در اینجا مناسب است از منظر اسلامی، نگاهی به مسئلهی غم و اندوه بیفکنیم. اصولاً حزن از نظر قرآن امر پسندیدهای نیست و تنها در یک مورد، اندوه پسندیده وجود دارد. به نمونههایی از آیات توجّه میکنیم.
آن زمان که کافران، رسول خدا (ص) را آزار دادند و ایشان را از مکّه بیرون راندند، ایشان با همراهشان به غار پناه بردند. فردی که با ایشان در غار بود گویا ترسید، رسول خدا (ص) او را چنین تسکین داد: «إِذ یقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلَیهِ؛ رسول خدا به همراه خود گفت: اندوهگین مباش که خداوند با ماست؛ پس خدا سکینهاش را بر او نازل کرد» (توبه/ ۴۰). از این آیه، نکتهی لطیفی به دست میآید و آن اینکه اگر کسی در مسیر خدا باشد، خدا با اوست و هر که خدا با او باشد، حزن و اندوهی نخواهد داشت؛ لذا همراهی خدا، سوزندهی حزن است و غمها را از دلها میبرد.
در آیات متعددی، حزن و اندوه از بعضی انسانها برداشته شده است:
کسی که هدایت الهی را بپذیرد، بیم و اندوه ندارد (بقره/ ۳۸)؛
کسی که اهل ایمان و عمل صالح است، بیم و اندوه ندارد (بقره/ ۶۲)؛
کسی که اهل تسلیم، رضا و احسان باشد، خوف و حزن نخواهد داشت (بقره/ ۱۱۳)؛
آنان که اهل گذشت و بخششاند، بیمناک و اندوهناک نمیگردند (بقره/ ۲۶۲-۲۷۴)؛
هر کس اهل نماز و زکات است، بیم و حزن در او راه ندارد (بقره/ ۳۷۷)؛
کسی که اهل اصلاح باشد، خوف و حزن او را فرا نگیرد (انعام/ ۴۸)؛
استقامت و پایداری بر حقّ، خوف و اندوه را از انسان میبرد (احقاف/ ۱۳)؛
اولیای الهی بیم و اندوه ندارند (یونس/ ۶۲).
روایات نیز مطلب مذکور را تأیید میکنند: عیسی مسیح(ع) فرمود: «کسی که اندوه بسیار خورد، تنی بیمار داشته باشد»؛ امیر مؤمنان(ع) هم فرمود: «الغمّ مرض النّفس؛ اندوه، بیماری روان است». مضمونی زیبا و جذّاب نیز از حضرت علی (ع) نقل شده است:
«من استغفر شعفها ملأت قلبه أشجاناً لمن رقص علی سویداء قلبه کرقیص الذّبده علی اعراض المدرج همّ یحزنه و همّ یشغله کذلک حتّی یؤخذ بکظمه؛ آنکه جامهی شیفتگی به دنیا را بر تن کند، جانش پر از غمهایی شود که بر میانهی دلش برقصاند، همچون رقصیدن کف و خاشاک سیلاب، هنگام گذر از پیچ و درّهها. خواهشی اندوهگینش میکند و خواهشی دیگر سرگرمش میسازد و چنین است تا سرانجام راه نفسش میگیرد [و میمیرد].» (حرّانی، ۱۴۰۴، ص۲۲۱)
امام سجاد (ع) مواردی از غم و اندوه را نام میبرد و از خداوند، رهایی از آنها را درخواست میکند؛ نظیر اندوه جان دادن و تنهایی در دنیا و آخرت.
