صیمصوم در مکتب لوریا در پاسخ به چند سؤال طرح گردید: اول آنکه اگر خدا همهجا هست، جهان چگونه میتواند آفریدهشده باشد؟ دوم اگر خداوند درجایی نباشد، چگونه اشیاء میتوانند باشند و سوم اینکه چگونه از عدم، جهان به وجود آورده است؟ به اعتقاد لوریا، ازآنجاکه خداوند در همهجا حضور دارد، جهت فعل آفرینش، نیاز به مکانی بدون او است؛ ازاینرو ان سوف [۴] برای خلق عوالم گوناگون مجبور شد در خود منقبض شود یا عقب بنشیند تا در خلائی که براثر این عقبگرد ایجادشده است، بتواند به کار خلق بپردازد.
از این منظر، فعل صیمصوم به معنای تمرکز خداوند بر یک نقطه نیست بلکه عقبنشینی وی از یک نقطه است.[۵] در این عقبنشینی، همان تُهی یا خلأ و عدمی که خدا به آن نیاز داشت تا آفرینش را شروع کند، حاصل شد. با این توضیحات نظریه صیمصوم، خدای مَکنون و دستنیافتنی کابالا را محدود کرد، برای آن حد و مرز قائل شد، و به درون خویشتن تبعیدش کرد.[۶] فرایند صیمصوم کوششی جدی در پاسخ به نظریه خَلق از عدم بود.[۷]
در این فعل،خلائی جدای از خدا به وجود آمد تا با فیضان انوار الهی بهعنوان عمل ثانوی خداوند، آفرینش تحقق یابد. نظریه صیمصوم در نظام فکری لوریا، اگرچه نقشی محوری دارد ولی اشکالات اساسی بر آن وارد است. این موضوع که خدا برای آفرینش جهان چون وجودش همهجا را فراگرفته بود، باید خود را جمع کرده یا محدود میساخت، نمایانگر تصوری انسانی و به تعبیر دیگر تصوری جسمانی از خدا است.
لوریا اِن سُوف را مانند شیء تصور میکند که مکانی را اشغال کرده است؛ پس همانگونه که اجسام انعطافپذیر میتوانند با تغییر در حجم خود، جمع شوند تا برای اجسام دیگر جا باز بشود، اِن سُوف هم که وجودش مکانی را اشغال کرده است، حالا به ضرورتی باید خودش را جمع کرده و محدود شود. اگر در مورد اِن سُوف بتوان چنین تصوری داشت، در نتیجه اِن سوف موجودی مادی و جسمانی بوده و بهناچار ویژگیهای اجسام را خواهند داشت؛ و از جمله اینکه چنین موجودی تبعاً قابلیت اشاره حسی دارد؛ زیرا اشاره حسی با توجه به مکان انجامگرفته و هر چه مکاندار باشد، قابلیت اشاره حسی را هم خواهد داشت و میتوان درباره آن گفت: اینجا هست یا آنجا نیست.[۸]
از سویی موجود جسمانی دارای امتداد چهارمی است که از آن به زمان تعبیر میشود. پس آن هنگام که موجودی زماندار باشد، دارای حرکت(تغییر تدریجی) است؛ زیرا (زمان و حرکت رابطهای نزدیک و ناگسستنی دارند و هیچ حرکتی بدون زمان تحقق نمییابد؛ چنانکه تحقق زمان، بدون وجود نوعی حرکت و دگرگونی پیوسته و تدریجی امکان ندارد.)[۹] بنابراین چنین موجودی در تقسیمات وجود، موجودی سیال خواهد بود و نه ثابت. از این منظر اگر درباره اِن سُوف صحبت از جا و مکان باشد، باید پذیرفت که جسم است. اگر جسم باشد، موجودی زمانی و متحرک خواهد بود و هر حرکتی محرکی میخواهد. پس اِن سُوف طبق این قاعده خود نیازمند موجود دیگری است که شایسته است او را خدا بنامیم.
خدای جدید که محرک و حرکت دهنده اِن سُوف است، باید جسمانی نباشد تا زمان، مکان و حرکت نداشته باشد؛ چون در این صورت باز همین اشکالات بر او نیز وارد خواهد شد. اگر ادعای لوریا درباره اِن سُوف صادق باشد، ثابت میشود که اِن سُوف خدا نیست بلکه موجود نیازمندی است مانند سایر موجودات، و اگر اِن سُوف حقیقتاً خدا باشد، پس ادعای جمع شدن و انقباض در مورد او صادق نیست، مگر آنکه جسمانی بودن خداوند را باور داشته باشیم.
………………………………………………………….
پینوشت:
[۱]. اسحاق بن سلیمان لوریا ۱۵۳۴ میلادی-۱۵۷۲ میلادی، از عرفای بنام یهودی است که بنیانگذاری مکتب عرفانی لورایی(کابالایی) به او نسبت داده میشود. لوریا متولد اورشلیم بوده، اما در مصر پرورش یافت. لوریا به سال ۱۵۷۲ در صفاد درگذشت.
[۲]. Isaac ben Solomon Luria.” Encyclopædia Britannica. ۲۰۱۰.
[۳]. شولم، جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ترجمه فریدالدین راد مهر، نشر نیلوفر، ۱۳۸۵، ص ۳۳۲
[۴]. مقام الوهیت نامحدود در اندیشههای قبالایی. :Ein Sof
[۵]. شولم، جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ترجمه فریدالدین راد مهر، نشر نیلوفر، ۱۳۸۵، ص۳۳۰
[۶]. کارن آرمسترانگ، خداشناسی از ابراهیم تاکنون؛ دین یهود، مسیحیت و اسلام؛ ترجمهی محسن سپهر، تهران: نشر مرکز، ۱۳۸۲ ص۳
[۷]. شولم، جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ترجمه فریدالدین راد مهر، نشر نیلوفر، ۱۳۸۵، ص ۳۳۲
[۸]. مصباح یزدی، مشکات، اصول عقاید، ج دوم ،۱۳۶۶، ص۵۹
[۹]. مصباح یزدی، مشکات، اصول عقاید، ج دوم ،۱۳۶۶، ص ۶۸
منبع : فرقه نیوز