گوشه امام حسین علیهالسلام را خطاطی کرده است؛ کتیبهای که اشکهای رهبر
معظم انقلاب بر آن نشست و بعد راهی کرب و بلا شد. هدف ما گفتگویی تفصیلی با
چهره ای بلندآوازه در بین اهل هنر و ناشناخته در بین مردم بود: استاد داود
نیکنام.
شلوغ بود، قول داد تا در اولین فرصت، خود را برای گفتوگو آماده کند. بعد
از ۱۲ روز، استاد، وفای به عهد کرد و خودش تماس گرفت و گفت: «اگر بعد از
گذشت ۱۰ ـ ۱۲ روز تماس گرفتم، فکر نکنید دنبال کلاس بودم؛ چون این روزها
برخی برای کلاس گذاشتن، میگویند وقت نداریم. میخواستم کمی سرم خلوت بشود و
در فرصت مناسب باهم صحبت کنیم».
قرارمان در کارگاه خوشنویسی وی
واقع در مجتمع فرهنگی آموزشی «حکمت» متعلق به آستان مقدس حضرت عبدالعظیم
حسنی است و در یک روز بارانی راهی محل قرار شدیم.
آموزشگاه میشویم؛ پیدا کردن اتاق کار استاد، در میان کلاسهای درس
آموزشگاه کمی وقتگیر بوده؛ اما به محض رسیدن به طبقه دوم، دیدیم که آقای
نیکنام در پاگرد راهپله به استقبالمان ایستاده است.
معمولاً وقتی
اسم از کارگاه برده میشود، جایی شلوغ و بهم ریخته به ذهن خطور میکند؛ اما
این بار با فضای متفاوتی مواجه میشویم؛ هر وسیلهای در جای خودش است؛
تابلوهای نصب شده روی دیوار، قلمهای چیده شده روی میز، قفسه کتاب مرتب،
قفسهای دیواری با نوارهای کاست از سخنرانیها و خوانندگان کشورمان،
قفسهای پر از نشان و تندیس از تجلیلهایش…
آن قدر کارگاه، فضای دلنشینی دارد که عکاسمان قبل از شروع مصاحبه دوربین را از کولهاش درمیآورد و شروع به عکسبرداری میکند.
* با پول تو جیبیام مرکب و قلم میخریدم
دقایقی
به احوالپرسی میگذرد و بعد پای حرفهای استاد مینشینیم؛ او با لهجه
شیرین آذری، شروع میکند به تعریف کردن عالم نوجوانیاش و میگوید: «آن
موقعها، پدرم قالیباف بود؛ وضعیت مالی خوبی نداشتیم؛ پول تو جیبیهایم را
جمع میکردم و از بقالی محلهمان مرکب و قلم میخریدم؛ همیشه احساس
میکردم باید بنویسم، نیرویی مرا به نوشتن وا میداشت و مینوشتم؛ گاهی هم
مرکب را روی فرش میریختم و خدا بیامرز پدرم مرا کتک میزد؛ بنده خدا حق
داشت چون ریختن مرکب روی فرش یک زحمت و ضرری برای خانوادهمان بود؛ او
میگفت دَرسَت را بخوان و دنبال این چیزها نرو؛ بنده خدا چه میدانست که
خوشنویسی هم عاقبت خوبی دارد».
* یادگاری از برادر شهیدم
داود
آخرین فرزند خانواده است. انگار علاقه همه برادرانش به خوشنویسی در او جمع
میشود؛ به خصوص برادر شهیدش «محمدرضا». [شهید محمدرضا نیکنام در ۱۸
سالگی، اواخر اردیبهشت ۱۳۶۱ طی عملیات آزادسازی خرمشهر در منطقه عملیاتی
«شلمچه» به مقام شهادت رسیده است.]
از محمدرضا کتاب «نگارستان خط»
اثر استاد زندهیاد «میرخانی» به یادگار میماند؛ کتابی که خطوطش میشود
سرمشق خوشنویسی داود. او آن قدر از روی این خطوط تمرین میکند تا اینکه
گمشدهاش را مییابد.
داود
نیکنام سالهایی را در عالم تنهایی با خط میگذراند تا اینکه، سال ۶۴ در
تبریز، به محضر استاد زنده یاد «ابراهیم بختشکوهی» میرسد؛ ۲۱ سال در کنار
وی میآموزد، آنچه را که باید بیاموزد. او در این رابطه میگوید: «در
ابتدا از استاد بختشکوهی اصول و قواعد خوشنویسی را یاد گرفتم؛ با وی مأنوس
بودم؛ تحت تأثیر فضیلتهای اخلاقی وی قرار گرفتم؛ مثل پاکی، جوانمردی،
اراده قوی، صداقت و خوشقولی».
