در قرآن مجید، آیات متعددی دربارهی فرح وجود دارد و میتوان آنها را به دو دستهی کلّی تقسیم کرد: دستهی اول، آیاتی است که معنایی منفی را دربارهی حالت فرح به دست میدهند. یکی از این آیات، ناظر به سنت «استدراج» است. وضعیت روحی و روانی بعضی انسانها از این قرار است که هر گاه در سختی و دشواری قرار میگیرند، به حالت التماس و تضرع میافتند اما آنگاه که آن حادثهی تلخ گذشت، نسیان و غفلت وجود آنها را فراگرفته، سنگدل میشوند. خداوند میفرماید: در این هنگام، من نعمتهای دنیوی را به سوی آنها روانه میکنم. چیزهایی نظیر ثروت، اولاد، تندرستی، رفاه، امنیت و توانمندی تا اینکه به آنها حالت مستی دست دهد و وجودشان از «شادمانی دنیوی» لبریز گردد. چنین وضعیتی را قرآن «استدراج» مینامد؛ یعنی به تدریج و آهسته آهسته، بیشتر در مرداب غرق میشوند.
خداوند میفرماید: درست در همین لحظه که به داشتههای خود دل خوش داشتهاند، آن داشتهها را میگیرم و وضعیت آنها را کاملاً دگرگون میکنم؛ روز آنها شب و شب آنها تیره، و تیرگی آنها فزونی مییابد تا اینکه به ناگاه تمامی داشتههایشان که با آن شاد و خوش بودند، از بین رفته به ناخوشی، غم و حسرت بدل میگردد (طباطبایی، ۱۴۰۴، ج۷، ص۹۱). مطلب مذکور، در این آیه قابل مشاهده است: «فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَهً؛ پس چون آنچه به آنها تذکر داده شد، همه را فراموش نمودند، ما هم ابواب هر نعمت را به روی آنها گشودیم تا به نعمتی که به آنها داده شد شادمان و مغرور شدند، پس ناگاه آنها را گرفتیم» (انعام/ ۴۴). پیداست که در این آیه، «فرح» ارزش منفی دارد.
آیهی دیگر، یکی از مصادیق آیهی سابق را نشان میدهد. قارون از قوم موسی (ع) است و دارای گنج ها و توانمندیهای فراوان بود اما در کنار داشتههای خویش، حالت تکبّر، ظلم و استقلالطلبی نیز داشت. او به پول ها، قدرت ها و دانش خود مینازید و به آنها اعتماد وافر داشت و بر این اساس، به تعبیر قرآن، حالت شادی، سرور و «فرح» داشت؛ اما مخاطب این تعبیر قرار گرفت که این گونه شاد نباش؛ زیرا «إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ؛ خدا هرگز مردم پرغرور و نشاط را دوست نمیدارد» (قصص/ ۷۶).
فرح به معنای حالت شادمانی است که از دنیا و زخارف آن به دست آید. کسی که تعلّق و وابستگی شدید به دنیا دارد و آخرت را فراموش کرده است، حالت فرح پیدا میکند (طباطبایی، ۱۴۰۴، ج۱۶، ص۷۶؛ راغب اصفهانی، ۱۴۰۹، ص۳۷۵). لذا معمولاً این وضعیت روحی با حالت تکبّر، عجب و فخرفروشی قرین است (طباطبایی، ۱۴۰۴، ج۱۹، ص۱۶۷): «لا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَ اللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ؛ به آنچه به شما رسد دلشاد نگردید؛ و خدا دوستدار هیچ متکبّر خودستایی نیست» (حدید/ ۲۳).
