوّم به شرح زیر است: سید حسین نصر، خالق احمد نظامی، ویکتور دانر، محمد عیسی ولی، ویلیام چیتیک، جواد نوربخش، عبدالله اشلیفر، آنه ماری شیمل، شمس [ایرا] فریدلندر، سید اطهر عباس رضوی، عثمان بن بکر، عبدالرحمن ابراهیم دوعی، صفا خلوصی، جلال متینی، گنوی تکین، بحارالدین احمد، جان کناپرت، ژان کانتن، ژان لویی میشون، تیتوس بورکهارت.
صرف نظر از مضمون مقالات جلد اوّل، که ترویج عقاید صوفیان معاصر بطور عام و مریمیه بطور خاص، بنام اسلام، است، عناوین مقالات جلد دوّم به روشنی مؤید گفته سجویک است که کتابهای مریمیه تبلیغ طریقت های صوفی معاصر است نه اسلامی که قاطبه مسلمانان در طول تاریخ می شناختند و به آن عمل می کردند.
بخش اوّل با عنوان فرعی «معنویت اسلام، آنگونه که در تصوف تجلی یافته، در زمان و مکان»، شامل مقالاتی درباره طریقت قادریه (خالق احمد نظامی)، شاذلیه و تصوف در شمال آفریقا (ویکتور دانر)، ابنعربی و مکتب او (ویلیام چیتیک)، نجمالدین کبری و مکتب تصوف آسیای مرکزی – کبرویه (محمد عیسی ولی)، رومی و مولویه (ویلیام چیتیک)، چشتیه (سید اطهر عباس رضوی)، نعمتاللهی (جواد نوربخش)، طریقت نقشبندیه (خالق احمد نظامی)، تصوف در مصر و اعراب شرقی (عبدالله اشلیفر)، تصوف و معنویت در اسلام (سید حسین نصر)، تصوف و حیات معنوی در ترکیه (آنه ماری شیمل)، طریقت خلوتیه (شمس [ایرا] فریدلندر)، طریقتهای صوفی در شبه قاره هند (سید اطهر عباس رضوی)، تصوف در جهان مالایی – اندونزیایی (عثمان بن بکر)، تصوف در آفریقا (عبدالرحمن ابراهیم دوعی) است. در بقیه مقالات نیز گرایش غالب گرایشهای رازآمیز و باطنی گرا است. نصر تنها باید مقالهای درباره مریمیه و فرقه شوان را به این فهرست اضافه میکرد؛ که این رویه البته با پنهان کاری اکید فرقه فوق مغایر است.
دقیقاً نمیدانیم کدام یک از نویسندگان فوق مریمی هستند. گفتیم که خانم آنه ماری شیمل، مانند هانری کربن، ترادیشنالیست یا مریمی نبود. در میان نویسندگان فوق، علاوه بر آنه ماری شیمل، قطعاً نویسندگان دیگری نیز هستند که به فرقه مریمیه تعلق ندارند. سجویک میگوید «غالب نویسندگان این مجموعه»، نه همه آنها، مریمی هستند. یک نمونه، جواد نوربخش (جواد باغبانی کرمانی)، قطب فرقه « مونس علیشاهی » است که سالها پیش انتشار فیلمی از او جنجال بپا کرد. نمیدانیم جواد نوربخش مریمی بود یا نه. [۳۵۱]/ نویسنده: عبدالله شهبازی
………………………………………………………..
پی نوشت ها:
۲۷۵. ibid, pp. 149-150.
۲۷۶. ibid, p. 150.
۲۷۷. ibid, pp. 150-151.
۲۷۸. ibid, p. 151.
۲۷۹. ibid, p. 151.
۲۸۰. ibid, pp. 150, 311.
۲۸۱. ibid, p. 152.
۲۸۲. ibid, p. 311.
۲۸۳. در روایات تلمود از عیسی مسیح (ع) با نام «عیسی بن پانتیرا» نام برده شده. پانتیرا گویا نام یک سرباز رومی است و منظور این است که عیسی فرزند نامشروع پانتیرا و مریم است. بنگرید به:
“Jesus”, Encyclopaedia Judaica, Second Edition, 2007, vol. 11, p. 250.
۲۸۴. انجیل متی، ۱/ ۱-۱۷.
۲۸۵. سوره مریم، آیه ۲۰.
۲۸۶. انجیل لوقا، ۱/ ۲۷.
۲۸۷. Virgin Mary
۲۸۸. از چهار زنی که در تبارنامه عیسی مسیح، در سرآغاز «انجیل متی» نام برده شده، دو تن نماد مکر جنسیاند (تامار و روت) و یکی (راحاب) فاحشهای است که به مردم خود خیانت کرد.