وی بیشتر ایام عمر هنریاش را با
استاد بخت شکوهی گذرانده و باهم دود چراغ و خون دلها خوردند و ریاضتها
کشیدند. بعد از مدتی که از عهده خوشنویسی برمیآید، استادش او را تشویق
میکند که دیگر تقلید نکند و دنبال روش خوشنویسی خودش باشد.
* سبک منحصر به فرد
استاد
نیکنام طی ۶ سال گذشته دنبال سبک خاص و منحصر به فردی برای نقاشیخط
میرود؛ وی در این روش، خطوط نستعلیق را با استفاده از رنگ و چسب، طراحی
میکند. ابزار کارش هم ساده و دم دستی است؛ رنگ پلاستیکی، رنگ آکرولیک،
چسب، گونی و کاغذ.
استاد در این باره میگوید: «حدود ۶ سال است که با
خلاقیت خودم، این تابلوها را نوشتم. البته ابتدا باید به رمز و راز خط
نستعلیق تسلط کافی داشته باشیم و بعد بتوانیم با انواع مواد این آثار را
خلق کنیم؛ در واقع اندوخته و تجربه ۳۰ سالهام را با این روش پیاده
میکنم».
* تابلویی زیبا برای ۱۲ امام
یکی
از تابلوهای زیبایی که روی دیوار کارگاه نصب شده است، تابلویی آبی رنگ با
نوشته «المهدی طاووس اهل الجنه» است؛ وی در توضیح این تابلو اظهار میدارد:
«پر طاووس رنگهای زیبا و حساسی دارد که غیر از نقاش بزرگ هستی هیچکس
نمیتواند، مثل آن رنگ را در بیاورد؛ منتهی به مدد پروردگار توانستم نزدیک
رنگ پر طاووس، رنگی آماده کنم تا با عنوان این تابلو مرتبط باشد. در داخل
هلال ماه این تابلو یازده ستاره وجود دارد به نام یازده امام معصوم علیهم
السلام و معصوم دوازدهم، «المهدی طاووس اهل الجنه» است. همه این معصومین یک
شمسه را تشکیل میدهند. شمسه هم نماد نور و روشنایی است. اینها نماد امید و
زندگی هستند. ضمن اینکه هلال ماه هم، مثل باز کردن پر طاووس است که شبیه
نیم دایره است. همه اینها این تابلو را تشکیل میدهد. این تابلو و تابلوهای
دیگر پرمعنا و پرمحتوا هستند.
یکی دیگر از تابلوهای این خوشنویس،
مزین به نام مولا علیاست «گیتی همه کشتی و در او نوح، علیست» که با رنگ
سبز تشیع علوی کار شده است. انتخاب این رنگ با محتوای متن و سبک و قالب
نوشتن نیز مصداق دیگری از ارتباط محتوای اثر با رنگ و طراحی آن است.
* گریه آیت الله نجومی برای سیدالشهدا در میان خندههایش
استاد
نیکنام، نشست و برخاستی هم با زندهیاد «آیتالله سیدمرتضی نجومی» داشت.
از استاد خواستیم تا از آیت الله نجومی بگوید؛ او در ابتدا دستخطی از
ایشان را برای ما آورد که به یادگار از آیتالله نجومی داشت. نفس عمیقی
کشید و با زبان آذری درباره این استاد، گفت: «آیت الله نجومی در حوزه علمیه
نجف مشغول به تحصیل بودند. مدتی هم از محمد هاشم بغدادی از بزرگترین ثلث
نویسان عراق درس خوشنویسی یاد میگیرند. خیلی زیبا خوشنویسی میکردند.
یادم
است در سال ۱۳۷۹ در تبریز نمایشگاه انفرادی از خطوط ثلث برگزار کرد؛ همراه
آیتالله نجومی به منزل استاد بختشکوهی رفتیم؛ جمعی از خوشنویسان هم
مهمان وی بودند؛ آیت الله نجومی در آن جمع حرفهای طنزآمیز میزدند؛ تعجب
کرده بودم که مرجع و فقیهی در جایگاه وی این گونه شوخ طبع باشد؛ رفتارشان
دلنشین بود؛ بعد از لحظاتی که با شوخی و خنده گذشت، یک دفعه با بیان مطلبی
از آقا امام حسین علیهالسلام به یاد مصیبتهای سیدالشهدا افتاد؛ عبایش را
روی سرش کشید و شروع به گریه کرد. آن موقع بود که به شخصیت والای این مرد
بزرگوار و روح بلندشان پی بردم. (خدایش رحمت کند)».