امام سجاد (ع) در فرازی، مضمون آیهی مزبور را همراه با حمد خدا چنین بیان میکند:
«اَلّلهُمَّ اجْعَلْ … حَمْدی لَکَ فی کُلِّ حالاتی حَتّی لا اَفْرَحُ بِما آتَیْتْنی مِنَ الدُّنْیا؛ و بار خدایا مرا در هر حال به سپاسگزاریات برگمار؛ تا به آنچه از دنیا به من دادهای شاد نگردم.» (صحیفهی سجادیه، دعای ۲۱)
لطیفهای که در آیهی مربوط به قارون وجود دارد اینکه قرآن، در ادامه او را ترغیب به برگزیدن آخرت میکند؛ در عین حال که به او توصیه میکند دنیا را هم فراموش نکند. یعنی دیدگاه قرآن جمع میان دنیا و آخرت است؛ قرآن به دنیاگرایی افراطی معتقد نیست و از سوی دیگر، آخرتگرایی افراطی را هم مجاز نمیداند؛ بلکه به تعادل و توازن معتقد بوده، از انسان میخواهد «دنیایی در جهت» داشته باشد؛ یعنی دنیای خویش را فراموش نکرده، بلکه از آن برای ابدیت خود بهره برگیرد و آبادانی این جهان را در راستای حیات ابدی خود قرار دهد. تعبیر زیبای قرآن چنین است: «وَأَحْسِنْ کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ؛ و تا توانی (به خلق) نیکی کن؛ چنانکه خدا به تو نیکویی و احسان کرده است» (قصص/۷۷).
خدا، از قارون و قارونیان میخواهد همانند او باشند. خدا داشتههای بیپایانی دارد اما هرگز آنها را برای خود نگه نمیدارد، بلکه به دیگران میدهد. اگر خدا شاد باشد، شادیاش در عطای اوست. خدا از آدمی میخواهد این گونه باشد. شادی واقعی انسان، در جمعآوری و نگهداری مال نیست، بلکه در بخشیدن آن است. ثروت واقعی، بخشیدن است نه نگه داشتن. اگر آدمی میدانست در بخشش چه لذت و شادمانی نهفته است، هرگز چیزی را برای خود نگه نمیداشت. سرّ آن این است که با بخشش، انسان همانند خدا میشود؛ چه زیباست این سخن امیر مؤمنان (ع) که فرمود: «کسی شاد میشود که دیگران را شاد کند» (نهجالبلاغه، حکمت ۲۵۷).
آیهی دیگری که در دستهی اول قرار میگیرد، به کسانی مربوط است که به رفتار زشت خویش دل خوش داشتهاند و دوست دارند مورد ستایش قرار گیرند؛ اما نسبت به صفات مثبتی که در آنها نیست، میفرماید: «لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوا وَیُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِمَا لَمْ یَفْعَلُوا فَلَا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَهٍ مِنْ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛ ای پیغمبر، مپندار آنان که به کردار زشت خود شادماناند و دوست دارند که مردم به اوصاف پسندیدهای که عمل نمیکنند آنها را ستایش کنند؛ البته گمان مبر که از عذاب خدا رهایی دارند، که آنها را عذابی دردناک خواهد بود» (آلعمران/۱۸۸). در آیهی مزبور، حالت شادی یا از چیزهایی است که واقعاً ندارند و توهّم داشتن آن را دارند؛ یا اینکه از رفتاری است که واقعاً زشت و ناپسند است. قرآن این گونه شادمانیها را مثبت نمیداند و آن را شایستهی انسان الهی و آسمانی نمیداند.
قرآن کریم، در آیهای دیگر به وضعیت روحی – روانی انسانها اشاره میکند. اگر به انسان بعد از محنت و شدت و سختی نعمت داده شود، در این صورت، حالت روحی خاصی پیدا میکند و زبان حال او این است که سختی ها رفت و اکنون زمانهی شادی است؛ در حالی که ممکن است این وضعیت «ابتلاء» باشد. لذا صرف رفاه بعد از شدت، شادیآور نیست، بلکه حالت شادمانی باید سمت و سوی الهی و آسمانی داشته باشد: «وَلَئِنْ اَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ؛ و اگر آدمی را به نعمتی پس از محنتی رسانیم، گوید: دیگر روزگار زحمت و رنج من سرآمده، سرگرم شادمانی و تفاخر گردد» (هود/ ۱۰).