تامار عروس یهودا است که، پس از مرگ شوهر، به کسوت فاحشه درآمد و از طریق فریب دادن یهودا و زنا با او صاحب دو فرزند شد: فارص [پرز] و زارح؛ نیاکان دو طایفه از قبیله یهودا. (سفر پیدایش، باب ۳۸/ ۱۴-۳۰، باب ۴۶/ ۱۲)
راحاب، مادر بوعز از شلمون، فاحشهای است غیر اسرائیلی در شهر اریحا، نزدیک رود اردن، که به اسرائیلیان در اشغال اریحا کمک کرد و پس از سقوط اریجا بهمراه خانوادهاش به بنیاسرائیل پیوست. (صحیفه یوشع، باب دوّم و باب ششم/ ۲۲-۲۵. «زن زانیه که راحاب نام داشت.» همان، ۲/ ۱؛ «یوشع… گفت به خانه زن فاحشه [راحاب] بروید…» همان، ۶/ ۲۲؛ «و یوشع راحاب فاحشه و خاندان پدرش را… زنده نگه داشت…» همان، ۶/ ۲۵) در کتب عهد عتیق هیچ اشارهای به رابطه یا ازدواج شلمون و راحاب نشده و روایت انجیل متی تنها روایت در این باره است. در تلمود گفته میشود که راحاب با یوشع بن نون، از تبار یوسف، ازدواج کرد که فرماندهی حمله به اریحا را به دست داشت. یوشع بن نون، سردار و جانشین موسی (ع)، در روایات اسلامی محترم است هر چند نامش به صراحت در قرآن کریم ذکر نشده.
راعوت، مادر عوبید از بوعز در ترجمه فارسی «انجیل متی»، همان روت است که یکی از کتابهای عهد عتیق بنام اوست. طبق روایت کتاب روت، روت از بنیاسرائیل نبود؛ از طایفه موآبی بود که در جبال اردن، در شرق بحرالمیت، میزیستند. شوهر روت و برادرش در موآب مردند و نعومی، مادر شوهر روت، بهمراه روت و عروس دیگرش به میان بنیاسرائیل مهاجرت کردند. تنگدست بودند و روت، به توصیه نعومی، شبانه به خوابگاه بوعز در کنار خرمن رفت و با این مکر به همسری بوعز درآمد. حاصل این وصلت عوبید، پدر بزرگ داوود، است.
و سرانجام، در تبارنامه عیسی مسیح (ع) نام زن اوریاء برده شده که، طبق روایات یهودی، همسر داوود شد و مادر سلیمان است. نام این زن بت شبع است. داوود با این زن زیبای سردار خود آمیخت و سپس، به قصد تصاحب دائم این زن، سردار دلیر و وفادار خود را به قتل رسانید. (کتاب دوّم سموئیل، بابهای ۱۱-۱۲) شوهر بت شبع اوریاء حتی است یعنی از بنیاسرائیل نبود و به قبیله حتی، یکی از قبایل دوازدهگانه کنعانی، تعلق داشت. برخی مفسرین عهد عتیق کوشیدهاند اسرائیلی بودن بت شبع را ثابت کنند از این طریق که گویا بت شبع نوه اخیتوفل، مشاور خائن داوود، است. این در حالی است که در کتاب دوّم سموئیل (۱۵/ ۱۲) اخیتوفل اهل جیلو (اخیتوفل جیلونی) خوانده شده که سرانجام خود را در موطنش، جیلو، کشت. (همان، ۱۷/ ۱-۲۳) بعبارت دیگر، حتی اگر ثابت شود که زن اوریاء کنعانی نوه اخیتوفل جیلونی بوده، نمیتوان اسرائیلی بودن اخیتوفل را اثبات کرد.
۲۸۹. در احادیث منقول از پیامبر اسلام (ص)، معتبر در میان اهل سنت و تشیع، از چهار زن مقدس نام برده شده: «کمل من الرجال خلق کثیر و لم یکمل من النساء الا مریم، و آسیه امراه فرعون، و خدیجه بنت خویلد، و فاطمه بنت محمد.» (از مردان گروه زیادی به کمال رسیدند ولی از میان زنان جز چهار زن کسی به مرحله کمال نرسید: مریم و آسیه همسر فرعون [نامادری موسی] و خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد.» و در حدیث دیگر از پیامبر اسلام (ص) منقول است: «افضل نساء اهل الجنه خدیجه و فاطمه و مریم و آسیه.» (برترین زنان اهل بهشت خدیجه و فاطمه و مریم و آسیه هستند.) و حدیث دیگر: «خیر نساءالعالمین اربع، مریم و آسیه و خدیجه و فاطمه.» (بهترین زنان جهانیان چهار زن هستند: مریم و آسیه و خدیجه و فاطمه.) و عجیب اینجاست که در انجیل متی نیز نام چهار زن، بجز مریم، در سلسله نسب عیسی (ع) دیده میشود.