وی
خاطره به یاد ماندنی دیگری از آیت الله نجومی دارد؛ روزی که قرار بود
استاد نیکنام، نمایشگاه انفرادی خود را در نگارخانه «میرعلی تبریزی» در
ساختمان اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان شرقی بر پا کند؛ در این
باره، روایت میکند: «به همراه آیت الله نجومی و استاد بخت شکوهی راهی
گشایش نمایشگاه شدیم؛ ما سه نفر در آسانسور بودیم که استادم برای تعریف و
تشویق بنده به آیت الله نجومی گفت: آقای نیکنام، نسبت به سن و سالش قوی
پنجه است (منظورشان این بود که خوب مینویسد). در این حین آیت الله نجومی
با پنجهاش به شکم بنده کوبید و گفت: من از تو قوی پنجهترم.
در واقع آیت الله نجومی، منظور استادم را برداشت کرده بود، اما یک طوری میخواست که ارتباط صمیمی و راحتی داشته باشیم».
استاد
نیکنام از دی ماه سال ۶۹ مدرک ممتاز خوشنویسی را گرفته، از همان زمان
تدریس را آغاز کرده است؛ وی طی این سالها برای تعلیم و تربیت هنرجویان در
آموزشگاههای هنری، فرهنگسراها، کارگاهها مشغول است و معتقد است با این
کار زکات هنر خود را پرداخت میکنم.
در رابطه با سبک نقاشیخط برجسته هم میخواهم روش کار را به علاقهمندان یاد بدهم و آنها با خلاقیت خودشان وارد کار شوند.
* پیرمردی که از او درس مقاومت میآموزم
علاوه
بر تابلوهای خوشنویسی، دو قاب عکس یادگاری روی دیوار محل کار استاد
نیکنام خودنمایی میکند؛ یکی پرتره از زنده یاد «استاد بخت شکوهی» که خود
را مدیون محبتهای صادقانه وی میداند و دیگری عکس پیرمردی که حصیربافی
میکند. در ابتدا گمان میکنیم که این پیرمرد حصیرباف از دوستان استاد
است؛ اما او میگوید: «این عکس مرد نابینایی است که خیلی زیبا حصیر
میبافد؛ او را نمیشناسم اما هر وقت این عکس را میبینم، ارادهام محکم
میشود.
این پیرمرد با شرایط جسمی خاص، اراده و همت والایی دارد که
این گونه حصیر بافی کرده و حتی به آن نقش میدهد. اینها خوب است؛ ما باید
در عرصه پهناور هنر، چنین اندیشهای داشته باشیم؛ دنبال خلاقیت برویم؛ یک
چیزی را رشد داده و کامل کنیم نه اینکه دنبال تخریب باشیم».
* هنرمند باید به تعادل روحی رسیده باشد
استاد
نیکنام، حال و هوای معنوی دارد که این را از کلام پر از صداقتش میتوان
فهمید. وی هنر را این گونه یافته که «هنر باید انسان را از زمین به آسمان
ببرد و متعالی کند. هنری که در آن طهارت نفس، پاکی دست و صفای درون باشد،
هنری ماندگار است و در طول تاریخ تأثیر خواهد گذاشت».
وی معتقد است
که هنرمند تا به تعادل روحی نرسد، نمیتواند تابلوی ماندگاری خلق کند و در
تعریف تعادل روحی میگوید: «شاید هنرمند در اول کار نداند که تعادل چیست؛
بیشتر دنبال یاد گرفتن اصول و فنون خوشنویسی و سایر هنرهاست. اما در حین
یاد گرفتن فنون باید دنبال صفات نیکو برود. وقتی که فرد صفات برتر را جذب و
صفات رذیله را دفع کند، به انسانیت و سپس به تعادل روحی میرسد؛ آن وقت
است که میتواند، خیلی کارهای بزرگ و تأثیرگذار انجام دهد».
او در
حالی که به تابلوهای روی دیوار نگاه میکند، نفس عمیقی میکشد و آهسته این
گونه زمزمه میکند: «نمیتوانی پشت میز خوشنویسی بنشینی و قلم به دست بگیری
در حالی که به کسی دروغ گفته باشی یا با آبروی کسی بازی کنی و یا دل کسی
را بشکنی و خیلی از کارهای ناپسند دیگر انجام دهی».
