انصارالله از ابتدای فعالیت به دنبال احیای امامت زیدی بوده است
نوشتار: زاید جابرترجمه و تلخیص: احمد حاجی صادقیان
گزارش مرکز ابعاد در مورد ارتباط جنبش انصارالله و تفکر هادَویه در یمن
به گزارش ردنا (ادیان نیوز)، بر هیچ کس پوشیده نیست که جنبش انصارالله یمن به دنبال احیای تفکر امامت زیدی در یمن است که بیش از هزار سال در این کشور قدرت را در دست داشت. جنبش انصارالله، تفکر هادویه (از فرقههای زیدی) را با دو رکن خود یعنی دعوت( امامت زیدی ) و خروج(جهاد) زنده کرد.
ائمه هادویه مانند دیگر خاندان های علوی و غیر علوی که در یمن و غیر یمن حکومت کردند به دنبال قدرت بودند با این تفاوت که آنها حکومت را یک حق الهی برای خود و از اصول دین می پنداشتند. این یکی از مبانی اصل تفضیل یا اصطفا الهی است که معتقد است خداوند آل البیت یعنی علی (ع) و فاطمه(س) را برگزید و برای آنان ویژگی هایی خاص در نظر گرفت که از آن جمله انحصار امامت در نسل آنان است.
ابوالجارود زیاد بن منذر( متوفی ۱۵۰ ه.ق) نخستین کسی بود که این نظریه را مطرح کرد و به گفته امام عبدالله بن حمزه، زیدیه در حقیقت همان جارودیه است و هیچ یک از امامان بعد از زید نیستند که خود و اتباعشان جارودی نباشند.
البته دلایل صریحی مبنی بر اینکه امامانی که بلا فاصله بعد از زید قیام کردند مانند یحیی بن زید و محمد نفس زکیه اعتقاد به انحصار امامت در زیدیه داشته باشند، نیست زیرا که آنان بدون اینکه کتابی از خود باقی بگذارند که قابل رجوع باشد کشته شدند. همچنین ادله دیگری برای این امر وجود دارد، برای نمونه احمد بن عیسی بن زید بن علی ( متوفی ۲۴۷ ه) نواده زید که موسس شاخه الصالحیه زیدیه نیز هست معتقد به شورا و عدم حصر امامت در فرزندان علی و فاطمه (ع) است.
امام قاسم الرسی جد امام هادی الی الحق اولین کسی بود که جارودیه سیاسی( انحصار امامت در سادات ) را پایه گذاری کرد با این وجود خودش موفق به تشکیل دولتی که بتواند این نظریه در آن پیاده کند نشد و این نوه اش الهادی الی الحق بود که با ورود به یمن( در ۲۸۳ ه.ق) موفق شد بر مبنای این نظریه دولت تاسیس کند. هر چند وی موفق نشد در عمل، یمنی ها را برای قیام بر علیه دولت عباسی و سرنگونی آن با خود همراه کند ولی موفق شد این اصل را به لحاض نظری توسعه داده و آن را به عنوان یکی از اصول دین در علم کلام قرار داد.
وی این مسئله را حتی در کتاب الاحکام که یک کتاب فقهی است نیز آورد. در این کتاب آمده است که بر مکلف واجب است که معتقد باشد امامت تنها در فرزندان حسن و حسین(ع) جریان دارد و از بین فرزندان آنها هر آن کس که به سیره و روش آنها عمل کند امام خواهد بود.
ائمه بعدی زیدیه نیز همین منوال را در پیش گرفتند. امام احمد بن سلیمان (متوفی ۵۶۶ ه.ق) می گوید: نزدیکان پیامبر (ص) بر این مسئله اجماع دارند که امامت تنها در حسن و حسین (ع) و فرزندان آنها است. امام عبدالله بن حمزه ( متوفی ۶۱۴ ه.ق) نیز معتقد است : امامت بعد از علی و حسن و حسین (علیهم السلام) منحصر می شود در هریک از فرزندان آنها که از طریق پدر به آنها منسوب بوده و قیام کرده و به خود دعوت کند. ائمه زیدی بر مبنای این نظریه از زمان ورود امام الهادی در ۲۸۳ ه.ق تا سقوط بدر بن حمیدالدین در ۱۹۶۲ در یمن(در چهار دوره) حکومت کردند.
