ظلم نیست که تخصیص پذیر باشد چرا که اینها علت تامه فساد و عدم فساد
هستند اما کذب و صدق اینطور نیستند بلکه مقتضی هستند و چون مقتضی هستند در
صورتی که مقابل داشته باشند در بخش تزاحم میافتند نه تعارض. بین تزاحم و
تعارض هیچ ارتباطی نیست چرا که تعارض در مورد ادله است اما تزاحم در مورد
ملاکات است بنابراین دورغ مصلحت آمیز تعارض نیست بلکه تزاحم است. بنابراین
دروغ مصلحتی، اقتضای فساد خود را با یک اقتضای مهمتر و برتر که نجات جان
یک انسان است از دست میدهد و این یعنی ملاک خود را از دست داده است و
زمانی که ملاک از دست رفت جای تخصیص و تقیید نیست.
حضرت آیتالله العظمی
جوادی آملی در سلسله جلسات درس تفسیر خود در تفسیر آیات ۲۶ تا ۳۰ سوره
«غافر» روز دوشنبه، ۲۰ بهمن ماه، بیان کرد: تعبیرات قرآن کریم مانند
«إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ کَاظِمِینَ» فقط تمثیل و تشبیه نیستند
و حقیقت خارجی هم میتوانند داشته باشند چرا که حادثههای هولناک به طور
طبیعی باعث اختلالاتی در انسان میشوند این اختلالات گاهی به صورت سکته
قلبی، فشارخون، سکته مغزی، بند آمدن زبان و …. حقیقت خارجی دارد و چون آن
زمان و آن مکان هم حقیقت هولناکی برای برخی از انسانها قرار است اتفاق
بیافتد پس میتواند این گونه تعبیرات نیز حقیقت خارجی داشته باشند.
وی
ادامه داد: ذات اقدس اله در این آیات بعد از ارائه برهان برای توحید، وحی و
معاد تجربه خارجی که موید این اصول اساسی باشد را ذکر کرد. نخست یک تجربه
کلی که داستان انبیاء بود را به صورت اجمال بیان کرد و برای تفصیل این
تجربه خارجی داستان حضرت موسی و فرعون را بیان کرد. در جریان موسی کلیم
دعوت و دعوای حضرت را ذکر کرد که دعوت آن حضرت به توحید و معاد بود ادعای
ایشان نیز رسالت بود که بنی اسرائیل هم با دعوی و هم دعوت آن حضرت مبارزه
کردند در مورد دعوای ایشان گفتند که آنچه تو آوردی سحر است و تو کذاب هستی و
در مورد دعوت او نیز گفتند که الهی غیر از فرعون نیست. بعد از این فرعون
تهدید کرد و گفت «وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَى» مرا رها
کنید تا به حساب او برسم سپس با تسمخر گفت «وَلْیَدْعُ رَبَّهُ» اگر موسی
خدایی داشته باشد خدایش را فراخواند تا به او کمک کند. البته احتمال دیگری
که برای تفسیر این آیه وارد شده است این است که احتمالاً در دستگاه موسی
کسانی بودند که به موسی کلیم ایمان آورده بودند از همین رو مخالف کشتن و یا
برخوردهای دیگر فرعون با موسی بودند مانند همین مؤمنی که در چند آیه بعد
خداوند به آن اشاره کرده است که فرعون در این آیه به آنها گفته است که مرا
رها کنید تا موسی را بکشم.
آیتالله جوادی آملی اظهار کرد: نکته
دیگری که در این سخن فرعون وجود دارد «وَلْیَدْعُ رَبَّهُ» این است که اگر
خدایی هم باشد خدای موسی است و خدای عالم نیست این به این دلیل است که
فرعون خود را رب میدانست و وقتی کسی خود را رب بداند دیگر به ربوبیت
پروردگار موسی کلیم ایمان نمیآورد. این در حالی است که وقتی وجود مبارک
حضرت موسی و مؤمن بنی اسرائیل از خدا یاد میکنند میگویند پروردگار ما و
پروردگار شما «وَقَالَ مُوسَى إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُمْ»
وی
اضافه کرد: بعد از این فرعون دلیل کشتن حضرت موسی را اینگونه بیان میکند:
«إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی
الْأَرْضِ الْفَسَادَ» دین حاکم بر آن زمان دو قسم بود یک قسم همان بت
پرستی بود که خود فرعون و دیگران مبتلای آن بودند، قسم دیگر دین قانونی بود
یعنی قانون مملکت، اداره مملکت، صحت و فساد مملکت و خلاصه همه شئون مملکت
باید آنطور میبود که فرعون میگفت، او در این قسم نمیگفت که بیایید من را
عبادت کنید بلکه میگفت آنچه من در جامعه میگویم باید اجرا شود و دینی که
در این آیه بیان شد شامل هر دو قسم دین میشود تشریح این دو قسم از دین در
آیه ۱۲۷ سوره اعراف بیان شده است « لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَیَذَرَکَ
وَآلِهَتَکَ» که «یذرک» اشاره به دین اجتماعی سیاسی دارد و «الهتک» نیز
اشاره به دین عبادی دارد.
