چکیده :
اساسیترین هدف اقبال لاهوری، بازسازی اندیشه دینی بوده و کوشیده تا با توجه به پیشرفتهای اخیرِ رشتههای علم و فلسفه، اصول اسلام را تبیین، و آنها را مطابق با مقتضیات زمان جلوه دهد. ایشان دغدغۀ دین داشته و اسلام را دین حق یافته است؛ با این حال در تفسیر او از اسلام، عناصری یافت میشود که خواسته یا ناخواسته، او را به تفسیری عرفیشده از دین، سوق داده است. گرایش خاص او به معرفت تجربی، نگرش او به وحی و خاتمیت، تجربۀ دینی، اندیشۀ اومانیستی، و نیز تأثیر بر نواندیشان پس از خود، از جمله عناصری است که اندیشۀ او در باب دین را به سمت قرائتی عرفیشده از دین رهنمون ساخته است.
این نوشتار بر آن است تا با تبیین این عناصر، وجوه عرفیشده دین در نگرش اقبال لاهوری را به تصویر بکشد.
کلیدواژه : دین، عرفی شدن، معرفت تجربی، تجربه دینی، اومانیسم، اقبال لاهوری.