دولت امامت هادویه در یمن
دهها نفر از نوادگان حسن و حسین (ع) به نام حق الهی قیام کردند و توانستد دولت هایی را خارج از سلطه دولت عباسی در دیلم( طبرستان)، مغرب و یمن تاسیس کنند. زمانی که دولتهای زیدی در ایران و مغرب سقوط کرد این تفکر نیز در این مناطق سقوط کرد و اتباع آن به پیروی از مذهب رایج در آن مناطق یعنی اثنی عشری در ایران و عراق و سنی مالکی در مغرب روی آوردند. با این حال دولتی که امام الهادی در ۲۸۳ هجری در یمن تاسیس کرده بود علیرغم جنگهای فراوان با دشمنان خود توانست تا ۱۹۶۲ باقی بماند و در طول تمام این مدت بر مذهب زیدی جارودیه هادویه باقی ماند.
پیروان مذهب هادویه زیدی مهمترین دلیلی را که باعث شد علمای اثنی عشری و اهل سنت دست به اجتهاد در نظریه سیاسی خود بزنند را در اختیار نداشتند. امامت در نزد زیدیه مانند اهل سنت از فروع دین نیست که بتوانند در آن اجتهاد کنند بلکه یکی از اصول دین و هم عرض با توحید و نبوت است. آنها در این مسئله با اثنی عشریه هم نظر هستند با این تفاوت که اثنی عشریه تعداد ائمه خود را در ۱۲ نفر محدود کرد و به همین دلیل در حدود هزار سال از صحنه سیاست دور بودند تا اینکه با انجام برخی اصلاحات، نظریه ولایت فقیه را استخراج و جمهوری اسلامی را تاسیس کردند ولی نظریه زیدیه که بر مبنای نسب و جهاد تاسیس شده است در یمن وجود داشت.
مذهب زیدی به این دلیل که تنها در یمن و مناطق کوهستانی غیر قابل دسترسی حضور داشت از عواملی که منجر به نواندیشی های سیاسی می شد به دور بود. در دوران جدید و بخصوص در نیمه نخست قرن گذشته که ممالک عربی یک به یک از عثمانی جدا شدند و دولت هایی (ملی) تحت تاثیر غرب و دموکراسی خواهی در آنها تاسیس شد و اجتهادات بسیاری از منابع اصلی سیاست در اسلام انجام شد، یمن راه دیگر را در پیش گرفت. انقلابی که در یمن و به رهبری امام یحیی حمیدالدین بر ضد عثمانی صورت گرفت در ۱۹۱۸ پیروز شد و منجر به تاسیس دولت پادشاهی متوکلیه شد که در آن امام زیدی به اعتبار اینکه فرزند رسول الله(ص) است، مخالفان و منتقدان خود را تکفیر می کرد و انزوای سیاسی وحشتناک را بر یمن یک تحمیل نمود.
یمنی ها به امید اینکه بتوانند زندگی بهتری از زمان عثمانی داشته باشند سالها با آنها جنگیدند که منجر به استقلال آنها به رهبری امام حمید الدین در سال ۱۹۱۸ از عثمانی شد ولی بعد از دو دهه دیدند که قرنها به عقب بازگشته اند. برخی از نویسندگان یمنی این حقیقت را که یمن در این دوران، ویران و غارت شده بوده است را در کتابهای خود در دهه ۴۰ ثبت کرده اند.
با وجود این شرایط، برخی از یمنی ها که در عراق و مصر و سوریه تحصیل کرده بودند، موفق شدند برخی از افکار جدید را به یمن منتقل کنند که این اقدام موجب وقوع انقلاب قانون اساسی در سال ۱۹۴۸ شد. البته آنها نتوانستند نظام امامت را سرنگون کنند و یا اینکه یک امام غیر علوی را بر سر کار بیاورند چرا که قبایل یمن و به تبع آنها مردم هنوز حامی نظام امامت بودند.