۲۹۰. Vertical, Horizontal Marriage
۲۹۱. Sedgwick, ibid, p. 152.
۲۹۲. Spiritual Marriage
۲۹۳. ibid, p. 153.
۲۹۴. ibid, p. 311.
۲۹۵. Mark Sedgwick, “Traditionalist Sufism”, ARIES: Journal for the Study of Western Esotericism, 22 (1999), pp. 3-24.
۲۹۶. Ziauddin Sardar, “A Man for All Seasons,” Impact International, December 1993, p. 35.
۲۹۷. Sharlyn Romaine (Badriyah)
۲۹۸. Sedgwick, Against the Modern World, pp. 153, 311.
۲۹۹. ibid, pp. 161, 314.
۳۰۰. Jean Borella (b. 1930)
۳۰۱. Rama P. Coomaraswamy (1929-2006)
۳۰۲. بنگرید به وبگاه “نوشتههای کاتولیکی راما کوماراسوامی”:
http://www.the-pope.com/coomcawr.html
۳۰۳. Schuonians
۳۰۴. Victor Danner (1926-1990)
بنگرید به زندگینامه ویکتور دانر در وبگاه “دینپژوهی تطبیقی”:
http://www.studiesincomparativereligion.com/Public/authors/Victor_Danner.aspx
۳۰۵. Sedgwick, ibid, p. 161.
۳۰۶. ibid, p. 162.
۳۰۷. Thomas Merton (1915-1968)
بنگرید به وبگاه “مرکز توماس مرتون در دانشگاه بلاوماین”:
http://www.merton.org/
http://www.merton.org/chrono.aspx
۳۰۸. The Order of Cistercians
http://en.wikipedia.org/wiki/Cistercians
۳۰۹. http://en.wikipedia.org/wiki/The_Abbey_of_Our_Lady_of_Gethsemani
۳۱۰. Thomas Merton, The Seven Storey Mountain, New York: Harcourt, Brace, 1946.
۳۱۱. Marco Alexander Pallis (1895-1989)
۳۱۲. Tibetan Buddhism
بوداییگری تبتی شاخهای از بوداییگری است که در مناطق تبت، مغولستان، بوتان، و مناطقی از هیمالیا از جمله نپال شمالی و شمال هند و بخشهایی از روسیه و شمال شرقی چین رایج است. این آئین دین رسمی دولت بوتان است. با مهاجرت بوداییان تبتی از چین کمونیست و پناهنده شدن آنها به دولتهای اروپای غربی و ایالات متحده آمریکا این آئین در غرب رواج یافت. در دوران جنگ سرد، دولتهای غربی برای مقابله با کمونیسم سیاست حمایت و تقویت بوداییان تبتی و دالایی لاما، رهبر دینی آنها، را در پیش گرفتند.
۳۱۳. “Biography of Marco Pallis”:
http://www.worldwisdom.com/public/authors/Marco-Pallis.aspx
http://en.wikipedia.org/wiki/Marco_Pallis
از مارکو پالیس سه کتاب منتشر شده است:
Peaks and Lamas, London: Cassell, 1939; New York: Shoemaker & Hoard, 2004.
The Way and the Mountain, London: Peter Owen, 1960; Bloomington, IN: World Wisdom, 2008.
A Buddhist Spectrum, London: Allen & Unwin, 1980; Bloomington, IN: World Wisdom, 2004.
۳۱۴. Sedgewick, ibid, p. 162.
۳۱۵. Louis Massignon (1883-1962)
۳۱۶. ibid, p. 163.
۳۱۷. ibid, pp. 163-164.
۳۱۸. Seyyed Hossein Nasr, “What Attracted Merton to Sufism”, Merton & Sufism: The Untold Story, ed. Rob Baker and Gray Henry, Louisville, Ky.: Fons Vitae, 1999.
۳۱۹. Dalai Lama
لاما لقب رهبران معنوی در میان بوداییان تبت است. دالایی لاما یعنی لامای بزرگ. لقب رهبر دینی بوداییان تبت است.
۳۲۰. Sedgewick, ibid, pp. 164-165.
۳۲۱. ibid.