* راز ماندگاری آثار
خیلی
از خوشنویسان، استاد نیکنام را به عنوان خوشنویس اهل بیت سلام الله علیها
میشناسند؛ وی در طول ۳۰ سال عمر هنری خود تاکنون ۱۵۰ قطعه را به مناسبت
ایام شهادت و ولادت ائمه اطهار علیهم السلام به چاپ رسانده است. اکثر
کارهایش هم به ولادت حضرت ولی عصر علیهالسلام اختصاص دارد.
یکی
از کارهای شاخص وی، خوشنویسی کتیبه ضریح امام حسین علیهالسلام است؛
کتیبهای که به سفارش مردم شهرمان نوشته شد و رهبر معظم انقلاب بر آن اشک
ریختند و بعد راهی کرب و بلا شد. این کتیبه ۱۹ متر طول دارد و ۵۰ سانتیمتر
عرض. با خط ثلث در سال ۱۳۸۵ نوشته شده است و شامل فرازهایی از زیارت
عاشوراست، السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی
اصحاب الحسین.
که زائر حرم حضرت رقیه دختر امام حسین علیهالسلام در سوریه بودهاند،
کتیبهای را با ۴ سلام در ۴ گوشه حرم ایشان دیدهاند. این کتیبه نیز اثر
ماندگار استاد نیکنام است. کتیبه حرم حضرت رقیه در سال ۱۳۸۷ سفارش داده شد و
۱۵ متر طول و ۵۰ سانتیمتر عرض دارد.
علاوه بر این دستخط استاد
نیکنام با جمله «یا رقیه اشفعی لنا فی الجنه» بر ۴ طرف سنگ مزار حضرت رقیه
سلامالله علیها، زینت بخش حرم است.
استاد نیکنام این روزها دارد
برای سنگ مزار امام هادی و امام حسن عسگری علیهم السلام، حضرت نرجس خاتون
مادر امام زمان علیهالسلام و حضرت حکیمه خاتون عمه حضرت در سامرا،
خوشنویسی میکند که به زودی این آثار ارزشمند هنری راهی سامرا میشود.
از
استاد میپرسیم که چرا قرعه خوشنویسی این نوشتههای ماندگار به نام او
میشود؟ وی کمی تأمل میکند و در حالی که از اشتیاق بیان آن، لبخندی
میزند، میگوید: «اینها همه کرامتی از طرف اهل بیت است؛ هر چه داریم از
قرآن و اهل بیت داریم. خط مینویسیم، نفس میکشیم، زندگی میکنیم به برکت
رحمت للعالمینی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله است و همیشه زیر سایه
الطاف و عنایات الهی، قرآن و حضرات معصومین علیهم السلام هستیم».
استاد
نیکنام ادامه میدهد: «اگر علم و هنر در مسیر قرآن، اهل بیت و ارزشها
نباشد، هیچ تأثیری ندارد. اگر ما با قرآن باشیم، خوشنویسی ما هم نور
میشود. اگر با عشق امام حسین علیهالسلام خط بنویسیم، این خط حتما تأثیر
دارد. کار با اهل بیت عشقبازی است».
* خوشنویسی، مناجات مکتوب با خداوند
استاد
نیکنام شروع میکند به نوشتن؛ ذکر «هوالحی» را با قلم بر قلب کاغذ
مینگارد و در این حین میگوید: «این قلم باید مقدس باشد که بتواند آنچه که
مقدس را بنویسد. در اصل خوشنویسی مناجات مکتوب با خداوند و یکی از اسرار
آمیزترین جلوههای روح انسانی است. انسان در این مسیر از وجود مادی و
فیزیکی فراتر میرود و گام در جهان معنا میگذارد و در این جهان به مکاشفه
برای یافتن حقیقت سرشت انسانیت، خود را ملکوتی و ماورایی میکند».
* دلم به حضرت آقا گرم است
یکی
دیگر از کارهای استاد، خوشنویسی کتاب «نقطه، نقطه، عشق» است؛ این کتاب
مربوط به سیر زندگی رهبر معظم انقلاب اسلامی از دوران طلبگی ایشان تا دیدار
با خانواده شهید «مصطفی احمدیروشن» بوده که توسط استاد «بهزاد پروینقدس»
نقطهنگاری شده است.
وی کتابت «نقطه، نقطه، عشق» را از افتخاراتش
میداند و میگوید: «بحث، بحث ولایت است؛ دلم به حضرت آقا گرم است؛ اگر چه
هنوز از نزدیک ایشان را ندیدهام اما هر بار که متنی مینویسم به این عشق
است که هم پروردگار متعال راضی باشد و هم دل نازنین مقام عظمای ولایت مسرور
شود».