از مجموع آیاتی که در دستهی اول قرار گرفتند، چنین به دست میآید که حالت شادی و سرور به صورت طبیعی در انسانها یافت میشود. رهیافت عادی انسانها این است که هر گاه به داشتهای یا امکاناتی دست مییابند، حالت فرح و لذت پیدا میکنند. از نظر قرآن، این گونه شادیها هیچ ارزشی نداشته؛ بلکه ممکن است «استدراج» یا «ابتلاء» باشد. از سوی دیگر، کسانی که این گونه شاد میشوند از محبت خدا دورند و خداوند آنها را دوست ندارد. لذا هر گونه شادمانی که از دنیا بوده یا نتیجهی کردار زشت آدمی یا بر اثر نگاه استقلالی به اسباب دنیوی باشد، از نظر خداوند مردود و بیارزش است.
در رابطه با شادی که از نظر دالایی لاما هدف نهایی زندگی تلقّی میشود، کلماتی آسمانی از امیر مؤمنان (ع) در دست است که گویا دالایی لاما، مخاطب ایشان بوده است. ایشان در یکی از نامهها چنین فرموده است:
«فَانَّ الْمَرءَ لَیَفْرَحَ بالشّیء الّذی لَمْ یَکُنْ لیفَوتَه وَ یَحْزُن عَلَی الشّیء الَّذی لَمْ یَکُنْ لیَصیبْهُ، فَلا یَکُنْ اَفْضَلَ ما نلتَ فی نَفْسکَ منْ دُنْیاکَ بُلُوغ لَذّهٍ او شفاءٍ غَیْظٍ وَ کَمَنْ اَطْفاءَ باطلٍ اَوْ احیاء حقٍّ وَ لیَکنْ سُرورُکَ بما قَدَّمَتْ وَ اسَفکَ عَلی ما خَلَقْتَ وَ هَمُّکَ فیما بَعْدَ الْمُوت؛ همانا آدمی برای دست یافتن به چیزی شاد میشود که خواه یا ناخواه به او میرسد؛ و برای دست نیافتن به چیزی اندوهگین میشود که هیچگاه به او نمیرسد. بنابراین، نکند بالاترین هدف تو در این دنیا رسیدن به لذتی یا فرو نشاندن خشمی [از طریق انتقام] باشد، بلکه باید هدفت خاموش کردن باطلی یا زنده کردن حقّی باشد و باید شادی تو به خاطر آن چیزی باشد که پیشاپیش [به سرای آخرت] فرستادهای و اندوهت برای آن چیزی باشد که به جا گذاشتهای و همهی اهتمامت، آنچه پس از مرگ است باشد.» (نهجالبلاغه، نامهی ۶۶)
دستهی دوم، آیاتی است که به شادی مثبت اشاره میکنند. آنگاه که خداوند کتاب خویش را فرو فرستاد، بعضی از این کتاب خرسند شدند و شادمانی وجودشان را فرا گرفت: «یَفْرَحُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ؛ آنها به سبب قرآن که بر تو نازل شد، خوشحال شدند» (رعد/ ۳۶). همچنین در آیهای دیگر، یکی از ویژگیهای متّقین را این میداند که به فضل الهی دل خوش داشته و از بشارتهای آسمانی شادمان میگردند: «فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمْ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ؛ آنان به سبب فضل و رحمت خداوند شادماناند» (آلعمران/ ۱۷۰). از این آیات به روشنی به دست میآید که شادمانی، در پارهای از موارد مثبت و ارزشمند تلقی میشود. شادمانی از دنیا مطلوب نیست اما اگر شادی و خوشحالی جهت آسمانی و انسانی به خود گیرد، میتواند ارزشمند بوده، الهی محسوب گردد.