این مفسر قرآن کریم بیان کرد: حضرت موسی
در مقابل تهدید فرعون گفت من به کسی پناه بردم که هم رب من است و هم رب شما
«وَقَالَ مُوسَى إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ
مُتَکَبِّرٍ لَا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسَابِ» این گفتوگوی موسی و فرعون
بود اگر چه ممکن است که حضوری نباشد. در این میان یکی از پیروان موسی کلیم
نیز که از آل فرعون بود و ایمان خود را مخفی کرده بود اما در حقیقت از
مومنان حضرت موسی بود گفت: « وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ
یَکْتُمُ إِیمَانَهُ» چرا موسی را میخواهید بکشید در حالی که اگر او دروغ
گفته باشد این دروغ دامنگیر خودش خواهد شد. اینکه دروغ دامنگیر فرد میشود
یک امر بین المللی اسلام است یعنی منهاج و شریعت نیست به عبارت دیگر از
قبیل نماز خواندن و چگونه نماز خواندن، چگونه حج به جا آوردن، چگونه روز
گرفتن نیست بلکه شبیه مسائلی از قبیل خطوط کلی اخلاق است که از اجزاء بین
المللی اسلام است و در همه ادیان وجود دارد مسائلی چون وجوب عدل، قبح ظلم و
…. بنابراین کذب آبرو بر است، آبروی فرد، نظام، جامعه را میبرد اصلاً
با کذب نمیشود از کسی حمایت کرد با کذب نمیشود اندیشهای را بیان کرد،
نمیشود کسی را معرفی کرد و خلاصه اینکه با کذب نمیشود بنیان کاری را نهاد
چون ویران کننده است. گذشته از تحلیلهای عقلی که برای قبح کذب وجود دارد
روایات فراوانی در نفی این امر و قبح آن وارد شده است که «الکذب لا یفلح»
در دروغگویی رستگاری نیست و کذب بالاخره آبرو بر است دلیل این مطلب این است
که اگر انسان در مورد چیزی دروغ بگوید با این دروغ که نمیتواند اثر عمل و
چیزی که در واقع اتفاق افتاده است را از بین ببرد مگر میشود اثر عملی که
در عالم واقع، محقق شده است را از بین برد، این عمل در خط تولید میافتد و
هیچ موجودی در عالم نیست که معطل باشد. وقتی در خط تولید افتاد بالاخره
خودش را نشان میدهد. بنابراین هیچ ممکن نیست که کسی بتواند با دروغ خودش و
جناح خودش را حفظ کند. اگر کسی میخواهد رستگار شود و این اختصاصی به مسلم
و غیر مسلم ندارد نباید دروغ بگوید.
وی اضافه کرد: دروغ مثل عدل و
ظلم نیست که تخصیص پذیر باشد چرا که اینها علت تامه فساد و عدم فساد هستند
اما کذب و صدق اینطور نیستند بلکه مقتضی هستند و چون مقتضی هستند در
صورتی که مقابل داشته باشند در بخش تزاحم میافتند نه تعارض. بین تزاحم و
تعارض هیچ ارتباطی نیست چرا که تعارض در مورد ادله است اما تزاحم در مورد
ملاکات است بنابراین دورغ مصلحت آمیز تعارض نیست بلکه تزاحم است که باید
بررسی شود. مثلاً گاهی میشود که اگر انسان راست بگوید خون مردم، مال مردم،
عرض مردم در خطر میافتد در اینگونه موارد اگر چه در دروغ اقتضای فساد است
اما در اینگونه موارد اقتضای برتر از اقتضای فساد دروغ وجود دارد و آن
نجات یک شخص بیگناه است. بنابراین در دروغ مصلحتی سخن از تخصیص و تخصص و
این گونه موارد نیست چرا که در دروغ مصلحتی، اقتضای فساد خود را با یک
اقتضای مهمتر و برتر که نجات جان یک انسان است از دست میدهد لذا ملاک خود
را از دست میدهد و زمانی که ملاک از دست رفت جای تخصیص و تقیید نیست.
این
مرجع تقلید عنوان کرد: این مؤمن گفت که آیا کسی را میخواهید بکشید که از
خدای خود سخن میگوید: « أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ
اللَّهُ وَقَدْ جَاءَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ مِنْ رَبِّکُمْ وَإِنْ یَکُ
کَاذِبًا فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَإِنْ یَکُ صَادِقًا یُصِبْکُمْ بَعْضُ
الَّذِی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ
کَذَّابٌ؛ آیا مردى را به خاطر این که میگوید: فقط خدا پروردگار من است،
میکشید؟ در حالى که او براى شما از جانب پروردگارتان دلایلى روشن بر مدعاى
خویش آورده است. اگر او دروغگو باشد دروغش به زیان او خواهد بود؛ و اگر
راستگو باشد، دست کم برخى از آنچه به شما وعده میدهد به شما خواهد رسید.
قطعاً خدا کسى را که تجاوزکار و دروغ پرداز باشد، هدایت نمیکند.»
منبع : شفقنا