استاد
نگاه جالبی به میراث خوشنویسی دارد؛ در این باره اظهار میدارد: «خوشنویسی
میراث گرانبهایی است که فقط برای من و شما و هنرمندان نیست. این میراث
نسلهای قبل است و ما هم باید بدون آلودگی و البته تکامل یافته به آیندگان
بسپاریم. چون نسلهای بعد از ما انتظار دارند».
* موسیقی سنتی ایرانی را دوست دارم
هنر
موسیقی و ورزش کوهنوردی از دیگر علایق استاد نیکنام است؛ او بیشتر
موسیقیهای سنتی گوش میدهد، موسیقیهایی که پر محتوا و ریشه در دل فرهنگ و
ادبیات سرزمینمان داشته باشد؛ گاهی هم به سراغ موسیقیهای پاپ میرود،
موسیقیهایی که به دل مینشیند.
استاد نیکنام، سالهاست کوهنوردی
میکند و به همراه دوستان صمیمی و هنرمند به کوههای دماوند، علم کوه،
سبلان، سهند و توچال رفته است. ضمن اینکه وی از سال ۷۳ فعالیت خود را در
رشته عکاسی شروع و تصاویر زیبایی از آثار تاریخی و باستانی کشور پهناورمان
خصوصا طبیعت و کوههای آذربایجان را در آرشیو خود دارد.
* کرامت سیدالکریم به بنده
استاد،
حضورش در مجتمع فرهنگی آموزشی حکمت را کرامت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه
السلام میداند و در این رابطه میگوید: «طی سالهای گذشته، کارگاهم در اول
خیابان شهید مطهری بود؛ میخواستم آن محیط را ترک کنم و به شهر ری که محل
سکونتم است، بیایم؛ به چند بنگاه املاک مراجعه کردم اما شرایط فراهم نشد؛
تا اینکه به سیدالکریم توسل کردم؛ چند روز بعد طی ملاقاتی با مدیر مجموعه
در رابطه با امور هنری صحبت کردیم و وی از بنده دعوت کرد تا در این
آموزشگاه مشغول به فعالیت شوم؛ جالب اینکه این مجتمع متعلق به آستان مقدس
سیدالکریم حضرت عبدالعظیم علیه السلام است».
* همیشه هنرجو هستم
استاد،
با اینکه ۳۰ سال است خوشنویسی میکند، خود را هنرجو میداند و عرصه هنر را
عرصهای بینهایت. در این باره میگوید: «ما هنرمندان نباید احساس کنیم که
به نهایت هنر رسیدهایم. چون هنر، نهایت ندارد. بنده هر چقدر جلو میروم،
احساس میکنم که باز چیزی بلد نیستم. باید همیشه بیاموزم و دنبال یادگیری
باشم. در طول این سالها با خط نستعلیق زندگیکردهام، خطی که پر رمز و
راز، پرپیچ و خم و با زیبایی خاص است. هر چقدر با این خط کار میکنم، احساس
میکنیم باز هم ریزهکاریهایی است که باید کشف بشود به خاطر این همیشه در
تلاش هستم».
کارگاه استاد نیکنام، گنجینهای از آثار ۳۰ ساله اوست
که چه شبها و روزهایی را با آن طی کرده است. از استاد میخواهیم که بخشی
از این آثار را نشانمان دهد؛ با اینکه وقت مصاحبهمان تمام شده و استاد هم
برای رسیدن به کار دیگری عجله دارد، با صبر و حوصله یکی از کیفها را باز
میکند و طرحهای خوشنویسی را نشانمان میدهد؛ طرحهایی که برایمان
آشناست اما اولین بار بود که پای حرفهای خالق این آثار را نشستیم.
بعد از دیدن این آثار، شعرهای خوشنویسی شده به زبان آذری بر روی میز کار استاد، توجهمان را جلب میکند؛
است این اشعار خوشنویسیشده بعد از آماده شدن قاب شدن، به تبریز منتقل
شود. با توجه به محتوای عرفانی این شعر، سراغ شاعرش را از استاد گرفتیم؛ وی
گفت: «این شعر را دایی بنده سروده، محمد حسین لادی». در ادامه بیان
میکند: «داییام شعرهای عرفانی بسیار زیبایی سروده است که این اشعار هنوز
چاپ نشده و میگوید بگذارید الان در گمنامی و حس و حال این اشعار باشم بعد
از اینکه از دنیا رفتم، اگر خواستید، چاپش کنید».
کم کم به پایان گفتوگو نزدیک میشویم؛ اگر چه حرفهای بسیاری هنوز در سینه استاد مانده است.