۳۲۲. Huston Smith (b. 1919)
۳۲۳. متدویسم Methodism کلیسایی است منشعب از کلیسای انگلستان که در سده هیجدهم توسط دو برادر به نامهای جان و چارلز وزلی بنیان نهاده شد. به دلیل فعالیتهای تبلیغی، کلیسای متدویست گسترش فراوان یافت. امروزه حدود هفتاد میلیون پیرو دارد.
۳۲۴. Huston Smith, The World”s Religions: Our Great Wisdom Traditions, HarperOne, 1991, 416 pages.
۳۲۵. Aldous Huxley (1894-1963)
۳۲۶. Gerald Heard [Henry Fitzgerald Heard] (1889-1971)
۳۲۷. Sedgewick, ibid, p. 165.
۳۲۸. ibid, p. 166.
۳۲۹. Frithjof Schuon, The Transcendent Unity of Religions, English tr. by Peter Townsend, Introduction by Huston Smith, New York: Harper & Row, 1975. 156 pages.
مقدمه هیوستن اسمیت بر کتاب شوان با مشخصات زیر به فارسی ترجمه شده است:
هیوستون اسمیت، “شناخت ظاهر و باطن ادیان: مقدمه کتاب وحدت متعالی ادیان اثر فریتیوف شوان”، ترجمه غلامرضا دادخواه، اطلاعات حکمت و معرفت، سال دوّم، شماره ۳، خرداد ۱۳۸۶، صص ۳۶-۳۷.
۳۳۰. Sedgewick, ibid, p. 166.
۳۳۱. “Biography of Gray Henry”:
http://www.worldwisdom.com/public/authors/Gray-Henry.aspx
۳۳۲. Sedgewick, ibid, p. 167.
۳۳۳. Sir Harold Beeley (1909-2001)
۳۳۴. بنگرید به:
http://en.wikipedia.org/wiki/Harold_Beeley [May 6, 2013]
۳۳۵. Sedgewick, ibid, p. 168.
۳۳۶. Stanley Jones
۳۳۷. برای آشنایی با زندگینامه مایکل فیتزجرالد بنگرید به این آدرس:
http://www.worldwisdom.com/public/authors/Michael-Fitzgerald.aspx
فیتزجرالد مؤلف کتابهای متعدد درباره سرخپوستان و عقاید دینی و مناسک آنها و نیز مؤلف زندگینامه شوان است با عنوان فریتیوف شوان: پیامآور حکمت خالده.
Michael Fitzgerald, Frithjof Schuon: Messenger of the Perennial Philosophy, Bloomington (Ind.): World Wisdom Books, 2010, 255 pages.
۳۳۸. http://www.studiesincomparativereligion.com
۳۳۹. Mark Koslow, “The Spiritual Fascism of Rene Guenon and His Followers”.
۳۴۰. Sedgewick, ibid, p. 168.
۳۴۱. Frithjof Schuon, Understanding Islam, 1961 Translated, London: Allen & Unwin, 1963.
۳۴۲. Seyyed Hossein Nasr, Ideals and Realities of Islam, New York: Praeger, 1966.
۳۴۳. Titus Burckhardt, Fes, Stadt des Islam, Olten: Urs Graf-Verlag, 1960, Translation, Fez: City of Islam, Cambridge: Islamic Texts Society, 1992.
۳۴۴. تیتوس بورکهارت، فاس: شهر اسلام، ترجمه مهرداد وحدتی دانشمند، تهران: انتشارات حکمت، با همکاری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران (مرکز مطالعات فرهنگی شهر تهران)، چاپ اوّل، ۱۳۸۹، ۲۳۴ صفحه.
۳۴۵. همان مأخذ، فصل هفتم: “سلسله زرین”، صص ۱۶۷-۱۹۱.
۳۴۶. Sedgewick, ibid, p. 169.
۳۴۷. ibid.
۳۴۸. Seyyed Hossein Nasr [Editor], Islamic Spirituality I: Foundations, New York: The Crossroad Publishing Company, 1991 (first published 1985), 480 pages.
۳۴۹. Seyyed Hossein Nasr [Editor], Islamic Spirituality II: Manifestations, New York: The Crossroad Publishing Company, 1997 (first published 1985), 576 pages.
۳۵۰. Seyyed Hossein Nasr, Islamic Art and Spirituality, NY: State University of New York Press, 1987.
۳۵۱. در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۲ در وبگاه “خرقه پشمینه” مطالبی درباره جواد نوربخش دیده شد:
تنظیم و ویرایش: سایت حرف آخر