«وَ نَجّنا به منْ کُلِّ کرَبٍّ یَوْمَ الْقیامَه وَ شَدائد اَهْوالِ یَوْمِ الطّامَّه؛ ما را روز رستاخیز، از هر اندوهی و از ترسهای سخت روز قیامت نجات ده.» (صحیفهی سجادیه، دعای ۴۲)
«وَ تُهَوّنَ عَلَیْهمْ کُلَّ کَرْبٍ یَحلُّ بهمْ یَوْمَ خُرُوجِ الْاَنْفُسِ منْ اّبْدانها؛ و هر اندوهی را که به هنگام بیرون شدن جانها از تنها روی میدهد، بر آنها آسان کن.» (صحیفهی سجادیه، دعای ۴)
«وَ هَوِّن بالْقرُآنِ عنْدَ الْمَوْت عَلی اَنْفُسنا کَرْبَ السّیاقِ؛ به وسیلهی قرآن، هنگام مرگ، اندوه جان کنون را بر ما آسان فرما.» (صحیفهی سجادیه، دعای ۴۲)
«وَ اَجرْهُ منْ غَمّ الْوَحْشَه وَ اَنْسه ذکْرَ الْاَهْلِ وَ اَلْوَلَد؛ او را از اندوه تنهایی برهان، و یاد زن و فرزند را فراموشش ساز.» (صحیفهی سجادیه، دعای ۲۷)
حضرت سید الساجدین (ع)، اندوه را از خدا و رهایی از آن را فقط به دست با کفایت او میداند؛ زیرا خلاصی از حالتی، تنها به دست کسی است که آن حالت را داده است:
«یا فارجَ الهَمِّ وَ کاشفَ الغَمّ؛ ای بردارندهی غم و دور کنندهی اندوه» (صحیفهی سجادیه، دعای۵۴)
نتیجهگیری
از مجموع مطالب پیشگفته به دست میآید که:
خداباوری، با غم رابطهای ندارد؛ تقوا و ایمان با غم ناسازگار است؛ بخشش و گذشت، اندوه را میراند؛ اولیای الهی غم را پشت سر گذاشته و با آن وداع کردهاند؛ کسی که خدا گفت و بر این گفتهی خویش پایدار ماند، بیحزن میشود. بنابراین به عنوان یک قاعده، حزن و اندوه امری پسندیده محسوب نمیشود و به جای آن، باید به سمت عرفان، سلوک، نشاط، تلاش، پویایی، شادمانی و کامیابی رفت.
در عین حال حزن ممدوح هم وجود دارد؛ لذا در باب غم و اندوه میتوان گفت که غم دو گونه است: مذموم و ممدوح. البته قاعده در باب غم آن است که پسندیده نیست، ولی در چندین مورد مشخص، حزن درونی میتواند سودمند و کارساز باشد. یکی از آنها اندوهی است که با یاد مرگ پدید میآید.
اگر انسان به این معرفت ناب دست یابد که دنیا ناپایدار و گذراست و هر لحظه، مرگ در کمین است، حزنی عمیق وجود انسان را فرا میگیرد؛ و این حالت سبب میشود انسان بر تلاش خود بیفزاید تا آیندهای آبادتر داشته باشد.
نمونهی دیگر، اندوهی است که به قلب عارف وارد میشود:
«الحُزن من شُعار العارفین لکَثره واردات الغَیب عَلی سَرائرهم.» (مصباحالشریعه، ص۵۰۵)
حزن همچون جامهای بر تن عارف است؛ زیرا مشاهدات و مکاشفاتی که به قلب عارف وارد میشوند، او را با حقایق آشنا کرده و اندوهی عمیق درون او را فرا میگیرد؛ لذا حزن ملازم عرفان است. البته در مباحث پیشین گفته شد که عرفان و شادی، ملازم و همراه یکدیگرند. این دو مطلب با یکدیگر ناسازگار نیستند؛ زیرا حزن عارف از جایی است و شادی او از جای دیگر. عارف را دو دیده است؛ با دیدهای حضور جمال حقّ را میبیند، لذا شاد میشود؛ و با دیدهای دیگر جلال او و حقایق عالم هستی را مینگرد، لذا غمگین میگردد.
نمونهی سوم قلبهای حزین و دلهای شکسته است. از رسول خدا (ص) پرسیدند: خدا کجاست؟ فرمود: «عندَ المُنکسره قلوبُهم؛ نزد شکستهدلان» (مجلسی، ۱۳۷۳، ج۷۳، ص۱۵۷). آنگاه که انسان به ضعف، کاستی و ذلت خویش واقف گردد، بیچارگی خویش را دریابد، دلشکسته میشود و در این لحظه، قلبی محزون مییابد. کسی که به دنبال خداست، میتواند او را در این لحظه بیابد.
نمونهای دیگر از اندوه پسندیده، حزنی است که از فراق دوست به سالک دست میدهد. هر گاه سالک به سمت او حرکت کند و پا جای پای فرشتگان و مقربان نهد، خود را مبتلا به فراق میبیند؛ خلئی روحی در او پدید آمده، احساس فراق میکند. این احساس فراق، اندوهی سبز و خرّم به عارف میدهد.
