ادیان نیوز: رجوی روزی بر اریکه قدرت، مسند ریاست، فرماندهی کل ارتش صدام نشان، یگانه رهبر عقیدتی مجاهدین خلق، شاه کلید حرمسرای اشرف و … بود ولی در چشم بهم زدنی قدر و قدرتش به ذلت، فرماندهی اش به اطاعت از آمریکا و ضلالت تبدیل گشت. اشرف پایتخت فرقه از دست رفت و عاقبت پایگاه سپاه بدر شد. چه آسان و ناباورانه خیابان صدش به ۱۱۰ تغییر نام یافت و دیدیم که سرانجام بایگانی امواتش به چه سرنوشتی گرفتار شد. از طرفی رجوی از ترس دستگیری و محاکمه و مجازات در چنان سوراخی خزیده که مجبور است هر روز بیشتر در آن فرو رود.
اعضای فرقه، اشرفی های دیروز و لیبرتیست های امروز را به حال خود رها کرد و تنها گذاشت. درد بی درمان رجوی یکی و دوتا نیست که چاره ای برای علاج آنها بیندیشید، با سیلی هم نمی تواند صورت خود را سرخ کند. از همه مصیبت ها که بگذرد، پدیده ی جداشده ها و فراریان معترض فرقه مسئله ای نیست که حل شود و از عوارض آن رهایی یابد.
روزی از سر و صدای بلندگوهای خانواده ها در اطراف اشرف شکایت می کرد، به خاطر صدا رسانی ۳۰۰ تا ۶۰۰ بلندگو به سازمان ملل شکایت برد، ولی راه به جایی نبرد. امروز هم از افشاگری بیش از ۱۰۰۰ جداشده به تنگ آمده و جیغ ممتد می کشد، غم از دست رفتن اشرف و درد گرفتار شدن در لیبرتی و آبروریزی جدایی اخراجی های آلبانی از یک طرف، حال باید ضربات تبلیغاتی و به حق جداشدگان را نیز بپذیرد و تحمل کند. عجب سرنوشتی! رهبر رجزخوان دیروز و رهزن ترسوی امروز به هذیان گویی و خالی بندی افتاده و از هیچ و پوچ هزار اشرف می سازد و باز خودش را فرمانده کل ارتش آزادی می نامد! گویا تا قیامت قصد بیدار شدن از خواب غفلت و بیرون آمدن از سوراخ ذلت و اعتراف به انحراف و اشتباهات خود را ندارد. سازمان مجاهدین خلق را به فرقه ای سکت و بسته تبدیل کرده است، فرقه ای با چند هزار عضو مسخ شده، هیپنوتیزم گردیده که قدرت تصمیم گیری، انتخاب و اختیار نداشته و ندارند. محدود افرادی که به خود آمده و قصد فرار و جدایی دارند. در اولین واکنش با موانع ناشی از خفقان و سرکوب های درون تشکیلاتی مواجه می شوند. زندانبابان فرقه در لیبرتی و دیگر پایگاههای فرقه فرصت هرگونه اقدام رهایی بخش را از قربانیان مظلوم می گیرند.
در چنین شرایطی رجوی کدام گره، مشکل و معضل خود را می تواند، باز کند؟ آیا امکان قدمی به جلو و عبور از بحران های مرگبار را دارد؟ هرگز. به همین دلیل است که چاره ای جز ادامه دروغبافی، سراب سازی، فریبکاری، شیادی و رمالی را ندارد. باز وعده های پوچ، باز سراب های واهی و بازدارنده برای جلوگیری از فروپاشی فرقه، باز خودزنی و ادمه خفقان و سرکوب برای اینکه کسی از لیبرتی فرار نکند و چند روزی به عمر ننگینش بیفزاید.
در شرایطی که ساکنان لیبرتی تا زانو در باتلاق و منجلاب فرو رفته اند، بر طبل گرد و خاک و ریزگردهای مهاجم به ایران می کوبد و می خواهد کف آب گیرد و دستاویزی برای محکوم کردن رقیب داشته باشد. مریم قجر مسئله ریزگردها و ایران را سیاسی می کند و بدون اشاره کردن به منابع و عوامل آن ایران را محکوم می کند تا از هوای گرد و غباری خوزستان ماهی بگیرد! عجب! خیانت پیشگان ضد خلق از مزدوری اجنبی و طبل زنی برای ادامه تحریم های اقتصادی خسته شده و ره به جایی نبرده اند، حالا هم نوک پیکان ایران ستیزی را به طرف ایران هدف قرار داده و دست به دامن ریزگردها شده اند. لابد سیل و سونامی های قاره های پنجگانه نیز ریشه در آب و هوای ایران دارند.
ما از رجوی انتظار این همه دلسوزی نداشته و نداریم، «کچل اگر طبیب بودی، سر خود دوا می کرد» این کاسه داغتر از آش اگر می تواند، فکری به حال اسرای لیبرتی بکند و چاره ای برای نجات آنها بیندیشد. گرد و خاکی به شهرهای ایران رسیده از شنزارهای اطراف اشرف و لیبرتی سرچشمه گرفته اند و ریشه طبیعی دارند.
به هر حال از کسی که خودش به بلایای آسمانی و زمینی مبتلا شده انتظار نداریم اصل را رها کند و فرع را در پیش گیرد. در حضیض ذلت و خواری دردهای لاعلاج خود را فراموش کرده و اینگونه قضاوت و دیگران محکوم نماید.
منبع: پرونده سیاه