با وجود شکست انقلابهای ۱۹۴۸ و ۱۹۵۵ در نهایت انقلاب ۱۹۶۲ پیروز شد و نظام امامت سرنگون شد. البته طرفداران امامت به راحتی تسلیم نشدند و یک جنگ بزرگ و طولانی که با دخالت قدرتهای بین المللی و منطقه ای همراه شد را برای پس گرفتن حق الهی خود به مدت ۷ سال ادامه دادند. آنها در طول این جنگ صنعا را محاصره کردند و تا مرز فتح آن و پیروزی بر جمهوری خواهان پیش رفتند ولی پایداری مردم و همراهی آنان با انقلابی ها منجر به تسلیم طرفداران امامت (سلطنت طلبها) شد.
دولت امامت زیدی ساقط شد ولی تفکر آن هرگز ساقط نشد و با وجود اینکه در دهه ۷۰ میلادی در کما بود ولی در دهه ۸۰ مجددا مطرح شد و طرفدارنی پیدا کرد. در این میان انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی نیز در این زمینه به یاری طرفداران زیدیه هادویه آمد.
موج اقدامات سلفیه در یمن نیز که با بازگشت مقبل الوادعی، داعی سلفی به یمن و شروع فعالیتهایش در صعده به عنوان قلعه تاریخی زیدیه، علما و بزرگان زیدیه را بر آن داشت تا میراث زیدیه هادویه را احیا کنند. همین دلیل باعث شد تا علمای زیدی دست به تاسیس مدارس و انجمن ها و مراکز علمی زدند که تعداد آنها پس از وحدت یمن در سال ۱۹۹۰ و آزادی فعالیت های حزب افزایش نیز یافت.
حزب الحق
همزمان با تاسیس احزاب و سازمان های سیاسی پس از وحدت یمن در ۱۹۹۰ تعدادی از شخصیت های برتر مذهب زیدی در سال ۱۹۹۱ اعلام کردند که حزب الحق را تاسیس کرده اند. بنیانگذاران این حزب تاکید داشتند که حتما شورای رهبری حزب باید از شخصیتهای برتر علمی و مذهبی زیدیه (بدون در نظر گرفتن توانایی آنها برای فعالیتهای حزبی یا حتی اعتقادشان به این گونه فعالیتها) تشکیل شده باشد. به همین دلیل مجدالدین بن محمد المؤیدی، بدرالدین الحوثی، محمد محمد المنصور، احمد محمد الشامی، حمود عباس المؤید و قاسم محمد الکبسی که اصلی ترین مراجع مذهب زیدیه در یمن بودند را به عنوان شورای رهبری این حزب انتخاب کردند.
در حالی که المویدی، رئیس حزب و بدرالدین جانشینش در صعده و به دور از هر گونه جدال سیاسی مشغول فعالیتهای روزانه خود بودند، بیانیه تاسیس حزب که به موضوع امامت زیدی و ضرورت انحصار آن در اولاد حسنین (ع) پرداخته بود موجب بحثهای فراوان در داخل جامعه زیدی در صنعا شد. برای نخستین بار از زمان سقوط نظام امامت در ۱۹۶۲ علمای زیدیه به مشروع بودن وضعیت موجود اعتراف کرده بودند. البته بسیاری از محققان می دانستند که این اقدام تنها تلاشی برای بهبود چهره حزب نوپا و ماهیت مذهبی آن بود.
نویسندگان و امضا کنندگان این بیانیه مسئله برگزیده بودن خاندان پیامبر و انحصار امامت در آنان را مورد نقد قرار نداده بودند. آنها امامت را در این بیانیه به عنوان یک کلمه کلی و اصطلاح عمومی سیاسی به کار برده بودند نه سیستم خاصی که در گذشته بر یمن حاکم بوده است.
این گونه به نظر می رسید که این این بیانیه به ماهیت حکومت بدون توجه به شکل آن توجه دارد. به این معنی که برای آنها تفاوتی نمی کند که نام حاکم امام باشد یا رئیس جمهور ولی وی حتما باید از نسل حسنین (ع) باشد.