حاصل آنکه شادی و غم، بر اساس دو اسم الهی شکل میگیرند؛ یکی جلوهی جمال است و دیگری تجلّی جلال. آنگاه که جمال و حسن او درمیرسد، شادی و نشاط در پی میآید؛ و آنگاه که جلال، سطوت و عظمت و قهرش جلوهگر میشود، حزن و اندوه اجتنابناپذیر است. اما آنچه در اسمای خداوند اصل است، جمال میباشد: «یا مَن سَبقَت رحمتُه غضبَه»؛ لذا قانون و قاعده، شادی و شادمانی است و لازمهی عرفان راستین، رضایت و کامیابی. اگر هم در موردی حزن پسندیده مطرح شده، حزن، ملازم جلال و اندوه، قرین فراق است. از سوی دیگر، به دست آمد که شادمانه زیستن، راهی انحصاری دارد و آن رفتن به سوی اوست. اسلام دین تعادل است و اعتدال به عنوان یک اصل دینی، جایگاه مهمی دارد؛ لذا به همان اندازه که شادی افراطی که همان هرزگی است، مردود اعلام شده، نقطهی مقابل آن یعنی اندوه بیجهت و بیاساس نیز محکوم شده است. در این میان، مهمترین نکته این است که شادی هدف نیست؛ بلکه هدف نزدیکی به خدا و بودن در کنار اوست.
از زاویهی دیگر نیز میتوان به مسئلهی اندوه نظر کرد. روانشناسان نسبت به مسئلهی غم و گریستن دیدگاه جالبی دارند؛ آنها معتقدند این احساس عاطفی، در بسیاری از موارد میتواند کارکرد مثبتی داشته باشد (کاتلر، ۱۳۷۹، صص۳۱-۴۷). تحقیقاتی که در بیوشیمی، عصبشناسی و پزشکی صورت گرفته، مدارک مستدلی به دست داده که نشان میدهد گریستن و حزین بودن، یکی از کارکردهای مهم بشری است. سرکوب این حالت باعث اختلال در آرامش ذهن و روابط دوستانه میان افراد میشود؛ و نیز میتواند برای تندرستی انسان زیانآور باشد.
از سوی دیگر، اندوه و سرشک اشک انسان را به سمت صداقت پیش میبرد. در این حالت، انسانها به شیوهای مؤثرتر و قدرتی بیشتر و صادقانهتر پیام میدهند و طبعاً تأثیرگذاری آنها بیشتر خواهد شد. همچنین زبان حال حزن و ناله، تجدید حس حضور خاطرههاست. این خاطرهها گر چه تلخ باشند، در ذهن انسان جاودانه خواهند شد؛ و ضمن اینکه انسان را احساسی و عاطفی نگه میدارند، سبب میشوند او تجربههای تلخ و ناکامیهای خویش را تکرار نکند.
کارکرد دیگر این احساس عاطفی این است که به انسان، احساس شرم میدهد. به دنبال حالت هیجانی حزن، شرمساری، درماندگی و احساس عجز شدید پدید میآید؛ و رشد و تعالی انسان، از چنین احساسهای مثبتی آغاز میشود. /نویسنده: محمد تقی فعالی
…………………………………………….
کتابنامه
قرآن کریم
صحیفهی سجادیه
ابنسینا (۱۴۰۳)، الاشارات و الاتنبیهات، قم: دفتر نشر کتاب.
الامام الصادق، جعفر بن محمّد [منسوب] (بیتا)، مصباح الشریعه، قم: انتشارات بوستان کتاب.
حرّانی، حسن به علی (۱۴۰۴)، تحف العقول، قم: مؤسسه نشر اسلامی.
دالایی لاما (۱۳۸۱)، زندگی در راهی بهتر، ترجمهی فرامرز جواهرینیا، تهران: نشر ماهی.
دالایی لاما (۱۳۸۲- الف)، کتاب کوچک عقل و خرد، ترجمهی محمدرضا آلیاسین، تهران: نشر هامون.
دالایی لاما (۱۳۸۲- ب)، هنر شادزیستن، ترجمهی شهناز انوشیروانی، تهران: نشر رسا.
دالایی لاما (۱۳۸۴- الف)، کتاب خرد، ترجمهی میترا کیوانمهر، تهران: نشر علم.
دالایی لاما (۱۳۸۴- ب)، کتاب عشق و همدردی، ترجمهی میترا کیوانمهر، تهران: نشر علم.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد (۱۴۰۹)، المفردات فی غریب القرآن، قم: اسماعیلیان.
صدوق، ابوجعفر (۱۴۱۶)، التوحید، تهران: مؤسسه الطباع و النشر.
طباطبایی، سید محمدحسین (۱۴۰۴)، المیزان، قم: موسسه الاعلمی، ۲۰ج.
قشیری، ابوالقاسم (۱۳۷۴)، ترجمهی رساله قشیریه، تصحیح بدیعالزمان فروزانفر، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
کاتلر، ریچارد (۱۳۷۹)، شهامت، ترجمهی شیرین شریفیان، تهران: نشر آوین.
مجلسی، محمدباقر (۱۳۷۳)، بحار الانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج ۷۳.
تنظیم و ویرایش: سایت حرف آخر