حضرت سجاد (ع) شادی را در دیدار خدا میبیند و خواهان شوق لقاء است:
«اَلّلهُمَّ … وَ اجْعَلْ فیما عنْدَکَ رَغْبَتی شُوقاً الی لقائک؛ بار خدایا رغبت و خواستهام را نسبت به آنچه نزد توست، شوق و دوستی دیدار خویش قرار بده.» (صحیفهی سجادیه، دعای ۵۴)
بر این اساس میتوان گفت:
شادمانی دو گونه است: شادمانی زشت و شادمانی زیبا؛ شادمانی منفی و شادمانی مثبت؛ و شادمانی سیاه و شادمانی سفید. شادی یکی از حالتهای روحی و روانی انسان است و به خودی خود، بیرنگ است. اگر این حالت رنگ دنیا بگیرد، سیاه میشود و قلب آدمی را از نور تهی میکند؛ اما اگر این حالت رنگ آسمانی و رنگ خدا به خود بگیرد، شادی سفید و مثبت در اختیار انسان است و میتوان با آن در این دنیا زندگی زیبا ساخت و در عین حال از حیات ابدی هم دور نگردید.
قرآن تعبیر دیگری نیز دارد و میگوید: شادیها دو دستهاند: شادیهای حقّ و شادیهای ناحقّ. تمام آیاتی که شادی را پدیدهای منفی لحاظ میکنند، از نوع دوم است؛ اما اگر خرسندی و شادمانی بر اساس حقّ و در جهت حقّ باشد، خدا آن را میپسندد و برای انسان مفید و سودمند میداند: «ذَلِکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ؛ این قهر و عذاب شما بدین سبب است که در دنیا، از پی تفریح باطل بودید» (غافر/ ۷۵).
شادی بیارزش و سیاه، محصول دنیاست. اگر انسان در این جهان، از داشتههای دنیوی حالت سرور و شعف پیدا کند، این شادی پایدار و واقعی نیست؛ بلکه حالتی است که به زودی از بین خواهد رفت و جای خود را به اندوه و حسرت خواهد داد و هرگز نمیتواند به عمق وجود انسان دست یابد؛ ژرفای وجود آدمی و لایههای عمیق روح انسان فقط با یاد خدا شاد میشود. جالب است به توصیفی که حضرت امیر(ع) دربارهی دنیا میکندف نظری عمیق اندازیم و به نتیجهگیری امام (ع) نیک توجّه کنیم:
«دنیا منزلگاهی است برای کوچ کردن، نه منزلی برای همیشه ماندن. دنیا خود را با غرور زینت داده و با زینت و زیبایی میفریبد. خانهای است که نزد خدا بیمقدار است؛ زیرا حلال آن با حرام و خوبی آن با بدی و زندگی در آن با مرگ و شیرینی آن با تلخیها درآمیخته است. خداوند آن را برای دوستانش انتخاب نکرد و در بخشیدن آن به دشمنانش دریغ نفرمود. خیر دنیا اندک و شرّ آن آماده و فراهم، آمدهاش پراکنده و ملک آن غارت شده و آبادانی آن رو به ویرانی نهاده است. چه ارزشی دارد خانهای که پایههای آن در حال فرو ریختن و عمر آن چو زاد و توشه پایان میپذیرد؟ و چه شادی دارد زندگانی که چونان مدت سفر به آخر میرسد؟» (نهجالبلاغه، خطبهی ۱۱۳)
حضرت سید الساجدین (ع) از خداوند طلب نشاط و احساس خوشی و شادی میکند، اما توجّه به جهت آن جالب است. امام(ع) نشاط و شادی را برای جلب رضایت خداوند میخواهد:
«…اَوَقْتُ الصّحَه الّتی هَناتَنی فیها طَیّبات رزْقکَ وَ نَشَّطْتَنی بها لابْتغاء مَرْضاتکَ وَ فَضْلکَ وَ قَوَّیْتَنی مَعْها عَلی ما وَفَّقْتَنی لَهُ منْ طاعَتک؛ …آیا هنگام تندرستی که در آن روزیهای پاکیزهات را به من گوارا ساخته و برای درخواست خشنودی و احسانت، شادمانی بخشیده و با آن بر طاعت خویش توفیقم داده، توانایم کرده بودی؟» (صحیفهی سجادیه، دعای ۱۵)
ادامه دارد…/نویسنده: محمد تقی فعالی
تنظیم و ویرایش: سایت حرف آخر