امامت زیدی در سند فکری انصارالله و ائمه هادوی
بر اساس مطالبی که گذشت مشخص است که چرا شهید سید حسین الحوثی، امام خمینی را به دلیل اینکه از فرزندان حسنین (ع) است اینگونه تمجید می کند ولی روش امام خمینی را که معتقد است فقهای عادل وظیفه اجرای احکام اسلام، اقامه حدود ، حفاظت از مرزهای مسلمین و … را بر عهده دارد، قبول نمی کند بلکه معتقد است که امت اسلامی باید شخصیتهایی شاخص از فرزندان پیامبر را برای تقبل این وظایف در بین خود داشته باشد. که منظور وی از این شخصیتها همان امام است.
با این حال رقبای سید حسین الحوثی به خصوص پسر عمویش عبدالعظیم الحوثی و طرفدارانش معتقدند که او و جانشینش سید عبدالملک الحوثی(رهبر کنونی جنبش انصارالله ) در تبیین نظریه امامت زیدی و انحصار آن در نسل حسنین(ع) مسامحه می کنند و روش رهبران حزب الحق در ابتدای دهه ۹۰ را در پیش گرفته اند. دلیل آنها برای این اتهام عضویت آنها در مجمع شباب المومن بود که در سال ۱۹۹۲ تاسیس شد. به گفته آنها این مجمع، حکومت یمن و قانون اساسی آن را به رسمیت می شناخت و به همین دلیل معتقد به دموکراسی بود و نه امامت. به علاوه که روسای این مجمع که غیر هاشمی بودند، سعی داشتند تا در مذهب زیدیه تشکیک کنند و عقیده مردم در مورد وجوب حکومت هاشمی ها و انحصار حکومت در آنان را خدشه دار کرده بودند.
بازگشت سید حسین الحوثی از سودان در ۱۹۹۹ موجب شد تا درگیری ها بین سران زیدیه یمن به خصوص سید حسین الحوثی و محمد یحیی سالم عزّان، دبیرکل مجمع شباب المومن بر سر فعالیت ها و اقدامات این مجموعه بالا بگیرد. این اختلافات چندین سال به طول انجامید و در نهایت بزرگان زیدیه تقویت این اختلافات را به ضرر پیروان مذهب زیدیه دیدند و کمیته ای برای تبیین عقاید مذهبی و سیاسی زیدیه یمن با حضور همه بزرگان زیدیه از جمله سید عبدالملک الحوثی(رهبر جنبش انصارالله پس از برادر و پدرش) به نمایندگی از مجاهدین که خود را انصارالله می نامیدند و برخی دیگر از علما و بزرگان زیدیه از جمله علامه عبدالرحمن حسین شایم و علامه حسین بن یحیى الحوثی تشکیل شد و بیانیه ی مذاکرات آن به امضای برخی از علمای ساکن صنعا از جمله علامه محمد المنصور و علامه حمود عباس المؤید نیز رسید.
این کمیته برخی از مسائل و اعتقادات زیدیه را اجماعی توصیف کرده که در راس آنها قضیه اصطفا(برگزیده شدن خاندان پیامبر (ص) از نسل حسنین (ع) برای حکومت) بود. این کمیته، لوازم این امر را احقیت خاندان پیامبر(ص) و نه دیگران در به اختیار گرفتن علم و معرفت و هدایت و جهاد و امامت بر شمرد و آن را به عنوان اصلی از اصول دین اعلام کرد. در واقع حوثی ها با امضای این بیانیه تاکید کردند که پروژه سیاسی آنها تنها پروژه ای برای بازگشت تاریخی به امامت زیدی است.
با گذشت زمان هیچ یک از علمای زیدی غیر همکار با انصارالله این بیانیه را رد نکرد بلکه آن را تبریک گفتند و برخلاف رویه خود در امضای بیانیه تاسیس حزب الحق(که به صورت ضمنی اعتراف کرده بود مسئله امامت زیدی یک مسئله تاریخی است که با مقتضیات زمان حاضر مناسبت ندارد) بیانیه علمای زیدی را امضا کردند که باید گفت امضای آنان بر بیانیه تاسیس حزب الحق و موافقت آنها با انتخابات را نه می توان نزول از اعتقادات زیدیه ارزیابی کرد و نه اقدامی از سر نفاق بلکه این اقدام تنها از سر تقیه بوده است.